سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

قصه ی اسب و باران و لاله
به مهربانی ی ماندگارِ بانو فاطمه ملک (محسنی)


خسرو باقرپور


• اسب های آتش رنگ
زمین اخرایی را می بویند
و سُم های صاعقه را
بر گُرده ی زمینِ صبور می کوبند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۱ فروردين ۱٣۹٣ -  ۲۰ آوريل ۲۰۱۴



 
از این خیابانِ مشرقی
هر روز
اسب های بی سوار می گذرند
به دیوار های محجوبِ این باغ که می رسند،
به ناگاه می ایستند
بو می کشند هوا را
و شیهه ی بی شکیبشان در هوا می پیچد.
اسب های سرکش
اسب های آتش رنگ
زمین اخرایی را می بویند
و سُم های صاعقه را
بر گُرده ی زمینِ صبور می کوبند
تیزابِ حوصله از چاله هایِ خشم می جوشد
بادِ سیاه می وزد
از یال های پریشانِ اسب های بی قرار می گذرد
و آسمان پُر می شود
از ساک های کهنه
ساعت های خوابیده
نامه های مچاله
پیراهن های خونی ی پاره
پنجره های ویران
و باد در شیروانی ها می پیچد
باد بر بام ها می موید
های های های های های
و نام های جوان از ناودان های نجیب شُره می کند
مجتبی
علی اکبر
نسرین
منوچهر
شاپور
سهیلا
کسری
منیژه
عباس...
باران غبار را از گونه های سیمانی ی خیابان شسته است.
کبوترِ مبهوتِ رویِ دیوار
به رویشِ غریبِ لاله های باغ می نگرد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست