آیا زمان تعیین تکلیف جنبش سبز با دولت روحانی فرا نرسیده است؟
محمدعلی اصفهانی
•
پس از پنجشنبه ی سیاه، و حمله به زندانیانی که اکثریت بسیار بزرگ آنان را یاران و همدلان جنبش سبز تشکیل می دهند، دیگر ادامه ی مدارای جنبش سبز با سکوت و بی عملی حسن روحانی که ریاست جمهوری خود را مدیون وجود این جنبش است، خردمندانه به نظر نمی رسد؛ و نباید بیش از این به شیخنا مجال دودوزه بازی داد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲ ارديبهشت ۱٣۹٣ -
۲۲ آوريل ۲۰۱۴
پس از پنجشنبه ی سیاه، و حمله به زندانیانی که اکثریت بسیار بزرگ آنان را یاران و همدلان جنبش سبز تشکیل می دهند، دیگر ادامه ی مدارای جنبش سبز با سکوت و بی عملی حسن روحانی که ریاست جمهوری خود را مدیون وجود این جنبش است، خردمندانه به نظر نمی رسد؛ و نباید بیش از این به شیخنا مجال دودوزه بازی داد.
این سخن، از سر بی توجهی به جایگاه روحانی در مجموعه ی تضادهای درونی حاکمیت، و نقش جناح مقابل او که عامل این جنایت و بسیاری از جنایات دیگری از این دست و بسی بزرگ تر از این دست به منظور برهم زدن تعادل قوا به نفع خویش است نیست. بلکه دقیقاً برخاسته از شناخت همین واقعیت است.
چندین ماه پیش از این، در آبان ماه سال گذشته، در مقاله ی «چرا سطح مطالبات از روحانی را باید بالا نگاه داشت و بالاتر برد؟» به بطلان استدلال های سه گانه یی که مدارا کردن با بی عملی ها و مسئولیت گریزی های روحانی را توجیه می کنند، به تفصیل پرداخته ام؛ و فکر نمی کنم که نیاز ی به تکرار تمام آنچه در آن مقاله آمده است باشد.
استدلال های باطل سه گانه ی مزبور عبارتند از:
ـ روحانی و دولت او با مشکلات فراوانی از سوی «جناح های تندرو» در داخل حاکمیت، رو برو هستند، و ما نباید بر این مشکلات بیافزاییم.
ـ باید به روحانی فرصت داد تا کم کم بتواند به وعده های خود عمل کند.
ـ قوه ی قضاییه، و مجلس، و سپاه از حوزه ی اقتدار روحانی خارجند.
این «استدلال» ها و این توجیهات، در شرایطی دیگر شاید می توانستند منطقی و معقول به نظر بیایند؛ اما در شرایط جوشان و مستعد انفجار کنونی، و در کنار آتش نهفته ی جنبش سبز در زیر خاکستر هایی که با اولین توفان، یکسره پراکنده خواهند شد، نه.
در شرایط کنونی، این استدلال ها فقط به یک چیز کمک می کنند:
خاموش کردن تدریجی آتش جنبش.
نه در زیر خاکستر.
که در زیر آب.
این استدلال ها، یعنی زیر آب کردن سر جنبش سبز.
و آن هم نه خود آب.
که سراب!
«یکسره کردن تکلیف با روحانی و دولت او، مانع گم شدن در پی سرابی می شود که نتیجه یی ندارد به جز از دست دادن فرصت های واقعی، از تپش و هیاهو افتادن شر و شور جنبش، و امکان فرو غلطیدن کامل افراد و نیرو های متزلزل جنبش در دامچاله ی "اعتدال بنفش" به جای همراه کردن خود با ارتفاع رویش سبز.» (۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
برای آن که بتوان از موضعی اصولی، با روحانی و دولت او برخورد کرد، قبل از هرچیز، لازم است که انگیزه های سالم و ناسالم در برخورد با روحانی و دولت او را بازشناخت و از یکدیگر جدا ساخت.
وگرنه، کوچکترین غفلتی در این مورد، می تواند منجر به آب ریختن در آسیاب دشمنان سوگندخورده ی مردم شود.
دشمنانی که در عین تضاد با هم، در این زمینه نیز مثل پاره یی زمینه های دیگر، در جبهه یی واحد قرار گرفته اند.
واقعیت، این است که آنچه «انتخاب روحانی به ریاست جمهوری ایران» نامیده می شود، بر خامنه ای، سران سپاه، قوه ی قضاییه، اکثریت مجلس، دزدان و غارتگران گردآمده در جناح موسوم به «جناح راست»، و به طور کلی مجموعه یی از افراد و نیرو هایی که «یا از زیر عبای ولی فقیه در آمده اند، و یا همان هایی هستند که او را زیر عبای داشته یا نداشته ی خود، پناه داده اند» (۲) تحمیل شده است.
و طبیعی است که این ها از موضع خود، به مخالفت علنی، یا مخالفت غیر علنی اما عملی، و یا مخالفت علنی و عملی، با دولت روحانی بپردازند.
در نقطه ی مقابل ـ اما همسوی ـ این مجموعه، مجموعه ی دیگری هم علیه دولت روحانی، مشغول فعالیت شبانه روزی است:
ـ اسراییل، و لابی های قدرتمند آن در آمریکا، و تا حدودی هم در اروپا،
ـ بعضی از قدرت های محلی و منطقه یی در همسایگی ایران، و در خاورمیانه،
ـ جنگ افروزان جهانی و دریده ترین تاجران نفت و خون و سلاح،
ـ طراحان نقشه ی «خاورمیانه ی بزرگ»، و پیروان تئوری «هرج و مرج سازنده» (۳)
ـ و نیروی شناخته شده یی در «اپوزیسیون» که باد کاشته است و توفان درو کرده است و دیگر اکنون سال هاست که تنها امکان بقای خود را در گرو خدمتگزاری به این جمع و اطاعت از این جمع می بیند، و از همین رو ناچار است به آنچه به آن ناچار است. (...)
در صفی جداگانه، در صف مردم، و با تأکید بر جدا بودن این صف از صفوف دیگر، و با تفهیم این نکته به همگان، و به خصوص به جنگ افروزانی که در کمین میهن ما و مردم ما نشسته اند و این روز ها از بیم از دست رفتن شاید آخرین فرصت ها بسیار فعال شده اند، باید تکلیف جنبش و مردم با روحانی و دولت او تعیین شود.
و چنین تعیین تکلیفی نیز، اگر بخواهیم که مسئولانه باشد، مستلزم تعیین تکلیف جنبش با خودش نیز هست.
و مستلزم تعیین تکلیف خودمان با خودمان.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
همانگونه که شواهد نیز نشان می داد، و اخیراً هم فاش شد، مذاکرات برای حل و فصل موضوع «بحران اتمی»، از پیش از «انتخاب» روحانی، در همان دوران عربده کشی های احمدی نژادی، در جریان بوده است؛ و خود خامنه ای نیز رهبری مذاکرات، و یا دستکم نظارت دقیق بر آن را به عهده داشته است.
ایده آل، برای خامنه ای این بود که بتواند با یکی از مهره های خودش ـ و نه با مهره ی رفسنجانی، یعنی روحانی ـ موضوع را به سرانجام برساند.
ولی دیدیم که نتوانست.
برآیند مجموعه ی تضادهای درون حاکمیت با یکدیگر در یک طرف، و با مردم در طرف دیگر، و آنچه از این تأثیر و تأثر، حاصل شد، ماجرا را به گونه یی دیگر رقم زد.
معنای این قضیه، به زبان ساده، این است که ولی فقیه:
ـ از یک سو، چه در موضوع «بحران اتمی»، چه در موضوع تحریم ها، و چه در موضوع مسائل منطقه یی، نیازی مبرم و فوری و دور نزدنی، به تنش زدایی های نسبی دارد،
ـ و از سوی دیگر، برای پاسخگویی به چنین نیازی، مبتلای نیازی دیگر است: نیاز به کلید کمی مخصوص و از ما بهترانی شیخ حسن کلیدساز، شاگرد شیخ اکبر بساز و بفروش.
و چنین است که نباید گذاشت که این دو تن ـ روحانی و رفسنجانی ـ عذر و بهانه بیاورند که «کاری از دست ما بر نمی آید.»
به دلیل نیازی که جناح مقابل به شما دارد و خود می داند که در صورت کنار گذاشتن شما کل بساط «نرمش قهرمانانه» و غیره و غیره اش به هم می ریزد، اگر بخواهید و اراده کنید، حتماً کاری از دست شما بر می آید. اما نمی خواهید و اراده نمی کنید.
ترجیح می دهید که همچنان با گرگ دنبه بخورید و با چوپان گریه کنید.
(فرض را بر این گذاشته ام که ما آلزایمر گرفته ایم و فراموش کرده ایم که شما چه کاره بوده اید، و چشمانمان هم یک خط در میان شده اند و بعضی چیز ها را در بعضی ها می بینند و در بعضی ها نمی بینند.)
گریه تان هم، آخر اگر گریه ی درست و حسابی می بود، باز چیزی. گریه ی شما از نوع همان گریه هایی است که خودتان آن را «تباکی» (تظاهر به گریه) می نامید و علمایتان در فتاوای خود ذکر کرده اند که مستحب است که انسان در مراسم روضه خوانی، حتی اگر گریه اش نمی گیرد، تباکی کند.
البته، فعلاً که تا حالا حتی همان تباکی را هم نکرده اید.
و تازه، علاوه بر این، انسان عادل و دادگستری که یکی از سه عضو هیأت اعدام در کشتار ۶۷ بوده است، و به خاطر اعتدال گرایی بسیارش، او را به عنوان وزیر دادگستری کابینه ی اعتدال خود برگزیده اید، اصلاً زیر کل قضیه زده است و گفته است:
«ما تحقیقات اولیه را انجام دادیم و دیدیم که درگیری نبوده، و طبق روال عادی از بندهای زندان اوین بازرسی هایی شده تا کسانی که اشیاء ممنوعه مانند موبایل و سیم کارت خارج از قاعده معمول در اختیار دارند مورد بازرسی قرار گیرند... در دو اتاق از زندان اوین مقاومت هایی از سوی زندانیان صورت گرفت و برای خود اشخاص مشکلاتی به وجود آورد و یکی دو نفر از زندانیان در این بازرسی دچار جراحت مختصری شدند.» !
ــــــــــــــــــــــــــــــ
بله، این درست است که:
همه چیز، گواهی می دهد که «جناح تندرو»، بعد از شکست در «انتخابات ۹۲»، عزم خود را جزم کرده است که به بی شرمانه ترین و وحشیانه ترین وجه، از طریق بازی با جان اسیران بال و پر بسته، از زندانیان سیاسی و عقیدتی گرفته تا زندانیان «عادی» که قربانیان معصوم فروپاشیدگی و آشفتگی فرهنگی و اقتصادی محصول حاکمیت نظام ملایان هستند، به جنگ جناح مقابل برود.
بله، درست است این.
ولی تضاد های این دو جناح با یکدیگر، مسأله ی خودشان است، نه مسأله ی مردم.
مسأله ی مردم چیز دیگری است:
استفاده از این تضادها، در جهت گشادن فضای تنفس جامعه؛ بدون سپردن سرنوشت خود به دست این تضادها و درگیر شدگان با این تضادها.
تفاوت جنبش سبز با حرکت دوم خرداد، در همین است که جنبش سبز، در پی کسب تجربه ی به بیراهه رفتن و ناتمام رها شدن حرکت دوم خرداد، آموخته است که سرنوشت خویش را این بار باید خویش با دست های پرتوان خویش رقم زند. و در این کارزار ـ کارزار سرنوشت ـ فقط تا آنجا همراه این و آن باشد که این و آن، همراه او هستند.
این، مردم و جنبش نیستند که باید شتاب خود را با این و آن تنظیم کنند.
این، این و آن هستند که باید شتاب خود را با جنبش و مردم، همگام سازند.
مراقب باشیم!
بعضی ها دارند بر عکس این موضوع را به ما القا می کنند!
وقت درنگ نیست. وگرنه زمانی به خود خواهیم آمد که همه ی دستاوردهای هرچند هنوز اندک جنبش را، یکی یکی، از ما دزدیده اند.
نه فقط بیگانه ها و غریبه ها.
که خویشانِ ناخویش نیز.
۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
ــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ چرا سطح مطالبات از روحانی را باید بالا نگاه داشت و بالاتر برد؟ ـ به همین قلم ـ ۱۸ آبان ۱۳۹۲
www.ghoghnoos.org
سکوت شما در برابر اعدام ها فقط جنایت نیست، حماقت هم هست ـ به همین قلم ـ ۱۰ آبان ۱۳۹۲
www.ghoghnoos.org
۲ ـ می خواهند بحران حقوق بشر را با بحران اتمی، جایگزین کنند ـ به همین قلم ـ ۱۹ تیر ۱۳۸۴ (سرآغاز دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد)
www.ghoghnoos.org
۳ ـ نئو کنسرواتورها و سیاست «هرج و مرج سازنده» ـ با ترجمه و توضیحات همین قلم ـ ۷ مرداد ۱۳۸۵
www.ghoghnoos.org
|