یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مستند بند ۳۵۰
برای وارونه کردن پنجشنبه سیاه ساخته شد

نکاتی در خصوص وقایع اخیر بند ۳۵۰
مهدی تاجیک


• بنا بر یک قانون نانوشته در پازل حاکمیت نیروهای حامی هیچگاه بازنشسته نمی گردند، بلکه از پستی به پست دیگر انتقال داده می شوند. قانونی که برای آقای اسماعیلی نیز به وقوع پیوست و وی نه عزل بلکه تنها جابجا گردید. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ۲۶ آوريل ۲۰۱۴


آنچه که در آخرین پنج شنبه فروردین ماه در بند عمومی٣۵۰ اوین روی داده است را تنها کسانی می توانند به درستی درک نمایند که در این بند هرچند برای مدتی کوتاه حضور داشته اند. گرچه بنده معتقدم تمامی خبرهای منتشر شده از این واقعه دلخراش در رسانه های منتقد و مخالف حاکمیت صحیح نمی باشد و ممکن است در برخی موارد کوچک و بعضاً در برخی از آمار و ارقام، مواردی خلاف واقع داشته باشد لکن به نظر نگارنده این مورد بر اصل خبر و فاجعه رخ داده شده، خدشه ای وارد نمی نماید. البته این نقص خبری نیز مرهون موانع اطلاع رسانی از این مکان به بیرون آن می باشد. نقصی که همواره دستاویزی گشته است تا اقتدارگرایان و حامیانشان به مدد بنگاه های قوی رسانه ای خویش با دستاویز قرار دادن بخش های نادرست اخبار، کل ماجرا و رویداد رخ داده را به زیر سئوال برند. همانند همین حادثه اخیر؛ که در آن باشگاه خبرنگاران با ساختن مستندی تصویری، واقعیت را وارانه جلوه داده و سعی نمود تا با پخش گزینشی تصاویر گرفته شده از بند فوق؛ اصل فاجعه رخ داده را زیر سئوال برد.
تنها ساعاتی پس از پخش مستند باشگاه خبرنگاران، بخش قابل توجهی از جناح اقتدارگرا و بالاخص قشر افراطی این جناح که موجودیت سیاسی خود را مرهون همین افراطی گری های مقطعی می باشد، هر یک در سخنانی با تعریف و تمجید از این مستند و با استناد بر آن، سعی در کذب خواندن تمام واقعه داشتند. با اینحال عزل غلامحسین اسماعیلی از ریاست سازمان زندانها از سوی رئیس قوه قضائیه خود خط بطلانی بود بر این مدعاها و مستند کذایی پخش شده که بازیگر شخص اولش شخص آقای اسماعیلی بود. البته بنا بر یک قانون نانوشته در پازل حاکمیت نیروهای حامی هیچگاه بازنشسته نمی گردند، بلکه از پستی به پست دیگر انتقال داده می شوند. قانونی که برای آقای اسماعیلی نیز به وقوع پیوست و وی نه عزل بلکه تنها جابجا گردید.
به هر شکل بنده در این مطلب قصد توضیح و تفسیر ماجرای اخیر موسوم به پنج شنبه سیاه را ندارم زیرا بسط و شرح این ماجرا در صفحات مختلف خبری به تعدد و عناوین مختلفی درج شده است، بلکه قصدم بر آنست تا با عنایت بر اینکه مدت قابل توجهی را در دو دوره زمانی متفاوت در این بند به عنوان زندانی حضور داشته و با فضا و حال و هوای این مکان کاملاً آشنا می باشم، نکاتی را در خصوص این فاجعه بیان نمایم. نکاتی که به نظرم می تواند مدعاهای مستند کذایی باشگاه خبرنگاران و در راس آن اظهارات جناب آقای اسماعیلی را از زوایایی دیگر به زیر سئوال برد.
بنا به مدعای ریاست وقت سازمان زندانها یکی از اصلی ترین دلایل بازرسی اخیر، وجود وسایل ارتباطی در بند ٣۵۰ بوده است. تقریبا در تمام بندهای عمومی زندان اوین، زندانیان به تلفن همگانی دسترسی دارند. در بند ٣۵۰ نیز تا انتهای سال ٨٨ و اوایل سال ٨۹ این دسترسی با محدودیت خاصی وجود داشت. در این دوران با وجود آنکه تعداد افراد حاضر در بند قریب به سه برابر ظرفیت بند بود؛ با این حال هر زندانی می توانست روزانه چند دقیقه (تا جایی که به یاد دارم ۲.۵ دقیقه) توسط سه تلفن کارتی حاضر در بند با خانواده خود گفتگوی تلفنی نماید. هر چند که این زمان بسیار اندک بود ولی راهکاری بود تا خانواده ها از نگرانی خارج شوند. به یاد دارم برای یک زنگ زدن ۲.۵ دقیقه ای که ۴۰ ثانیه آن هم در رفت و آمد به داخل کابین و گرفتن شماره تلف می گردید باید ساعت ها در صف تلفن می ایستادیم. این تلفن ها سال بعد به بهانه اینکه برخی از زندانیان اخبار مختلف را به خارج بند منتقل می کنند و یا با رسانه های خارج کشور تماس گرفته و مصاحبه می کنند!! قطع گردید.
حال سئوال از آقای اسماعیلی اینجاست که اگر بالفرض تخلفی هم در این خصوص روی داده و تماس های نامربوطی هم صورت گرفته باشد آیا در مملکتی که درصد بالایی از تلفن ها بر اساس آمار رسمی و غیر رسمی شنود می شوند، شنود سه تلفن و پیدا کرد افراد خاطی اینقدر دشوار است که تلفن ها باید در همان سال به طور کل جمع می شدند! واقعا یک خانواده که در شهرستانی دور از اوین زندگی می کند به چه شکل می تواند از حال عزیز دربند خویش با خبر شود؟ آیا هر هفته این امکان وجود دارد تا به ملاقات بیاید؟ همچنین بسیاری از زندانیانی که در این چند ساله با اتهامات سیاسی و گاه امنیتی در بند ٣۵۰ به سر می برده اند بستگانشان در خارج کشور بوده اند و بعد از ماهها نامه نگاری بعضا در موارد معدودی اینان موفق به یک تماسی تلفنی محدود می شدند. بارها بنده در مدت حضور خود در بند ٣۵۰ (در سال های ۹۱ و ۹۲) مشاهده می کردم که افراد حاضر در بند کراراً نگران سلامتی خانواده ها و بستگان خود می شدند. به طور مثال یاد دارم یکی از همبندیان در هفته ای منتظر ملاقات هفتگی بود ولی خانواده وی حضور پیدا نکردند. وی پس از اتمام زمان ملاقات با حالتی نگران در بند قدم می زد و سناریوهای مختلفی را با خود مرور می کرد. فوت بستگان، تصادف در راه، وخامت حال همسرش، .... شاید از جمله این سناریوها بود. تفکراتی که وی را تا مرز جنون رسانده بود. حتی برای کسی چون من نیز که با توجه به سهولت رفت و آمد خانواده به زندان، با خانواده ام ملاقات می کردم این حالات پدید می آمد. به عنوان مثال به یاد دارم که عدم حضور چند هفته ای یکی از اعضای خانواده ام این نگرانی را برایم ایجاد نمود که واقعه ای ناگوار برای وی رخ داده است و خانواده ام واقعیتی را از من کتمان می کند. تفکری که یک هفته بنده را تا دیدار این عضو خانواده در هفته بعدش، در ناراحتی و استرس نگه داشت.
بدیهی است این فشار روانی بر روی زندانیانی که از دیدار هفته ای یک بار و یا گاها هر چند ماه یک بار بستگان خویش محرومند، مضاعف می باشد. لذا بدیهی است که تنها راه برای رفع این مشکل توسل به راهکارهایی غیر قانونی چون تهیه موبایل و سیم کارت می باشد. حال سئوال من از آقای اسماعیلی اینست که آیا محروم نمودن ارتباط جمع کثیری از زندانیان با خانواده هایشان به بهانه تخلف چند زندانی امری انسانی و شرعی است؟ آیا با جمع آوری تلفن های کابینی از بند، انتقال اخبار به خارج بند از بین رفته یا لااقل کاهش یافته است؟ آیا به جز اینست که در طی چند سال گذشته با چک کردن شماره های تماس موبایل ها و سیم کارت های ضبط شده در بازرسی های مختلف بند، غالب تماس های گرفته شده توسط زندانیان با خانواده و بستگان نزدیکشان بوده است. پس به نظر می آید داستان جمع آوری تلفن های کابینی و قطع هر گونه ارتباط تلفنی زندانیان با بستگان خویش تنها محملی برای فشار روانی بر روی زندانیان بوده است و لاغیر. امری که خود مصداق بارزی از شکنجه می باشد و دستاویز قرار دادن ارتباط با رسانه های بیگانه تنها سرپوش و توجیحی است بر این شکنجه روحی و روانی زندانیان.
یک سئوال اساسی دیگر نیز اینجا مطرح است که اگر موضوع ارتباط با موبایل برای آقایان مسئول تا این حد مهم است پس چرا با چند دستگاه مسدود کننده آنتن، آنتن دهی موبایل محیط ٣۵۰ ، که کاملا محیط کوچکی است مسدود نمی گردد؟ آیا جز اینست که بیشتر ارتباطات موبایلی داخل بند برای منافعی دیگر توسط آقایان رصد   می شود؟
از طرفی آقای اسماعیلی دلیل شروع برخوردها (که از لحاظ ایشان آرام و به دور از خشونت و از دید زندانیان توام با خشونت بوده است) را عدم ترک نمودن زندانیان اتاق یک و سه از اتاق هایشان عنوان می دارند. شایان ذکر است که غالب ساکنان اتاق یک را متهمین به ارتباط و یا عضویت در سازمان مجاهدین خلق تشکیل می دهند. همچنین اتاق سه نیز غالب اعضایش کسانی هستند که یا پیش از ورود به بند نگرش های چپگرایانه و مارکسیستی داشته و یا بعد از ورود به بند وارد این جریان فکری شده اند. در مجموع این دو طیف فکری غالباً با زندانیان جنبش سبز هماهنگ نبوده و به صورت مجزا و گاهاً هماهنگ با هم برای مسائل در زندان تصمیم می گیرند و غالباً نیز مواضعی متفاوت در خصوص مسائل داخلی بند نسبت به جنبش سبزی ها اتخاذ می کنند، که به نظر می آید همین عدم هماهنگی منجر شده تا در روز مذکور، زندانیان دیگر اتاق هایشان را بر خلاف این دو اتاق ترک نمایند.
به هر حال بنا به اظهارات آقای اسماعیلی درگیری به سبب باقی ماندن تعدادی از اعضای این اتاقها در اتاق هایشان شروع می شود. جالب توجه اینست که ماندن این افراد دلیل تعجب آوری نداشته است. آنان خواستار آن بوده اند تا بازرسی ها در جلوی چشم آنها صورت پذیرد. حال سئوال از آقای اسماعیلی اینست که آیا این درخواست در شرایطی که در بازرسی های پیشین اموال زندانیان کراراً به سرقت رفته و یا تخریب شده است؛ غیر معقولانه و عجیب بوده است؟
به عنوان مثال بنده به بازرسی رمضان سال ۹۲ اشاره می نمایم که در آن بازرسی اقلام مختلفی از وسایل بنده و بسیاری از دوستان توسط سربازان بازرسی ربوده شده بود و در آن روز هنگام بازرسی تخت بنده کتاب های کنار تخت ام را که در میان آنها چند تفسیر قرآنی نیز موجود بود را سربازان روی هم ریخته و لگدمال کرده بودند؟ در آن بازرسی حتی سربازان به نیت یافتن اموالی غیر قانونی، قرآن های نمازخانه را با بی حرمتی تمام تک تک جستجو کرده و با بی توجهی و بی احترامی تمام، به کف بیت العباس ریخته بودند و کل فضای نمازخانه را شخم زده بودند. به یاد دارم که آن روز محتویات جانمازم در داخل بیت العباس را که شامل یک قرآن و چند ادعیه مذهبی بود را پرتاب کرده بودند و من آنها را در کنار تلی از خاک هایی که از داخل برخی از پشتی های قدیمی بیت العباس که برای یافتن ابزاری غیر قانونی دریده شده بود یافتم ... البته در اتاق های سایر زندانیان وضع اسفناک تر بود. تمام وسایل به هم ریخته شده و برخی نیز ربوده و تخریب گشته بود. پس به نظر می آید در روز پنج شنبه مذکور ماندن برخی از همبندیان در کنار بازرسین بند هر چند خارج از ضابطه و قوانین داخلی زندان بوده ولی با توجه به کیفیت بازرسی های پیشین درخواستی غیر معقولانه و عجیبی نبوده است؟
در نهایت این سئوال مطرح است که اگر همانطور که آقای اسماعیلی مدعی ست این بازرسی یک بازرسی معمولی بوده، چرا بازرسان همراه خود دوربین حمل می کرده اند و یا بنا به اظهارات زندانیان از عینک دودی و ماسک برای عدم شناسایی استفاده کرده اند؟ همچنین حمل باتون و دستبند و چشم بند بر خلاف بازرسی های گذشته توسط بازرسان چه موضوعیتی می توانسته داشته باشد؟ به نظر این نگارنده این سئوالات تنها یک جواب می تواند داشته باشد و آن اینکه این بازرسی نه یک بازرسی معمولی بوده و نه قرار بوده است تا در آن درگیری رخ ندهد .... بلکه قرار بر این بوده تا توسط افراط گرایان سناریویی رقم بخورد که نتایج آن قانع نمودن برخی از مسئولین کشوری برای تعویق در اجرای پروسه آزادی کامل زندانیان انتخاباتی باشد. زندانیانی که به نوعی گروگانهایی خواهند بود برای هر چه بیشتر تحت فشار قرار دادن دولت منتسب به اصلاح طلبان.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست