منشاء اول ماه مه
رودلف روکر - مترجم: نادر تیف
•
این روز متعلق به هیچ گروه، دسته، حزب یا ایدئولوژی ویژه ای نیست. روز کارگران و زحمتکشان با هر علقه و ملیتی است. با این حال سال های سال است که در کشورهای فارسی زبان همچون تاجیکستان، افغانستان و ایران بسیاری از زحمتکشان که این روز را به روز رزم مشترک تبدیل می کنند از منشاء اصلی و نظرات کارگران کشته شده ی شیکاگو اطلاع دقیقی ندارند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٨ ارديبهشت ۱٣۹٣ -
۲٨ آوريل ۲۰۱۴
مقدمه مترجم
اول ماه مه برابر با یازده اردیبهشت در ایران و یازده ثور در افغانستان روز همبستگی و مبارزه صدها میلیون زن و مرد، جوان و پیر و تمام کسانی است که در سراسر جهان زیر استثمار طبقه ی سرمایه دار مجبورند نیروی کارشان را بفروشند یا کرایه دهند تا بتوانند لقمه نانی به کف آرند و زیر سقفی زندگی کنند. این روز همچنین روز تمام آنانی است که بیکارند یا در فقر و نداری گاهی آه ندارند تا با ناله سودا کنند.
اول ماه مه روزی است که اعتصاب، تجمع و اعتراض در وسعتی جهانی به واقعیت می پیوندد. این روز متعلق به هیچ گروه، دسته، حزب یا ایدئولوژی ویژه ای نیست. روز کارگران و زحمتکشان با هر علقه و ملیتی است. با این حال سال های سال است که در کشورهای فارسی زبان همچون تاجیکستان، افغانستان و ایران بسیاری از زحمتکشان که این روز را به روز رزم مشترک تبدیل می کنند از منشاء اصلی و نظرات کارگران کشته شده ی شیکاگو اطلاع دقیقی ندارند.
در پی با نوشته ای از رودولف روکر ومعرفی کوتاه نویسنده، اندکی در بیان تاریخ واقعی اول ماه مه تلاش شده است.
نادر تیف
٨ اردیبهشت ١٣٩٣ – ٢٨ آوریل ٢٠١۴
منشاء اول مه
هنگامی که نخستین پرتو خورشید روز اول ماه مه بر گورهای بی آوای والدهایم می تابد، بنای فروتن یادبود پنج کارگر آنارشیست به خاک افتاده در نوامبر ١٨٨٧ خودنمایی می کند. گویی ابتکار جهان گستر اول ماه مه از گور این پنج کارگر بیرون می جهد.
جنایت هولناک شیکاگو پایان غمناک جنبش بزرگی بود که روز اول ماه مه ١٨٨۶ در مراکز صنعتی ایالات متحده آغاز گردید تا پرولتاریای آمریکا با سلاح اعتصاب عمومی به خواسته ی هشت ساعت کار در روز برسد. این پنج آنارشیست که زیر چمن های سبز والدهایم خفته اند، بلندگوی بی باک و باشهامت رزم بزرگی بودند که بین سرمایه و کار درگرفت. با از دست دادن جان، وفاداری خویش را با هم رزمان نشان دادند. کنگره ی بین المللی پاریس در سال ١٨٨۹ به یاد پنج کارگر آنارشیست اعدامی در آمریکا، روز اول ماه مه را روز تعطیل پرولتاریای جهانی اعلام کرد و هیچ اعلانی هرگز چنین با استقبال قدرتمند و پرشور همه ی بینوایان روبه رو نشد. تحقق عملی این اعلان، نمادی برای رهایی آینده دیده شد. نه هاری کور استثمارگران و نه مصادره به مطلوب نمودن ننگین سیاستمداران سوسیالیست نتوانستند بن مایه ی روز اول ماه مه را تغییر دهد و نه حتا آن را به کژراه براند. اول ماه مه همچون مشعلی فروزان در دست زحمتکشان تمام کشورها باقی ماند و حتا در بدترین حاکمیت مرتجعان نورافشانی می کند. اول ماه مه بدین جهت به روزی جهانی بدل گشت که از ژرفای اردوی کار بیرون آمد و امید مبارزاتی را پایدارانه در روحیه همه ی توده های ستمدیده زنده نگه داشت تا وجدان هایشان بیدار بماند. اول ماه مه جاودانه شد، چرا که گفت: رستگاری ما از بالا نخواهد آمد، نیروی گسستن زنجیره ها از پائین می آید و به آرزوهایمان بال های پرواز خواهد داد.
اول ماه مه برای ما نمادی است که پیام آور رهایی اجتماعی با عمل مستقیم است، عمل مستقیمی که در عالی ترین شکل خود اعتصاب عمومی است. همه ی زنان و مردانی که زندگی روزمره اشان با رنج کار رقم می خورد، ارتش عظیم آنانی که گنج ها از زمین بیرون می کشند، کارگران کوره های آهن و پولاد، کسانی که زمین ها را شخم می زنند، میلیون ها و میلیون ها انسانی که وادار به کار برای سرمایه داران در بی شمار کارگاه ها و کارخانه ها شده اند و گاهی در آن ها جان می دهند و همه ی زحمتکشان یدی و فکری در تمام قاره ها روزی عضو انجمن بزرگ شکست ناپذیری خواهند شد که از درونش آینده ای جدید زاده خواهد گردید. این انجمن زمانی شکل خواهد گرفت که نبود تأسف بارش در وجدان هر کدام از اعضایش نقش بندد. بر گُرده ی آن جهانی قرار خواهد گرفت و سرنوشت هر جامعه ای در دستانش خواهد بود چرا که بی چنین نیروی آفریننده ای هر زندگی انسانی محکوم به مرگ است. انسانی که نیروی کار و حتا روحیاتش را می فروشد در بند و زنجیر است، اگر بپذیرد تا برای انحصارطلبان کار نکند، همین نیرویش به وسیله ی رهایی اش تبدیل خواهد گردید. روزی که چنین واقعیتی در جان ستمدیدگان تلألو کند، غروب خدایان جامعه سرمایه داری فرا خواهد رسید.
اول ماه مه باید به ما بیاموزد که نیروی سترگ زحمتکشان و ستمدیدگان برای رهایی در دستان خودشان است. این نیرو ریشه اش در اقتصاد و در فعالیت ما به عنوان تولیدکنندگان است. جامعه هر روز با این نیرو متولد می شود و امکان ادامه ی حیات می یابد. بدین جهت است که عضو حزبی بودن هیچ اهمیتی ندارد، چرا که نیروی آفریننده ی معدنچیان، کارگران راه آهن، فلزکاران، کشاورزان و همه ی آنانی که دارایی های اجتماعی را تولید می کنند موجب می شود که جهان روی پا بماند. اهرم نیروی ما در این است و همین نیرو می تواند استثمارگران را به علت نقش انگلی اشان برکنار نماید.
ما در این جا از گرفتن قدرت سخن نمی گوییم، ما می خواهیم کارخانه ها، مزارع و معادن را تسخیر کنیم. چرا که هیچ قدرت سیاسی هرگز به جز خشونت سازماندهی شده نبوده است که با آن اقلیتی ممتاز به توده های مردم وابستگی اقتصادی را تحمیل می کند. سرکوب سیاسی و استثمار اقتصادی همواره با هم اعمال شده اند و یکدیگر را کامل کرده اند، یکی نمی تواند بی دیگری وجود داشته باشد. بسیار پوچ است که تصور گردد روزی دولتی خواهد آمد که استثنائی بر این قاعده خواهد بود. آن چه اهمیت دارد عنوان بیرونی نیست، جوهره ی هر نهاد دولتی است. بدترین خودکامگی ها همیشه آن هایی بوده اند که به نام ملتی یا طبقه ای اعمال شده اند. در نتیجه، هر مبارزه ی واقعی علیه مالکیت در عین حال مبارزه علیه قدرتی است که از آن پشتیبانی می نماید. هدف پرولتاریای مبارز در پهنه ی اقتصادی نابودی و برچیدن انحصار قدرت در هر شکلی است. هدف سیاسی پرولتاریای مبارز باید برچیدن هر گونه نهاد دولتی باشد. کسانی که می خواهند یکی از این اشکال را حفظ کنند معنای واقعی سوسیالیسم را درنیافته اند. حفظ اصل اتوریته سنگ بنای خودکامگی است.
اول ماه مه باید نماد همبستگی بین المللی باشد، همبستگی بین المللی به چارچوب های دولت ملی که همواره در خدمت اقلیت های ممتاز کشوری است محدود نمی گردد. میلیون ها زحمتکشی که زیر یوغ بردگی هستند دارای منافع مشترکی هستند، حال هر زبانی داشته باشند یا زیر هر پرچمی زاده شده باشند. اما میان استثمارگران و استثمارشوندگان هر کشور جنگ دائمی هست که نمی تواند با جایگزینی اتوریته ها پایان یابد. ریشه ی این جنگ در منافع متضاد طبقات مختلف است. هر گونه ملی گرایی فقط به درد توجیه ایدئولوژیک تضادها می خورد و اصل قضیه را تغییر نمی دهد و بدتر آن که می تواند توده های مردم را به دنبال نمایندگان قلابی اشان بکشاند بی آن که بتواند واقعیات خشن را دگرگون نماید. طبقاتی که در طی جنگ جهانی [اول] تلاش کردند تا میهن پرستی را ترویج نمایند، اکنون تولیدات پرولتاریای آلمان را به «دشمن خارجی» دیروز می فرستند، در حالی که توده های وسیع کشورشان به نان شب نیازمندند. منافع ملی طبقات غالب برتر قرار گرفته است، چرا که جیب های اقلیت ممتاز را پر می کند. طبقات ممتاز میلیون ها فقیر را در میدان های جنگ دیوانه وار به کشتن ندادند تا میهن را نجات دهند، برای حفظ دیگران در غل و زنجیر چنین کردند. این داستان غمبار دوباره تکرار خواهد شد مگر این که کارگران به دلایل واقعی آگاه گردند و علیه لودگی ناسیونالیست به پا خیزند. ما بی آن که به دامن صلح طلبی عوام فریبانه بیافتیم، باید مبارزه ای خستگی ناپذیر برضد نظامی گری به راه اندازیم. تا زمانی که زحمتکشان برای تولید ادوات مرگ و کشتار جمعی آماده باشند، «خون تشنگی» ناپدید نخواهد شد. تا هنگامی که بردگان زنجیرهای خودشان را تولید کنند، آزادی نخواهد آمد.
چنین است که اول ماه مه برای ما نماد مبارزه علیه نظامی گری و ملی گرایی است که در پشت آن ها منافع طبقات مالک قرار دارند. آینده ی نوین را می توان بر پایه های سوسیالیسم آزادی گرا پی ریزی نمود. نفس های گرم چنین سوسیالیسمی مفاهیم کهنه ی نهادهای دولتی را در هم خواهد پیچید، آزادی واقعی را به ارمغان خواهد آورد، برابری و عشق انسانی را مستقر خواهد کرد. ما اول ماه مه را با چنین دیدی گرامی می داریم. اول ماه مه نماد آینده ای است که در قلب مردم انقلابی رشد خواهد کرد تا سلطه ی طبقاتی و بردگی کار دستمزدی را براندازد.
زندگی نامه ی کوتاه رودولف روکر
رودولف روکر در سال ١٨٧٣ میلادی در شهر ماینتس آلمان زاده شد، شهری که شیفته ی نظرات انقلاب فرانسه بود. پیش از آن که آنارشیست گردد، سوسیال – دمکرات بود. ناچار آلمان را ترک کرد و به پاریس و سپس لندن پناهنده شد. شغلش صحافی بود و با گروهی از آنارشیست های یهودی ارتباط پیدا کرد که نشریه Arbayter Fraynd را منتشر می کردند. روکر پس از جنگ جهانی اول به آلمان برگشت و بین پایان سال ١٩٢٢ تا اوایل اوت ١۹٢٣ در پی ریزی «انجمن بین المللی زحمتکشان» شرکت کرد و سپس عضو دبیرخانه ی آن شد. در مارس ١٩٣٣، پس از آتش سوزی رایشس تاگ (پارلمان آلمان)، کشور را برای همیشه ترک کرد و به ایالات متحده رفت. در آن جا به کارگرانی پیوست که پیرامون نشریه ی Fraye Arbayter Shtime (صدای زحمتکش آزاد) فعالیت می کردند. از ژوئیه ١۹٣۶ در کارزار پشتیبانی از انقلاب اسپانیا شرکت کرد.
رودولف روکر سال ١٩۵۸ در نیویورک درگذشت. آثار نوشتاری بسیاری از او به جای مانده است که دو تایشان بیش تر می درخشند. یکی از آن ها خاطراتش است که راهی را که رفته است در یک هزار و پانصد صفحه به تحریر کشیده است و به ویژه تاریخچه ای از آنارکوسندیکالیسم در نیمه ی نخست سده ی بیستم میلادی است. اثر نظری برجسته ی روکر «ناسیونالیسم و فرهنگ» نام دارد که برتران راسل آن را «اثری برجسته در تفکرات سیاسی» توصیف نمود چرا که در آن «نقدی درخشان علیه دولت پرستی ... خرافه ی غالب و مضر عصر ما» قرار دارد. نوشتن «ناسیونالیسم و فرهنگ» سال ها به درازا کشید و در سال ١۹٣٣ پایان یافت، اما نسخه ی کاملش در سال ١٩۴٩ منتشر شد.
در ایران، «نشر افکار» سال ١٣۹٠ اثر برجسته ی دیگری از رودولف روکر را که «آنارکوسندیکالیسم» نام دارد با ترجمه ای از محمودرضا عبداللهی منتشر نمود. نوآم چامسکی مقدمه ای بر این کتاب نوشته است. در بخشی از آن که در پشت جلد کتاب آمده است، می خوانیم: «چاپ آنارکوسندیکالیسم اثر رودولف روکر برای آنان که دل مشغول مسائلی چون آزادی و عدالت اند روی دادی بسیار مهم محسوب می شود. دیدگاه او در برابر گرایش های غالب در اندیشه های مدرن اجتماعی و سیاسی قرار می گیرد که انگیزه ی یاری به خود را از بین برده اند. این دیدگاه هنوز الهام بخش باقی مانده است و همچنان انگیزه ای استوار برای اندیشه و عمل سازنده ی ما محسوب می شود.»
|