روایتی مستند ازشک و تردیدهای یک زن درمورد بچهدار شدن یا نشدن
درباره مستند ۲۱ روز و من، شیرین برق نورد
زهرا ملوکی
•
"واقعا باید فکرمون و بکنیم. واقعا باید تصمیممون و بگیریم که ما بچه میخواییم یا نمیخواییم. یعنی ما نه. من. خودم. محمدرضا که تکلیفش با خودش روشنه ولی من واقعا باید تکلیفم و با این قضیه روشن کنم. و نمیدونم فقط این احساسات مزخرفی که وقتای دیگه دارم چیه؟ اینکه میگم نه! بچه نمیخوام. نه نه همون بهتر که بچهای وجود نداره تو خونه م.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۹ ارديبهشت ۱٣۹٣ -
۲۹ آوريل ۲۰۱۴
خلاصهی فیلم: مستندی خودبیانگر دربارهی شک و تردیدهای یک زن مستندساز ٣۵ ساله و همسرش درمورد بچهدار شدن یا نشدن از خلال درگیری کارگردان با یک بیماری زنانه که او را متوجه رحم خود و در نتیجه تمرکز بر روی این تصمیمگیری کرده است.
شیر یا خط
در ابتدا قرار بود به بهانهی نوشتن دربارهی مستند "۲۱روز و من" به چند و چون جایگاه تجربهی مادری در میان فمینیستهایی که شاید ردپایی از آنها را در زندگی زنان و مردان حاضر در این فیلم احساس کردهام، بپردازم اما از آنجا که برخورد شخصیتهای اصلی و فرعی فیلم در پیشبرد این روایت در زمان مواجه شدن با پرسشهای مربوط به تمایل به بچهدار شدن یا نشدن و یا نظرخواهی از آنان درمورد ارزشگذاری مثبت یا منفی بر این تجربه، الزاماً و به شکل مستقیم ارتباط چندانی با این نظریات نداشت؛ جهتگیری متفاوتی اتخاذ کردم.
به بیان دیگر، شیرین برقنورد در جریان ساختن این مستند پیش از آنکه دغدغههای آشکار فمینیستی داشته باشد به ترسیم بی چون چرای خودش از خلال دست و پنجه نرم کردن با یک تصمیم مهم پرداخته است و شاید مهمترین علتی که مخاطب را در این یک ساعت با خود همراه میکند، همین فکر کردنِ همزمان با راوی درمورد این تصمیمگیری است. علتی که در رفت و آمدی دائمی، پاسخ قطعی بله یا خیر را از ذهن آدمی میزداید.
فیلم با صدا و تصویر کارگردان که در مقام راوی خود بیانگر رو به دوربین نشسته است و از فشار و بزرگ شدن شکمش در روزهای اخیر با نوعی نگرانی برای مخاطب حرف میزند، آغاز میشود و این خود شروع تابو شکنی زنی است که در جامعهی ایرانی امروز، بدن خود را به رسمیت شناخته و بیپرده از آن سخن میگوید. اگرچه اشاره کردن یک زن به بدنش – آن هم نه اندامهای تابویی- به خودی خود میتواند تابو شکنی نباشد اما وقتی دال موجود که در این مورد، درد و بزرگی شکم شیرین محسوب میشود، مدلول مشخصی ندارد و از این رو در ذهن مخاطب به پرسش گرفته میشود؛ شاید بتوان از یک موقعیت نسبتاً تابویی صحبت کرد؛ به خصوص که در ابتدای فیلم، کارگردان یا همان راوی برای مخاطب شخصیتی ناشناس و بدون پیشینه دارد.
چیزی نمیگذرد که شیرین به مطب دکتر زنان تلفن میکند تا هرچه زودتر مسئلهی بدون جواب را با یک متخصص در میان بگذارد که البته موفق به گرفتن وقت از دکتر نمیشود. در جریان کمک به دوستش لیلا، دختر بچهاش را به منزل مادربزرگ او میرساند و به ستاره(دختر لیلا) قول میدهد که عصر پنجشنبه را با او توی پارک بگذراند. دوباره جلوی دوربین ظاهر میشود و از آن مدلول احتمالی غایب که مدام نشانههایش را در همین چند دقیقه برایمان فراهم کرده بود صحبت میکند.
"وقتی که تنهام، وقتی که محمدرضا پیشم نیست، از همه بیشتر دلم هوای بچه میکنه و اون موقع است که همه چی برام ساده میشه. تمام مقولهی بچهدار شدن برام ساده میشه. تمام اون دلیلا و استدلالایی رو که برای بچه نیاوردن داشتم اصلا حذف میشه. از بین میره و اونوقته که فک میکنم با تمام وجود بچه میخوام و خودمو آماده میکنم وقتی که محمدرضا میاد اینو بهش بگم." (دقیقهی ۴ و ۵۷ ثانیه تا ۵ و ٣۱ ثانیه.)
در این نقطه از فیلم، مخاطب تقریباً اطمینان دارد که علت آن دال اول ماجرا را به درستی کشف کرده است و با کنار هم قرار دادن بزرگ شدن شکم شیرین، حضور ستاره دختر لیلا و حرفهای راوی درمورد تمایل به حضور یک بچه در زندگیاش وضعیت کارگردان را در آستانهی بارداری حدس میزند اما طولی نمیکشد که شیرین با مطب دکتر زنان تماس گرفته و مخاطب را از وجود یک فیبروم بزرگ در رحم خود مطلع میکند. به این ترتیب، مسئلهی بارداری و تصمیمگیری برای داشتن یا نداشتن فرزند تقریباً فراموش میشود اما پیش از آنکه نگرانی و تشویش حاصل از علم به یک بیماری در فضای مستند حاکم شود؛ راوی در یک تماس تلفنی با مادرش مخاطب را از وجود یک فاصلهی زیاد میان خود و خانوادهاش آگاه میکند و در ادامه نیز برای تأیید این حدس و گمان، جلوی دوربین میآید و از جریان جدا شدنش از خانوادهی پدری طی مهاجرت از استرالیا به ایران در سه سال پیش میگوید و گفتههایش را با این جمله پایان میرساند: "اکثر اوقات احساس تنهایی شدیدی میکنم." دقیقهی ٨ام.
"تنهایی"، سنگینترین وزنهای است که در صدور رأی موافق با حضور یک بچه در زندگی شیرین به راوی و مخاطب جسارت میدهد اما این تصمیمگیری تنها زمانی میتواند با این قطعیت صادر شود که با شخصیت، شرایط و سبک زندگی این زوج آشنا نباشیم. کاملتر اینکه، مبارزات زنان در راستای به رسمیت شناختن خود و حقوقشان در تصمیمگیری برای فرزندآوری در کنار اثرات مستقیم و غیرمستقیم این فرآیند بر وضعیت اشتغال، گذران زندگی روزمره و سبک زندگی آنها در مواجهه با احساس تنهایی و یا احساسات "غریزی" شان برای مادر شدن دشواری این تصمیمگیری را دو چندان میکند.
از نیمهی دقیقهی ٨ام، راوی، شروع به تمیز کردن خانه میکند و برای ورود همسرش محمدرضا که قرار است فردا از مأموریتی کاری به منزل برگردد آماده میشود. محمدرضا به خانه میآید و مهمانی کوچکی با حضور خانوادهاش در خانهی آن دو برگزار میشود. گویا شام و دورهم بودن بهانهای شده است تا شیرین همسرش را که در جریان فیلم به مخالفت تقریباً قطعی او با بچهدار شدن پی میبریم در موقعیت پرسش و پاسخ و گفتگو با اطرافیانی قرار دهد که به گفتهی کارگردان، نوک پیکان این تأخیر در اقدام به فرزندآوری را به سمت زن گرفتهاند.
"...ولی خب همون قضیهای رو که میگم همه بیصبرانه منتظر بچهی مان رو قشنگ میشد دید، توی صحبتهاشون، توی حرفهاشون. ولی از همه مهمتر برای من محمدرضا بود که با اینکه خیلی تأکید کرده بودم که حتما حتما صحبت کن باهاشون. دلایلت و برای اولین بار در مورد بچه نیاوردن بهشون بگو، به هیچ وجه نگفت." (دقیقهی ۱۲ و ۴۵ ثانیه تا ۱٣ و ۱۵ ثانیه.)
با شیرین و محمدرضا به مطب دکتر میرویم. قرار است در آیندهای نه چندان دور شیرین یک عمل جراحی داشته باشد تا پزشک، فیبروم رو از رحم او خارج کند و آخرین توصیهی دکتر به آنها این است که بعد از عمل، بچهدار شوند اما در مسیر بازگشت به خانه که برای اولین بار گفتگوی جدی این زوج را دنبال میکنیم باز هم با نظر منفی شوهر شیرین مواجه میشویم.
و حالا در این دقایق، اطلاعات مخاطب برای ترسیم شخصیتهای اصلی ماجرا به اندازهای شده است که بتواند گاه به گاه خود را به جای هر یک از آنان تصور کند. مردی که با اطمینان خاطر تصمیم خود را به نداشتن بچه حداقل در چند سال پیش روی خود، گرفته است و زنی ٣۵ ساله و در معرض بیماری که در روزمرهی خود تنهایی را نیز به وفور احساس کرده است اما هنوز در آن مرحله از تصمیمگیری قرار ندارد که با قطعیت خواستهی خودش را مطرح کند. در واقع شاید بتوان گفت که گفت و گوهای شیرین با اطرافیان و البته محمدرضا یک نوع فکر کردن با صدای بلند است. صدای او صدای درخواست و یا اعلام نتیجه نیست بلکه در تمام لحظات این مستند ما با یک راوی سرگردان میان این اطلاعات و البته حسها و عواطف مواجهیم.
لحظات بازگشت به خانه، دقایق کوتاه اضطراب و تأمل است. کارگردان مسئلهی بیماری را (احتمالاً) با خواهرش در میان میگذارد و هنوز نمیداند که باید این موضوع را با مادری که از او فاصلهی جغرافیایی قابل توجهی دارد در میان بگذارد یا نه. بعد از مکالمه دوباره جلوی دوربین میآید اما اینبار بدون سانسورتر و با برونریزی بیشتری ظاهر میشود. از دوری و تنهایی و احساسات متناقضش نسبت به داشتن و نداشتن بچه حرف میزند و استیصالش را در این تصمیمگیری مهم به نمایش میگذارد.
"واقعا باید فکرمون و بکنیم. واقعا باید تصمیممون و بگیریم که ما بچه میخواییم یا نمیخواییم. یعنی ما نه. من. خودم. محمدرضا که تکلیفش با خودش روشنه ولی من واقعا باید تکلیفم و با این قضیه روشن کنم. و نمیدونم فقط این احساسات مزخرفی که وقتای دیگه دارم چیه؟ اینکه میگم نه! بچه نمیخوام. نه نه همون بهتر که بچهای وجود نداره تو خونه م. همون بهتر که سکوته. همون بهتر که موجودی تو اتاق بغلم نفس نمیکشه. همون بهتر که مسئولیت که یه آدم دیگه رو ندارم. همون بهتر که زمانام فقط مختص خودمه و بعدشم شوهرم." (دقیقهی ۱٨ و ۱۴ ثانیه تا ۱٨ و ۵۲ ثانیه.)
سپس لحظات گیجی و تعلیق دوباره جای خودشان را به منطق دیالوگ میدهند و این بار شیرین، محمدرضا را در مقابل دوربین به یک گفت و گوی جدیتر دعوت میکند و اینبار هم صراحت بیشتری در گرفتن یک تصمیم قطعی به خرج میدهد و البته دلایل مخالفت همسرش را میشنود و به چالش میکشد. مخالفتی که البته اگر شیرین جدیتر در مقابل آن قد علم کند با جدیت کمتری دنبال خواهد شد.
راوی معتقد است که علت اصلی این مخالفت به مرگ پدر محمدرضا در کودکی او برمیگردد و ترسی که همیشه با همسرش بوده است که مبادا خود صاحب فرزندی شود که قرار باشد در دنیا رنج از دست دادن عزیزانش را تحمل کند. و حالا مسئلهی مرگ به دیگر علتهای مثبت و منفی موافقت و مخالفت این زوج و البته مخاطبها برای حاصل نشدن یک اطمینان خاطر واقعی در تصمیمگیری نامبرده، اضافه میشود. شیرین، از غریزهی مادریاش میگوید، محمدرضا از سرکوب کردن غریزهی پدریاش حرف میزند و در نهایت هر دو به غزلیات حافظ پناه میبرند و با یک تفأل به گفت و گوی خود پایان میدهند. اما چیزی که باقی میماند، ملغمهای از دلایل متناقض است که مخاطب درگیر ماجرا را در تعلیق میگذارد.
در نیمهی دقیقهی۲۴ ام مستند، بالاخره فضای مونولوگهای شیرین و دیالوگهای دو نفرهی شیرین و محمدرضا شکسته میشود و آنها که ستاره را با خود به پارک بردهاند در شمایل یک پدر و مادر شاد ایفای نقش میکنند. بعد از این فضاگردانی یک دقیقهای دوباره نوبت به مهمانی این بار دوستانهای میرسد که قرار است به راوی در تصمیمگیری جدیدش کمک کند. دوستان میآیند و میروند و در این میان علاوه بر اضافه شدن دلالتهای اقتصادی درمورد تصمیمگیری برخی از زوجها درمورد فرزندآوری، دلایلی مثل تفاوتهای بیولوژیک زنان و مردان، رابطهی متفاوت سن آنها با توانایی باروری آنها نسبت به یکدیگر به مجموعهی علتهای گیجکنندهی دیگری که تا پیش از نیز، تصمیمگیری را دشوار کرده بودند اضافه میشود.
فضای بعدی اما دوباره بازگشت به خلوت و سکوت است. شیرین و محمدرضا به گورستان رفتهاند و راوی به بهانهی سر زدن به خاک مادربزرگش علاوه بر مرور خاطرات، یک مادرانگی سنتی و قابل لمس را برای مخاطب ایرانی به تصویر میکشد. از گورستان به کوچه و محلهی مادربزرگ شیرین میروند و به این شکل هر چه بیشتر، نیازهای کارگردان برای داشتن یک جمع صمیمی شبیه به خانوادهی پدریاش که در گذشتهای نه چندان دور در آن زندگی میکرده آشکارتر میشود.
نماهای بعدی، حضور رو راست و رو به دوربین شیرین است که سعی میکند قصهی مادربزرگ و البته مرگ را به سرانجام برساند و سپس سرک کشیدن ناگهانی او به فضایی دور از شهر در کارگاه مجسمهسازی دوستش مریم که او هم زنی ۴۰ ساله و بدون فرزند است و البته حرفهای زیادی درمورد تنهایی انتخابیاش با شیرین دارد اما چیزی که جالب توجه است همان شک و تردید آشنایی است که تا پیش از این آن را در شخصیت راوی به خوبی لمس و دنبال کردهایم.
"حامله شدم کورتاژ کردم. اما دلیلش این بوده که واقعا هیچ امنیتی توش احساس نمیکردم. بچه دار شدن اولا لیاقت میخواد. من خودمو خیلی لایقش نمیدونستم شاید. بعد از خودگذشتگی عجیب غریبی میخواد که البته اونو به همه مادرا میده خدا اما من شاید خیلی خودخواه بودم یا اینکه ترسیدم...معلومه که من دوست دارم بچهدار شم. هر زنی دوست داره بچهدار شه. به خصوص که می تونستم بشم و نشدم. یعنی جلوی خودمو گرفتم. در واقع درپوش گذاشتم روی یکی از حسام. یکی از حس های غریزیم...از تنهایی نمیترسم. تنهایی برای من خلوته و بعد هم باورمه..." (دقیقهی ٣۷ و ۱٣ ثانیه تا ٣٨ و ۲ ثانیه)
هرچه جلوتر میرویم گویا این تردید و عدم تصمیمگیری و یا مادرنشدنهای به ظاهر انتخابی، در زنان به ظاهر مدرنتر که هویت فردی خود را به عنوان یک زن فارغ از مادر بودن به خوبی درک کردهاند و نیز در پی حفظ موقعیت شکنندهی خود به عنوان یک زن در وضعیتی که فرزندآوری میتواند این شکنندگی را به نفع نابرابری هرچه بیشتر نسبت به موقعیت مردان افزایش دهد؛ بیشتر است. زنانی که صراحتاً از این موضوع (ترس از فروغلتیدن به وضعیتی نابرابر نسبت به مردان) حرفی به میان نمیآورند اما سبک زندگی، شغل و حرفه و زمان های خود را به گونهای انتخاب کردهاند که این فرضیه از عملکردشان برداشت میشود.
در کنار این گروه، هستند زنان دیگری که در این مستند توانستهاند مادر شدن را در عین حفظ استقلال فردیشان تجربهکنند. زنهایی که در کلاس خصوصی یوگای خانگی در کنار فرزندانشان مشغول انجام تمرین و گذران وقتاند. اگرچه فضا و نظرات غالب آنها به ما مجموعهی زنانی را نشان می دهد که در کنار شغل، فراغت و زندگی فردیشان به عنوان یک زن توانستهاند نقش مادری را هم بپذیرند اما هستند در میان آنها کسانی که به آن روی سکهی این ماجرا نیز اعتراف میکنند و از مشکلات و سختیهای این نوع زندگی برای مخاطب میگویند.
پس از صحبتهای شیرین و مریم، حضور دوبارهی ستاره در یک فضای وقت گذرانی آرام و شاد در خانهی برقنورد ماجرا را به پیگیری کارهای پیش از بستری شدن راوی در بیمارستان برای انجام عمل جراحی و سپس گپ و گفتهای او با زنان حاضر در کلاس ورزش پیوند میزند و جریان مستند آرام آرام مسئلهی خود را از تصمیمگیری برای داشتن یا نداشتن فرزند به سمت بیماری شیرین تغییر میدهد.
راوی از طریق اینترنت با مادرش درمورد عمل رحم و برداشتن فیبروم درد دل میکند و پس از قرار گرفتن دوباره در مقابل دوربین و صحبت کردن مستقیم با مخاطب با همسرش به سفری کوتاه و خارج از شهر میروند تا پیش از بستری شدن در بیمارستان شبی را در آرامش یک خانهی روستایی سپری کنند. آرامشی که به گفتهی خود شیرین در روزهای پس از عمل برای تصمیمگیری درمورد مسئلهی اصلی این مستند به کمکش بشتابد.
"اگه همه چی خوب پیش بره و عملم به خوبی در واقع بره جلو و هیچ اتفاقی بعدش نیوفته بعد از اینکه دورهی نقاهتم و طی کنم حتما حتما میام اینجا که استراحت کنم و فکر کنم. همهش نشستیم داریم فک می کنیم. (دقیقهی ۵۰ و ۲ ثانیه تا ۵۰ و ۲۶ ثانیه)
به ۱۰ دقیقه ی پایانی مستند رسیدهایم و این فاصله را در فرود آرام روایت با خداحافظی مجازی شیرین از مادرش، فکر و خیالها و مونولوگهای همراه با اضطراب راوی در ترک خانهاش و سپس، فضای بیمارستان، آماده شدن برای عمل جراحی و دقایقی پس از یک جراحی موفقیت آمیز سپری میکنیم. هر چند شاید بتوان گفت که فیلم در دقیقهی ۵۶ام و ثانیهی ۲۴ام همراه با لحظهی بیهوشی شیرین در اتاق عمل، به پایان میرسد اما پس از شروع شدن تیتراژی که همچنان دست از روایتکردن برنمیدارد یک ضمیمهی مهم وجود دارد که حاوی گفتگوهای صمیمانهی پزشک با کارگردان است. زنی که در کنار حرفهی پر مشغلهی پزشکی از تماسهای تلفنی مکرر دختربچهاش در زمان حضور او در بیمارستان برای شیرین میگوید و به نوعی راوی درگیر تصمیمگیری را در تجربهی به خصوص خود از مادری، شریک میکند.
۲۱ روز و من، روایتی نوین از به چالش کشیدن تجربهی مادری است و شاید از آن مهمتر به جریان پیچیدهی تصمیمگیریهای یک زن امروزی اشاره میکند و در توضیح این پیچیدگی باید به موقعیت فرودست زنان در حال مبارزه برای به دست دادن یک موقعیت برابر با مردان در جوامع امروز، اشاره کرد. در یک طرف، بچهدار شدن به نفع ارضای یک غریزهی انسانی، رهیدن از تنهایی، شکستن روزمرگی کسالتبار، پیوستن دوباره به چرخهی حیات، لذت، شناختن و فعال کردن یک ظرفیت بیولوژیک و در طرف دیگر، بچه دار شدن به مثابهی تن دادن به تقسیم زمانهای روزمره با دیگری، از خودگذشتگیهای غیر منطقی، از دست دادن و یا به خطر انداختن حرفه و به نوعی از دست دادن سرمایههای مادی، شکننده شدن فردیت و پذیرش مسئولیتی بی حد و حصر.
از آنجایی که "مدرن بودن زیستن یک زندگی سرشار از تناقض و معما " (برمن:۱٣۹۲،۱۱)در دنیایی است که به قول مارکس، در آن "هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود."(همان) فرآیند تصمیم گیری وارد همین جریان ضد و نقیض میشود. انسان امروز، در تصمیمگیری مانند گذشتگان خود عمل نمیکند و برقنورد نیز با این نگاه در اثر خود یک استیصال تمام عیار و کمتر به چشم آمدنی حاصل از تصمیمگیری را بی اغراق و البته بیدریغ، برای مخاطب به تصویر کشیده است. لحظات پر تنش پاسخگویی به خود، دیگری و جهان پیرامونی که هر کدام گویا بخشی از کنشگران و شرایط مداخلهگر در کوچکترین تصمیمات روزمره محسوب میشوند. حال آنکه فرزندآوری و تولد به عنوان یکی از مهمترین اقدامات فردی به سرنوشت جامعهی بشری پیوند خورده است و جالب آنکه میزان اهمیت این تصمیمگیری هر اقدامی را در این راستا پیچیدهتر میکند تا جایی که شاید بسیاری از این تصمیمگیریها در یک فرآیند ناخودآگاهِ سلب مسئولیت از خود، تعیَنشان را به گردن "شیر یا خط"، تن دادن به "پیشآمدها" و نیز "شرایط بیرونی" میاندازند.
منابع:
مستند ۲۱ روز و من، شیرین برق نورد،۵٨ دقیقه، ۱٣۹۰.
برمن، مارشال، تجربهی مدرنیته، ترجمهی مراد فرهاد پور، انتشارات طرح نو، چاپ هشتم: ۱٣۹۲.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ
|