حسن حاتمی"/>
  
  یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آقای سهیمی یک جانبه " قضاوت" کردهاید - حسن حاتمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ٣۰ آوريل ۲۰۱۴


مقدمه
    آقای محمد سهیمی – استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در آمریکا- چندی پیش درجوابیهای به‌ آقای نیکفر در مقالهای تحت عنوان"چه کسی خشونت را شروع کرد و چرا؟" به مطالبی اشاره کرده که بیشتر ملیت‌های تحت ستم در ایران و از جمله ملت کورد و احزاب و سازمانهای سیاسی فعال آن بخصوص حزب دموکرات کوردستان را، جزو آغازکنندگان جنگ قلمداد کردهاست.
    نمی‌دانم آقای سهیمی آنزمان که‌ درگیریها آغاز شد در ایران بوده یا نه؟ اگر بوده چرا از دیدگاه کاربدستان متعصب‌ و تندرو درون حاکمیت به قضایا نگاه کردهاست؟ و اگر در خارج بودهو از دور دستی بر آتش داشته‌است استدلال ایشان چگونه‌ می تواند مورد قبول واقع گردد؟. ولی نوشتارهای آقایان نیکفر، گنجی و سهیمی و نگارندهی این سطور هر کدام میتوانند فضایی‌ را ترسیم نمایند که مصداق این شعر مولوی باشد :
هرکسی از ظن خود شد یار من       از درون من نجست اسرار من
    ببینیم واقعیت موضوع از چه قراراست و چرا آقای سهیمی برای عملکرد عاملان کشتار و وحشت، بخصوص در دههی اول برقراری رژیم جمهوری اسلامی، توجیه‌تراشی می‌کند. چون قضاوت ایشان بیشتر یک‌سویه و به نفع حاکمان تمامیت‌خواهاست که در ٣٥ سال حاکمیتشان مرتبا" کشتار و ترور، دستگیری و زندان، شکنجه و تبعید را پیشه کرده و کارنامهی حقوق بشری آنان پر از جنایت‌است.
آقای سهیمی! آنچه به سیاست و عملکرد حزب دموکرات کوردستان برمی‌گردد، این حزب در زمان پیروزی قیام مردم ایران، عمری ٣٣ساله داشت، که هیچکدام از فعالان سیاسی و مذهبی که بعد از ٢٢ بهمن سال ١٣٥٧ در ایران "کثیرالمله" ظاهر شدند، دارای چنین پیشینهای از مبارزه‌ نبودند. به‌ همین دلیل بود که شهر مهاباد آن زمان قلب تپندهی کوردستان و مرکز مهم سیاست‌گزاری ملت کورد بود. این شهر بعد از جنگ جهانی دوم پایتخت جمهوری کوردستان بود و حزب دموکرات کوردستان و قبل از آن‌هم جمعیت تجدید حیات کورد(ژ. ک.)، در آن تأسیس شده بودند. حزب دموکرات کوردستان بیش از ٣٠ سال فشار سرکوب و نظامیگری و قوانین امنیتی و پلیسی ویژهرا تجربه کرده بود. پس مردم کوردستان و بخصوص در شهر مهاباد، حق داشتند بساط پایگاههای پلیس‌و ژاندارمری‌را که عاملان عمری سرکوب بودند، برچینند.
    آقای سهیمی! واقعیات‌را باید آنطور که‌ هست دید، نه آنگونه‌ که آرزو یا خواستی سرکوبگرانه یا شونیست‌مآبانه باشد. متأسفانه نوشتهی شما حاوی نگرشی بسیار برتری‌جویانه‌و یکسونگرانه‌است. بعضی وقتها باید جاهارا عوض کرد و از نظرات انسان وارسته و روشنفکر واقعبینی چون خانم شادی صدر بهره گرفت، که بهدرستی نوشت: واقعیت این‌است که سیطره‌ی گفتار پهلوی، درباره‌ی "دولت- ملت" و "تمامیت ارضی" نه فقط در سیاستهای جمهوری اسلامی که در سیاست‌ورزی‌های مخالفان آن هم به روشنی دیده می‌شود. هر دو گفتار، از یک آبشخور سرچشمه می‌گیرند: مرزهای قراردادی باید به هر قیمتی حفظ شود حتی اگر ساکنان بخشی از آن، نه احساس تعلق و نه احساس خوشبختی در چارچوب آن مرزها داشته باشند و....
    پس درست آنست که آقای سهیمی چوب در تاریکی رها نکند. وی که استاد دانشگاه در آمریکاست، حتما" از حقوق انسان با توجه به‌ اعلامیهی حقوق بشر جهانی آگاهاست. پس چگونه بعد از گذشت ٣٥ سال از برقراری جمهوری اسلامی برای عاملان سرکوب در میان کاربدستان به تعبیر شیرکو بیکس- شاعر بلندآوازهء متوفای کورد،"جمهوری دار و اعدام" درایران به نحوی توجیه‌ می‌تراشند!؟
    آقای سهیمی! چرا از برنامهی دولت موقت و شورای انقلاب دوم و آیت الله خمینی، بعد از پیروزی قیام (انقلاب) ٢٢ بهمن با توجه به اعلامیهی جهانی حقوق بشر در ایران چند ملیتی به‌ حقوق آذریها، کوردها، بلوچ‌ها، عرب‌ها و تورکمن‌ها و حتا اقلیت‌های مذهبی توجه نکردید و از اول توپ اتهام‌ را به میدان حزب دموکرات و سایر احزاب و سازمانهای فعال در کوردستان انداختید!؟ نوشتار شما خیلی غیرمنصفانه‌ و دور از شأن یک استاد دانشگاهاست.

حق‌کشی بوسیلهی زورمداری
    آقای سهیمی! با استناد به نوشتهی زندهیاد غنی بلوریان نوشتهاید که:"خلع سلاح شهربانی و ژاندارمری در ٢٣ بهمن ١٣٥٧، صورت گرفته". و شما طوری برخورد کردهاید که گویا اقدام خیلی بدی انجام گرفتهاست! فراموش کردهاید که‌ در تهران و بیشتر شهرها و روستاهای سراسر ایران شهربانی و ژاندرمری خلع سلاح شدند و فراتر ازآن طبق برآوردهای صورت‌گرفته‌ تنها از پادگانهای اطراف تهران حدود یک میلیون قبضه‌ اسلحه‌ به‌غارت رفت. و این‌را یک امر طبیعی و حق مسلم مردم می‌دانید، اما این حق‌را از مردم کردستان دریغ می‌دارید که‌ مراکزو عوامل ده‌‌ها سال سرکوب‌و غارت‌و چپاول‌را خلع سلاح نمایند.
همان‌طور که‌ در تهران‌و دیگر شهرهای ایران به‌جای مراکز شهربانی‌ و ژاندارمری کمیته‌‌های انقلاب شکل گرفت. در بعضی از شهرهای کوردستان هم بخصوص مهاباد – با توجه به ویژگی ذکرشده-، ارگانهای مردمی برای اداره‌ی امور شهر تشکیل شد، بدون آنکه‌ دادگاه‌‌ها را سلب صلاحیت کنند و قبل‌از تشکیل دولت جدید به‌ محاکمه‌ی متهمان به‌ همکاری با دولت سابق بپردازند. پیشمرگ های کورد هم – که اکثرا" اعضاء یا هواداران حزب دموکرات کوردستان بودند-، برقراری نظم‌و ‌امنیت‌ را بعهده‌ گرفتند. نمیدانم این موارد چرا مورد اعتراض شما قرارگرفته و بهعنوان جنگ با حاکمان جدید تلقی گردیده‌است؟
    آقای سهیمی! این گفتهی زنده یاد دکتر قاسملوی شهید درست‌است که:"آنجا [ پادگان مهاباد] مرکز شهر بود و باید برچیده‌ می‌شد. زیرا درنظامهای مردمی ارتش که‌ حافظ استقلال‌‌و مرزهای کشوراست‌، درخارج شهرهاو عمدتا" در مناطق مرزی مستقر شده‌ و وظایف خودرا کههمانا دفاع از استقلال کشور در برابر تهاجم بیگانگان‌است، به‌انجام می‌رساند.
    اما درشهر مهاباد پادگان همچون "شمشیر داموکلیس" بر سر مردم سنگینی می‌کرد. ٣٣ سال بود در آنجا فرزندان برومند خلق کورد، زندانی و گاهی تیرباران می‌شدند. زندهیاد قاضی محمد- رئیس جمهوری کوردستان و شماری از یارانش-، در آنجا زندانی شدند.
    جالب آنکه‌ تصرف پادگان مهاباد از سوی نیروهای مردمی باهمکاری افسران آزادیخواه‌ و‌ مخالف رژیم شاه‌ در داخل پادگان صورت گرفت و خبر آزادسازی آن در بخش اخبار ساعت چهارده همان‌روز با آب‌وتاب از رادیو تهران پخش گردید. از این گذشته قاسملوی فرزانه می‌خواست پادگان مهاباد، به‌ دانشگاه، مکانی برای فراگیری علوم‌ و فنون نوین تبدیل گردد.
    آقای سهیمی! به‌ بخشی از ماجرای پادگان مهاباد و پیامدهای آن اشاره نمودم. امیدوارم خود"حدیث مفصل بخوانید از این مجمل". در این‌صورت جای تأسف بسیاراست که ٣٥ سال بعد از آنهمه‌ حق‌کشی‌، هنوز نهتنها نظامیان و نیروهاو دهستگاه‌های امنیتی، بلکه تحصیل‌کردهایی مثل شما نیز در مورد خلع سلاح پادگان، ما را آماج اتهام‌های نادرست قرار میدهند.

نادیده گرفتن تاریخ مبارزین در کوردستان
    آقای سهیمی! در پاراگرافی از جوابیه‌تان از جنگ کوردستان صحبت مینمائید و در همانجا از بودن هیئتی از مسئولان بلندپایهی حزب از جمله زندهیادان دکتر قاسملو و غنی بلوریان، که در قم با آیت الله خمینی دیدار کردهاند صحبت بهمیان می‌آورید. این پارادوکس یا تناقض‌گویی برایم مفهوم نبود. آنرا تنها حمل بر استدلال نادرست شما و تلاشتان در محکومیت حزب دموکرات کوردستان در برابر حاکمیت جدید در ایران کردم. زیرا در همان پاراگراف: از اجرای وعدههای دادهشده بوسیلهی زندهیادان آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان مینویسید!؟
در پاراگراف بعدی از اجازهدادن فعالیت آشکار حزب دموکرات در کوردستان سخن می گویید. خیلی جای تعجب داشت اگر پس از پیروزی قیام (انقلاب) خلق‌های ایران و به تاریخ سپردن رژیم ٢٥٠٠ سالهی شاهنشاهی، رژیم دو ماههی جدیدی – که هنوز ماهیت مشخصی نداشت؛ در کوردستان به حزبی که بیش از ٣٠ سال قبل از وقوع قیام بهمن ۵۷، خودش دارای یک حکومت مردمی به نام جمهوری کوردستان بود، و درطول سه دهه، ده‌ها عضو فداکار آن عمر مفید خودرا در راه‌ آزادی فدا نمودند، صدها نفر از آنان به زندان رفتند و ازجمله‌ اسطورههایی چون زندهیادان، عزیز یوسفی و غنی بلوریان بیش از ٢٠ سال از عمر خودرا در زندانهای مخوف و ضدانسانی سپری کرده بودند، اجازهی فعالیت مجدد می‌داد!؟
    آقای سهیمی! بگذار مختصری از زندگی پرمشقت عزیز یوسفی‌را برایت بنویسم تا حزب دمکرات کوردستان و هزاران مبارز جان‌باخته دیگر را بهتر بشناسید. آقای عزیز یوسفی، در زمان پهلوی دوم ( محمد رضا شاه)، سه بار دستگیر و بیش از ٢٥ سال از بهترین سالهای جوانیش‌ را در زندانهای مهاباد، سنندج، ارومیه، تهران- قزل قلعه، قصر و اوین-، در برازجان شیراز و بابل سپری کرد. در زندان انگلیسی یاد گرفت و به قول خودش، چندین کتاب‌را ترجمه کرد که از جمله "سرزمین کف و گل طلایی" را می توان نام برد. در سالهای آخر زندان و در دوران شاه یک خبرنگار بلژیکی به نام "توسن" مصاحبهء کوتاهی با وی انجام می دهد، زندانبانان از عزیز یوسفی می‌خواهند تا از شکنجه و واقعیات درون زندان با خبرنگار چیزی نگوید. اما عزیز می‌گوید: "مگر شماها شکنجه نمی کنید؟ وقتی با این همه قساوت و جنون فرزندان مردم و فرزانگان وطن‌را سلاخی می‌کنید، حق دارید از فاش‌شدن آن بیمناک باشید".
زندانبانان می‌گویند: آخر آبروی مملکت در خطراست. عزیز یوسفی با زهرخنده جواب می‌دهد : "کدام مملکت؟ مملکت شما یا مملکت ما؟ مملکت زندان‌سازان، دژخیمان، دروغگویان، راهزنان یا مملکت زندانیان، مبارزان، زحمتکشان؟ آقایان، وطن ما و شما با هم فرق دارد. زمین تا آسمان فرق دارد. ما برای وطنمان از شکنجه و زندان و مرگ باکی نداریم، اما شما این وطن اسیرشده را فقط برای مکیدن بیشتر، مکیدن شیرهی جان آن میخواهید و هرروز هم کمترین خطری احساس کنید، از این وطن فرار می‌کنید و وطن واقعیتان را در جیبها و چمدانهایتان همراه می‌برید و..."      
یوسفی ١٣ ماه منتظر اعدام بود، ٨ سال در زندان اوین بدون ملاقات بود، سه، چهار ماه یکبار- که اجازه می‌دادند زندانیان نامهای برای خانواده بنویسند- را از وی دریغ می‌داشتند. وقتی توسن از آرزوی وی میپرسد. عزیز جواب می‌دهد" برای هر زندانی در درجهی اول آزادی مطرح‌است ولی متأسفانه من آزادیم‌ را به این زودیها نمی‌بینم. علتش هم این‌است که آزادی در گرو اظهار ندامت‌است و در گرو تقاضای عفو که چون من خود را مقصر نمیدانم دلیلی نمی‌بینم که اظهار ندامت بکنم و تقاضای عفو بنمایم، چون مجرم نیستم. – روزنامهی کوردستان شمارههای ٤٦ و ٦٢٠-
    او که هنگام مرگ (١٥ خرداد١٣٥٧) ، ٥١ سال سن داشت، سخنان بیادماندنی برای زندانیان سیاسی زد که هنوز هم چراغ راه هزاران مبارز کورد در زندانهای "رژیم کشتار" و پویندگان راه‌ دستیابی به‌ حقوق ملت کورد است. او گفت:"ما هزاران نفر بودیم. هزاران نفر از ما شهید شدند یا در زندانها پوسیدند. هزاران نفر از ما به میدان مبارزه پشت کردند. هزاران نفر در نیمهی راه ماندند. اما ما هنوز هزارانیم." – راه توده- برگرفته از مقالهی "عزیز یوسفی آنکه "مهاباد" در عزایش گریست".
    آقای سهیمی! این، داستان کوتاه زندگی کسی بود که "جوان و رعنا از مهاباد به زندان رفته بود و خمیده و بی‌جان به مهاباد برگشت". سرکوبیهای مردم کوردستان بخصوص در مهاباد عمری قریب صد سال فقط در دو رژیم پهلوی‌ها و جمهوری اسلامی دارد. شما کجای کار هستید "استاد" و چگونه می اندیشید؟
    اجازهدادن زنده یاد آقای داریوش فروهر- که داستان دشنهآجین‌شدن وی و همسر و همرزمش پروانه- هم باید معرف حضورتان باشد، به "فعالیت حزب دموکرات" و پس از آن مقایسهی متینگ بیش از ١٠٠ هزار نفری ستادیوم ورزشی شهر مهاباد- که شماری افراد مسلح هم حضور داشتند در یازدهم اسفند ١٣٥٧ و متینگ نقده در ستادیومی در منطقهی برادران آذری‌نشین‌ با"تظاهرات مسلحانهی مجاهدین" در سال ١٣٦٠ جای تعجب دارد. چون نه حزب دموکرات اجازهی شفاهی از داریوش فروهررا لازم داشت و نه متینگ مورد اشاره، با "تظاهرات مسلحانه" ی مجاهدین خلق سنخیتی دارد.
    ولی حملهی افراد غلامرضا حسنی- امام جمعهی ارومیه-، و افراد مسلح مراد قطاری و عظیم معبودی‌را، که جنگ ناخواستهای‌را به حزب دموکرات و کوردها در نقده تحمیل کردند، نادیده می گیرید.
    نوشتار زنده‌یاد غنی بلوریان با توجه به طرز تفکر وی در مورد بخشی از سیاستهای حزب دموکرات نوشته شدهاست، که نقدی یک سویهی شطرنج سیاسی منطقه و بعد از انشعاب از حزب بزرگ دموکرات کوردستان ایران بود. زمان زیادی هم طول نکشید که هم او و هم زنده یاد محمدامین سراجی در "اعلامیهای بهنام گسست، در سال ١٣٦٦ خورشیدی"، بسیاری از گذشتهی خودرا نقد کردند، خصوصا" دیدگاه تودهمآبانه‌ء آن دو در رابطه با "دمکرات‌و انقلابی" خواندن "خط امام" و ... و من تأکید می‌کنم که رفتار مصطفی چمران- عضو و بنیانگذار نهضت آزادی به رهبری آقای بازرگان-، عاملی مهم در بوجودآوردن درگیریهای کوردستان بود. سپاه پاسداران تازهتأسیس و ارتش تازه "مکتبی شده" ، آتش جنگی‌را در پاوه برافروختند، که سریعا" همهی کوردستان‌را فرا گرفت و درنتیجه‌ خونهایی که هیچوقت نمی‌بایست ریختهشود متأسفانه از دو طرف ریخته شد.
    آقای سهیمی! شما همه بازیهای سیاسی و رویارویی‌ها در سرزمین کوردستان‌را به نفع حاکمان در قم و تهران - که اگر همهی رویدادهارا جمع بزنیم پنج ماهی خواهد شد-، در سبد فکر و نوشتار یک سویهات گذاشته‌اید! ولی از سوء نیت بخش اعظم کاربدستان تهران و در رأس آنها خمینی – مسئول و معمار اسلام سیاسی شیعی انقلابی- و من میگویم متأسفانه ویرانگر تازه بهقدرت‌رسیده حرفی به میان نمی‌آورید! فراموش می‌کنید که‌ آنان و مخصوصا" سران حزب - تازه جمهوری اسلامی چگونه پیش‌نویس قانون اساسی تأییدشدهی شورای انقلاب دوم را، نادیده گرفتند. در آن پیشنویس با همه‌ء نقایصی که داشت، نه از ولی فقیه خبری بود و نه از انکار ملیت (خلق) های، آذری، کورد، عرب، بلوچ و تورکمن و مذاهب گوناگونی که در موزائیک رنگین جغرافیای سیاسی ایران که در اصل پنجم به بودن و حقوق برابر آنها اشاره شده بود، اثری.
    با بزرگ‌نمایی درگیری ناخواستهای که‌ در بین افراد مسلح ایل منگور و حزب دموکرات، در ماههای اول بعداز پیروزی انقلاب درگرفت بهجایی نمی توان رسید. چون مردم کوردستان بیاد دارند که‌ حزب دموکرات هرآنچه‌را در توان داشت به‌کار گرفت تا درگیری‌ها هرچه‌ زودتر خاتمه‌ پیدا کند و کمترین شکاف درصفوف مردم کوردستان به‌وجود آید. اگر مسئولان نظام در منطقه بدین رویارویی‌ها دامن نمی‌زدند، وضعیت خیلی فرق می‌کرد. در این مورد هم شما رژیم تازهتأسیس‌ و انسان‌ستیز آخوندهارا مبرا از هر گونه خطا دانستهاید. غافل از اینکه‌ با یادآوری چنین رویدادهای تأسفباری، نمی توان نیات جنگ‌طلبانهی جمهوری اسلامی‌ در مسلح‌کردن افراد بومی بر علیه مدافعان آزادی و حقوق ملت کوردرا، پنهان کرد.
در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی زنده یاد دکتر قاسملو رأی اول استان آذربایجان غربی‌را کسب کرده بود. لیکن جمهوری اسلامی روز ۲٨مرداد ۱٣۵٨ در سالگرد "خجسته‌"! کودتای ۱٣٣۲ حزب دموکرات‌را"منحله" اعلام و خمینی فرمان حملهی سرتاسری به کوردستان‌را صادر کرد. در آستانه‌ء افتتاح مجلس خبرگان نیز آیت‌الله‌ دکتر قاسملورا فاسد خواند و آرزو کرد دکتر آنجا بود تا همانجا "نگرش" دارد.
    سه ماه بعد، پس از جنگی خونین و تأسف بار، آ. خمینی در پیامی‌ ظاهرا" "حق ادارهی امور داخلی در کوردستان"را بهرسمیت شناخت. ازاینطرف هم هیئت نماینگی خلق کورد که حزب دموکرات سخنگوی آن بود، بوجود آمد. آنان نشست‌هایی با نمایندگان هیئت ویژه‌ی دولت انجام دادند. کاربدستان با نادیدهگرفتن حقوق مردم کورد حتی در چارچوب پیام ٢٦ آبانماه ١٣٥٨ آ. خمینی- که ‌آقای بلوریان هم به آن اشار نموده است-، و با عدم توجه به موضع آشتی‌جویانهی حزب دموکرات، باعث تحمیل جنگی مجددو ناخواسته به مردم کوردستان گردیدند، که از آن‌زمان تا کنون بهشیوههای گوناگون ادامه دارد که‌ درحال حاضر شیوههای جنگ روانی و سایبری برجستهترند.
    آقای سهیمی! شما از روابطی که بین دولت عراق و حزب دموکرات کوردستان ایران وجود داشت اصلا" خبر ندارید و آنرا وابستگی می پندارید. اگر این ادعا درست‌است، چگونهاست که‌ بعد از سرنگونی دولت عراق در سال ٢٠٠٣ و تسلط شیعیان حامی جمهوری اسلامی بر بغداد اسنادی دال بر این وابستگی یافت نشد؟
    شما متأسفانه از اعدام هزاران نفر از مردم مدنی، رهبران، کادرها و پیشمرگان حزب دموکرات کوردستان و سایر احزاب و سازمانهای دیگر در کوردستان و گنبدحرفی به میان نمی آورید!؟ از توماج، مختوم، جرجانی و واحدی- از رهبران خلق تورکمن-، که توسط خلخالی جلاد و مسئول درجهی یک اعدامها در آن ایام حرفی به میان نمی‌آورید و کوچکترین ایراد هم به‌اعمال "رژیم کشتار" ندارید. حقا که‌استاد دانشگاه "باانصافی" در آمریکا هستی!
    تاوقتیکه‌ جامعهی ایران استادان کج‌اندیش و یک سویهنگری چون شمارا داشته باشد که‌ در جانبداری از "رژیم کشتار" قلم‌فرسایی کنند، متأسفانه هیچگاه نباید از حقوق ملیتهای تحت ستم ایران سخن گفت و اعلامیهی جهانی حقوق بشر نیز از دیدگاه‌ شما، بقول آقای احمدی نژاد "کاغذ پارهای" بیش نخواهد بود.
نتیجه
    آقای سهیمی! توجیهات نابجای شما حاکمان استبداد دینی‌را به آدم‌کشی چه بهشیوهی ترور مخالفان در خارج ازکشور و چه بهصورت قتلهای زنجیرهای، امنیتی، کشتن زیر شکنجه و اعدام در داخل‌را تشویق و ترغیب می‌نمائید. آیا متوجه‌ هستید که‌ ازاینطریق به عنوان یک استاد دانشگاه ایرانی در آمریکا، از "آدم کشان قصر فیروزه" و پستوخانههای زیر زمین و اتاقهای شکنجهی زندان اوین و دیگر زندانهای ایران حمایت می‌کنید، موضعی که‌ أبدا" زیبنده‌ی یک مقام دانشگاهی نیست؟
    آیا احزاب، سازمانها و کسانی که به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و در هیچ کجای ایران به قول شما "تجمع مسلحانه" نداشتند مانند، حزب تودهی ایران، سید کاظم شریعتمداری، بنی صدر- اولین رئیس جمهوری درایران- و " فدائیان اکثریت، وحالا هم میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد و اعضای جریان (جنبش سبز) هیچ‌کدام از شر تبهکاری‌و جنایت‌پیشگی این رژیم رهایی یافتند؟
    شما به ٨ سال جنگ ویرانگر و خونبار کهحد اقل ۶سال آخر آن نتیجه‌ی لجاجت سران جمهوری اسلامی بود و به قیمت جان هزاران انسان فداکار و چندین هزار معلول و خرابیهای فراوان تمام شد را نادیده گرفته و آنرا به‌حساب "رژیم کشتار" نمی‌گذارید!؟ اعدام جوانان مدنی و آزادیخواه و فعالان مجاهدین خلق، دموکرات ، کومله وغیره که مخالف و دگراندیش و خواهان مشارکت ملی، حکومت شورای و توافقی در "ایران برای همه" بودند، کشتار جمعی در زندانهای ایران و مخصوصا" در تهران، که بعد از سرکشیدن "جام زهر" ازطرف آ. خمینی صورت گرفت را چگونه ارزیابی مینمایید؟
    ترورهای خارج از کشور مخالفان جمهوری اسلامی که در واقعه‌ی جنایت‌بار میکونوس که بهحق به نماد "تروریسم دولتی" مبدل شد، در وجدان استادان دانشگاهی در کشورهایی که حقوق بشر برایشان ارزش دارد را در کدام خانهی حقوق انسانی میگذارید؟ قتل های زنجیرهای از نظر شما در کجا جای می‌گیرند؟
رهبران و فعالانه حزب تودهی ایران توسط مصطفی پورمحمدی - وزیر دادگستری کنونی- رازینی و دیگران که در همهپرسیهای تعیین نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی با بودن ولی فقیه و دیگر دوره‌های انتخاباتی تا سال ١٣٦٢ شرکت کرده بودند به چه جرمی ، غیر از دگراندیشی سلاخی شدند؟ لابد به زعم شما آنان نیز در خلع سلاح پادگان مهاباد و همدستی با لیبرالها دست داشتند و میبایست همراه بقیه با خشونت و بی‌رحمی و در فضای وحشت حذف می شدند.
    آقای سهیمی! آیا اعدامها در ملاءعام با حضور تماشاچیان در میادین و چهارراهها را در رسانههای مجازی می بینید یاخیر؟ اگر جواب مثبت‌است. در مورد جوانی که در آخرین دقایق زندگیش فقط تقاضای دیدار با مادرش‌ را داشت، چه صحنهی غم‌انگیزی را آفرید. چه میگویید؟
    فهرست و کارنامهی جمهوری اسلامی ایران در کشتار و قتل عام مردمان آزادیخواه و حق‌طلب آنقدر طولانی و سیاهاست که از تعبیر "رژیم کشتار" آقای نیکفر بسی فراتراست. نمیدانم چرا شما اینهمه جنایات که در سراسر ایران و خصوصا" کوردستان و علیه‌ اعضا، هواداران و دوستان احزاب کوردستانی، صورت گرفته را نادیده میگیرید و از وقایع ٣٥ سال پیش برای پاک‌کردن صورت مسئلهی جنایات رژیم جمهوری اسلامی استفاده می کنید!
    آقای سهیمی! مطمئن باشید "بار کج به مقصد نمی‌رسد" و این "رژیم کشتار" نمی تواند به حیات پر از جنایت و خونریزی ادامه دهد. یا باید اصلاح گردد و حقوق حقهی ملیت های موجود در ایران‌را بهرسمیت بشناسد و در ایران سیستمی فدرال و دموکراتیک برقرار گردد، یا اینکه این رژیم ابدی نخواهد بود. شما نیز اندک‌زمانی با وجدان خود خلوت کنید و اینهمه کشتارو خرابیهای رژیم در حق مردمان ایران را احیانا" برای رفت و آمد آزادانه به ایران‌ را نادیده‌ نگیرید‌ وخون جوانان وطن‌را به ثمن بخس نفروشید.

با احترام ، حسن حاتمی ١٨ آپریل ٢٠١٤  


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست