گفتگوی اینترنشنال افیرز با شهرزاد اکبر موسس "افغانستان ۱۴۰۰"
سیاستورزی بدون زنان
مترجم:سهیل رودکی
•
برای زنان ساکن نواحی شهری مشکلات بیشتر مربوط به آزار جنسی در محیط کار، عدم حمایت از مادران شاغل، یا نبود امکان تحصیلات عالی یا بورسهای تحصیلی است. برای زنان در نواحی روستایی، مساله دسترسی به مراقبتهای بهداشتی، امنیت، دادگاههایی که بتوان در موارد سو استفاده یا تجاوز جنسی به آنها مراجعه کرد، و امکان درس خواندن برای دخترانشان و خودشان است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٨ ارديبهشت ۱٣۹٣ -
٨ می ۲۰۱۴
شهرزاد اکبر اهل افغانستان است، جایی که به گفته خودش «روزهای کوتاه دوران کودکیام پر از صدای بمب، گلوله و موشک در آنجا سپری شد.» علیرغم تمام سختیهایی که یک زن افغان با آن مواجه است، شهرزاد اکبر توانسته است تحصیلات عالیه خود را به اتمام برساند و پس از بازگشت به افغانستان، سازمان افغانستان ۱۴۰۰ را راهاندازی کند. او و تمام جوانان عضو این سازمان برای اصلاحات، تغییر فضای سیاسی، برابری جنسیتی و دسترسی برابر به رشد و توسعه اقتصادی در افغانستان در تلاش و مبارزهاند. به گفته او برای تحقق اهداف افعانستان ۱۴۰۰ چالشهای متعددی در داخل افغانستان و همچنین از سوی جامعه بینالمللی پیش روی آنهاست. از اولین تلاشهای شهرزاد اکبر و همکارانش، تاکید بر روی انتخابات افغانستان بوده است. جای زنان در پستهای ارشد سیاستگذاری و تصمیمگیری در دولت افغانستان خالی است و نمایندگان و کاندیدهای انتخاباتی هم از طرح مسائل زنان اجتناب میکنند. نادیده گرفتن زنان تا جایی پیش میرود که حتی هیچ توجهی به ظرفیت بالای زنان به عنوان رایدهنده هم نمیشود. گفتوگو با او را در زیر میخوانید.
گذشته شما بسیار جالب است. ممکن است درباره زندگیتان در افغانستان و اینکه چطور شد به مسائل مربوط به صلح و امنیت علاقمند شدید، صحبت کنید؟
چون خانوادهام مدام در حال نقل مکان بود، خردسالیام را در نقاط مختلف افغانستان گذراندم. چند سالی در افغانستان مدرسه رفتم؛ بعد، گمانم، ۱۱ ساله که بودم رفتیم پاکستان. افغانستان را ترک کردیم چون طالبان بخشهایی از کشور را تصرف کرده بود و ما نمیتوانستیم به مدرسه برویم. پدر و مادرم به تحصیل ما اهمیت میدادند. من مدتی در مدرسهای افغانی در پاکستان درس خواندم. بعد، من و خواهرم شروع به تدریس انگلیس کردیم به مهاجران افغانی. وقتی ۱۴ سالم بود به مردانی بزرگتر از خودم درس میدادم. این تجربه خیلی جالب بود. متوجه شدم که میان افغانها علاقه به تحصیل و تغییر بسیار زیاد است. بعد در ۲۰۰۲ برگشتیم به کابل، و از آن به بعد همیشه با خانوادهام بودهام. البته، سه سال برای تحصیل در مقطع لیسانس از آنها جدا شدم – در کالج اسمیت دانشجوی انتقالی بودم و بعد دوره کارشناسی ارشدم را در انگلستان گذراندم. در ۲۰۰۱ فارغ التحصیل شدم و به کابل بازگشتم. از آن به بعد، در همین جا کار و زندگی میکنم.
شما رئیس افغانستان ۱۴۰۰ بودید. ممکن است کمی درباره این سازمان، رسالت و اولویتهای آن صحبت کنید؟
من از اعضای بنیانگذار افغانستان ۱۴۰۰ هستم. در ضمن نخستین رئیس منتخب آن هم هستم. گروهی از ما – عمدتا، جوانان افغانی – مدام در نشستهای ملی و بینالمللی هم را میدیدیم، و خیلی خوب حرفهای همدیگر را میفهمیدیم. نگاه ما درباره آینده افعانستان در پنج، شش الی ده سال در پیشرو شباهت زیادی با هم داشت و سرخوردگیهامان درباره وضعیت افغانستان در داخل و خارج کشور یکی بود. به این ترتیب تصمیم گرفتیم دور هم جمع شویم تا راه حلی پیدا کنیم و کاری انجام دهیم. در افغانستان، سیاست پاتروناژ۱ قوی است. در حال حاضر احزاب سیاسی بزرگ، پیرامون قدرت سران جهاد سابق شکل گرفته اند. تمامی احزاب به شدت قوممحور - اکثریت متعلق به یک قوماند - و شخصیتمحور هستند. فقط یک هدف، یا یک ماموریت، یا یک مجموعه ارزشها نیست که آنها را گرد هم میآورد؛ قضیه بیشتر مربوط به تلاش برای حمایت از قوم خود و جمع شدن دور یک شخصیت مذکر است.
به نظر شما وقتی نوبت راه اندختن سازمانی نو و تلاش برای گسستن از سازمانهای سنتی میرسد، آیا یک زن کنشگر با چالشهای خاصی برای فعالیت سیاسی مواجه است، یا بیشتر مساله نسل جوان در برابر نخبگان سالخورده است؟
باید بگویم، در کشوری که جنگ داخلی را پشت سر گذاشته است ـ آن هم جنگهایی چنان وحشیانه ـ یک دنیا بیاعتمادی بهوجود میآید. ما، در طول چند ماه نخست، دست به اعتمادسازی زدیم و سعی کردیم به حرف هم گوش دهیم و در مقام نسل جدید افغانستان روایت یکسانی را نقل کنیم.
اندک اندک متوجه شدیم که ارزشهای خاصی هست که برایمان مهم است: قانون اساسیمان و دستاوردهای ده ساله گذشته، از جمله حقوق زنان، آزادی بیان، و فرایندهای دموکراتیک. همچنین ما فهمیدیم که میخواهیم درحمایت از این ارزشها با یکدیگر متحد شویم و مردم افعانستان را همراه خود کنیم. ما، همه، افغانستانی میخواهیم که نه تنها با ثبات و آباد، که در عین حال دموکراتیک باشد. ما برای برابری جنسیتی و دسترسی برابر به توسعه اقتصادی مبارزه میکنیم. به این ترتیب، این مسائل ما را گرد هم آورد. ما میخواهیم بخشی از این فضای سیاسی باشیم، میخواهیم حرف بزنیم و توجه همگانی را نسبت به این مسائل دامن بزنیم؛ و در نهایت، تبدیل به یک حزب سیاسی شدیم.
ما در نام خود «۱۴۰۰» را داریم چون، مطابق تقویم افغانستان، الان در سال ۱۳۹۲ هستیم؛ هشت سال دیگر سال ۱۴۰۰ فرا میرسد، و افغانستان وارد سدهای نو میشود. امیدواریم که سده نو برای افغانستان یک سده متفاوت و بهتر باشد؛ و ما هم سهمی در شاختن آن داشته باشیم.. البته آرزوی ما این است که طی این هشت سال یک جنبش اصلاحات سراسری شکل بگیرد و یک تغییر سیاسی بهوجود آید. ما هنوز در مرحله آغازین شکلگیریمان هستیم. نخستین حرکت ما برای معرفی خودمان بر انتخابات افغانستان متمرکز بود.
درباره برابری جنسیتی و مشارکت سیاسی صحبت کردید. افغانستان جامعهای عمدتا سنتی است که تا حدود زیادی تحت سلطه مردان است. وقتی از گروههای سنتی جامعه یا جوانان برای اجرای برابری جنسیتی و مشارکت سیاسی دعوت میکنید با چه موانعی مواجه میشوید؟
یکی از چیزهای آزاردهندهای که با آن مواجه شدیم آن است که بیشتر احزاب برجسته دارای اعضای زن در سطح تصمیمگیری نیستند. سیاستمداران ما این مساله را بطور کلی نادیده میگیرند. نامزدهای شرکتکننده در انتخابات ریاست جمهوری و نامزدهای شرکتکننده در انتخابات مجلس سعی میکنند از بحث درباره مسائل زنان اجتناب کنند. یا به شیوهای خیلی نمادین به آن نزدیک شوند. خیلی راحت، صرفا میگویند، «ما به حقوق زنان پایبندیم،» بدون اینکه واقعا تلاش کنند با توسل به مسائلی که برای رای دهندگان زن مهم است، آنها را ترغیب کنند که رای بدهند.
ما فکر میکنیم ظرفیت بزرگی در تشویق زنان به رای دادن وجود دارد. ظرفیت عظیمی برای برانگیختن زنان رایدهنده به رای دادن هست. لازمهاش این است که سیاستمداران ما در برنامههای کار خود برای زنان و مسائل زنان در افغانستان بازاندیشی کنند، و از آنچه زنان بهطور روزمره تجربه میکنند و مشکلاتی که در بخشهای مختلف کشور داشتهاند، آشنا باشند. مسلم است که این مشکلات با هم فرق میکنند. برای زنان ساکن نواحی شهری مشکلات بیشتر مربوط به آزار جنسی در محیط کار، عدم حمایت از مادران شاغل، یا نبود امکان تحصیلات عالی یا بورسهای تحصیلی است. برای زنان در نواحی روستایی، مساله دسترسی به مراقبتهای بهداشتی، امنیت، دادگاههایی که بتوان در موارد سو استفاده یا تجاوز جنسی به آنها مراجعه کرد، و امکان درس خواندن برای دخترانشان و خودشان است.
دستور کار جامع برای برابری جنسیتی در افغانستان موضوعی بسیار پرچالش، بحثانگیز، و دشوار است. برداشت عمومی این است که افغانستان جامعهای تحت سلطه مردان است. اما این وضعیت به تدریج دارد به چالش کشیده میشود. یک دنیا تغییر رخ داده است. بسیاری از سنتهای ما به ناچار یا تغییر کرده یا در طول سالهای جنگ داخلی نابود شده است. مهاجرت دید مردم را نسبت به تصمیماتی که میخواستند بگیرند و هدفی که برای زندگی داشتند تغییر داد. اما کشور تحت سلطه مردان است و بنابراین ما سعی میکنیم نگاهمان به آن عرصهها و مسائلی باشد که که برای اکثریت مردم قابل پذیرش باشد و سعی میکنیم فشار را از آنجا وارد کنیم. سعی میکنیم از تاکید بر روی مسائلی که تنها به گروههای منزوی یا جمعیت کوچکی از مردم اثر خواهد گذاشت اجتناب کنیم. این مسائل بحثبرانگیز خواهد بود و سودی برای زنان افغان نخواهند داشت.
یک عامل مثبت این است که بیشتر خانوادههای افغانی با فرستادن دختران خود به مدرسه هرجا که ممکن بوده است به تحصیل زنان پاسخ مثبت دادهاند. این دختران ممکن است تا کلاس پنجم و ششم بیشتر درس نخوانند، یا ممکن است درسشان را تمام کنند و بروند دانشگاه. اما این واقعیت که به مدرسه فرستاده شدهاند مهم است، و باید به آن ارج نهاد و مشوقش بود. به طور قطع حتی میزان کمی از آموزش نیز میتواند تفاوت قابل توجهی در زندگی یک زن ایجاد کند. ما میتوانیم، هرجا دخترانی فارغ التحصیل دبیرستان باشند که، به دلیل نبود امکانات، به تحصیلات رایگان بالاتر دسترسی ندارند برای تغییری ایجاد کردن با وزارت آموزش عالی همکاری کنیم.
انجام اصلاحات در نظام آموزشی حوزه دیگری است که به آن پرداختهایم. برای اینکه امکان دسترسی به آموزش عالی برای همه افزایش پیدا کند، به ویژه برای زنانی که خانوادههاشان از تحصیل آنها حمایت میکنند، خانوادهها گام نخست را با حمایت از زنان در سراسر دوران تحصیل برداشتهاند و از تصمیم آنها برای رفتن به یک موسسه آموزش عالی حمایت میکنند. اگر ما نتوانیم عملیاش کنیم واقعا مایه شرمساری است.
از زاویه مشارکت سیاسی زنان و جای خالی زنان در میان رایدهندگان، درباره این صحبت کردم که چقدر سخت است که سیاستمداران خواستها و مسائل زنان را در نظر نمیگیرند، اما چیزی که در عین حال مهم است برجستگی سیاستمداران زنی است که داریم. تلفیقی از هردو هست. در زمان خردسالی من در افغانستان سیاستمدار زنی را در تلویزیون نمیدیدم یا صدایشان را از رادیو نمیشنیدم. ما تاریخچهای از مشارکت زنان در سیاست پیش از جنگ داخلی، پیش از طالبان، داریم؛ اما دست کم برای نسل من، وقتی پنج یا شش ساله بودم، چنین چیزی وجود نداشت.
اکنون دختران افغانی با گوش دادن، و آموختن درباره سیاستمداران زن و حضور زنان در سیاست بزرگ میشوند. آنها میبینند که زنان در میزگردها یا گفتگوها درباره امنیت ملی، روابط خارجی، و سایر مسائل ملی بحث میکنند، و به عقیده من این باعث تغییر خواهد شد. حضور سیاستمدارن زن الهام بخش مردم بوده و الگوهای نقشی نوینی بهوجود آورده است. اما سیاستمداران زن – عمدتا اعضای زنمان در مجلس – در یازده سال گذشته در شکل دادن به یک حمایت قوی از برنامه کاری زنان در داخل مجلس کاملا موفق نبودهاند. حمایت از برنامه کار زنان باید هم از سوی مردان نماینده باشد و هم از سوی زنان نماینده. بنابراین این یک عرصه است که ما در آن به اقدام بیشتر و بذل توجه بیشتر نیاز داریم.
بیایید در این مورد صحبت کنیم که جامعه جهانی در دامن زدن به بحث درباره سهمیه جنسیتی در چارچوب، نمایندگی پارلمان، برای مثال، با قطعنامه ۱۳۲۵ سازمان ملل چقدر موفق بوده است. میتوانید کمی درباره تاثیر عملی آن قوانین صحبت کنید؟
در صحبت از التزام جامعه جهانی نسبت به افغانستان، میفهمیم و متوجه هستیم که تعهدات امنیتی کاهش خواهد یافت. این به معنی تعداد کمتری نیروی نظامی، و کاهش احتمالی در کمکرسانی است. میفهمیم که ما افغانها باید مسئولیت خودمان را بپذیریم و بدانیم که توجه جهانی را نمیشود برای مدتی نامحدود حفظ کرد. بههرحال، چیزی که ما فکر میکنیم این است که برای اینکه تغییر جهتها در نظام سیاسیمان میسر شود، هنوز چند سال دیگر به حمایت احتیاج داریم.
ما فقط تعداد کمی نیروی نظامی میخواهیم. این نیرو پیامی به افراطیون میفرستد مبنی بر اینکه نمیتوانند قدرت را قبضه کنند و حمایت بینالمللی از حکومت افغانستان وجود دارد. همچنین ما از جامعه جهانی خواستیم که به آزادی سیاسی در افغانستان، آزادیهای سیاسی شهروندان نظر داشته باشد. با تغییر سیاسی در افغانستان، فضای کمتری برای تمرین کردن آزادیهای سیاسی وجود خواهد داشت. فضایی کمتر از آنکه احزاب بتوانند در آن شکل بگیرند و منتقد دولت باشند. با کاهش توجه جامعه جهانی، برنامه کار زنان حاشیهای قلمداد میشود و شاید اندک اندک به کلی از فهرست حذف شود.
جامعه جهانی در چند سال آینده میتواند همچنان به دولت ما علائمی درباره اهمیت برنامه کار زنان بفرستد. حقوق زنان در طول یازده سال گذشته از جمله مهمترین دستاوردهایی بوده است که ما داشتهایم. حقوق زنان در قانون اساسی، حقوق قانونی، اشتغال، و آموزش – اینها دستاوردهای خیلی مهمی هستند و باید مدام برای زنان بهتر شوند. این دستاوردها نباید وجهالمصالحه قرار گیرند. آزادیها باید محفوظ بماند و وضع باید بهتر شود. جامعه جهانی میتواند با ترویج ابتکاراتی که فوایدشان متوجه زنان است پیامی محکم بفرستد. هر اقدامی موثر است.
پوشش خبری فعلی رسانهها در ارتباط با افغانستان بیشتر روی مسائل مرتبط با امنیت متمرکز است، خواه درباره تعداد نیروهای نظامی، گذار سیاسی، مذاکرات صلح، یا تروریسم. اگر بخواهیم بیشتر به دستاوردهای مثبتی که زنان در طول چند سال گذشته در افغانستان کسب کردهاند اشاره کنیم، آیا موردی هست بخواهید پیش از پایان مصاحبه به آن بپردازید؟
به عقیده من آنچه مردم بیرون از مرزهای افغانستان متوجه آن نیستند تحولیست که در ده سال گذشته در این کشور رخ داده است - یک تحول اجتماعی و فرهنگی در افغانستان. منظورم از این حرف چیست؟ در طول جنگ داخلی و بعد در طول حکومت طالبان، شمار زیادی از مردم افغانستان به خارج کشور مهاجرت کردند و دیدند که دیگران – مردم کشورهای همسایهمان – چطور زندگی میکنند، و چه خواستهایی در زندگی دارند. این مهاجران وقتی به افغانستان برگشتند، در بیشتر مناطق کشور که امنیت وجود داشت، امکان اشتغال هم به دلیل کمک جهانی که به سوی افغانستان سرازیر میشد بیشتر شده بود. فرصتهای آموزشی وجود داشت. رسانهها هم در به نمایش عموم گذاشتن شیوههای مختلف اندیشیدن درباره زندگی نقش بزرگی داشتند.
برای مثال، واقعا باورکردنی نیست که گزارشات درباره حقوق زنان دیگر چیزی نیستند که فقط در کابل و در سایر شهرهای بزرگ حرفش را بزنید. خانوادههایی از روستاهای دور افتاده را میبینید که به دنبال اجرای عدالت در مورد دخترشان که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است به کابل میآیند. این چیزی بود که در گذشته نمیتوانستید فکرش را هم بکنید. اگر به دخترتان تجاوز میشد، او را میکشتید. و ختم داستان. اما این پدر بیسواد و سنتی را میبینید که میآید کابل، میگوید: «به دخترم تجاوز شده. باید این آدمها تنبیه شوند.» تحولی در شیوه تفکر روی داده است. به عقیده ما این تغییر بزرگی است که ظرفیت عظیمی به همراه خود دارد.
یک عامل دیگر در افغانستان که بر آینده تاثیر خواهد گذاشت این واقعیت است که تلاشهای فعالانهای برای به افراط کشاندن دیدگاهها در کار است. گروههای دیگری به غیر از طالبان وجود دارند که زیر برچسب «سازمانهای اجتماعی» فعالیت میکنند اما در واقع آنها نیز مروج همان خشونتی هستند که فرقهها و زنان را نشانه می گیرد. آنها با تحصیل و کار زنان بسیار مخالفاند، و سعی میکنند روی جوانان در دبیرستانها و دانشگاهها تاثیر بگذارند. ما باید با این عمل مقابله کنیم، برویم به سراغ جوانان و بگوییم: نفرت و خشونت راه حل نیست. ما باید بتوانیم با هم کار کنیم. به ده سال بعد نگاه کنید و درباره آنچه میخواهید بیندیشید. میخواهید کار داشته باشید؟ میخواهید تحصیلکرده باشید؟ میخواهید فرزندانتان به آموزش دسترسی داشته باشند؟ و اگر این چیزها را میخواهید پیوستن به آن گروهها و اندیشههایی مانند آن شما را به جایی که میخواهید نمیرساند.
۱. Patronage
منبع: زن نگارشماره۲۱
|