اوتیسم چپ ایران
حسن حسن پور
•
چپ ایران با تمام سنت شکوهمنمد خود مهجور مانده است. چپ هیچ جا خود را نشان نمی دهد. از قهرمانانش سخن نمی گوید، از دستاوردهایش یاد نمی کند، از باورهایش دفاع جدی نمی کند، از آنچه که بدان اعتقاد دارد نمی نویسد و متحدین خود را نه فقط سر بزنگاه که وقت و بی وقت تنها می گذارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۹ ارديبهشت ۱٣۹٣ -
۹ می ۲۰۱۴
چپ ایران با تمام سنت شکوهمنمد خود مهجور مانده است. چپ هیچ جا خود را نشان نمی دهد. از قهرمانانش سخن نمی گوید، از دستاوردهایش یاد نمی کند، از باورهایش دفاع جدی نمی کند، از آنچه که بدان اعتقاد دارد نمی نویسد و متحدین خود را نه فقط سر بزنگاه که وقت و بی وقت تنها می گذارد. چپ ایران بیش از صد سال سابقه ی فعالیت در ایران دارد، کار منظم سیاسی و حزبی را آنها وارد جامعه کرده اند و پی در پی از اصول و افکاری دفاع کرده است که امروز ضرورت زندگی اجتماعی در ایران بشمار می آیند. واقعا چه کسی، چه گرایش سیاسی ای در ایران بیش از چپ در معرفی و تبلیغ برای باورهائی همانند آزادی، برابری زن و مرد، عدالت اجتماعی، سکولاریسم و حق تعیین سرنوشت کوشیده است؟
این چپ رهبران، اعضا و هوادارانی داشته است که قهرمان مبارزه ی ملی و اجتماعی بوده اند. حیدر عمو اغلی در جنبش مشروطیت نقش والائی داشته است، کاک فواد سلطانی قهرمان حنبش ملی کرده است، مرتضی کیوان نماد معصومیت ملی در برابر کودتائی امپریالیستی است و جزنی و احمدزاده نماد ملی مقاومت در مقابل استبداد نو هستند. در کنار آنها ما کارگردانان، شاعران، مترجمین و نویسندگانی صاحب نام چپی همچون نوشین، شاملو، براهنی، فرهادپور و سرکوهی را داریم. هر جا نیز ستمدیدهای، ملتی سرکوب شده، گروهی تحقیر شده و مردمانی آسیب دیده فریاد اعتراض یا حتی درد را بلند کرده اند چپ در کنار آنها ایستاده است. برای نزدیک به صد سال، چپها متحد اصلی ملتهای ستم دیده، دینهای سرکوب شده و مردمان آسیب دیده از سیل یا زلزله بوده اند.
دستاوردهای چپ ایران چشمگیر هستند. در کمتر جائی در ایران همچون در حزب توده ی دهه ی بیست، آفرییندگی و نوآوری شاعران، نویسندگان و هنرمندان ارج گذاری شده است. کجا به شور و همت زنان در تأثیرگذاری بر جهان پیرامون خویش و برابری با مردان بیشتر از حزب توده و جنبش چپ چریکی اعتنا شده است؟ مدافع اصلی سکولاریسم در ایران نه لیبرالها یا انسانگرایان (که حضور چندانی در ایران نداشته اند) که چپها بوده اند. اگر نشانی از سکولاریسم نیز در جامعه بر جای مانده دستاورد چپها است. سنت کار تشکیلاتی در ایران متعلق به چپ، کمونیست، سوسیالسیت و تودهای است. اگر گاه چپها در این مورد کم آورده اند دیگر نشانی از کار گسترده ی تشکیلاتی در جامعه بر جای نمانده است. دو سنت سرافرازی انسان و دیدگاه انتقادی، که برخی آن را شالوده ی دیدگاه مدرن میدانند، سنتی چپ در ایران است. در کجا بیشتر از متون شاعران و نویسندگان چپیای همانند شاملو یا احمد محمود جوان بیشتر از سرافرازی انسان سخن گفته شده است؟ نقد اجتماعی، ادبی و هنری نیز در ایران بیشتر سنتی چپی است تا لیبرال یا دینی.
امروز اما چپ ایران در رابطه با این تاریخ و دستاوردهای خود سکوت اختیار کرده است. دیگران از بامداد تا شامگاه از اشتباهات و شرمساری های چپ سخن می گویند. بسیاری نیز پذیرفته اند که اگر کمبود و ننگی در جامعه است مقصرش چپها هستند: "تروریسم با کارهای حیدر عمو اوغلو و جنبش چریکی در ایران جا پائی در جامعه پیدا کرد. شکست مصدق به خاطر خیانت توده ای ها بود. عدم پیشرفت فرایند اصلاحات در زمان شاه به خاطر وجود جنبش چریکی بود. علت اصلی رهبری خمینی بر انقلاب ۵۷ مماشات و بی دقتی چپ بود. اگر چپ مبارزه ی ضد امپریالیستی یا طبقاتی را بیهوده مهم ندیده بود، جمهوری اسلامی نمیتوانست حجاب را بر سر و تن زنان ایرانی کند."
در اینکه بسیاری از این نقدها درست هستند تردیدی نیست. چپ ایرانی حیاتی اجتماعی داشته است. هر کم رسی و شکست جامعه تقصیر و شکست آن نیز هست. ولی آیا دیگران کارنامه ی درخشانتری در این زمینه دارند؟ مذهبی ها، از بنیادگراهایشان گرفته تا نوگرایانشان، کسانی همچون شریعتی و سروش، چه دستاوردی را میتوانند در کارنامه ی خود ردیف کنند؟ لیبرالها و ملی گرایان نیز کارنامه ی بهتری از چپها ندارند. کمرسیها و شکست آنها همواره تنیده در و همانند کم رسی و شکست چپها بوده است. تازه، چپ ایران وفادار به باورهای خود اگر نه همواره که گهگاه منتقد خود بوده است. جنبش چریکی در نقد اشتباهات و سیاستهای حزب توده زاده شد. چند سال بعد از انقلاب، چپها خود معترف به اشتباه در برخورد به جمهوری اسلامی بودند. اگر خود را نیز مقصر در پدیده ی تروریسم نمی دانند و در آن باره نقدی طرح نمی کنند بیشتر به خاطر آن است که مراقب اعتبار و حرمت مبارزه انقلابی هستند و نمیخواهند نقد یک نقد یک تاکتیک با نقد یک رهبرد در هم آمیزند.
مشکل چپ امروز آن نیست که به این نقدها پاسخ نمیدهد. این نقدها را میتوان همه یک به یک پذیرفت و باز سرفراز به سنت و دستاوردها ماند. مشکل چپ آن است که دچار اوتیسم شده است. خود را باز نمیشناسد. موجودی اجتماعی نیست. گرفتار خود است. درک درست و دقیقی از جهان ندارد. از همه کس و چیز تازه و جدید می ترسد. از هر پیشامدی می ترسد و جیغ و داد راه می اندازد ولی دست به هیچ کاری نیز نمی زند. به شکلی، می ترسد که دوبار اشتباه کند. وسواس او را از پای در آورده است.
بازگشت به سنت و دستاوردها، در خود هیچ معنا و اهمیتی ندارد. ولی برای چپ مهم است تا بتواند اعتماد به نفس و غرور خود را باز یابد و پای در مسیر کنش اجتماعی و سیاسی نهد. چپ ایران هنوز یک نیروی مهم اجتماعی است. شاید در قالب تشکیلات و نیروی سیاسی وزنی نداشته باشد. ولی بصورت یک گرایش، مجموعهای از کنشگران، و طیفی از افراد، نیروئی قوی و همه جا موجود است. چه در میان کنشگران سیاسی و اجتماعی، چه در میان کارشناسان سیاسی و اجتماعی و چه در میان هنرمندان، روشنفکران و دانشمندان نیرو دارد. اینها میتوانند همه جا باورها و ارزشهای چپ را معرفی و تبلیغ کنند. نه به خاطر این که چپ مطرح شود بلکه به آن خاطر که باور و ارزشهائی مهم و ضروری در جامعه مطرح شوند. امروز نیازی فوق العاده به چنین باورها و ارزشهایی هست. اینجا و آنجا کسانی از جنبههائی از چنین باورها و ارزشها دفاع میکنند ولی معمولا این چپها بوده اند که پیگیرانه و همه جانبه از آنها دفاع کرده اند. در جهان، سارتر، چامسکی، بوردیو، هابرماس و آرندتی روی، همه چهرههای مشهور چپ، مشهور به دفاع از اصول روشنگری، ستمدیدگان و ارزشهایی بنیادین مدرنیته هستند. در ایران امروز نوری زاد، ملکی، نسرین ستوده و برخی اصلاح طلبان چنین اعتباری به دست آوردهاند. این اعتبار ارزانی آنها باد. ولی چپ ایران باید موقعیت خود را در میان آنها باز یابد. باید به گونه ای یکسره مدرن، باز، پیگیر و همه جانبه به دفاع از ارزشهای بنیادین مدرنیته پرداخت و این بیشتر از چپها بر میآید تا کسی دیگر.
بهائی ها، سنی مذهبان ایران، یهودی ها، ارمنی ها باید در کنار خود، به گاه دفاع از حقوق خویش، چپها را بیابند. شیخ عزالدین چپها را در کنار خود یافت، مولوی عبدالحمید، کشیشان تبشیری مسیحی و گروه یاران بهائی نیز باید آنها را در کنار خود ببیند. همجنس گرایان باید هیچ متحد ثابت قدم تری در عرصه های زندگی اجتماعی جز چپها نیابند. زنان باید جلو، کنار و پشت سر خود، در مبارزه برای حقوق خویش چپها را ببیند. برای رهائی از حجاب، برابری حقوقی، سیاسی، اجتماعی اقتصادی زن و مرد، برای مبارزه با آزار جنسی زنان، چپها باید زبان گویا و نیروی سازمانده مبارزه باشند. باد چپ باید پرچم سکولاریسم را در اهتزاز نگاه دارد. چپ باید منتقد جدی بنیادگرائی و مدافع آزادی در باور دینی باشد. مدافعین محیط زیست باید چپ را یار، متحد و همراه خود در مبارزه ببینند. هر صلح طلبی باید، مثل هر بار تاریخ معاصر جهان، چپها را جلو صف مبارزه با جنگ بیابد. هر کرد، بلوچ و ترکی در مبارزه ی ملی باید از چپها کسی دلسوزتر برای اهداف خود پیدا نکند - دلسوزی که البته چه بسا گاه مخاطرات راه رهائی را بر شمرد.
بهبودی از اوتیسم گاه ناممکن است. ولی آنرا میتوان به شکل تمرکز وحشتناک بر یک عرصه ی کار یا اندیشه راه گشای نبوغ دید. چپ ایران باید دادرس هر ستمدیدهای شود. چپ ایران باید یاد بگیرد و عادت کند که ناله ی و مویه ی هر درد دیده و ستمدیدهای را جیغ و فریاد زند. چپ لازم نیست از خود موجودی اجتماعی، خوشایند زندگی اجتماعی مدرن بسازند. در آن زمینه کسی به چپ نیاز ندارد. جهان پر از خوش برخوردها، خوش گذرانها، خوش حرفها و خوشگلها است. جهان به کسانی احتیاج دارد که فقط یک کار از عهده ی آنها بر میآید: به گاه درد و رنج واکنشی نه فقط از سر همدلی که همچنین از سر همراهی و هم حسی نشان دهند. کسانی که رهائی از درد و رنج را به گونهای جهانشمول برای همگان، برای هر بهائی، کارگر و کارمند، زن "بد حجاب" و بی حجاب، شیعه ی اثنی عشری سنتگرا، همجنس گرا، نویسنده سانسور شده، فاحشه و پناهجو بخواهند. اینجا اوتیسم باید به داد چپ برسد. چپ با هیچ کدام از اینها یکی و یگانه نیست. یار و یاور، دلسوز و فریاد زن درد و رنج آنها هست ولی یکی و یگانه با آنها نیست. با آنها دوستی ندارد، عاشق هویت و وجود آنها نیست. همراه آنها هست تا آنچه که می خواهند باشند. در اوتیسم خود، چپ کسی نیست جز فریاد زن حقانیت باورها و ارزشهای جهانشمول مدرن. همین و بس.
|