یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

توهین به هوشمندی مسلمانان


دانیل بارنبویم - مترجم: بهروز عارفی


• در برلین، لغو اجرای اپرای ایدومنه بار دیگر پرسش بسیار مهمی را طرح میکند که هرگز بصورتی رضایت بخش به آن نپرداخته اند. این سوال، مربوط به نوع برداشت ما از جهان اسلام است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۴ مهر ۱٣٨۵ -  ۶ اکتبر ۲۰۰۶


در برلین، لغو اجرای اپرای ایدومنه بار دیگر پرسش بسیار مهمی را طرح میکند که هرگز بصورتی رضایت بخش به آن نپرداخته اند. این سوال، مربوط به نوع برداشت ما از جهان اسلام است. این برنامه که من ندیده ام و لذا نمیتوانم در موردش نظری بدهم، بطور موقت از برنامه «اپرای آلمان » حذف شد، چرا که دارای صحنه هائی است که ممکن بود برای بینندگان توهین آمیز باشد. از این گذشته، آن ها البته مجبور به تماشای این اپرا نیستند!
این وظیفه هر دولتی است که از شهروندان خود در برابر تهدیدات خشونت آمیز و تروریسم محافظت نماید، اما آیا این وظیفه یک موسسه خصوصی تئاتری است که   به این بهانه که ممکن است برخی یک ترجمان هنری را توهین آمیز تلقی نمایند، مدعوین اش را از آن محروم کند؟ ارتباط میان بیان هنری و تداعی هائی که بر می انگیزد، به رابطه ماده و استنباط، شباهت دارد. اغلب، ما ماده را مخدوش میسازیم تا بتوانیم   ان را با ادراک و استنباطش سازگار سازیم.   بدیهی است که هیچ وسیله ای برای تعیین تداعی هائی که هنر مطرح میکند، وجود ندارد، زیرا این امر به استعداد هر فرد بستگی دارد.
در زمینه موسیقی، متن نت های چاپ شده است که تفاوت میان محتوا و استنباط را نشان میدهد. در مورد تئاتر و اپرا، که چنین متنی برای کارگردانی وجود ندارد، منحصرا مسئولیت این امر با کارگردان است.   حتی جوهر نقش تئاتر در جامعه عبارت است از توانائی   در برقراری گفتگوی دائمی با واقعیت بدون در نظر گرفتن تاثیر آن بر روی حوادث واقعی. این شکل از گفتگو، که نه نشانه شجاعت است و نه بزدلی ، باید حاصل نیاز درونی هر فرد یا هر نهادی برای بیان افکار خود باشد. محدود کردن آزادی بیان خود با تسلیم شدن به ترس، همان قدر بی اثر است که تحمیل دیدگاه خویش از طریق نیروی نظامی.
 
هنر نه اخلاقی است و نه غیر اخلاقی، نه پیراسته است و   نه بی حرمتی؛ این واکنش ما نسبت به هنر است که آن را در ذهن ما، این سان یا آن سان جلوه می دهد. جامعه ما بیش از بیش، بگو مگو] را به مثابه عنصری منفی در نظر میگیرد، با این حال،   اختلافات عقیده و تفاوت میان محتوا و برداشت ما، اصل شالوه خلاقیت را تشکیل میدهد. اگر محتوا را میتوان دست کاری کرد، این امر در مورد درک و برداشت   دوچندان صدق میکند.
با خود سانسوری در زمینه هنری به خاطر هراس از آزردن گروه خاصی از افراد، ما تنها به محدود ساختن تفکر انسانی بطور کلی، بسنده نمی کنیم، بلکه در این راستا، با محروم ساختن شمار زیادی از مسلمانان از امکان نشان دادن بلوغ فکری شان، آن ها را تحقیر میکنیم. این درست در نقطه مقابل گفتگو قرار دارد و نتیجه نادیده گرفتن وجود دیدگاه های متعددی است که در جهان اسلامی وسیع با هم همزیستی میکنند.
هنر هیچ کاری با جامعه ای که   بنا به تعبیر من، معیارهای روشنفکری را که افکار عمومی پذیرفته اند،   رد میکند، ندارد. جامعه ای که نظیر آن چه یونان باستان شاهدش بود، راه حل سهل همرنگی با سیاست رایج را برمی گزیند.   شیوه ای که در واقع، اختلاف اساسی با اشکال گوناگون و هویدای بنیادگرائی ندارد. روش همرنگی با سیاست، مانند بنیادگرائی، پاسخ هائی که میدهد هدفش نه پیشبرد تفهیم،   بلکه برای جلوگیری از طرح   پرسش های دشوار است. تسلیم شدن به ترس، بنیادگران را آرام نخواهد کرد، چرا که آنان در هر صورتی به هیچوجه خیال فرونشستن ندارند، و این کار به هیچ وجه به مسلمانان روشن بین که هدفشان توسعه گفتگوست، کمکی نخواهد کرد. برعکس، این روش کل مسلمانان را منزوی ساخته و بجای اینکه ان ها راهمراهان و شرکای یک راه حل بسازد، آنان را به بخشی از مشکل تبدیل خواهد کرد.
با جلوگیری از شرکت ثمربخش تعداد با اهمیتی از اعضایش، محرومیت   فاجعه بار از وجود تفاوت ها، علاوه بر این که توهین به حساب می آید، موجب فقر جامعه ما نیز میشود و به چند جوانه ترس اجازه میدهد که رشد کرده و جنگلی از وحشت پدید آورند. با محروم ساختن جامعه مان از این گفتگوی اساسی، ما به خود بیگانه کردن با کسانی ادامه میدهیم که شرکت مسالمت آمیزشان برای آینده ای عاری از خشونت، ضروری است.
جهان اسلام شاید نیازمند همتای اسپینوزای جدید باشد که بتواند ماهیت ژرف اسلام را بیان کند، به همان ترتیبی که اسپینوزا جوهر تفکر یهودی-مسیحی را بیان کرد. به این صورت که با ماندن در خارج از آن و حتی با نفی و انکار آن، به این امر بپردازد.   تصمیم حذف تابلوی موزیکال   ایدومنه ، با رعایت همه جوانب، به معنی تفاوت نگذاشتن میان افراد روشن بین و افراطی، میان روشنفکران و متعصبان، میان علاقمندان به اهمیت فرهنگی و اذهان کوته بین، بدون در نظرگرفتن تبار و مذهب آن هاست. امتناع از نمایش این صحنه، دقیقا، بیانگر آن ترسی است که عناصر خشن جهان اسلام میخواهند بر ما تحمیل کنند.
همان طوری که در آغاز این نوشته گفتم، من این قطعه را ندیده ام. من تنها میتوانم امیدوار باشم که از نگاه آقای نوئن فلس، نشان دادن سرهای بریده مسیح، محمد و بودا، ناشی از از لزوم مطلق درونی بود که متن نت های موزارت بازگو میکرد. شاید، بهتر بود که او به این سرهای بریده امکان میداد که نظرشان را بیان میکردند تا بتوانند از این نظریه دفاع کنند که خرد بزرگ و قدرت بزرگ تفکراتی که آن ها بطور دسته جمعی نمایش میدادند، مورد پذیرش و شناخت واقع شود.


* دانیل بارنبویم Daniel Barenboïm   موسیقی دان و رهبر ارکستر اسرائیلی آرژانتینی تبار است. او که از یاران نزدیک استاد فقید ادوارد سعید بود، همراه با او و نیز پس از فوت دوست هنرمندش به فعالیت ددر راه صلح ادامه داده و میدهد. یکی از ابتکارات ارزنده بارنبویم، ایجاد یک ارکستر فیلارمونیک است که از جوانان فلسطینی، لبنانی، سوری، اسرائیلی و اسپانیائی و ... تشکیل شده و کنسرت هائی   برای صلح و در کشورهای مختلف از جمله در فلسطین (رام اله) برگزار کرده است. این هنرمند صلح طلب، هر فرصتی را برای تقبیح سیاست تجاوزگرانه دولت اسرائیل مغتنم میشمارد.

 
Insulte à l'intelligence des musulmans
 
منبع: لوموند، پنجم اکتبر ۲۰۰۶


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست