•
پسری چهارساله هستی
نشسته بر دامن مادرت
در مهمانی ی تابستانه ی زنانه اش.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۲ ارديبهشت ۱٣۹٣ -
۱۲ می ۲۰۱۴
پسری چهارساله هستی
نشسته بر دامن مادرت
در مهمانی ی تابستانه ی زنانه اش.
"کاسه ی تیره ی سرکه بهتر است
یا جامِ روشنِ سکنجبین؟
برگهای تُرد بچه کاهو بهتر است
یا کله ی تراشیده ی مادرش؟"
دستها در سینی ها فرو می روند
و کاسه ها پر و خالی می شوند.
تو از بی بی می ترسی
که صدایی نروک دارد
و چشمهایی درخشان.
کله کاهویت را در مشت می فشاری
و با ایران خانم دَم می گیری
که پشت سینی می زند
و لوندانه می خواند:
"مورچه داره؟ آره!
درَش بیاره؟ آره!"
و به مهری نگاه می کنی
که خود را تکان می دهد
بشکن می زند و ابرو بالا می اندازد
و رختهایش را چون برگهای کاهو
دانه دانه در می آورد
تا آن مورچه ی بازیگوش را
در آخرین نهانگاه تنش
پیدا کند.
"لرزش پستانها بهتر است
یا چرخش کپل؟
بالا انداختن ابروها بهتر است
یا کف زدن و بشکن؟"
تو کله کاهویت را در مشت می فشاری
مبادا که بی بی آن را بقاپد
اما او مالِ مادر را می رباید.
تو سرخی صورت مادر را می بینی
و تپش قلبش را می شنوی.
از روی دامنش برمی خیزی
تا پیش از این که مهمانها بروند
انتقام مادر را از او بگیری.
"آبپاشی با شلنگ بهتر است
یا شلیکِ شاش از آبدزدک؟
انداختن تخم مرغ بهتر است
یا پاشیدن نمک؟"
چون آبگاهت کم می آورد
و آبدزدک را پر نمی کند
از برادرت کمک می گیری
و در آخرین لحظه
بی بی را از پشت خیس می کنی.
"چادرنمازِ آلوده بدتر است
یا ریختن آبروی ی پسرت؟
انتقام کودکانه بدتر است
یا پوشاندن گناه پسرت؟"
بی بی باید باخبر شود
وگرنه نمازش باطل است.
خواهرت به خانه ی او روانه می شود
و تو به انبار تاریک زیرزمین .
شاید زبان مادر تلخ و گزنده باشد
اما نگاهِ رضایتبارش از پشت عینک
چه شیرینی مادرانه ای دارد!
۱۶ ژوئیه ۲۰۰۹
|