مرا فروختی ای آشنای دربدرم
منیر طه
•
مرا فروختی ای آشنای دربدرم
من از خطای تو در این گذر نمیگذرم
« من آن نیم که دهم نقدِ دل به هر شوخی »
من این متاع به هرکوی و هر گذر نبرم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۴ مهر ۱٣٨۵ -
۶ اکتبر ۲۰۰۶
مرا فروختی ای آشنای دربدرم
من از خطای تو در این گذر نمیگذرم
« من آن نیم که دهم نقدِ دل به هر شوخی »
من این متاع به هرکوی و هر گذر نبرم
مرا فروختی ای آشنای دربدرم
ولی بساطِ تو بی من چه رونقی دارد
در آستانِ محبت که سود و سودا رفت .
از آستینِ مروت بگو چه میبارد
به اعتبارِ کدامین کسان ، کدام خسان
به جای برگ و برم خار و خس درآکندی
نگین دولتِ فقر و قناعتِ ما را
به زیرِ پای کدامین حقیر افکندی
به روی پستِ هر آن دست بسته رو کردی
نه عبرتی که به بیمایگان نپردازی
به پای سست هر آن سر شکسته سر بردی
نه غیرتی که تن از قیدشان رها سازی
نگویمت که چنین و چنان چرا کردی
که این برآمده از ذات و زاده عَرَض است
نگویمت که به دریوزگی چرا رفتی
که ترک عادت دیرینه موجب مرض است
اگرچه حرمتِ جانان در عهده جان هاست
اگرچه مهر حبیبان قبولِ خاطر هاست
ولیک در حرمِ آنچه حرمتِ جان است
گمان مبر که خموشم ، زبانِ من گویاست
نه آن سرم که به سودای سیم و زر بروم
نه آنکه سر بنهم بر سریرِ نامردان
نه آنکه درگذرم از هر آنچه آمد و رفت
نه آنکه از سرِ این لاشه برکَنم دندان
در این دیار که لافِ سخن فراوان است ،
همیشه نقدِ سخن های من عیارِ تو بود
در این سرای که اندک کسی به نام رسد
همیشه نامِ منیرِ من افتخارِ تو بود
ونکوور ، بهار ۲۰۰۵ ـ بازبینی و نخستین انتشار ، پنجم اکتبر ۲۰۰۶
|