ازدواج سفید چیست؟
حمید مسعودی
•
در نظر سنجیها همچنین، قدرت و مداخله تصمیم گیری زن و مرد در انتخاب و بودن یا خارج شدن از رابطه را یکی از عمدهترین دلیل برای انتخاب این سبک از زندگی دانستند. برعکس صیغه که بر مبنای قدرت مالی و اقتدارمردان قرار دارد و زنان در ان شرایط کالایی دارند در ازدواج سفید زنان نقش آکتور یا تعیین کننده دارند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۴ ارديبهشت ۱٣۹٣ -
۱۴ می ۲۰۱۴
ازدواج سفید در ایران سبکی از همزیستی است که یر اساس میل متفابل زن و مرد (دختر و پسر) خارج از چارچوبهای ازدواج سنتی صورت میگیرد. این سبک از همزیستی با نامهای متفاوت امروزه، یکی از شیوههای رایج زندگی در بسیاری از نقاط جهان است. در سوئد، این نوع زندگی به صورت یک هنجار اجتماعی درآمده و تقریباً سه چهارم زنان و مردان، بدون ازدواج با یکیدگیر زندگی مینمایند. و همچنین دوسوم زوجهای اروپایی پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر زیر یک سقف میگذرانند.
برای بررسی عوامل موثر در شکل گیری «ازدواج سفید» و دگرگونی کارکرد و نقش افراد، لازم است که نگاهی عمیقتر ومروری اجمالی به ازدواج ومکانیزمهای مهم درتحولات آنکه شامل تحلیلی بر واقعیتهای حاکم براین حوزه در جامعه فعلی ایران است داشته باشیم. جهت بررسی نگرش ذهنی موثر بر ساختار ازدواج و خانواده در ایران، مولفههایی همچون نقشهای جنسیتی و ساختار قدرت در خانواده بسیارمهم هستند جهت انجام این مهم، ابتدا، به فرایندهای منتهی به ایجاد تغییر در ساختار همزیستی و خانواده میپردازم. سپس به فرایند همزیستی مشترک بدون ازدواج رسمی» ازدواج سفید معضل اجتماعی یا ضرورتی گریز ناپذیر؟! «خواهم پرداخت
تحولات شاخصهای اجتماعی در چند دهه اخیر
شهرنشینی
بر اساس امارهای موجود رشد جمعیت در ایران نشان از افزایش سریع میزان شهرنشینی در پنجاه سال اخیر دارد و ارقام، نشان دهنده بیش از دو برابر شدن میزان شهرنشینی و هشت برابر شدن تعداد جمعیت شهری در کشور است. رشد شهرنشینی، جامعه ایران را دستخوش تحولات زیادی کرده است در حالی که خود شهرنشینی در ارتباط با پدیده دیگری همچون رشد جمعیت قابل بررسی است. در مجموع پدیده افزایش شهرنشینی را در کشور میتوان معلول عواملی نظیر مهاجرت روستاییان به شهرها به علت توسعه صنعتی، تبدیل شدن تعدادی از نقاط روستایی به شهر و استحاله آبادیهای اطراف شهرهای بزرگ دانست.
ازدواج [۵]
آمارنرخ ازدواج نشان میدهد که متوسط سن ازدواج از سال ۱۳۴۵ به بعد روندی افزایشی داشته است. به طوری که متوسط سن ازدواج دختران، خصوصاً روستائیان در طول چهاردهه اخیر همواره سیر صعودی داشته است. مطابق آمار سرشماری سال۱۳۷۵ میانگین سن ازدواج در ایران برای پسران تقریباً۲۶ سال و برای دختران تقریباً ۲۳ سال بوده است. اما انچه در اینجا حائزاهمیت است درواقع حداقل۱۰ سال فاصله بین بلوغ و سن ازدواج دردختران و پسران و کاهش ازدواج زیر ۲۰ سال است که در طی ۴۰ سال گذشته برای دختران از ۴۱ درصد به ۱۸ درصد رسیده است. امارها همچنین نشان میدهند که درصد زنان مجرد در سالهای اخیر با افزایش همراه بوده است. در سال ۱۳۸۱ کمتر از ۳ درصد از مردان ۱۹-۱۵ ساله ازدواج کرده بودند، در حالی که این رقم برای زنان ۲۰ درصد است.
بر اساس آمارها میانگین اختلاف سن زوجین در سال ۱۳۴۵ از ۴. ۴ به۷، ۲ در سال ۱۳۸۱ رسیده است و دلیل کاهش آن افزایش سن ازدواج زنان است. در نتیجه اختلاف سن زوجین کاهش یافته است. در بررسیهای انجام شده بر تعداد مردان و زنان ازدواج نکرده کشور نشان میدهد که تعداد زنان مجرد ۱۵- ۳۴ ساله، چهار میلیون و سیصد چهل هشت هزار نفر و تعداد مردان مجرد۳۹- ۲۰ سال دو میلیون سیصد شصت یک نفر است. که این مساله نشان فزونی یک میلیون و نهصد هزار نفردختر مجرد در مقایسه با پسران مجرد است. آمارها نشاندهنده تاثیر افزایش سن ازدواج بر کاهش میزان همسرداری است. در میان اقوام، لر و بلوچ زنان کمترین سن ازدواج را دارند، ولی در عوض گیلکها دارای بالاترین سن ازدواج برای مردان و زنان هستند و از آنجا که میان سن ازدواج زنان و توسعهٔ یافتگی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. بنابراین تغییرات فوق، نشان دهنده سیر پیشرونده تأخیر در ازدواج و افزایش فاصله بلوغ و ازدواج است.
طلاق:
آمارهای طلاق در شهرها نشان میدهند که طی ۱۰ سال گذشته همراه با افزایش میزان شهرنشینی میزان طلاق نیز افزایش یافته است. به طوری که در شهرهای بزرگ از هر سه ازدواج، یکی به طلاق منجر میشود. رئیس سازمان ثبت اسناد کشور با بیان بخشی از آمار و ارقام ثبت شده در سال۹۰ گفت: در سال گذشته طلاق رشدی ۷ درصدی داشته و همواره شاخص مذکور در مناطق شهری کشور به مراتب بیش از مناطق روستایی بوده است. پژوهشگران در ایران هچنین نوعی همگرایی را میان شهر و روستا از نظر میزان طلاقمتذکرمیشوند. انانهمچنان عواملی را که در افزایش میزان طلاق دخالت دارند را توسعه شهرنشینیـی و هنجارهای جدید زندگی، آموزش عالی و استقلال مالی زنان توصیف میکند.
اشتغال:
مرکز آمار ایران از افزایش نیروی کار مردان و زنان در سال ۹۰ نسبت به سال ۸۵ و از مشارکت بالای زنان خبرداد. عوامل متعددی میتوانند بر احراز نقش شغلی زنان یا عدم آن و ادامه یا ترک آن موثر واقع شوند. با رشد سطح تحصیلات زنان و بالا رفتن سنّ ازدواج، عرضه نیروی کار زنان افزایش یافته و نرخ مشارکت آنان از۱۱ درصد در سال ۱۳۷۵ به ۱۹درصد در سال ۱۳۸۲ رسیده است و نرخ بیکاری زنان شهری خواستار اشتغال، در عرض هشت سال اخیر، دو برابر و بالغ بر ۲۴ درصد شده است. تحقیقات دیگری نشان میدهد با گذشت سه دهه، از میزان مخالفین با اشتغال زنان بیرون از خانه کاسته و بر موافقین آن افزوده شده است. حتی شاغل بودن یک زن در جامعهی امروز تبدیل به یک ارزش اجتماعی شده است تا جایی که زن شاغل امروز به خاطر شغلش، خود را بالاتر از زن خانه دار میداند. پژوهشهای انجام شده در بازار کار نشان از رشد نیروی کار در سالهای گذشته میدهد که دراین میان میزان رشد در بین افراد تحصیلکرده ومخصوصا زنان سهم قابل توجهی را به خود اختصاص دادهاند.. نتایج تحقیقات بدست آمده تایید میکند که بین اشتغال زنان و تحصیل ا نان رابطه مسقیمی وجود دارد. همچنین مواردی همچون گسترش ارتباطات اجتماعی وکسب استقلال مالی از انگیزههای قوی اشتغال زنان در تمامی سطوح تحصیلی به شمار میآید. رشد سطح تحصیلات زنان و ورود آنان به بازار کار نیز عامل موثر دیگری است که به عنوان مقوله تاثیرگذار در افزایش عرضه نیروی کار زنان مطرح شده است.
اندیشمندان علوم اجتماعی درایران معتقد هستندکه یک دگرگونی و تغییر ارزشی فکری درمیان زنان و مردان در رابطه با نقش های جنسیتی و تقسیم قدرت دربیرون ودرون خانه در حال گسترش است. از جمله مهم ترین موارد تغییر دگرگونی در نگرش سنتی جامعه در ایفای نقش بیرون از خانه توسط مردان (عمومی) و ایفای نقش های خانگی (خصوصی) توسط زنان بخصوصدرکلانشهرها روبروهستیم
تحصیلات [۶]
بر اساس آمارها (%۳۵) درصد از از زنان درسال ۱۳۵۵ باسواد بودهاند و این رقم به (%۷۴. ۳۶) در سال ۱۳۷۵ افزایش یافته است. نسبت باسوادی زنان در نقاط شهری (%۷۸. ۱) و نقاط روستایی (%۶۲. ۴۱) میباشد. اما در مجموع و در مقایسه با مردان، تعداد زنان بیسواد از مردان بیشتر است. نسبت باسوادی در بین مردان در سال ۱۳۷۵ برابر (%۸۴. ۶۶) بوده است. در بین استانهای کشور، تهران (%۷۹. ۹۱) اصفهان با (%۸۰. ۹) و سمنان (% ۸۰. ۹) و یزد با (%۷۹. ۹) باسوادان زن قرار دارند و استانهای سیستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان غربی به ترتیب (% ۴۸. ۹۱) و (% ۵۷. ۴) و (%۵۸. ۶) در پایینترین درصد است. عوامل مختلف از جمله آداب و رسوم، سنتها و فرهنگ حاکم بر این مناطق و نگرش آنها به امر تحصیل دختران میتواند در کم بودن تعداد زنان باسواد موثر باشد.
براساس سالنامه آماری ۱۳۸۵مرکز آمار ایران، تعداد کل دانشجویان دختر نسبت به پسر از سال تحصیلی ۱۳۸۱ء۱۳۸۲ به این سو هر ساله افزایش یافته است. طبق این آمار، نسبت کل دانشجویان دختر شاغل به تحصیل در دانشگاههای کشور از (% ۴۹) در سال ۱۳۸۰، ۱۳۸۱ به (% ۵۲) در سال تحصیلی ۱۳۸۵، ۱۳۸۶ رسیده است. نسبت دانش آموزان دختر مقطع پیش دانشگاهی به کل دانش آموزان در همین مقطع، هر سال افزایش پیدا کردهاست۰ به طوریکه در سال تحصیلی ۱۳۸۸، ۱۳۸۹ این نسبت به (%۶۰) رسیده است.
جمعیت
در جریان دگرگونیهای اجتماعی و گسترش شهرنشینی اولین تغییر افزایش در حوزه رشد جمعیتی است که رخ میدهد. روند پرشتاب جمعیت اصلی جامعه ایران، جمعیت جوان است. جمعیت کشور در سال۱۳۵۷ حدود ۳۳ میلیون نفر و در سال ۱۳۷۵ حدود ۶۰ میلیون نفر بوده است. به این ترتیب در فاصله حدود ۲۰ سال، تقریباً ۲۷ میلیون نفر بر جمعیت ایران افزوده شده است. این افزایش بینظیر که حاصل بالا رفتن میزان رشد جمعیت در چند دهه اخیراست، البته این روند رشد جمعیت کشور در تمامی گروههای سنی تأثیر یکسانی نداشته است. مطابق اطلاعات حاصل از سرشماریهای عمومی کشور، تعداد جوانان از حدود شش میلیون و سی هزار نفر در آستانه انقلاب به نه میلیون و چهار صد هزار نفر در سال ۶۵ و به حدود دوازده میلیون و سیصد وپنجاه هزار نفر در سال ۱۳۷۵ بالغ گردیده است. متفاوت بودن میزان رشد جمعیت در گروههای سنی جوان سبب شده است که اهمیت نسبی این گروه نیزارتقاء یابد.
در سطوح پیشین مطالعهای داشتم بر آمارمتغییرهای اجتماعی که در روند توسعه شهرنشینی و مدرنیته دستخوش تحولات زیادی شدهاند. مسلمأ مطالعه مجزای متغیرهها بدون روند و رابطه سیستماتیک فی مابین، دارای ارزش علمی خاصی نمیتوانند باشند. زیرا شاخصهای اجتماعی به تنهائی فقط نشان دهنده یک یا چند رویداد abstract (انتزاعی) اجتماعی هستند. بطور مثال آمار طلاق بخودی خود تنها نشاهنده یک روی داد اجتماعی طلاق است. اما هنگامی که این رویداد اجتماعی در روند و رابطه با سالها، تحصیلات، اشتغال قرار میگیرد دارای ارزش علمی میگردد. و در آن مرحله است که سیر تحولی و تاثیر گذار آن، در رابطه با مناسبات دیگر را میتوان مطالعه کرد. و بدین سبب است که در روشهای جامعهشناختی تحولات اجتماعی را به شکل افقی، مقطعی و در انفصال پدیدها بررسی میکنند. با توجه به آنچه که به آنها اشاره شد میتوان گفت انچه که باید در مرحله نخست، مورد مطالعه و بررسیهای تحولات اجتماعی مورد توجه قرار گیرند چگونگی تاثیر تحولات اجتماعی بر روند رشد شاخصهای دیگر اجتماعی هستد و نه خود شاخصها. و مرحله بعدی، همزمان چگونه این روند تغییرات اجتماعی در پیدایش و رشد هنجارهای تازه و نهادهای نوین اجتماعی متآثرمیشوند.
تحت تاثیر روند رشد دگرگونیهای دموگرافیک و منا سبات اجتماعی جامعه شهری، پدیدهای جدید که در روانشناسی «فرایند جوانی طولانی» نام دارد گسترش پیدا میکند. فرآیند جوانی طولانی شده، در واقع دورانی است که با شروع بلوغ جسمانی آغاز میشود معمولاً با تثبیت پایگاه اجتماعی فرد، گرقتن کار و تشکیل خانواده خاتمه مییابد. فرآیندی که به تعبیر روانشناسان، وظیفه اصلی آن، جستجوی هویت مستقل است. هویتی که در بسیاری از موارد میتواند درست در جهت مخالف باورها و ارزشهای اجتماعی نسل گذشته باشد. به عبارتی دیگر باعث پیدایش به اصطلاح «تفاوت نسلی میشود که به معنای اختلافی طبیعی در باورها، ارزشها و هنجارهای میان نسلها شناخته میشود. این مفهوم بیش از هر چیز اشاره به جنبههای روانشناختی هر نسل دارد که همواره وجود دارد و در شکل عدم انطباق کامل جوانب رفتاری، اخلاقی، روانی و اجتماعی کنشهای نسل جدید در مقابل نسل قبلی مشاهده میشود.» (اسپاک، ۲۵۹: ۱۳۶۴) در مطا لعات روانشناسی به دو علت از مفهوم «جوانی طولانی شده» یاد میشود، اول به سبب جلو افتادن تحولات بلوغ و دوم به سبب بالا رفتن سن ازدواج و استقلال مالی است. پیدایش فرایند جوانی طولانی شده و تحولات دوران نو جوانی و جوانی بدلبل پتانسیلهای درونی و نقش مهم ان در تحولات ارزشی فکری و نو آوری در جامعه، توجه بسیاری از جامعهشناسان و جمعیتشناسان را به خود جلب کرده است.
تغییرات درونی و ارزشی در فرآیند جوانی طولانی شده ایران را میتوان از زاویههای گوناگون بررسی کرد. امروزه سرعت تحولات اچتماعی باعث شکاف بین نسل فرزندان و والدینشان شده است. فرزندان در مقایسه با والدین اطلاعات، گرایشها و رفتارهای متفاوتی دارند، عوامل متعددی بر این پدیده تأثیرگذا شته و این شکاف را ایجاد میکنند. سرعت تحولات و بسط ارتباطات با جهان توسعهیافته، توجه بیشتر جوانان به برنامههای جهانی شدن فرهنگ، رسانهها، گسترش روزافزون انجمنها و کانونهایی غیر از کانون خانواده برای پیوستن و تعلق یافتن جوانان به آنها میتواند باشد.
همانطوری که قبلآ نیز متذکر شدهام جامعه ایران در مرحله گذار تاریخی ـ اجتماعی خود قرار دارد. آقای محمد رحیمی معتقد است که «عدم برقراری رابطه و تعامل منطقی میان نسلهای مختلف است که میتواند زمینهساز بروز شکاف نسلها گردد. در واقع شکاف بین نسلها وعدم تعامل منطقی بین آنها، از جمله چالشها و دغدغههایی است که همیشه وجود داشته اما در حال حاضر به دلایل مختلفی شاهد رشد بیش از پیش این شکاف و عدم توجه کافی به هنجارها و ارزشهای اجتماعی و عدم تعامل مناسب بین فرزندان (نسل جدید) و والدین (نسل گذشته) هستیم).» اما هدف من از پرداختن و تحلیل از فرآیند جوانی طولانی شده آن است که رابطه متقابل بین این پدیده، که خودزاده تحولات جامعه مدرن شهری است را با دیگر ارزشها و فرایندها ی اجتماعی مانند ظهور نسل جدیدی از نسل جوان شهری با باورهای و ارزشهای متفاوت، ازدواج، طلاق، میزان تولد، سن ازدواج، تحصیلات و اشتغال زنان، کاهش تفاوت سنی در ازدواج، محل سکونت در شهر و روستا، تغییرنگرشهای جنسیتی و روابط بین زنان، مردان و بطور کلی پایگاه اقتصادی اجتماعی افراد در پیدایش اشکال جدیدی از همزیستی، بررسی کنم.
محققین علوم اجتماعی و پژوهشگران تاریخ پایه و اساس خانواده و ازدواج در فرهنگهای مختلف را متفاوت میدانند. آنان ازدواج را یک پیوندی آیینی میدانند که طی قوانین یا رسومی خاص اصولآ بین زن و مرد برقرار میشود. طبق آن نظرات، هدف از این پیوند در گذشته بیشتر تشکیل خانواده و زایش فرزند بود. آنتونی گیدنز جامعهشناس انگلیسی خانواده را «گروهی از افراد میداند که با ارتباطا ت خویشاوندی مستقیما پیوند یافتهاند، واعضای بزرگسال آن مسئولیت مراقبت از کودکان را برعهده دارند. پیوندهای خویشاوندی ارتباطات میان افراد است که یا از طریق ازدواج برقرار گردیدهاند، یا از طریق تبار که خویشاوندان خونی (مادران، پدران، فرزندان دیگر، پدربزر گها و غیره) را با یکدیگر مرتبط میسازد. و در ازدواج رابطه جنسی از نظر اجتماعی به رسمیت شناخته شده و پسندیده است» (گیدنز، ۱۳۸۳: ۴۲۴)
اما به غیر از انچه آنتونی گیدنز در رابطه با خانواده گفته است، مهمترین ویژگیهای ازدواج، قانونمند بودن آن است. تمامی مراحل ازدواج از پیوند تا جدایی و نیز پس از فوت یکی از طرفین قانونمند است. بنابراین هر ازدواجی بر پایهٔ یکسری قوانین شکل گرفته و از طریق آن قوانین کنترل و ادامه مییابد. این قوانین به سه شکل است، قوانین عرفی، قوانین شرعی و قوانین مدنی. در جهان اشکال متفاوتی از ازدواج وجود دارند. (monogami) تک همسری، معمولیترین شکل ازدواج است که فرد محدود است به اینکه با یک فرد رابطه جنسی داشته باشد. (polygamyi) چند همسری، چند شوهری عبارت است از ازدواج یک زن با چند مرد. این نوع همزیستی بسیار کمیاب و تنها در میان بعضی از اقوام و کشورها مانند: نپال، تبت، قوم تودادر هند و جزایر مارکیز دیده میشود. در جزایر مارکیز نیز مردان مارکیزی ازدواج با زنی را که چند معشوق جداگانه دارد، امتیازی به شمار میآورند و گاهی نیز زنان با چند مرد زندگی مشترکی تشکیل میدهند و یکی از آنان پدر فرزندان به شمار میآیند. درمیان قوم تودادر هند چند شویی برادرانه رواج دارد یعنی ازدواج یک زن با چند برادر و عنوان پدر پس از اجرای یک مناسک خویشاوندی خاص، به یکی از این شوهران داده میشود. چند زنی: یعنی ازدواج یک مرد با چند زن که در میان عبریها، چین باستان و هند، سنت بوده و هنوز هم در بسیاری از نقاط آفریقا، خاورمیانه و از جمله ایران و به طور کلی در میان مسلمانان رایج است. Homo)) امروزه در بعضی از جوامع نیز ازدواج بین دو مرد یا دو زن را مجاز میدانند.
دگرگونی ساختار خانوادهٔ ایرانی از گذشته و دردوران معاصر آرام، کند اما مستمر و قاطع صورت گرفته است. در گذشته خانوادهای در ایران وجود داشت که جامعهشناسان آن را به اصطلاح کلی «خانواده گسترده» مینامند. این خانواده بر اساس «پدر تباری»، «پدر مکانی» و «اولویت جنس مذکر» استوار بود. خانواده واحد تولید و مصرف بود. جایگاه اجتماعی زن بسیار پایین بود ووظایف اصلی او همخوابگی با شوهر، فرزند آوردن و انجام کارهای خانگی و کشاورزی محدود میشد. زنان و فرزندان جزو اموال پدر بودند و خانواده نسلهای مختلف را در خود جای میداد. ازدواج، طلاق، ارث و نگهداری فرزندان بر اساس مقررات خاصی استوار بود و روابط افراد خانواده بر سلسله مراتب مبتنی بود. انتخاب همسر معمولاً تحت سلطه کامل خانواده انجام میشد؛ چند زنی، داشتن صیغه و کنیزهای فراوان در خانوادههای اشراف مرسوم بود. ازدواجهای فامیلی (درون همسریendogamy) خصوصاً ازدواج دختر عمو- پسر عمو مرسوم بود. قابلیت فرزندآوری، ویژگی مطلوب یک زن تلقی میگردید؛ فاصله سنی میان زن و مرد برای ازدواج زیاد بود و رابطه زن و شوهر نیز بر اساس تمکین زن نسبت به شوهر بود. عشق و علاقه در ازدواج و پس از آن کمتر وجود داشت؛ زنان پس از ازدواج نیز از منزلت پایینی در خانواده و اجتماع برخوردار بودند؛ دختران و پسران در سنین پایین ازدواج میکردند.
محققین جامعهشناسی معتقدند که روابطه، خانواده سنتی بخصوص در شهرهای بزرگ، و با روند مدرنیزاسیون جامعه دستخوش تحولات زیادی شده است. آنان این تحولات را بیشتر در زمینه ارزشها و رفتارهای خانواده میدانند برای مثال امروزه جایگاه قدرت مردان در خانواده تغیرات زیادی در مقایسه با خانوادههای گذشته یافته است و به تدریج اعتقاد به «برتری جنس مذکر، رو به کاستی نهاده است» (قندهاری، پردیس، ۱۳۸۲). اما همچنان حتی در کلان شهرها پدران و مردان قدرت اصلی خانواده را در دست دارند.. امروزه انتخاب همسر اصولآ و نه همیشه یک انتخاب شخصی توسط طرفین بشار میایند. (برون همسری exogamy) نسل جوان شهری بیشتر از گذشته همسران خود را از گروهی به جز گروه خویشاوندی خود انتخاب میکنند و فرزندان در خانواده از جایگاه بهتری نسبت به گذشته برخوردار شدهاند. امروزه کمتر زوج جوانی را میتوان یافت که علاقمند به زندگی با والدین خود یا یا والدین همسرش باشد. اگر در گذشته مردان ترجیح میدادند که همسرشان خانه دار و از نظر تحصیلات پایینتر از خودشان باشند. امروزه برعکس اغلب آنها به دنبال همسر شاغل و ترجیحاً با تحصیلات دانشگاه هستند. استیونز جامعهشناس و پژوهشگر مسایل اجتماعی معتقد است که «تغییرات اجتماعی در تارو پود زندگی مدرن تنیده شده است، تغییرات اجتماعی نمایانگر فعال بودن جامعه مدرن است. ما باید ذهنیت خویش را تغییر دهیم تا با جهان جدید تناسب پیدا کند.» تحولات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نه تنها ساختار خانواده را دگرگون کردند بلکه زمینهای رشد نوگرائی و هنجارهای جدید میان روابط بین زن و مرد و والدین و فرزندان را در خانواده نیز متحول کرد. زنان بیشتر به عنوان همدم و همطراز مردان در خانواده پذیرفته شدهاند. و همچنین «تحرکات طبقاتی» موجب رشد طبقات متوسط در شهرهای ایران گردید.
پیدایش شهرهای بزرگ و زندگی در فضای کوچکتر و آپارتمانها، و تحرک بیسابقه جغرافیایی جوانان، آنان را از سالمندان و والدین دور ساخت. شهروندان جامع شهری ترجیح میدهند که بیشتر در رابطه و در درون نسل خود زندگی کنند. خانم عالیه شکر بیگی پژوهشگر معتقد است که «پیامدهای فرهنگی ارزشی به دنبال فرآیند نوسازی و تجدد گرایی در جامعه ما به وقوع پیوسته است که نوعی فاصله بین نسلها را بوجود آورده است». از طرف دیگر، همراه با تغییرات سریع جامعه، ارزشها، رسوم، عادات و دانستنیها هم تغییر کردند و نسلها از هم فاصله گرفتند. دانشمند کانادایی هربرت مارشال مک لوهان (۱۹۷۹ـ۱۹۱۱) معتقد است «زمانی که ما فناوری جدیدی را وارد جامعهای میکنیم آن جامعه را برای همیشه عوض کردهایم و جوانان به دلیل نوگرایی و آمادگی برای پذیرش تازگیها، بیشتر از افراد مسن که افکار و عقایدشان شکل گرفته، تحت تأثیر این تغییرات قرار میگیرند. یعنی جذب تغییراتی چون نحوه ارتباطات، مد، سیاست و الگوپذیری غیرفرهنگی خود میگردند. به طوری که این الگوپذیری که مغایر با ارزشها و هنجارها و به طور کلی فرهنگ جامعه خودشان است، در آنها موجب ایجاد دگرگونی هویت و در نهایت منجر به بروز شکاف بین نسلها میگردد». البته چرخش ارزشی نسل جوان و پشت کردن انان به ارزشهای سنتی را نمیشود انکار کرد اما امروزه با کثرت نهادهای جامعهپذیرکننده در جامعه ایران بخصوص در کلان شهرها سروکار داریم که هر یک ارزشها، هنجارها و سبک زندگی خاصی را موجب میشوند. والدین، مدرسه و دانشگاه، نهادهایی هستند که هر یک جامعهپذیری را به صو رت های مختلف انجام میدهند. به عقیده اسفندیار یعقوبی «امروزه با پیشرفت و توسعه جوامع در کنار نهاد خانواده بعنوان اولین نهاد جامعهپذیرکننده، نهادهای دیگری نیز ظهور کردند که همانند خانواده به تربیت و اجتماعیکردن نسل جدید میپردازند. در جوامع پیشین خانواده نقش آموزش را بر عهده داشت اما در جوامع امروزی به دلیل دگرگونیهای اجتماعی، ارزشها، هنجارها و انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر توسط نهاد آموزش و پرورش و رسانههای جمعی صورت میگیرد. اصل سازمانی در جهان نوین با اصل سازمانی جوامع پیشین تفاوت بنیادی کرده است. یک فرد، عضو بسیاری ازحلقههای به خوبی مشخص است. اما هیچ یک از این حلقهها تمام شخصیت او را در بر نمیگیرند و بر او نظارت تام ندارند. تعداد حلقههای متفاوتی که افراد در آن میپویند، یکی از نشانگان تحول فرهنگی است (یعقوبی، ۱۳۸۸: ۱۸۲). با شکاف بین نسلها و پشت کردن نسلهای جوانتر به ارزشهای سنتی نه تنها باعث تغییرات اززشی در جامعه میشوند بلکه باعث دگرگونی و تحول در گفتمان موجود نیز میشوند.
بر اساس این رویکردها روند رشد تحولات در جامعه ایران نه تنها باعث تغییر در ارزشهای فرهنگی و شکاف نسل شده است بلکه بتدریج الگوی جامعه کشاورزی سنتی را به جامعه صنعتی شهری تغییر داد و بدنبال آن کارکردها و اقتدار خانواده نیز همراه با آن دگرگون شد. مهمترین پیامد و نتیجه تغییر را میشود در دگرگونی خانواده سنتی روستایی (خویشاوندی گسترده) به خانواده (شهری) هستهای دانست. پیوندهای خانوادگی به دلایل مختلف ضعیفتر شدند از جمله میتوان به جابجایی جغرافیایی افراد در جامعه شهری و استفاده از ارتباطات دیگر برای حل مسائل و مشکلات به جای گروههای خویشاوندی و سنتی، به دست آوردن پایگاه اکتسابی از طریق کار و تحصیلات اشاره کرد. به عقیده گئورگ زیمل| «زمانیکه عضویت در یک یا چند حلقه اجتماعی جای خود را به یک جایگاه اجتماعی در شبکهای از حلقههای گوناگون اجتماعی دهد، شخصیت فرد دگرگون میشود. در این حالت شخصیت فرد از طریق اشتراک در حلقههای گوناگون، به شدت انشعاب پیدا میکند.. وابستگی چندگانه به حلقههای اجتماعی به خودآگاهی بیشتر میانجامد. همین که فرد از چیرگی حلقه کوچکی که شخصیتش را در چهارچوب محدودههایش اسیر میسازد رهایی مییابد، از یک نوع ادراک رهای آگاه میشود. (به نقل از کوزر، ۱۳۷۳: ۲۶۵) البته درک و میزان میل به رهایی میان نسلها متفاوت است.» نسلهای قدیمی با پایبندی به ارزشهای سنتی جامعه در برابر تغییرات سریع مقاومت نشان میدهند و تحفیفات نشان دادهاند این مفاومتها صرفآ سرعت تغییرات را کاهش دادهاند ولی ان را متوقف نکردهاند «. (ربانی و صحافینژاد. ۱۳۸۴) به همین دلیل است که ارزشهاس خانواده ایرانی در روند شهرنشیی و مدرنیزایسون دچار تغییر شدهاند.
در سطوح پیشین رابطه وابسته و متقابل بین تغییرات ساختاری و تغییرات ارزشی و اینکه چگونه این تغییرات بر روی همدیگر اثر میگذارند یا به عبارتی دیگر، وجود تغییر در یکی از عناصر جامعه، لزوما به تغییر در دیگر عناصر را به دنبال خواهد داشت را مطالعه کردهایم. ودر ادامه تآثیر تحولات اجتماعی در متحول شدن نهاد خانواده شهری که بعنوان اولین نهاد جامعهپذیرکننده، است را مورد برسی قرار بدهم. دراین مرحله قرار است چگونگی تاثیر ان فرایندها در ساختار خانواده شهری که به ظهور و رشد دگر همزیستی (ازدواج سفید) در کلان شهرها ایران شده است بپردازم.
ازدواج سفید در ایران سبکی از همزیستی است که یر اساس میل متفابل زن و مرد (دختر و پسر) خارج از چارچوبهای ازدواج سنتی صورت میگیرد. این سبک از همزیستی با نامهای متفاوت امروزه، یکی از شیوههای رایج زندگی در بسیاری از نقاط جهان است. در سوئد، این نوع زندگی به صورت یک هنجار اجتماعی درآمده و تقریباً سه چهارم زنان و مردان، بدون ازدواج با یکیدگیر زندگی مینمایند. و همچنین دوسوم زوجهای اروپایی پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر زیر یک سقف میگذرانند. در اواخر دهه ۱۹۹۰، در ایالات متحده حداقل ۵۰ درصد زوجها پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر زندگی میکردند. این در حالی است که تا پیش از ۱۹۷۰، زندگی بدون ازدواج در ان کشورغیرقانونی بود. طبق آماردر آمریکا، تعداد زوجهای ازدواجنکردهای که با یکدیگر زندگی میکردند از ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۰ ده برابر شد و اکنون، همزیستی خارج ازازدواج، به مرحلهای عادی در روند زندکی مشترک دو فرد تبدیل شدهاست.
روند رو به افزایش ازدواج سفید در شهر تهران و دگر کلان شهرها با در نظر گرفتن غیر قانونی و غیر عرفی بودن ان در جامعه توجه محققین و مسولین را به خود جلب کرده است. محققین معتقدند که الگوی روابط جنسی پیش از ازدواج در جوانان دچار تغییرات فراوان شده و اکنون با تحولات قابل توجهی در حوزه ارزشها و باورهای جوانان روبرو هستیم (مهدوی، ۲۰۰۸) و مسولین ازدواج سفید را یک معضل میدانند که انسجام خانواده را تهدید میکند. اما انچه مرا واداشته تا ازدواج سفید را بصورت سوبژه مورد مطالعه قرار دهم تآیید یا رد وجود این پدیدهها نیست بلکه عللهای اجتماعی و چگونگی پیدایش چنین پدیدهای در ایران است.
به غیر از شاخصهای که در سطوح بالا مورد مطالعه قرار گرفت، طبق نظر سنجیها مهمترین علل گرایش افراد به ازدواج سفید، رهائی از درد سرهای ازدواجهای سنتی و قوانین پیچیده سخت ان است. ازدواج سفید بیشتر در خفا انجام میگیرد اما این سبک از همزیستی با فرهنگ و ارزشهای اطرافیان افراد در حوزه خصوصی معمولادر تضاد نیستند. به عبارتی دیگر نزدیکان افراد یا ان شیوه از زندگی را پذیرفتهاند و یا سعی میکنند به ان تن بدهند. افراد در ازدواج سفید بیشتر بخاظر، محک زدن رابطه، آشنایی بیشتر و عدم اعتقاد به ازدواج، هزینه بالای اجاره یا خرید مسکن و عدم تناسب دخل و خرج که در دوران معاصر بسیار برجسته است دلیلهای عمده برای زندگی بدون ازدواج میدانستند. مبنای ازدواج سفید، داشتن فقط رابطه جنسی یا یک زندگی موقت نیست و فرقی اساسی و ارزشی بین این سبک از زندگی و ازدواج موقت (صیغه) وجود دارد.
در نظر سنجیها همچنین، قدرت و مداخله تصمیمگیری زن و مرد در انتخاب و بودن یا خارج شدن از رابطه را یکی از عمدهترین دلیل برای انتخاب این سبک از زندگی دانستند. برعکس صیغه که بر مبنای قدرت مالی و اقتدارمردان قرار دارد و زنان در ان شرایط کالایی دارند ، در ازدواج سفید زنان نقش آکتور یا تعیین کننده دارند و از وضعییت مالی و اعتبار اچتماعی بهتری برخوردارند. موافقان این جور همزیستیها در ایران بیشتر جوانان هستند. یکی از مهمترین مشکل در ازدواج سفید، با توجه به اینکه زنان در ایران از حمایت قانونی زیادی بهرهمند نیست، متزلزل بودن ان است. هر چند زنها در ازدواجهای قانونی و ثبت شده هم از امنیت کافی بر خوردار نیستند. اما انچه باید درمطالعه ازدواج سفید مورد توجه فرار بگیرد وجود وجه مشترک این شیوه از زندگی با همزیستی سنتی است. با وجود اینکه در این شیوه از زندگی که اساس ان بر مبنای میل و خواست دو طرف است، ساختار و نظم جنسیتی همچنان بر مبنای همان نابرابری جنسیتی استواراست. به عبارتی دیگر افراد نه تنها از نظام جنسیتی خارج نمیشوند بلکه ان را بازتولید میکنند. زیرا همانطوری که خانم عالیه شکربیگی و شیرین احمدزاده در مقاله خود تحت عنوان» بررسی نابرابری جنسیتی و عوامل موثر بر آن «اشاره کردهاند نابرابری جنسیتی و تبعیض اجتماعی زنان در جامعه مردسالار تحت تاثیر عوامل فرهنگی، خانوادگی و اجتماعی آنان است زیرا فرد کاملاً محصول شرایط اجتماعی خود است. و چون ساختار اجتماعی در ایران بر مبنای نابرابری جنسیتی است بخودی خود اقتدار مردان آزادی عمل زنان را در حامعه محدود میکند و به مردان امکانات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بیشتری میدهد. بنابر این سرچشمههای اصلی نابرابری ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصاد ی و دیگر نهادهای عمومی است.
یکی دیگر از تفاوتهای این نوع زندگی با ازدواج رسمی در این است که طرفین هیچ نوع تعهدی را برای تداوم همزیستی تقبل نمیکنند. در حالی که در ازدواج، تعهد به زندگی دائم یک موضوع محوری است. گرچه بسیاری از ازدواجها نیز منجر به طلاق میشود. در ضمن کسانی که این شیوه از زندگی را انتخاب میکنند باید دارای سرمایه فکری، ارزشی خاصی و گرایشات ازادی خواهانه و لیبرالی در رابطه با همزیستی داشته باشند. گروهی از متخصصان علوم اجتماعی، همزیستی خارج از ازدواج رسمی، ازدواج سفید را از ویژگیهای جوامع مدرن یا در حال گذار به سوی مدرنیته تلقی میکنند، به این معنا که جوامع مدرن خواه ناخواه باید خود را برای مواجهه با این پدیده در سطح گسترده و در اشکال گوناگون آماده کنند.
بنا به نظر دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران» در ایران زندگی فرهنگی بیش از سایر حوزههای زندگی اجتماعی، تغییراتی را از سر گذرانده است و بعضی تحولات اجتماعی راه را برای حضور گروههای اجتماعی با جهان بینی متفاوت و خواستهای متنوع باز کرده است. «[۱] دست کم چند فرآیند عمده مانند گسترش سواد آموزی، رشد رسانهها یعمومی و نفوذ آنها در زندگی فردی و جمعی، رشد شهر نشینی و تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ، افزایش سطح تحصیلات و موقییت زنان بستری شد برای تحولات اجتماعی و ظهورنسلی جدید با ارزشهای تازه. این گروههای اجتماعی با ارزشهای فکری و هویتهای تازه میتوان آنها را در» گروههای جدید خواند «. مسلمآ این گروهای جدید در جامعه با معیارهایی، ارزشهای و پایبندیهای متفاوت با پدیدهها ی اجتماعی برخورد میکنند. انها خواستها و آرزوهای دیگری دارند و در مجموع سبک دیگری از زندگی را ترجیح میدهند. وبالطبع این تحول و دگرگونی بدلیل فرهنگی بودنش بیش از همه جا اثر خود را در اشکال همزیستی میگذارد و آن را دستخوش دگرگونی و تحول میکند. اما انچه تحول این نسل را نسبت به نسل گذشته متما یز میکند، تحول در جهانبینی فکری و ذهنی و اعتقادی دراین گروههای جدید اجتماعی است. ونکته مهمتری که نباید فراموش گردد آن است که حتمآ باید در خود جامعه و در درون هنجارهای جامعه تغییراتی رخ داده باشد تا اجاره بدهد تا افراد و یا گروهها بتوانند هنجار شکنی کنند و به نحوی دیگر بیاندیشند و زندگی کنند.
بدنبال این تحولات خانواده، ازدواج و تمایل به همزیستی خارج از ازدواج نیز در حا ل متحول شدن است. دردگرگونیهای اجتماعی و تحول در الگوهای زندگی جوامع شهری و ورود زنان به اجتماع، موجب تغییر و تحول در نگرش افراد در توزیع نقشها و توزیع قدرت در خانواده شده است. تحقیقات تجربی بسیاری دربارهٔ توزیع قدرت و پی آمدهای آن در خانواده انجام شده است. توزیع قدرت در خانواده که نمایانگر موقعیت افراد در سلسله مراتب خانواده است، موضوعی مهم در روابط خانوادگی به شمار میآید. بخشی از قدرت تصمیم گیری در خانواده به کارکرد نقشهای سنتی جنسیتی و یا رول (رل) جنسیتی برمی گردد. بر اساس نظریهیهای فیمنیستی زنان چه در جامعه و خانواده دارای موقعیت نابرابرتری نسبت به مردان واقع شدهاند. زنان به نسبت مردان دسترسی کمتری به منابع قدرت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی وتصمیم گیری برای تغییر شرایط خود دارا هستند و این نابرابری نتیجهی سازمان دهی قدرت جنسیتی در جامعه است. این تقسیم بندی قدرت جنسیتی در جامعه بر دو پایه استوار است، جدا سازی، تفکیک جنسیتی و برتری و اقتدار مردان است نه اینکه منشأ آن بیولوژیکی یا تفاوتهای شخصیتی بین زنان و مردان باشد. در حوزهٔ خانواده نیز، فیمنیستها معتقداند که اساسآ خانواده در هر شکلش به سوی برابری نرفته است و بر این باور هستند که خانواده مکان نابرابری جنسیتی است. خانواده جایی است که زنان بیشتر مطیعاند و نقشهایشان از پیش تعیین شده است. به اعتقاد این دیدگاه، انتخاب اینکه چه کسی باید در خانه کار کند یا برای مراقبت فرزندان و کارهای خانه در منزل بماند، بر اساس ایدئولوژی نقشهای جنسیتی مطلوب است. نقطهٔ عزیمت این دیدگاه در این است که معتقدند چگونگی توزیع منابع مالی در خانواده بستگی به روابط قدرت بین زن و شوهر دارد. روابط قدرت در خانواده به این امر برمی گردد که چه کسی اعمال قدرت در تعیین امور اجتماعی، در خانواده و تربیت فرزندان چه کسی حرف آخر را میزند.
در جمع بندی مطالب مربوط به بررسی تاثیر توسعه شهرنشینی، مدرنیزاسیون وظهور و رشدهمزیستی خارج از ازدواج رسمی «ازدواج سفید «میتوان به این نتیجه رسید که هریک از این عوامل در فرآیند تغییر و دگرگونی اجتماعی به طور قطع تاثیراتی داشتند. اما هیچ کدام نمیتوانند به تنهائی از نقش تعیین کننده برخوردار باشند. پیامد جریان تحولات اجتماعی در جامعه سبب شده است تا ساختارارزشی خانواده ایرانی با فرایندهاو چالشهای جدیدی روبرو بشود. و در عین حال باید متوجه رابطه متقابل بین تغییرات ساختاری و تغییرات ارزشی باشیم که بدنبال تحولات خود لزومأ باعث تغییر در دیگر عناصرجامعه خواهد شد. این تغییرات، به غیر از نهاد خانواده همچنین در فرایندهای دیگر اجتماعی از قبیل: آموزش، اعم از آموزش ابتدایی یا هر گو نه دیگر آ مو ز شها، افزایش میزان طلاق، کاهش ازدواج، کاهش تولد، تغییرات موقعییت اقتصادی زنان در جامعه ودرون خانواده، کمرنگ شدن باورهای مذهبی که به مجموعهای از نقشهای دگری یا هنجار شکن انجامیده است شاهد باشیم.
فهرست منابع و مآخذ
قندهاری، پردیس: ۱۳۸۲، زن و قدرت: بررسی مردمشناختی
اسپاک، بنجامین: (۱۳۶۴)، «پرورش فرزند در عصر دشوار ما»، ترجمه: هوشنگ ابرامی، تهران: نشر صفی علیشاه.
استونز، راب: ۱۳۷۹، «متفکران بزرگ جامعهشناسی»، ترجمه، مهرداد میردامادی، تهران: نشر مرکز.
آزا د ار مکی، تقی: جا معه شنا سی خانو اده ایر انی، انتشا رات سمت، چا پ اول، سال ۱۳۸۶.
ریتزر، جر ج: نظر یهها ی جا معه شنا سی در دو را ن معا صر، ترجمه منوچهر ثلا ثی
بهنام، جمشید: ساختهای خانواده و خویشاوندی در ایران تهران: جیبی ۱۳۵۰.
ترابی، علی اکبر: جامعهشناسی ادبیات فارسی، تبریز: فروغ آزادی، ۱۳۷۶.
کوئن، بروس: درآمدی به جامعهشناسی ترجمهٔ محسن ثلاثی تهران: نشر توتیا ۱۳۷۸.
گیدنز، آنتونی: جامعهشناسی ترجمه منوچهر صبوری تهران: نشر نی، ۱۳۸۳.
ملکی، حسن: آشنایی با قانون اساسی کد ۳۰۱۰دوره کاردانی تربیت معلم تهران: شرکت چاپ و نشر ایران
وثوقی، منصور: مبانی جامعهشناسی (۱) رشته علوم اجتماعی انتشارات دانشگاه پیام نور
مظاهری، علی اکبر: خانواده ایرانی در روزگار پیش از اسلام
دکترعالیه شکربیگی و شیرین احمدزاده: بررسی نابرابری جنسیتی و عوامل موثر بر آن در میان زنان» شهر بوکان و میاندوآب «
روزنامه همشهری شماره ۳۰۱۶ مورخه ۱۹/۱/۱۳۸۲
منبع متن کامل نوشته فوق: وب سایت جامعه شناسی ایران
منبع: پژوهش اجتماعی
|