کارگران و طبقه متوسط جهان متحد شوید
اردشیر زارعی قنواتی
•
در چنین شرایطی اتحاد طبقه کارگر با لایه های زیرین اجتماعی و جنبش چپ با جنبش های دمکراتیک مدنی به یک ضرورت اجتناب ناپذیر تبدیل می شود. همچنین جنبش مطالبه محور چپ مدرن باید از لغزیدن به درون کژراهه های تعبیه شده توسط نظام سرمایه داری به جد پرهیز کرده و همچنان مطالبه اساسی در چارچوب مبارزات طبقاتی را در اولویت و موقعیت آلترناتیوی خود قرار دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣۰ ارديبهشت ۱٣۹٣ -
۲۰ می ۲۰۱۴
جهان بار دیگر و در شرایطی به آستانه برگزاری جشن های اول ماه مه، روز جهانی کارگر نزدیک می شود که در طی سال های اخیر وضعیت طبقه کارگر به واسطه اعمال برنامه های "ریاضت اقتصادی" بیش از پیش آشفته و وخیم تر از همیشه شده است. سیاست های نئولیبرالیستی در این مرحله از سیر تکوینی نظام سرمایه داری که بحران مالی – اقتصادی سرتا پای آن را فرا گرفته است در گام نخست خود دستاوردهای حقوقی کارگران را هدف هجوم افسارگسیخته خود قرار داده است. این هجوم و تهدید به میراث کارگری در شرایط کنونی هر چند که با ماهیت وجودی نظام سرمایه داری پیوند ناگسستنی و ذاتی دارد اما با ورود پارامترهای جدید به حوزه زیست بشری در نظم سیاسی – اجتماعی کنونی دامنه بسیار گسترده تری به خود گرفته که حتی طبقه متوسط مدرن را نیز به صف قربانیان خود افزوده است. این در حالی است که همواره تئوریسین ها و حامیان نظام سرمایه داری برای توجیه اقتصاد آزاد و جنبه دمکراتیک این نظام، به طبقه متوسط مدرن و کمک نظم سرمایه داری به شکل گیری و گسترش این طبقه اجتماعی بر خود بالیده اند. همچنین در راستای سلاخی طبقات کارگری و متوسط در طی سال های اخیر که بحران سرمایه داری به یک امر نهادینه شده یی تبدیل شده است، احزاب و جریانات راست افراطی و نئوفاشیست چون قارچ در جوامع به اصطلاح دمکراتیک اروپایی – آمریکایی روئیده و اکنون بخش بزرگی از ساخت سیاسی – اجتماعی این جوامع را به تسخیر خود در آورده اند. به همین دلیل با توجه به ماهیت وجودی سرمایه داری و تجارب تاریخی، بحران اقتصادی یک شاخص غیرقابل انکار و اجتناب ناپذیر در چنین نظامی است که در حوزه درونی به موازات هجوم به حقوق طبقات پائین اجتماعی موجب ظهور و بروز یک جنبش اعتراضی خواهد شد. در بطن این جنبش اعتراضی به طور هم زمان دو پروسه متضاد وارد عرصه منازعه خواهند شد که اولی منافع طبقاتی کارگران و اقشار میانی را نمایندگی می کند و دومی از منتهی الیه راست با عبور از نظم رسمی حاکم و مخالفت با "وضعیت موجود" با یارگیری از سرخوردگان سیاسی و لمپن پرولتاریا یک موج معکوس در چارچوب راست افراطی را شکل می دهد.
در عرصه بیرونی نیز نظام سرمایه داری با انباشت ثروت و لزوم تسخیر بازارهای جدید برای متوازن ساختن سرمایه انباشت شده و بازارهای جدید مصرف در شرایط کنونی که رکود در "متروپل ها" بیش از همیشه گسترش یافته است، جهان پیرامونی را بی مهاباتر عرصه تاخت و تاز خود قرار می دهد. تفاوت شکلی عملکرد نظام سرمایه داری در طی چند دهه اخیر با گذشته در این است که صاحبان سرمایه و تکنولوژی این بار نه فقط به بازار "کلنی ها" چشم دوخته اند که برای استفاده از نیروی کار ارزان جوامع در حال توسعه به یک مهاجرت امپریالیستی سرمایه نیز روی آورده اند. این نوع مهاجرت از یک طرف به جهانی شدن سرمایه و اقتصاد شتاب بیشتری بخشیده و از طرف دیگر طبقه کارگر خودی را هم زیر فشار بیکاری و حذف امتیازات قبلی جهت حضور در حوزه رقابت "نیروی کار" وادار می کند. اینکه درصد کوچکی از نیروی کار ارزان از کشورهای در حال توسعه به سمت کشورهای صنعتی روان شده اند بیش از آنچه مبنای حقوق بشری و برداشتن مرزهای جغرافیایی برای ایجاد امکان اشتغال منصفانه برای آنان تلقی شود تنها در چارچوب ایجاد ارزش افزوده بیشتر برای سرمایه به حساب آمده و از بطن این انتقال نیروی کار، جنبش های افراطی راست به بهانه "مهاجر ستیزی" پروارتر می شوند. از طرف دیگر همین حضور نیروی کار کلنی ها در متروپل به جهت اینکه امکان اشتغال نیروی کار بومی را کاهش داده و در عرصه رقابت امکان تقلیل دستمزدها را سبب شده است، هم اکنون تبدیل به یک شکاف و واگرایی بین طبقه کارگر بین المللی گردیده است.
در شرایطی که هم اکنون بیشتر از هر زمان دیگر در چند دهه اخیر حقوق طبقات کارگری و متوسط جوامع مورد دستبرد صاحبان سرمایه و نقض سیستماتیک در ساخت سرمایه داری حاکم قرار می گیرد، شوربختانه جبهه چپ بین المللی که منافع طبقات کارگری و لایه های پائین اجتماعی را نمایندگی می کنند، دچار یک از هم گسیختگی عینی و تناقضات ذهنی شده است. سقوط احزاب سوسیال دمکرات اروپایی که دیگر فاقد حداقل های مطالبات کارگری بوده و تبدیل به بال دوم نظم نئولیبرالیستی حاکم شده اند، به این پراکندگی و گسست بیش از پیش دامن زده است. بدون شک تئوری چگونگی دفاع از منافع طبقه کارگر همچنان از "مارکسیسم" می گذرد و امروز بیش از هر زمان دیگر این شعار تاریخی "کارل مارکس" که برای رهایی کارگران از زنجیر استثمار گفت "کارگران جهان متحد شوید" مصداق عینی خود را پیدا کرده است. زمانی که مارکس برای تدوین برنامه گذار از نظام سرمایه داری و لغو قانون استثمار در دوقطبی نیروی کار و سرمایه، برای مبارزه کارگران را به اتحاد فراخواند هنوز طبقه متوسط مدرن به صورت گسترده شکل نگرفته بود و حتی کارگران "یقه سفید" نیز اهرم فشار صاحبان سرمایه علیه پرولتاریای انقلابی تلقی می شدند. البته در تئوری مارکسیسم از همان ابتدا جایگاه خرده بورژوازی و حتی دهقانان تعریف شده و به صورت اصولی نقطه فاصله و عیار نزدیکی و دوری آنان با طبقه کارگر مشخص گردیده بود. هر چند که تئوری مارکسیسم در خصوص نظام سرمایه داری و اقشار مابینی همچنان نافذ است اما بر اساس ذات دیالکتیکی همین تئوری در سیر تکوینی نظم سرمایه داری پارامترهای جدیدی وارد پروسه تکامل تاریخی شده است که نادیده گرفتن آن نقض اصول پایه خواهد بود. در شرایط کنونی تعریف نوین از گستره طبقه کارگر، ظهور طبقه متوسط مدرن و حتی گسست نسبی بین لیبرالیسم اقتصادی با لیبرالیسم سیاسی وضعیت جدیدی را موجب شده است که اتحاد زحمتکشان یدی و فکری را در چارچوب فراگیرتری جهت مبارزه علیه استثمار ایجاب می کند.
در شرایطی که کارگران و طبقات زیرین اجتماعی تحت برنامه های خانمان براندار ریاضت اقتصادی در حال له شدن هستند و بر طبق آخرین اطلاعات معتبر، شاخص شکاف طبقاتی به طرز وحشتناکی در حال افزایش است، عرصه اعتراضات خیابانی تصویر واضع تری از همزیستی و اتحاد نابرخورداران را به نمایش می گذارد. از آتن تا نیویورک، از رم تا پاریس و از مادرید تا لندن هم اکنون کارگران دوشادوش کارمندان، روشنفکران، مدیران میانی و عموم مزدبگیران در صف مبارزه قرار دارند و پرچم های احزاب کمونیستی و چپ دمکراتیک در کنار بیرق های متنوع نهادهای مدنی در اهتزاز است. در چنین شرایطی پلاتفرم های مبارزات طبقاتی می بایست حیطه عمل خود را گسترش داده و با وارد شدن به عرصه عمومی اجتماعی مطالبات متنوع تری را در تئوری و پراتیک مطرح کنند. در اینجاست که شعار تاریخی مارکس را می توان در سطح عمومی تری مطرح و با دعوت از لایه های میانی جامعه برای احقاق حقوق و منافع مشترک از اتحاد طبقه کارگر و متوسط استقبال کرد. از طرف دیگر با سقوط احزاب سوسیال دمکرات نمونه آنچه هم اینک در اروپا وجود دارد، باید با نزدیکی چپ رادیکال با جناح چپ احزاب سوسیال دمکرات و شکل گیری احزاب چپ دمکراتیک برای ایجاد یک "آلترناتیو" تازه مبارزاتی تلاش بیشتری به خرج داد. جنبش های چپ همانگونه که در طی سال های اخیر اقدام کرده اند می توانند به جهت ذات وجودی خود و همپوشانی منافع با دمکراسی مستقیم و واقعی با به کار گیری نهادهای مدنی مطالبه محور در وضعیتی که سرمایه داری حاکم هر چه بیشتر در تقابل با جامعه دمکراتیک قرار گرفته است، جنبش مبارزه طبقاتی را با مبارزات دمکراتیک پیوند زده و این همپوشانی را بیش از پیش مستحکم کنند. نمونه حزب چپ دمکرات "سریزا" در یونان و استقبال گسترده مردمی از این حزب می تواند یک تصویر رنگین کمانی جدید از نقش مبارزات چپ مطالبه محور در عرصه عمومی تر اجتماعی باشد. در موقعیتی که راست میانه و سوسیال دمکراسی اروپایی در طی سال های اخیر در همه عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و جغرافیایی به هم نزدیک شده و اتحاد بی ریخت خود را شکل داده اند ضرورت تاریخی ایجاب می کند که جنبش چپ در عرصه عمومی از شکاف بین منافع صاحبان سرمایه و طبقات – لایه های نابرخوردار بیشترین بهره را ببرد.
اول ماه مه روز جهانی کارگر دیگر نمی تواند محدود به همین طبقه تلقی شود و لاجرم به جهت سنت مبارزات مطالبه محور خود اقشار و لایه های دیگر اجتماعی که هم اکنون به صف قربانیان نئولیبرالیسم افزوده شده اند را هم نمایندگی خواهد کرد. تا به امروز نظام سرمایه داری با برخورداری از میراث گذشته خود و اعمال هژمونی سیاسی – اجتماعی بر جهان، معمولا به صورت ابزاری و فرصت طلبانه لایه های میانی از جمله طبقه متوسط مدرن و حتی نهادهای مدنی را در پشت جبهه خود علیه منافع طبقه کارگر به کار می گرفت. اکنون زمان آن فرارسیده است که این سیکل معیوب وضعیت معکوس به خود گرفته و تمامی محذوفان و محرومان از زندگی شرافتمندانه و منصفانه در یک جنبش عمومی با حفظ آلترناتیو کارگری و چپ در یک اتحاد استراتژیک قرار گیرند. هر چند که سخن گفتن از مرحله "نبرد نهایی" هنوز چندان منطقی نیست اما جهان معاصر در مسیر گام نهادن به این مرحله سرنوشت ساز است. نتیجه نهایی این مرحله و حتی نتایج نسبی در طی کارزارهای "خرد و بخشی" در حال حاضر بیش از هر چیزی در آینده به چگونگی اتحاد طبقه کارگر با طبقه متوسط و عموم لایه های زیرین اجتماعی در یک پروسه دمکراتیک بستگی دارد. طبقه کارگر و جنبش چپ از این پس باید از حالت تدافعی خارج شده و موقعیت هجومی پیدا کنند چرا که نظام سرمایه داری در مرحله نئولیبرالیستی آن هم اینک ضمن اینکه دچار یک بحران ساختاری شده است، بیش از همیشه پشت جبهه خود را نیز آشفته کرده و توان یارگیری گذشته را ندارد. اینکه در طی سال های اخیر تضادهای قومی – مذهبی، جنگ، دوقطبی سکولاریسم – مذهب، تروریسم بنیادگرا و مهاجرستیزی به سوژه های مورد علاقه و حمایت هژمون های سرمایه داری تبدیل شده اند، نشاندهنده این واقعیت است که این نظم طبقاتی به پایان کار خود نزدیک می شود. چشم انداز همین پایان است که پتانسیل بالندگی و حیات طبیعی نظام سرمایه داری را با مشکلات ساختاری روبه رو کرده و رهبران و نظریه پردازان آن را وادار به بر هم زدن سیکل طبیعی تکامل تاریخ با ایجاد کژراهه های انحرافی می کند. چنانچه به سوابق و تجارب تاریخی در خصوص بروز و ظهور این پدیده های مخرب و ارتجاعی نگاه شود در همه موارد و مقاطع رد پای نظام سرمایه داری را در شکل گیری و میدان دادن برای عمل توسط این آنارشی سیاسی، اجتماعی و امنیتی در جهان معاصر به روشنی می توان دید. در چنین شرایطی اتحاد طبقه کارگر با لایه های زیرین اجتماعی و جنبش چپ با جنبش های دمکراتیک مدنی به یک ضرورت اجتناب ناپذیر تبدیل می شود. همچنین جنبش مطالبه محور چپ مدرن باید از لغزیدن به درون کژراهه های تعبیه شده توسط نظام سرمایه داری به جد پرهیز کرده و همچنان مطالبه اساسی در چارچوب مبارزات طبقاتی را در اولویت و موقعیت آلترناتیوی خود قرار دهد. جنبش چپ با طرح و دفاع از دمکراسی، صلح، حقوق اجتماعی و افشای پشت پرده منازعات قومی – مذهبی و همچنین دخالت های ژئوپلتیک به بهانه دفاع از اصول انتزاعی حقوق بشر، می تواند بدیل انسانی خود را بر رقیب تحمیل کند.
منبع: مهرگان
|