برخی از فعالین جنبش ملی آذربایجان گرفتار در ژرفای خود محوری- محمدحسین یحیایی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۱ خرداد ۱٣۹٣ -
۱ ژوئن ۲۰۱۴
جان استوارت میل زمانی گفته بود که آزادی حد و مرز ندارد و حقیقت هنگامی هویدا می شود که همه نظر ها و عقیده ها گفته شوند، جان لاک هم در همین راستا گفته بود: مجبور کردن یک انسان به سکوت همانقدر ناپسند و زشت است که یک نفر بخواهد عقیده اش را به همه تحمیل کند. رژیم های استبدادی و خود کامه از نوع پادشاهی و ولایی در میهن ستم دیده ما با هرگونه آزادی بیان و عقیده، سازمان دهی صنفی و سیاسی بویژه همکاری فکری و عملی بین واحد های ملی به شدت مخالفت کرده، گاهی با کاربرد سیاست های تفرقه افکنانه، تخم نفاق و کینه و دشمنی را به شکل مرموزی در بین آنان می پاشند. از آن رو مردم را به هم بدبین، مذاهب را به هم دشمن و اندیشه ها را از هم متنفر می سازند، گاهی این تنفر و جدایی همراه با خود بزرگ بینی و خود شیفتگی به بخش های روشنفکری و فعالین اجتماعی و سیاسی در واحد های ملی هم سرایت می کند و آنها را به هم بدبین و مشکوک می سازد. با تمرکز قدرت در مرکز ( افتصادی، سیاسی و نظامی ) و تثبیت آن، این روند با سرکوب و تحقیر نیز همراه می شود.
در شکل گیری وتکامل روند انقلابی، آذربایجان بویژه تبریز جایگاه ویژه ای داشت. قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن سال ۱٣۵۶ نوید بخش پایان دوران نظام شاهنشاهی بود. با پیروزی انقلاب دوران تصویه، قبضه قدرت و تثبیت حاکمیت گروهی و فردی از سوی خمینی آغاز شد. بیشترین تخاصم، رقابت و رودررویی بین خمینی به نمایندگی از استان های مرکزی و فارس زبانان و شریعتمداری به نمایندگی از استان های آذربایجان و شمال و بیشتر ترک زبانان آغاز شد. شریعتمداری پایگاه وسیعی در آذربایجان و بخش شمالی کشور داشت و به روند شکل گیری قانون اساسی و تمرکز قدرت در دست خمینی بعنوان ولی فقیه نظارت داشت و در فرصت های گوناگون به نقد آن می پرداخت. طرفداران خمینی در اولین فرصت بدست آمده بعد از انقلاب حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند، در ۱٨ اسفند ۱٣۵۷ هم حزب جمهوری خلق مسلمان که بیشتر افراد آن غیر روحانی بودند اعلام موجودیت کرد و از سوی شریعتمداری حمایت شد. اولین دفتر حزب در تبریز افتتاح شد و شریعتمداری از مردم خواست در آن عضو شوند. حزب جمهوری خلق مسلمان در اولین اعلامیه خود نوشت: ما دیدگاه های شریعتمداری را در کلیه زمینه ها ملاک عمل خود قرار خواهیم داد. در پی آن سیل روزنامه نگاران داخلی و خارجی به سوی دفتر شریعتمداری سرازیر شدند. خمینی از این روند به شدت نگران و در پی فرصتی بود که به آن خاتمه دهد. حزب و طرفداران شریعتمداری در ۴ اردیبهشت ۵٨ تظاهرات وسیعی در تبریز برپا کردند و برخی از ساختمان ها و مراکز دولتی را تصرف کردند. برخی از طرفداران خمینی برای پیشگیری از دو دستگی خواستار انحلال حزب خلق مسلمان شدند. شریعتمداری که نگران یکه تازی خمینی بود نارضایتی و ناخشنودی خود را از اصل ۱۱۰ قانون اساسی و شیوه تشکیل خبرگان رهبری به زبان می آورد ولی در انتخابات با مطرح کردن خواسته های خود، شرکت می کرد. با تثبیت قدرت مرکزی به رهبری خمینی فشار بر حزب طرفدار شریعتمداری افزایش یافت و در ۱۷ مرداد ۵٨ تعدادی از اعضای موسس حزب در اعتراض به عملکرد احمد علی زاده دبیر کل حزب از آن جدا شدند. پایگاه اجتماعی و سیاسی شریعتمداری رو به کاهش بود و شرایط برای بیرون کردن وی از صحنه سیاسی آماده می شد.
شریعتمداری به شدت از مطرح کردن خواسته های ملی، فرهنگی و اجتماعی مردم آذربایجان خوداری می کرد و با گروه های روشنفکری و سیاسی که خواهان گسترش زبان ترکی و فعالیت های اجتماعی بودند مخالفت می کرد. شرایط به گونه ای پیش رفت که خمینی با استفاده از ترفند های مختلف شریعتمداری را از صحنه خارج کرد و بزرگترین نیروی محرکه اجتماعی در آذربایجان را که می توانست میلیون انسان را به خیابان ها بریزد از میدان برداشت. تنها دستآورد این دوره چاپ و انتشار کتاب و نشریات به زبان ترکی بود که سال ها مردم آذربایجان از آن محروم بودند. برخی از گروه های چپ و فرقه دمکرات آذربایجان کتاب و نوشته های خود را تجدید چاپ کردند، حیدر بابای شهریار، تاپماجالار و قوشمالار از صمد و بهروز دهقانی، گذشته چراغ راه آینده از فعالین آذربایجانی، سازمین سوزو از بولوت قره چورلو و در سال های بعد تاریخ ترکان از استاد ذهتابی منتشر شد.
آنچه مسلم است اینکه، تهران از همان روز های نخست انقلاب مراقب بود که سازمان های مردم محور در آذربایجان شکل نگیرند، نیرو های محرکه اجتماعی از بورژوازی ملی آذربایجان گرفته تا کارگران، کسبه و زنان با نخبگان سیاسی و اجتماعی همسو نشوند.بنابرین از یک سو با ایجاد رعب و وحشت مانع از تجمع و سازماندهی آنان می شد و از سوی دیگر منافع دراز مدت برخی از گروه های اجتماعی آذربایجان را در همکاری با تهران نشان می داد. رژیم با جایگزین کردن دکترین شیعه به جای دکترین باستان گرایی و ایران گرایی رژیم پیشین، به دنبال شرکایی می گشت که بتواند شکاف بین نیرو های محرکه اجتماعی آذربایجان را بیشتر و عمیق تر سازد. این شیوه و راهبرد رژیم موفقیت آمیز بود، زبرا بازار و بورژوازی ملی آذربایجان را از بدنه جامعه مبارز، بویژه نیرو های محرکه اجتماعی جدا و جذب خود کرد. در سال های جنگ رانت خواران و در دوران سازندگی و اصلاحات، برخی از سود جویان و فرصت طلبان که در همکاری نزدیک با تهران بودند به سرمایه های هنگفتی دست یافته، بخش مهمی از سرمایه های خود را با تشویق مقامات سیاسی و اقتصادی تهران به استان های مرکزی منتقل کردند. پیشبرد این سیاست ضربه مهلکی به اقتصاد آذربایجان و جنبش ملی آذربایجان زد و آن را از یک نیروی مهم و تعیین کننده در جامعه سیاسی آذربایجان محروم کرد.
با پایان دوران سازندگی و ورود به دوران اصلاحات خاتمی جامعه ایران بویژه آذربایجان وارد فاز جدیدی از تحولات اجتماعی شد. در این دوره توده های مردمی وارد سیاست شده، تئوری های نظری در حرکت های سیاسی بازتاب یافت. نمایندگان مجلس از منطقه آذربایجان فراکسیون خود را تشکیل داده، برخی از نمایندگان با فرار به پیش به زبان ترکی در مجلس سخن گفتند که با واکنش تند نمایندگان تمامیت خواه روبرو شدند. در این میان فعالیت های انتخاباتی محمود علی چهرگانی هم که به زبان ترکی پیش می رفت شور و هیجان دیگری در آذربایجان آفرید. چهرگانی بیش از شخصیت ملی آذربایجان، چهره مذهبی بود و به دفعات در جبهه جنگ با عراق شرکت کرده بود. از آن رو در مرحله نخست از صافی شورای نگهبان گذشت ولی با توجه به محبوبیتی که بین مردم پیدا کرد و تحت تاثیر خواسته های مردم، به مطرح کردن شعار های ملی پرداخت. مورد ستم، شک و تردید رژیم واقع شد. با داشتن رای بسیار بالا نه تنها مجبور به انصراف از نمایندگی شد بلکه مدتی را هم در زندان گذراند
در دوران خاتمی که اندکی فضای سیاسی جامعه باز شده بود، حرکت های توده ای به سرعت در آذربایجان افزایش و گسترش یافت. دانشجویان، روشنفکران، هنرمندان فعالیت های صنفی و سیاسی خود را گسترش داده، با نامه و اعلامیه های مکرر خواستار اجرای اصل ۱۵ و ۱۹ از قانون اساسی شدند. میلیون ها پیر و جوان در قلعه بابک گرد آمده شعار های ملی سر دادند وسرود های ملی خواندند. دامنه فعالیت آنان بویژه مشارکت توده ای مردم آذربایجان رژیم را به وحشت انداخت، زیرا بار دیگر مردم ستمدیده آذربایجان وارد صحنه کشور سیاسی می شد، رژیم از همه توان اقتصادی، سیاسی و نظامی خود استفاده کرد تا این موج عظیم و رو به گسترش را مهار کند. رژیم همواره با توجه به رخداد های تاریخی از آن وحشت دارد که جنبش های منطقه ای فراگیر شود و صدای آزادی خواهی در همه کشور پژواک داشته باشد، از آن رو هنوز هم به شدت با جنبش های توده ای از هر نوع آن مخالفت می کند، جوانان طرفدار فوتبال ، طرفداران محیط زیست، کمک رسانان مردمی به زلزله زدگان و هنرمندان را که ظرفیت اجتماعی دارند، دستگیر و گاهی با اتهامات واهی و بی اساس به زندان های طولانی مدت محکوم می کند و یا بدون تفهیم اتهام ماه و سال ها گرفتار زندان و تبعید می کند.
در دوران احمدی نژاد هم سیاست های پیشین ادامه یافت. در همان سال های نخست روزنامه دولتی« ایران » کاریکاتور توهین آمیز خود را منتشر کرد، یک بار دیگر آذربایجان در اول خرداد ۱٣٨۵ به پا خواست، اعتراض مسالمت آمیز مردمی در آذربایجان رژیم را به وحشت انداخت. نیرو های امنیتی و لباس شخصی وارد میدان شده، تعدادی از مردم بی سلاح و بی دفاع را به خاک و خون کشیدند، نوعی از حکومت نظامی در منطقه حاکم شد که تا امروز هم ادامه دارد. سیاست ثابت و پایدار رژیم از سال های نخست تا کنون این بوده است که رابطه بین طبقات، اقشار اجتماعی بویژه نخبگان جامعه را با توده های مردم قطع و یا محدود سازد، نوعی بی اعتمادی بین آنان بوجود آورد. می توان اذعان کرد که رژیم در پیشبرد این سیاست که همواره با حیله و نیرنگ همراه بوده، پیروزی هایی هم بدست آورده است، زیرا اگر سرکوب و خفقان در درون باعث تفرقه و کم کاری سیاسی و سازماندهی شده، در بیرون از کشور هم آثار آن در رفتار و کفتار برخی مشاهده می شود.
آذربایجان بیش از یک قرن است که با مهاجرت آشناست، توده های زحمتکش دهه ها پیش برای کار در معادن نفت باکو و یا کار های دیگر به بخش شمالی مهاجرت کردند، دستآورد این مهاجرت ها تحول بزرگی در حیات سیاسی کشور بود. آشنایی با مفاهیم سیاسی و حزبی در کشور به آن دوران و به همین کارگران مهاجر می رسد. آموخته های آن دوران می توانست با امکانات اندک و محدود خود، تجربه ارزنده ای برای این دوره باشد، نیرو های پراکنده را به هم نزدیک سازد و در پیوند با جنبش ها و خیزش های مردمی در مناطق دیگر به یک نیروی قوی، موثر و تعیین کننده تبدیل شود. بدون تردید راه نجات و گذر از رژیم تاریک اندیش، ارتجاعی و استبدادی کنونی، همکاری نزدیک همه واحد های ملی در کشور است. هیچ واحد ملی به تنهایی قادر به نجات خود نخواهد بود.
در آذربایجان هم مانند مناطق دیگر اقشار و گروه های مختلف در راستای منافع طبقاتی خود عمل می کنند. گاهی منافع مشترک، شاید هم گذرا آنها را به هم نزدیک می کند. گاهی هم تضاد منافع آنها را در مقابل هم قرار می دهد، آنچه مسلم است مهاجرین نقاط مشترک بیشتری باهم دارند. آنان پیرامون اندیشه های راست افراطی، لیبرال ملی و چپ گرد آمدند. با فروپاشی اتحاد شوروی افراد بیشتری که در جمهوری های آن ساکن بودند به سوی آمریکای شمالی و اروپا سرازیر شدند. اغلب آنان با سازماندهی سیاسی آشنایی بیشتری دارند. برخی از آنان پیش از ترک شوروی جذب شعار های ملی گرایی افراطی شده بودند که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی هم به شکل گسترده مطرح شده بود. از آن رو برای کسب هویت گاهی واقعی و گاهی کاذب به ستیز و نفرت از ملت های دیگر دامن می زدند که متاسفانه هنوز هم در مواردی ادامه دارد.
گروه های ملی گرای دیگر که به دمکراسی و لیبرالیسم باور دارند اغلب جذب احزاب سوسیال دمکرات، راست میانه و محافظه کار شده در کشور های اروپایی شده، از تجربیات آنان استفاده می کنند و به آموزه های دمکراسی باور دارند. این گروه ها همکاری با واحد های ملی در گستره ایران را در اولویت کار سیاسی و اجتماعی خود قرار می دهند و به همکاری با آنان مبادرت می ورزند.
در این میان نیرو های چپ اغلب پایبند اندیشه های پیشین خود هستند و بر این باورند که کارگران، زحمتکشان، تهیدستان و نیرو های پیشرو و مبارز اجتماعی آذربایجان می توانند با تشکیل جبهه ای واحد با شرکت همه واحد های ملی، این رژیم تاریک اندیش را طرد نمایند. آنچه مسلم است اغلب این گروه ها و نیرو ها بر این باورند که سرنوشت سیاسی و اقتصادی آذربایجان را مردم آذربایجان در درون کشور تعیین خواهند کرد، زیرا صاحبان اصلی آذربایجان کسانی هستند که در آن زندگی می کنند و با ایستادگی در مقابل همه مشکلات به پیشرفت و سعادت مردم خود می اندیشند. آنان با هرگونه مداخله خارجی از هر سو و از هر طرف مخالفند. بنابرین آنهایی که در واشنگتن و بروکسل سر بر شانه و دست بر سینه گذاشته در تمنای ملاقات با چند سناتور دست چندم و یا نماینده ناشناس پارلمان اروپا هستند و یا در آنکارا و باکو جا خوش کرده اند، تا باب گفتگویی باز شود و در آینده آذربایجان نقشی داشته باشند سخت در اشتباه اند. بدون شک تبادل نظر با همگان بویژه با مردم ترکیه و جمهوری آذربایجان که هم زبان و هم تبار مردم آذربایجان هستند در شرایط کنونی لازم و ضروری است ولی آنچه تعیین کننده است اراده و خواست مردم آذربایجان است.
این نوشته را با خاطره تلخی به پایان می رسانم که برای خودم درس آموز بود، مدتی پیش در خانه آذربایجان که مدتی است از سوی چند انجمن آذربایجانی افتتاح شده همراه با دوستان شرکت کردیم، سخن از هر دری بود و در نهایت به خشک شدن دریاچه اورمیه رسید. گفتند که این موضوع اطلاع رسانی شود و پیشنهاد شد که اکثر گروه های ایرانی با گرایش های مختلف در اول ماه مه در میدان مشخصی در شهر جمع می شوند، با گذاشتن میز کتاب به تبلیغات خود به زبان های گوناگون ادامه می دهند، بهتر است ما هم در آنجا شرکت کنیم و واقعیت های موجود را در منطقه آذربایجان اطلاع رسانی کنیم. از برخورد برخی از افراد با این پیشنهاد شگفت زده شده، در کمال ناباوری گفتاری شنیدیم که بسیار نگران کننده بود. نخست بهانه آوردند که در آنجا نیرو های چپ گردهم می آیند و سپس افزودند که ما با دیگر ایرانی ها رابطه ای نداریم... البته این گفتار با واکنش دیگر دوستان روبرو شد و نشست هم به پایان رسید ولی هنوز نگرانی من رفع نشده است....
محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.se
|