من، به هردم، با جهان، در زندگانی، دیگرم:
اسماعیل خویی
•
من، به هردم، با جهان، در زندگانی ،دیگرم:
موج وَش ، پیوسته، در عینِ همانی، دیگرم.
موجی از رودِ هراکلیت ام، دمادم در شُدن:
در همانی، می کند هر دم روانی دیگرم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٨ خرداد ۱٣۹٣ -
۱٨ ژوئن ۲۰۱۴
من، به هردم، با جهان، در زندگانی ،دیگرم:
موج وَش ، پیوسته، در عینِ همانی، دیگرم.
موجی از رودِ هراکلیت ام، دمادم در شُدن:
در همانی، می کند هر دم روانی دیگرم.
بودنِ من ، در شُدن، چون ماندنی در رفتن است:
دیگرم امّا همان ام:در همانی ، دیگرم.
بس که دوری م از تفاهم، دیگرم باور شده ست
کز شما مردم، به رغمِ همزبانی، دیگرم.
در من ، از جانِ جهان، جانی ست جاویدان جوان:
از شما، پیرانه سر هم، در جوانی ، دیگرم.
می شناسیدم ز خویش و نیست اندوهی م از این:
زآن که می دانم که در چشمِ فلانی دیگرم.
با تو از "من" گویم- ای من!-بگذر از نام ونشان:
من نگردم دیگری، گر تو بخوانی دیگرم.
من به گوهر با سیاهی دشمن ام، ای روزگار!
قدرتی بنمای و می کن، گر توانی، دیگرم.
با برونِ من درون ام، آفتاب آسا، یکی ست:
من همین استم که بینی، تا ندانی دیگرم.
دهم فروردین۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن
|