دو سروده
"سِرِّ وجود" و "شکوه"
حسین باقرزاده
•
در پهنه آسمان این شهر
مه، چهره تمام بر نموده
بر صحن و رواق پتر اقدس
هم بر سر بارههای سوده
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۶ تير ۱٣۹٣ -
۷ ژوئيه ۲۰۱۴
1:
سِرِّ وجود
در پهنه آسمان این شهر
مه، چهره تمام بر نموده
بر صحن و رواق پتر اقدس
هم بر سر بارههای سوده
سالان هزار، از بلندا
ناظر به چهها که او نبوده:
این گوشه به بزم، حاکم رُم
لایعقل و مست، وا خموده
وان سوی، به رزم خودرهایی
اسپارت، رجز فرا سروده
در کاخ سنا خطیب شاهر
از رطب و یَبِس به هم تنوده
قیصر به کنار رود تیبر
از خشم، عنان بر گشوده
افتاده به جان خلق، بی باک،
پاپان، گنهش همه زدوده
شیران شرر به جان محکوم
افتاده و زهرهاش ربوده.
فریاد و فغان قرنها را
مه، دیده، و یا که واشنوده
ناظر به تمام این حوادث
بر سینه آسمان غنوده...
***
زیبا ست مه چهار و ده شب
زیبا ست، همیشه، تا که بوده
قییاس به ماه من، ولی، هان
کاری عبث است و نابهوده
او سرد بر آسمان نشسته
وین گرمی جان من فزوده
بیروح و خموش، او، همیشه
وین ملهم عشق و شوق بوده
القصه، میانشان تفاوت
از اوج سما ست تا فرو دِه
ارزانی دیگرانش، آن باد
این ماه، مرا سِرِ وجوده!
- رم، ایتالیا 1997
---------------------
2:
شکوه
تندر خموش شد
باران برید
ابر سیاه، سر به هزیمت نهاد و رفت
مه، چهر گرد خویش
به آغاز شب گشود
آب از ستیغ کوه
به هر سو روانه شد.
در این و آن شیار
باریکههای آب
- هم سو وهم خروش -
پیوند میخورند.
در قعر دره، همهمهای جاری ست:
شلاق سخت آب
بر سینه ستبر زمین،
فریاد درد حاملهای
در پیچ و تاب لحظه زادن،
یا
خوشنالههای درهم و برهم تنیده زوجی
در او....وج عشقبازی!
مه، این شکوه را به تماشا نشسته است...
- راپالو، ایتالیا، 7 آوریل 2001.
|