اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٨ تير ۱٣۹٣ -
۹ ژوئيه ۲۰۱۴
تقریبا هشتاد سال پیش بود که دانشگاه تهران شروع به کار کرد. جایی برای ادامه سر رشته هر علمی، دانشگاه،محل و محیطی برای پاسخ به شور و شوق جوانانی در نقش دانشجو، امکانی برای بیان آزادانه عقاید، فرصتی برای رشد آگاهی و شعور اجتماعی و تامل فردی.
از هشتاد سال پیش و با پا گرفتن دانشگاه تهران جنبش دانشجوی نیز تقریبا همیشه همراه این نام بوده. جنبشی که در تاریخ حیات خود با افت و خیزهای زیادی روبرو شده، گاهی در اوج شکوفایی و زمانی بی رمق و کسل، اما همیشه بوده است. جنبشی که معمولا در اکثر جوامع، پیش آهنگی برخورد و مقاومت با استبداد و بی عدالتی های اجتماعی را بر عهده داشته. سال پنجاه و هفت اوج شکوفایی و تحرک این جنبش در تاریخ دانشگاهی ایران بود. همان زمان که گروهی از این شکوفایی برای منافع قدرت خود احساس خطر کردند، گروهی که در زمانی کوتاه سوار بر موج شور و عصیان اجتماعی قدرت سیاسی را به دست گرفت و ازفضای ملتهب و پر هیجان همراه با تجربه آزادی سیاسی ناشی از فروپاشی ساختار حکومت پیشین برای بهانه سازی و متهم و مهار کردن این جنبش استفاده کرد و سعی داشت تا جنبش دانشجویی به سمتی حرکت کند که این گروه مایل بود، تا از این ظرفیت در جهت منافع خود استفاده کند و متاسفانه سیری که جنبش دانشجویی از سال پنجاه و هفت به بعد طی کرد موفقیت قدرت حاکم را درراستای به کنترل گرفتن این جنبش نشان می دهد. خط مشی ای که به دنبال این هدف بود تا دانشجویی به دانشگاه وارد شود که یا همفکر و هم فرهنگ با ارکان نظام باشد و یا از فعالیت های سیاسی واعتراضی دوری کند و نگرانی به جز ادامه تحصیل نداشته باشد.
سال ۱۳۶۲ با شروع مجدد دانشگاهها، تشکل ها و انجمن های دانشجویی به دلیل هم سویی با عوامل حکومت دیگر قابلیت ظلم ستیزی خود را از دست داده بودند. این انفعال و همینطور ایجاد نهادهای فرا قانونی مختلف در دانشگاه ها باعث شد تا این جنبش از خصلت خود فاصله بگیرد، انقلاب فرهنگی، تندروی ها، جریان سازی ها، سرکوب و اخراج دانشجوها، ساخت تشکل های موازی مرتبط با حکومت و... ضربه سنگینی به پیکر این جنبش وارد کرد، اما از آنجای که این جنبش اساسش در خواستگاه های اجتماعی و با حقیقتی غیر قابل انکار است- همان عینیتی که بدنبال تغییر آن است، یعنی مناسبات کار فقط برای زنده ماندن و آزادی فقط برای عده ای خاص- شاید سرخورده و کُند شود اما هیچ زمان از بین نمی رود، چرا که خواستگاه جنبش دانشجویی ریشه در اعماق اراده انبوه جامعه برای تغییر نظم استبدادی دارد، و به همین دلیل باز هم شروع به بازسازی خود و ماهیت اصلی اش کرد و بار دیگر در شکل احیا شده قدرت خود را در ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ نشان داد، چرا که این جنبش ظرفیت و حساسیت زیادی در نشان دادن کنش متقابل به مسائل در حال جریان در جامعه دارد و در ارتباط تنگا تنگ با همین رویدادهای اجتماعی است که ماهیت خود را می سازد.
شاید نکته و پرسش در اینجاست که چرا جنبش دانشجویی با این سابقه و تجربه در وضعیت فعلی قرار گرفته؟ احتمالا جواب به این سوال ساده نیست، چرا که درک عدم موفقیت جریان روشنفکری در ایران نیاز به شناخت فضاهای انسانی و افکارعمومی زمان مربوط به عبور این جریان از آنها دارد و همینطوررسیدن به فهمی از درک متقابل با جامعه مورد هدف در باره مفاهیم کلی مثل استقلال، آزادی، دموکراسی، عدالت، طبقه و حتی دولت. اما نکته ای که برای دیدن و مشخص کردنش نیاز زیادی به پیچیدگی های تحلیل سیاسی- اجتماعی نیست، فاصله ایجاد شده بین این جنبش با قشری از جامعه است که به لحاظ منافع همسو و درک ضروت های زمان، امکان همراهی بیشتری با این جنبش دارد. عدم تلاش جنبش دانشجوئی در کم کردن فاصله خود با این بخش از بدنه جامعه مانعی شده برای رسیدن به زمینه مناسب درک حداقلی مشترک و ایجاد اطمینان در قالب بافت اجتماعی، بافت اجتماعی که تنها به یک بخش از جامعه و در یک ناحیه از کشور محدود نمی شود.
نبود درک مشترک و اطمینان بین جنبش دانشجوئی و بدنه جامعه نتیجه ای جز بهت و حیرت و خستگی و وازدگی و تاسف نصیب این جنبش نکرده، چرا که همیشه دانا و عالم فرض کردن جایگاه و پایگاه خود برای کنش سازی دلیلی می شود تا انتقال و بسط گفتمان با ابزار و نگاه عالمانه انجام شود وهمین رویکرد است که باعث شده تا مفاهیم در طرف مقابل نا آشنا و نامطمئن به نظر برسند و درنهایت این پیشاهنگ ها به جای دیده شدن به عنوان نیرو و جایگاه و اندیشه ای برای حق خواهی به صورت ریاکارانی باشند که به دنبال به بندگی گرفتن دیگران برای به جنگ فرستادن آنها در نزاعشان بر سر سلطه گری خود به جای دیگری هستند و استبداد همراه با نگاه تحقیر آمیز به توده جامعه را در پس اهداف به ظاهر همگانی پنهان کرده اند، تا به رهبری مطلق خود برسند و از آن پس هم فرصت بیان عقیده را از دیگران به بهانه کم سودای و نداشتن علم و آگاهی بگیرند. در این اوضاع این علمداران مبارزه با استبداد وبی عدالتی به جایی می رسند که سعی می کنند تا با دروغ و ایجاد فضاهای موهوم و تحریک احساسات مردم، دور و درون نمایی کاذب را به جای خرد انسانی شکل دهند تا انسان ها همان شوند که این ها می خواهند و نه آنچه عدالت در روابط اجتماعی و انسانی معرفی می کند.
جنبش دانشجویی همواره به این موضوع آگاه بوده که اصلی ترین عامل تولید استبداد نا آگاهی متن جامعه است و همین استبداد تولید شده است که تمامی وجوه اجتماعی وامانده از آگاهی را در جهت ناآگاه ماندن جامعه به کار می گیرد. جنبش دانشجویی می داند یکی از عوامل وادار کردن اذهان عمومی به خود فریبی و انحراف از طریق تریبون های مختلف ودرغالب های هژمونیک است ، چیزی که به جز انقیاد جامعه و ادامه استبداد در بر ندارد، واین را هم می¬داند که آنتی تز این الگو ایجاد مانع بر سر راه این فرایند از طریق افشاگری و آگاه سازی جامعه در تمام سطوح آن است. جنبش دانشجویی به این امر واقف است که یکی از اصلی ترین خصلت هایش رسیدن به حدی از قدرت بیان است که عمق نفوذ در بدنه جامعه را ممکن میکند، تجربه جنبش دانشجویی نشان میدهد این جنبش در رابطه اش با جامعه به اطمینانی نیاز دارد که هویت و جایگاه اصلیش را میسازد. جایگاه انسانی که ، خود را آگاه و متفکر، و عاشق و حق طلب می داند و آگاه سازی و آموزش را موثرترین راه برای مقابله با ارتجاع. جنبش دانشجوئی این را میداند که شاید در کوران شایسته و لایق احترام شدنش فراموش کرده تا در رابطه ای با درک و احترام متقابل قرار نگیرد همیشه راه را برای رسیدن به معرفت شناخت خود دور میکند، و اگر به یاد نداشتنه باشد که ارجع دانستن شأن انسانی درهر رابطه و تبادل داشته ای شرط لازم است، برای همیشه در جزیره ای دور از دسترس گرفتار میماند.
شاید نگاه همیشگی به روزهای مثل هجدهم تیرماه هفتاد وهشت، گفتن از قوت ها و یادآوری نقطه عطف ها باشد وگویای این حقیقت که انسان در روند تکامل اجتماعی سیاسی خود و شناخت ضرورت های عینی جهت رسیدن به انصاف اجتماعی، در مراحل مختلف تاریخی وقایعی را به وجود آورده که مبدایی بوده اند برای تحولات بنیادی بعدی ، همان نکته ای که میشود در روند تغییرات اجتماعی دید که با نام انقلاب انجام شده اند. سیر تکاملی که معمولا جنبشهای روشنگری و دردمندان آگاه از توده جامعه پیشاهنگ آن بوده اند، هر چند گاهی هم مرتجعین و فرصت طلبان با استفاده از بستر آماده شده توسط همین قشر آگاه و با سود جستن از زمینه باورهای کهنه اجتماعی که بازدارنده شکوفای اندیشه هستند، تحولی را که می توانسته در جهت تکامل روبه رشد همان جامعه به نتیجه برسد به سود خود قبضه کرده و سر انجامی باتلاق گونه برای آن رقم زده اند. اگر چه هجده تیرهفتاد وهشت فرصت دوباره ای برای خیزش مستقل جنبش دانشجوی بود، اما شاید حقیقت و ضرورت برای جامعه ایران و دراین زمان و زمینه اجتماعی شکننده که به نوعی در شرایط تجزیه پنهان قرار گرفته، گفتن از نقطه ضعف ها و اولویت در نگاه انتقادی به این سیر واین دست از وقایع باشد، حقیقتی که شاید محور اندیشه سیاسی را آزادی بشر بداند، آزادی که به معنای عدم واجب دانستن مرجعیت خود بر دیگری باشد، به معنای فائق آمدن بر از خودبیگانگی باشد، به معنای آگاهی بر خود تا اگر روزی قضاوت و انتخابی به کلیتی عام تبدیل شد و رفتار و هنجارها با آن معیارسنجیده شدند، در تضاد پراکسیستی آن، ابتدا خود را مسئول بداند.
در گیرو دار تلاش برای لذت بردن از زنده بودن " زندگی یعنی سراسر انتخاب حاصل از اتفاق پیشین"
|