جنبش غیرمتعهدها، یا بازار مکارهی دیکتاتورها؟!
یادی از گذشته ای نزدیک، به مناسبت برپائی کنگره ی غیر متعهدها در هاوانا (کوبا) درماه سپتامبر.
دکتر محمدعلی مهرآسا
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۹ مهر ۱٣٨۵ -
۱۱ اکتبر ۲۰۰۶
در اواخر دهه ی پنجاه و اوایل دهه ی شصت میلادی که جهان سیاست و قدرت تقریباً از مدتها پیش به دو قطب متضاد سرمایه داری و کمونیسم تبدیل شده و جنگ سرد بین این دوقطب به منتهای حد خود رسیده بود و نوعی صلح مسلح این دو رقیب را از هم جدا میکرد، چهار شخصیت مشهور و نسبتاً محبوب آن روز دنیای سیاست و زمامداری، به سبب دشمنی با ایالات متحده امریکا ازیک سو، و رنجش از توسعه طلبی جماهیر شوروی- مثلاً- از سوی دیگر، اقدام به تأسیس گروه کشورهای غیرمتعهد کردند تا به زعم خود جبهه ی سومی را دربرابر دوقدرت نظامی گردن کلفت موجود جهان بنا نهند. این رهبران که درابتدای کار شامل چهارنفر: نهرو نخست وزیر هند، سوکارنو رهبر کشور اندونوزی، جمال عبدالناصر دیکتاتور مصر و مارشال تیتو رئیس حکومت فدرال یوگسلاوی بود، غیر از پاندیت نهرو نخست وزیر هندوستان که زمامداری دموکرات و سیاستمردی با درایت و کفایت بود، هیچ یک درعین محبوبیت میان اکثریت ملتهایشان، با آراء مردم به این منصب نرسیده بودند و تنها رئیس حکومت و کشور بودند؛ آنهم با نیروی نظامی و به صورت مادام العمر .
ناصر با کودتا به قدرت رسیده بود؛ حکومت سوکارنو نتیجه ی مبارزات مردم اندونوزی با استعمار هلند به رهبری او بود؛ و حکومت مارشال تیتو نیز ثمره ی شرکتش در جنگ دوم جهانی، و رهبری اش در تلاش و ستیز با نازیسم بود که سرانجام باهمان قدرت ارتش، تا پایان عمر رئیس کشورشد. این سه نفر کلاً مستبدانی بودند که درزیر چترحمایت از ناسیونالیسم، با نوعی وجاهت ملی، بدترین ستم و زور را درحق دگراندیشان کشور خود روا میداشتند و آزادی را درمیهنشان کشته بودند. تنها هنرشان لفاظی و سخنرانیهای مکرر و تکراری، پرگوئی، تهییج افکار عوام و بالاخره دادن وعده های دروغین و دروغ پردازی بود. ناصر تمام نیرو و ثروت مصر را درراه نابودی اسرائیل و به دریا ریختن اسرائیلیان تجهیز کرده بود و به ازاء فقر مطلق ملت مصر، ارتشی قوی و تا دندان مسلح تهیه دیده بود که روزی برای فنای اسرائیل به کار آید؛ البته با کمک گداصفتانه ی شوروی. متاسفانه این ارتش عظیم- از نظر نفرات و تسلیحات- در زمانی که باید به کارآید چون برف آب شد و قوای کشور کوچک اسرائیل درمدت شش روز خود را به کانال سوئز رساند و قاهره درتیررس توپخانه ی یهودیان قرارگرفت. ارتش مجهز مصر با چهارسد هواپیمای میک روسی و درزیر سایه ی مستشاران شوروی ناباورانه درهم شکست؛ و ناصر در حالیکه تمام شبیه جزیره ی سینا را ازدست داده بود، با خفت، تن به پذیرش آتش بس داد. اما در این میان ناصر مستبد که درواقع خودرا جانشین فرعونها تصور میکرد، تمام گناه این شکست را به گردن فرمانده ارتش اش مارشال عامر انداخت و او را جاسوس اسرائیل خواند. این خواص دیکتاتورهاست که هرکار موفق و به نتیجه رسیده را به نام خود به ثبت میرسانند و هر شکست و ناکامی را به گردن دیگران انداخته و به یقه ی زیردستان می دوزند. مارشال عامر هم که این تهمت را تاب نیاورده بود، بلافاصله با گذاشتن اسلحه به شقیقه ی خویش، خودرا کشت و با مرگ گزینشی، ننگ این اتهام و رسوائی ی را شست .
رئیس سوکارنو نیز بدون آنکه کمونیست باشد، لبه ی تیغ ضدیت را به سوی ایالات متحده امریکا گرفته بود و بسیار پر شتابتر از خود شوروی در این راه می تازید... تیتو نیز درظاهر نسبت به هردو ابرقدرت بی طرف بود، اما درباطن هم از شوروی و هم از امریکا، پول توجیبی میگرفت .
اما در این میان شادروان نهرو، استثنا بود. سیاستمردی به کمال دموکرات که با فهم و درایت و تدبیر، بزرگترین دموکراسی جهان را به کمک یارانش بنا نهاد و مستحکم کرد .
چگونگی در یک نظر اجمالی :
پس از جنگ جهانی دوم، در نشستهای سران متفقین، روزولت رئیس جمهوری وقت امریکا و چرچیل نخست وزیر بریتانیا، باسخاوتمندی کشورهای اطراف اتحاد شوروی را به استالین بخشیدند تا به صورت حکومتهای کمونیستی و مطمئن، اطراف اتحاد جماهیر شوروی را پرکنند و خطر حملات آینده را به آن امپراتوری بزدایند. این اشتباه سیاسی سبب شد که امریکای فاتح جنگ که اروپا به مدد نیروی ارتش او نازیسم و فاشیسم را نابود کرده بود، به خود آید و کم کم اندازه ی کلاهی را که استالین برسرش نهاده بود دریابد؛ و چون قادر به تغییر حکومت در کشورهای اقمار شوروی نبود، درصدد تهیه و تولید کمربندی برگرد این مجموعه ی کمونیست شد. مجموعه ای که از یک سوی زمین هم مرز آلاسکای امریکا بود و از سوی دیگر نیمی از آلمان را هم دراختیار داشت؛ مضافاً اینکه مرتب توسط احزاب کمونیست وابسته، درتکاپو بود که به این طیف، کشورها و مناطق جدیدی را بیفزاید. به این ترتیب امریکا پیمان «ناتو» یا پیمان آتلانتیک شمالی را بین خود و کشورهای اروپائی به وجود آورد که ترکیه را نیز شامل میشد. کمونیست شدن چین با جمعیبت انبوهش، دنیای آزاد را متوجه جنوب شرق آسیا کرد؛ درنتیجه پیمان دیگری نیز به نام پیمان «سیتو» شامل کشورهای جنوب شرق آسیا و استرالیا که پاکستان را نیز شامل میشد به وجود آمد. وسرانجام با تشکیل پیمان بغداد که مرکب از ترکیه و ایران و عراق و پاکستان بود، این حلقه تکمیل شد و به زعم خود کاری کردند که از محکم کاری عیب نکند !
در مقابل این کمربندی که دنیای سرمایه داری به دور کمونیسم کشیده بود، شوروی نیز با همان کشورهای اقمار خود پیمان«ورشو» را تأسیس کرد و جهان سیاست و مبارزه، در قوه و فعل، به دو قطب مخالف تبدیل گشت .
تشکیل گروه غیر متعهدها- شاید با حسن نیت- دربرابر این دو پیمان قدم درعرصه ی وجود نهاد و منظور بنایانگذارانش عدم وابستگی به هریک ازاین دو قطب معاند بود و خود را درواقع بیطرف جلوه داده و معرفی میکردند، اما بعدها با پیوستن کشورهائی که رسماً در آن پیمانها نبودند ولی عملاً سر درآبشخور یکی از دو قطب داشتند، جنبش غیر متعهدها به کلی تغییر سمت و ماهیت داد و بازاری شد که همه نوع مغازه و جنس درآن وجود داشت و به فروش میرسید .
هرچه زمان به پیش میرفت، اندک اندک بر تعداد کشورهای سازنده ی این گروه نوزاد افزوده میشد و به جائی رسید که امروز متجاوز از ۱۱٨ کشور یعنی تقریباً بیش از دو سوم کشورهای کره ی زمین خود را عضو جنبش غیر متعهدها میدانند. کشورهائی ناهمگون و ناموزون که تنها در دو مورد وجه اشتراک دارند :
۱- داشتن سیستمهای بسته و حکومتهای دیکتاتوری و توتالیتر (بجز هند ).
۲- فقر چشمگیر و عقبماندگی در دانش، تکنولوژی، و صنعت .
ملقمه ای که بعدها از این کشورهای اسماً غیر متعهد به وجود آمد، حقیقتاً مسخره و خنده آوربود. دریک سوی زمین، فیدل کاستروی کمونیست وابسته به اتحاد شوروی قرارداشت که تا پیشکش کشورش برای پایگاه موشکی شوروی علیه ایالات متحده پیش رفت و با دادن پایگاه موشکی به ارباب شوروی و نصب موشکهای روسی ازسوی خروشچف درکوبا، بحرانی شدید درجهان به وجود آورد و سبب اولتیماتوم جنگی ی کندی به کوبا و شوروی شد... درسوی دیگر زمین پادشاه ایران و ملک حسین و امیران عرب وابسته به امریکا قرارداشتند؛ و کشورهائی که هنوز نامشان از لیست اعضای پیمانهای سنتو و سیتو پاک نشده بود؛ مانند ایران، ترکیه و پاکستان. به این ترتیب درمدت چند سال پس از ایجاد جنبش غیر متعهدها، تمام کشورهائی که بدون کمک مالی و معنوی امریکا وشوروی قادر به نگهداری حکومت و تأمین هزینه ی کشور و ملت نبودند، عضو این جنبش شدند. اگر استثنای هند را از آنان جدا کنیم، همچنانکه اشاره شد، وجه مشترک این کشورها درنظام دیکتاتوریشان بود که همه درزیر یوغ مستبدین بودند. فرمانروایانی که اغلبشان مرتب با کودتاهای نظامی عوض میشدند و جای خود را به چکمه پوشی جدید می دادند، استخوانبندی جنبش غیر متعهدها را ساختند. کشورهای سوریه؛ الجزایر، لیبی، حبشه، عربستان، یمن، سودان، سومالی، کویت، کشورهای فقیر افریقا، کناره خلیج فارس و... همه گرفتار استبداد و ستم حاکمانی بودند که ادعا داشتند غیر متعهدند. غیر متعهد نسبت به چی و کی...؟! البته نامعلوم .
اما به گمان من تمام حاکمان این کشورها بجز استثنای هند، اگرغیر متعهد بودند، عدم تعهدشان تنها نسبت به ملت خود بود و درحقیقت هیچ تعهدی را نسبت به مردم کشور خود نداشتند. دقیقاً این نام از این لحاظ برازنده ی آنهابود. زیرا تعهد این حاکمانی که یا از راه ارث پادشاه شده بودند و یا با کودتای نظامی زمام امور را به دست گرفته بودند، تنها به خویشتن خویش و حفظ مقام و موقعیت بود و شماری نیز قبلگاهی درشرق و غرب داشتند که تعهدشان را تکمیل میکرد. برعکس هیچ تعهدی را درقبال ملت خویش نه بروز میدادند و نه احساس میکردند. اینکه تیتو ازاستالین دلگیر و سرخورده و بریده بود، شاید پذیرفتنی باشد. اما او مارشالی نظامی بود که تمام عمر با استبداد و بیداد ریاست کرد و مقامش را با هیچکس دیگر تعویض ننمود. ناصر هم سرهنگی بود که با کودتا به مقام ریاست حکومت مادام العمر رسیده بود و درمدت حکومتش مصر را به سوی حالتی شبیه مستعمره ی شوروی کشاند که سرانجام جانشینش سادات آنرا نجات داد. سوکارنو هم که حاکم مادام العمر شده بود و انتخابات برایش معنا و مفهومی نداشت، زمانی که اعلام کرد: «سازمان ملل»ی دیگر ازغیر متحدها باید تشکیل شود و ما ازسازمان ملل فعلی خارج میشویم، تابوت مرگ فرمانروائی اش را میخکوبی کرد .
با مرگ نهرو، آن ذره ازهیمنه و ارزش که درمیان این گروه بود، ازدست رفت و جانشینان نهرو درهند، نه قدرت و شخصیت او را داشتند و نه مایل بودند که هماننند حاکمان مستبد قاطی و درگیر این مجمع موزائیکی شوند و تنها به عضویت ساده و شرکت بی سر و صدا درجلسات بسنده کردند. شگفتی آنجا بود که وقتی به دقت سیاست کلی این گروه که درتسلط همان مستبدان نخستین بود بررسی میشد، تمایلشان به شوروی عینی و مشخص بود؛ و درسازمان ملل همواره رأی خود را به نفع اتحاد جماهیر شوروی درون گلدان رأی میریختند! ارتششان با سلاحهای شوروی مجهز شده بود؛ و اقتصاد کشورشان را نیز اغلب وابسته به شرق کرده بودند. دراین مورد گاه تا حد تعصب مُضر نیز پیش میرفتند. مثلاً بومدین دیکتاتور الجزیره، درمرض موت نیز حاضر نشد برای مداوا و درمان دستکم به فرانسه و آلمان و سویس که طبشان پیشرفته بود برود؛ بلکه به مسکو رفت و خود را در اختیار طب روسی که به مراتب کم مایه تر ازغرب است نهاد و در نتیجه عمری کوتاه داشت. عین همین واقعه را حافظ اسد نیز تکرار کرد .
این غیر متعهدهای مستبد و درهمان حال متعهد، درحالیکه خودرا نسبت به دو قطب جهان آن روز خنثی و بی تعهد اعلام میکردند، ازدرون کشور خود و نفوذ سیا و کا. گ. ب، درساختمان دولت و حکومتشان اغلب بی خبر بودند. آنگونه که سازمان «سیا» به راحتی در اندونوزی کودتا کرد و با کشتار ده ها هزار نفر ازکمونیستها، ژنرال سوهارتو به جای سوکارنو نشست و «رهبر سوکارنو» تا آخر عمر محترمانه درحبس خانگی ماند. همچنین افغانستان غیر متعهد با حمله ی نظامی اتحاد جماهیر شوروی، به تصرف روسها درآمد و هیچ غیر متعهدی لب به اعتراض نگشود. از سوی دیکر هند غیر متعهد به پاکستان عضو پیمانهای سیتو و سنتو حمله کرد و واکنشی از هیچ طرف برنخاست .
نگاهی دقیق و خالی از تعصب به وضع و موقعیت این گروه یعنی اتحاد غیر متعهدها، سستی و بی پایگی و فقدان دلیل وجودی آن را به روشنی می نمایاند .
ازسال ۱۹۹۱ تاکنون تغییرات بسیاری در جغرافیای جوامع و کشورهای دنیا پدید آمده است و درجهان سیستم دو قطبی به آن مفهوم گذشته وجود ندارد. کشور اتحاد جماهیر شوروی درهم شکسته و به ۱۶ کشور تبدیل شده است؛ کشورهای همسایه روس که اقمار شوروی سابق محسوب میشدند، همه به استقلال و آزادی و دموکراسی رسیده اند؛ چکسلواکی به دو کشور مجزای چک و اسلاو تبدیل شده است و از بطن یوگسلاوی چندین کشور کوچک برون آمده و مستقل شده اند. درمقابل، اروپا به سوی یک اتحاد فدرالگونه رهسپار است و خودرا مستحکم میکند و پول مشترک و قانون اساسی مشترک نیز درمیانشان رواج دارد. پیمان ورشو از بین رفت و پیمان ناتو نیز به همان سیاق سابق نیست و اغلب کشورهای اقمار شوروی که درسابق عضو پیمان ورشو بودند، درآن عضویت دارند. درواقع در یک قطب غرب صنعتی وجود دارد که ژاپن را هم شامل میشود و درسوی دیگر، سایر کشورهای جهان که اغلبشان مانند کره و چین و هند درراه صنعتی شدن شتاب دارند. به این ترتیب امروز عدم تعهد نه مفهومی دارد و نه جایگاهی. اما چرا هنوز هست و بیجهت و مذبوحانه نفس میکشد، دو دلیل مهم را میتوان برایش ذکر کرد :
۱- شیطنت و عوامفریبی ی سران این کشورها، تا با جعل و دغل بدینوسیله به ملتهایشان بقبولانند که کشور را از قید بندگی ی ابرقدرتها نجات داده اند و مثلاً مستقلند .
۲- خودخواهی، بیمایگی، و نابخردی سران چند کشور مانند ایران و ونزوئلا و کوبا و... که فریاد بکشند و مطرح باشند و نامشان از دهان و قلم اربابان جراید و میدیا حذف نشود .
وگرنه این مجمع، انجمن دیکتاتورها و فقرا باید باشد .
کالبفرنیا ۱۰-۱۰-۲۰۰۶
|