چند سروده از دفترِ "یارایِ ماندن"
سبا خویی
•
ته تنهائی ها
چراغی روشن است
با سایه هایی روی دیوار
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۱ تير ۱٣۹٣ -
۱۲ ژوئيه ۲۰۱۴
هیاهو
تلخ می شوم
از هیاهوی آدم هایی
که زیر لباس های رنگارنگ و در کفش های نو
پنهان کرده اند دم و سُم هایشان را
روی سنگفرش های این شهر
رد پای آدمی نمی بینم .
خدای من
خدای من این جاست
کنار من
با من هر صبح از خواب بیدار می شود
در خیابان های شهر همراه من قدم می زند
و در دلتنگی غروب
با من قهوه ای می نوشد
من تلخ
او شیرین .
پای برهنه
پا برهنه بدون کوله بار باید رفت
خاک این خانه سنگ می کند قلبت را
راه این خانه می خراشد پایت را
رسم این خانه می شکند رسمت را
از این خانه باید رفت
پای برهنه بدون کوله بار.
این خاک
واژه را بگذار زمین
این دیار تفنگ می شناسد و ترس
این خاک بوی خون دارد و دود
این هوا تنگ است برای نفس کشیدن
این آسمان باران تلخ دارد و بس
واژه را بگذار زمین ،
همدردِ من !
ته تنهائی
ته تنهائی ها
چراغی روشن است
با سایه هایی روی دیوار
قصه ی آدم ها در تنهائی
تکرار می شود
با سایه هایی روی دیوار .
|