روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣۰ تير ۱٣۹٣ -
۲۱ ژوئيه ۲۰۱۴
«کدام طرف دست ها را بالا می برد؟» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید:
امروز سیزدهمین روز جنگ غزه است از دو روز پیش عملیات زمینی به حملات وحشیانه هوایی و دریایی اضافه شده اما در عین حال یک نظامی بلندپایه رژیم صهیونیستی به روزنامه هاآرتص گفته است که دامنه عملیات زمینی از عمق چهار کیلومتری فراتر نخواهد رفت و مجموعه خبرها بیانگر آن است که تاکنون اقدام زمینی از عمق ۵۰۰ متر فراتر نرفته و عملاً به دو محور اصلی حمله زمینی در شمال باریکه غزه یعنی منطقه بیت لاحیا و در جنوب باریکه یعنی منطقه خان یونس محدود مانده است.
همزمان اسرائیلی ها در جنوب باریکه غزه یعنی منطقه الشوکه از گاز سمی ممنوعه که افراد تحت تهاجم را به اغما می برد، استفاده کرده اند و گزارشگران رسمی سازمان ملل نیز این خبر را مورد تأکید قرار داده اند. با به بن بست رسیدن طرح آتش بس مصر و تشدید دامنه اقدامات نظامی طی دو روز گذشته سوالات متعددی در مورد این درگیری به وجود آمده است.
نکات زیر می تواند تا حدی این سوالات را پاسخ دهد:
۱- اسرائیلی ها به خوبی می دانند که اقدام به عملیات زمینی در عمل مفید نیست چرا که خطرات ورود ارتش در مناطق مسکونی و باغ های اطراف غزه بسیار زیاد است و از این رو فرماندهان نظامی اسرائیل با این تصمیم مخالفت کرده اند. وقتی یک فرمانده نظامی در سطح «بنی گانتز» فرمانده ارتش اسرائیل می گوید آماده اطاعت از دستورات کابینه نتانیاهو برای عملیات زمینی در غزه است همه می دانند که او در واقع می گوید: عملیات زمینی علیه غزه یک جمع بندی و تصمیم نظامی نیست بلکه یک تصمیم سیاسی است و نتانیاهو باید خود مسئولیت نتایج این تصمیم سیاسی را بپذیرد. توقف حرکت ارتش پس از نفوذ ۵۰۰ متری در شمال و جنوب باریکه غزه و سپس عقب نشستن آن به خوبی منظور بنی گانتز را بیان می کند کما اینکه بعضی از منابع نظامی این رژیم به خبرنگار «ورلد تریبیون» گفته اند: «هم اکنون در اسرائیل هیچکس قادر به تصمیم گیری نیست و دشمن - یعنی مقاومت فلسطین- به خوبی از این مسئله آگاه است.»
اقدام محدود به عملیات زمینی و سپس جدی نشان دادن آن از طریق اعلام فراخوان ۱٨ هزار نیروی ذخیره جدید و رساندن شمار اعلامی نیروهای ذخیره به ۷۴ هزار نفر در واقع تنها کاری است که نتانیاهو در این شرایط که حماس و جهاد اسلامی زیر بار طرح آتش بس مصر نرفته اند، می تواند انجام دهد. این در حالی است که نیروهای زرهی اسرائیل که به بخشی از شمال و جنوب باریکه نفوذ کرده اند همان کاری را دارند انجام می دهند که پیش از نفوذ به این باریکه انجام می دادند یعنی گلوله باران منازل مردم. کاملاً واضح است این جنگ تا آنجا که به رژیم صهیونیستی مربوط می شود راه حل عملیاتی ندارد و باید با راه حل سیاسی ادامه پیدا کند و این البته با نگرش و جمع بندی طرف مقابل در غزه مغایر می باشد.
۲- پس زدن طرح مصر از سوی حماس و جهاد اسلامی نشان می دهد که شرایط گذشته تا حد زیادی تغییر کرده و بررسی ها می گویند که در وضعیت مصر، حماس و تشکیلات خودگردان در فاصله آخرین جنگ غزه در سال ۱٣۹۱ تا جنگ جاری تفاوت بنیادی پدید آمده است. مصر در شرایط کنونی از اعتبار گذشته برای مدیریت پرونده فلسطین برخوردار نیست، مواضع صریح مصر علیه مقاومت فلسطینی در دوره السیسی از یک سو و نگرانی هایی که مصری ها طی سالهای اخیر در وضع امنیتی صحرای سینا پیدا کرده اند و شرایطی که این منطقه را به صورت اولویت اول امنیتی مصر در آورده است به توان مصر برای حل قابل پذیرش پرونده منازعات رژیم صهیونیستی با طرف های فلسطینی آسیب زده است. موقعیت حماس و جهاد اسلامی هم در این فاصله دگرگون شده است. هم اینک حماس دولتی در اختیار نداشته و در دولت محمود عباس هم شریک نیست تا برای تصمیم گیری در حوزه امنیتی درگیر آن همه ملاحظات سیاسی باشد.
دست حماس در پرونده امنیتی بازتر از زمان جنگ های ۲۲ روزه و ٨ روزه است. محمود عباس نیز در شرایط گذشته نیست و تأثیری روی پرونده امنیتی ندارد و از این رو قدرت چانه زنی زیادی با طرف اسرائیلی یا طرف مقاومت فلسطینی ندارد. براین اساس الگوی حل پرونده امنیتی با تاکید بر روش های گذشته کارایی خود را از دست داده است. به همین دلیل طرح مصر از سوی غرب و رژیم صهیونیستی پذیرفته شده ولی فلسطینی ها که باید بیش از طرف های دیگر منافع خود را در همراهی با طرح این کشور عربی ببینند، از پذیرش آن سر باز زده اند این یک تناقض اساسی است و نشان می دهد که مصر در این پرونده مثل یک طرف غربی و یهودی عمل کرده و این روش به توان مصر در مدیریت پرونده امنیتی فلسطین آسیب جدی زده است.
٣- در عین حال آنچه درباره طرح مصر گفته می شود عمدتا طرحی برای آتش بس است نه طرحی برای حل و فصل پرونده امنیتی! بر اساس طرحی که وزارت خارجه مصر روز دوشنبه هفته قبل ارائه کرد دو طرف باید به آتش بس موقت تن داده و بحث راجع به موضوعات اساسی فیمابین که ریشه آغاز جنگ ها و تداوم آنها بوده است را به مذاکرات بسپرند! طرح سه ماده ای مصر می گوید: اسرائیل عملیات نظامی هوایی، زمینی و دریایی علیه منطقه غزه را متوقف کند. مقاومت از هر نوع تهاجم زمینی، زیرزمینی، هوایی و دریایی اجتناب کند و در طول دوران آتش بس، گذرگاه ها برای عبور افراد و کالاها باز باشند. این در واقع به این معناست که اگر هر یک از طرفین تصمیم به عدم توافق گرفتند دوباره جنگ از سر گرفته شود و در این میان طبیعتا دست اسرائیلی ها برای آغاز عملیات نظامی بازتر است.
از نظر طرف فلسطینی، طرح مصر تا حد زیادی اهداف رژیم صهیونیستی در حمله به غزه را تامین می کند چرا که به نوشته «رون بن یشای» تحلیلگر نظامی روزنامه یدیعوت آحارونوت اسرائیل سه هدف را در این عملیات ۱۲ روزه دنبال می کرده است: وادار کردن حماس به دائمی کردن آتش بس- که از سال ۱٣۹۱ به صورت موقت حاکم بود و با عملیات نظامی رژیم صهیونیستی در روز سه شنبه ۱۷ تیرماه جاری در هم شکسته شد-، کاستن از حجم موشک های مقاومت با یافتن مکان های اصلی پرتاب موشک و در نهایت کشف و نابود کردن تونل هایی که «شاباک» آنها را مکان های اصلی تهدید امنیتی علیه مناطق صهیونیستی خوانده بود.»
طبیعی است که فلسطینی ها چنین آتش بسی را تنها تامین کننده اهداف تل آویو ارزیابی کرده، و بر ادامه عملیات تا تن دادن اسرائیل به شرایط مقاومت تاکید نمایند. این در حالی است که جنگ غزه فقط می تواند در محدوده فعلی، ادامه یابد یعنی عملیات هایی که از شلیک موشک های مقاومت نمی کاهد و امنیت مناطق تحت سیطره رژیم صهیونیستی (از عسقلان تا حیفا) را بهبود نمی بخشد. البته فلسطینی ها را درگیر رنج و آلام و متحمل پذیرش شهدایی می کند که با آن بیگانه نبوده و استمرار وضعی است که طی ۷ سال گذشته یعنی از تیرماه ۱٣٨۶ که باریکه غزه به محاصره کامل درآمده است، تاکنون تحمل کرده اند. با این وصف طبیعی است که مقاومت فلسطین برای دست یافتن به تحول بنیادی در این وضعیت که قبول رژیم تل آویو برای پایان دادن دائمی به محاصره غزه و پذیرش باریکه غزه به عنوان منطقه ای آزاد شده است، به مقاومت خود ادامه دهد.
۴- مقاومت فلسطین در این جنگ به نسبت دو جنگ قبلی در فشار بیشتری قرار دارد چرا که این جنگ با یک جمع بندی مشترک بین المللی و منطقه ای روی داده است. بررسی مواضع عربستان، مصر، قطر، فرانسه، آلمان و آمریکا به ضمیمه مواضع دبیرکل سازمان ملل و دبیرکل اتحادیه عرب بیانگر آن است که اینک حمایت قاطعی از رژیم صهیونیستی در جریان است در حالی که پیش از این دولت های عربی اگر چه در پشت صحنه با تجاوزات صهیونیستی علیه ساکنان فلسطین همراهی داشتند ولی در مواضع رسمی، خود را مخالف عملیات نظامی علیه مردم فلسطین معرفی می کردند. امروز اما این توافقات پنهانی، حالت عملیاتی تر پیدا کرده اند. طرح مصر و توافق بی چون و چرای آمریکا، آلمان، فرانسه، رژیم صهیونیستی، اتحادیه عرب، دبیرکل سازمان ملل و دولت عربستان نشان می دهد که یک همگرایی نسبتا قاطعی به نفع اسرائیل وجود دارد. بدین منظور وزرای خارجه سه دولت غربی، بعضی به قاهره رفته و بعضی در راه رفتن به قاهره هستند.
فابیوس وزیر خارجه فرانسه در قاهره گفت ما به طور کلی از طرح ابتکاری مصر حمایت کرده و از نفوذ خود برای اجرایی کردن آن استفاده می کنیم. رئیس جمهور آمریکا ضمن حمایت از ابتکار مصر از حمله زمینی به غزه حمایت کرد و آنگلا مرکل رژیم صهیونیستی را «تحت حمله» خواند و گفت که کشورش کنار اسرائیل ایستاده است. در همان حال وزیر خارجه مصر- سامح شکری- در پاسخ به انتقادات طرف فلسطینی گفت که مصر بنا ندارد اصلاح و یا تغییری در طرح سه ماده ای خود انجام دهد. از آن طرف به دلیل بحرانی بودن مناسبات ترکیه و قطر با دولت مصر امکان اثرگذاری این دو کشور که تا حدی از حامیان جنبش حماس به حساب می آیند، از بین رفته است و لذا طی روزهای اخیر شاهد اتهام پراکنی اردوغان علیه السیسی از یک سو و اتهام پراکنی وزارت خارجه مصر علیه اردوغان از سوی دیگر بودیم. به این موضوع باید اضافه کرد که از آنجا که مصری ها و طرف های دیگر علاقه ای به نقش آفرینی ایران و سوریه در این بحران امنیتی ندارند، مدیریت بحران بسیار سخت و توام با چشم انداز مبهم شده است.
در واقع در حال حاضر در این پرونده هیچ طرف خارجی نمی تواند به طور جدی و قاطع نقش آفرینی کند نه دولت مصر به دلیل آنکه از اعتماد طرف فلسطینی برخوردار نیست و نه طرف های دیگر عربی و نه طرف های منطقه ای غیرعرب و نه طرف های غربی بنابراین در چنین فضایی همه چشم ها به میزان مقاومت غزه و به خصوص سازمان های شبه نظامی آن دوخته شده است.
در اینجا سوال اساسی این است که آیا مقاومت می تواند شرایط خود را بر طرف صهیونیستی تحمیل کند؟ بر اساس آنچه گفته شد این بار اسرائیل نمی تواند چشم به راه یک طرح منطقه ای ولو با حمایت همه طرف های بین المللی و منطقه ای همراه باشد، بماند چرا که چنین طرحی وجود دارد و طرف ها هم از آن حمایت جدی می کنند ولی در عمل امکان تحقق ندارد پس آنچه می ماند حل و فصل در درون غزه و از طریق اثرگذاری بر جمع بندی های دو طرف فلسطینی و صهیونیستی است.
حماس و جهاد اسلامی می توانند با حوصله به موشک پرانی های خود ادامه دهند و این میزان از خسارات و تلفات انسانی که بنا به ملاحظاتی از جنگ های قبلی بسیار کمتر است، پذیرا باشند. اما طرف صهیونیستی نمی تواند حملات موشکی به شهرهای خود را برای مدت طولانی تحمل کند چرا که با موج اعتراضات شهروندان غاصب خود مواجه می شود. وقتی حملات علیه غزه در ۱۷ تیرماه شروع شد، اسرائیلی ها به شهروندان خود گفتند دوره عملیات پنج تا شش روز است و حالا این جنگ دوازدهمین روز خود را پشت سر گذاشته است. با این وصف ادامه جنگ برای مقاومت فلسطین آسان تر امکان پذیر است تا برای رژیم صهیونیستی.
سیاست روز: «تشکیل اتحادیه ضد آمریکایی»
«تشکیل اتحادیه ضد آمریکایی» سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید:
تحولات منطقه ای و بین المللی باعث شده است تا ایران و روسیه هر چه بیشتر به هم نزدیکتر شوند و اشتراکاتی که میان این دو کشور بزرگ و تأثیر گذار، در سال های گذشته مغفول واقع شده بود، بروز یابد.
اشتراک دیدگاه ایران و روسیه به عنوان ظرفیتی سیاسی و بین المللی همواره وجود داشته است، اما برخی مسائل باعث شده است تا این نقطه نظرات مشترک که استراتژیک هم است، نمود کمتری داشته باشد.
مهمترین اشتراکی که میان ایران و روسیه وجود دارد مقابله با نفوذ و زیاده خواهی های آمریکا در منطقه و سطح بین الملل است. هر دو کشور که از ویژگی های منحصر به فرد در تأثیر گذاری بین المللی برخوردارند مورد هجوم و حمله آمریکا قرار گرفته اند.
این حمله آمریکا به خاطر وجود سیاست ضد آمریکایی آنها است. تا پیش از این شوروی سابق و آمریکا به عنوان دو ابر قدرت جهان رقابت های سیاسی، تسلیحاتی و اقتصادی با هم داشتند اما پس از فروپاشی شوروی، آمریکا خود را یکه تاز جهان می دانست. پس از روی کار آمدن پوتین فضای سیاسی بین المللی میان این دو کشور تغییر کرد و روسیه به باز آفرینی خود پرداخت تا بتواند نقش واقعی خود را ایفا کند.
نقش آفرینی این کشور در برخی مسائل بین المللی و منطقه ای باعث شده است که اکنون این کشور به عنوان چالشی جدی برای آمریکا تبدیل شود. حمایت روسیه از دولت بشار اسد یکی از عواملی بود که شکست اهداف آمریکا و غرب را در سوریه به همراه داشت. اکنون نیز حمایت روسیه از عراق و دولت نوری مالکی باعث شده است تا اهداف آمریکا و غرب در این دو کشور با شکست روبرو شود. اقدامات آمریکا در حمایت از تروریست های تکفیری داعش و دیگر نیروهای تروریستی در سوریه و عراق با ایستادگی دولت های قانونی این کشورها و با حمایت های مردمی شکست سنگینی را به آمریکایی ها تحمیل کرده است. این پیروزی های بزرگ با حمایت های ایران و روسیه از این کشورها علاوه بر این که باعث شکست طرح های آمریکا در منطقه شده است ضریب نفوذ تهران و مسکو را در معادلات منطقه ای و بین المللی افزایش داده است.
روسیه اکنون به خاطر ماجرای اوکراین از سوی غرب و آمریکا تهدید و تحریم می شود. مسکو در این موضوع در مقابل نفوذ آمریکا و ناتو به نزدیکی مرزهای خود مقاومت می کند و همین امر باعث شده است تا تنش ها و چالش های جدی میان روسیه و آمریکا به وجود بیاید.
جمهوری اسلامی ایران هم از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، با رفتارهای خصمانه آمریکا علیه خود دست و پنجه نرم کرده است و به عنوان کشوری که توانسته چالش های جدی و تأثیر گذاری را برای واشنگتن ایجاد کند، تقش اساسی و تأثیرگذار خود را در معادلات منطقه ای و بین المللی داشته باشد.
یکی از عواملی که باعث شده است تا آمریکا هر چه بیشتر خشمگین شود حمایت ایران از دولت و مردم سوریه بوده است. بی شک این حمایت ها عاملی اساسی و تأثیر گذار در شکست پروژه سرنگونی بشار اسد در سوریه درمقابل همه هجمه هایی بود که آمریکایی ها علیه اسد به کار بردند.
همگرایی ایران و روسیه در مقاطع گوناگون سد محکمی را در برابر نفوذ آمریکا ایجاد کرده است. زمینه های بسیاری برای همکاری های بیشتر دو کشور وجود دارد که می تواند علاوه بر این هر دو کشور ایران و روسیه را در برابر آمریکا مقاوم سازد و کشورهای منطقه را هم از گزند زیاده خواهی های آمریکا و غرب در امان بدارد.موضوع هسته ای جمهوری اسلامی ایران که اکنون با گفت وگوهای ایران و ۱+۵ در جریان است از آن جمله است. روسیه می تواند نقش بیشتر و اساسی ترین را در این زمینه بازی کند.
در حالی که آمریکا با یکسری کشورهای همپیمان خود در اتحادیه اروپا به نبرد با دو کشور به ویژه جمهوری اسلامی ایران می پردازد، دو کشور بزرگ ایران و روسیه می توانند با نزدیکتر کردن مناسبات و دیدگاه های خود در قبال آمریکا علاوه بر این که از نفوذ آن در منطقه جلوگیری کنند تأثیر مقاومت خود را در مقابل آمریکا به یک تهاجم سیاسی تبدیل کنند و دیگر کشورهای همفکر و هم نظر را با خود همراه سازند.
ایجاد یک پیمان یا اتحاد استراتژیک میان ایران و روسیه و دیگر کشورهایی که از نظر دیدگاه ها همخوان هستند می تواند دیواری محکم و استوار را در مقابل بلوک غرب بسازد. ظرفیت های این کشورها بسیار گسترده تر و تأثیر گذارتر از کشورهای غربی است. اما نبود هماهنگی، نداشتن یک پیمان و اتحادیه و پراکندگی آنها توانایی های بزرگ کشورهای هم نظر را شاخه شاخه کرده و این نبود انسجام سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی باعث شده است تا دست طمع آمریکا و غرب همواره به سوی شرق دراز باشد.
آمریکایی ها همواره سعی داشته اند حوزه نفوذ خود را در جهان بیشتر کنند و کدخدایی خود را در دهکده جهانی که آنها تصورش را می کنند افزایش دهند.
موضوعات و مسائل بسیاری وجود دارد که می تواند بسیاری از کشورها را با همراهی دولت ها و ملت ها دور هم جمع کند تا بتوانند در مقابل نفوذ و تهاجم آمریکا ایستادگی کنند و معادلاتی که آمریکا در سر دارد به هم بزنند.
موضوع فلسطین، سوریه، عراق، افغانستان، اوکراین و بسیاری مسائل دیگر که می تواند باعث این اتفاق باشد. روسیه به تنهایی نمی تواند خود را مقابل آمریکا و اروپا قراردهد. از سوی دیگر نمی تواند به آینده روابط خود با آمریکا و اروپا هم امیدوار باشد و به آنها دل خوش کند.
مخالفت با سیاست های غرب، هر رابطه ای را به چالش می کشد و هیچ تضمینی هم برای آن وجود ندارد. آ مریکا و اروپا هم پیمان هستند و برای رسیدن به اهداف خود در هر زمینه ای دست به هر کاری می زنند و حتی جنگ هم ایجاد می کنند. تنها راه مقابله با این سیاست تشکیل اتحادیه و پیمانی میان کشورهای ضد آمریکایی است.
روسیه باید از تک روی دست بردارد. دو کشور ایران و روسیه می توانند ابداع کننده این اتحادیه باشند و با همکاری کشورهایی همچون چین، قزاقستان و کشورهای دیگر که نزدیکی زیادی با دیدگاه های ایران و روسیه دارند، گام مهمی را برای جلوگیری از سیاست های تک قطبی آمریکا در سطح منطقه ای و بین المللی بردارند.
باید توجه داشت که اهداف و سیاست هایی که کشورهای جبهه ضد آمریکایی برای خود پیاده می کنند، همانند آمریکا سیاست براندازی، کودتا، دخالت و استعمار نباشد. بهترین راه مخالفت با سیاست های آمریکا و در کنار آن رژیم صهیونیستی است که می تواند به این همگرایی استراتژیک بینجامد. اکنون زمان این کار فرا رسیده است. تا دیر نشده دست به کار شوید.
جمهوری اسلامی: «غزه؛ نمایش انحطاط دولت ها»
«غزه؛ نمایش انحطاط دولت ها» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
جنایاتی که این روزها صهیونیست ها در غزه مرتکب می شوند، در تاریخ کم نظیر است. نه تنها نوع جنایت که به صورت بمباران ها و به توپ بستن های کور علیه غیرنظامیان به ویژه زنان و کودکان صورت می گیرد و خانه ها و مدارس و مساجد و بیمارستان ها را ویران می کند کم نظیر است، بلکه از این نظر که دولت ها و مجامع بین المللی با تأیید و یا سکوت خود، صهیونیست ها را به ادامه این جنایات تشویق می کنند نیز کمتر می توان مشابه چنین وضعیتی را در تاریخ پیدا کرد.
در سال های آغاز پیدایش پدیده شوم صهیونیسم و تشکیل رژیم صهیونیستی در فلسین اشغالی، هنگامی که امام خمینی درباره خطر اسرائیل هشدار می دادند، کسی چنین روزهایی را پیش بینی نمی کرد. امام خمینی از اولین روزهای نهضت روحانیت در سخنرانی ها و پیام هایشان خطر اسرائیل را گوشزد می کردند و به دولت ها و ملت های مسلمان هشدار می دادند که اگر ریشه این غده سرطانی را در منطقه نخشکانند، بلای جان تمام ملت های منطقه خواهد شد. نکته بسیار قابل توجه اینکه از همان زمان، امام خمینی از آمریکا و انگلیس به عنوان حامیان اسرائیل و شریک جرم این جرثومه فساد یاد می کردند و راه نجات ملت های مسلمان و سایر ملت های تحت سلطه را در مبارزه بی امان علیه این دولت های جنایتکار جستجو می کردند.
هشدارهای امام خمینی درباره رژیم صهیونیستی و حامیان آن، تا آخرین روزهای عمر بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ادامه یافت و بعد از ایشان نیز این هشدارها و سیاست مقابله با خطر اسرائیل و حامیان آن، در بالاترین سطح نظام جمهوری اسلامی یعنی رهبری انقلاب ادامه یافت. آن تیزبینی امام خمینی و این اهتمام رهبری انقلاب در تمام دهه ها و سال های اخیر، نشان از درایت رهبران انقلاب و نظام جمهوری اسلامی داشته و دارد و هرچه زمان می گذرد بیشتر مشخص می شود که سیاست مبارزه با رژیم صهیونیستی یک سیاست محوری است که همواره باید تا ریشه کن شدن این غده سرطانی از منطقه ادامه یابد.
شاید آن روز که امام خمینی قاطعانه اعلام کردند اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود، برای عده ای درک چنین سیاستی بسیار ثقیل بود، اما امروز همه می فهمند که برای این رژیم اشغالگر غیر از این سرنوشت، چیز دیگری چاره ساز نیست.
نظامیان رژیم غاصب و اشغالگر صهیونیستی این روزها از هوا، زمین و دریا به غزه یورش می برند و با پیشرفته ترین سلاح ها مردم را قتل عام می کنند. آنها به هیچکس و هیچ چیز رحم نمی کنند و به هیچیک از مقررات بین المللی مربوط به جنگ نیز پای بندی نشان نمی دهند. البته آنچه اکنون در غزه جریان دارد یک جنگ نیست بلکه یک یورش وحشیانه است که توسط ارتش رژیم صهیونیستی علیه مردم بی دفاع صورت گرفته و طرف مقابل فاقد ارتش است.
مقاومت غزه فقط مقداری سلاح تدافعی برای بازدارندگی در اختیار دارد و چنین وضعیتی را نمی توان یک جنگ نامید. این، یک نسل کشی وحشیانه است که صهیونیست ها در میان بی عملی مجامع بین المللی، سکوت سران ارتجاع عرب و حمایت شیطان بزرگ آمریکا مرتکب می شوند.
آنچه جنایات وحشیانه صهیونیست ها در غزه را سیاه تر می کند، حمایت آشکار و وقیحانه رئیس جمهور آمریکا از آن است. اوباما، در نهایت بی شرمی اعلام کرده است حمله زمینی به غزه، حق اسرائیل است زیرا مقاومت با شلیک موشک به اسرائیل امنیت مردم را سلب کرده است! این نوع موضعگیری یعنی به حساب نیاوردن مردم غزه و نادیده گرفتن جان و مال و امکانات و مقدسات یک ملت که زیر بمباران ها و گلوله های توپ دژخیمان صهیونیست درحال نابود شدن است. اوباما، با این حمایت ابلهانه از جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، خود را به منفورترین رئیس جمهور آمریکا نزد مسلمانان تبدیل کرده است.
از سازمان ملل و سایر مجامع بین المللی و منطقه ای نیز هرگز انتظار معجزه ای وجود نداشت و در مورد این جنایات نیز چهره آنها بیشتر برملا شد. همه می دانستند و می دانند که این سازمان ها وابسته و دست نشانده قدرت های سلطه گر هستند. این واقعیت، در ماجرای اخیر غزه بیشتر آشکار شد بطوری که حتی خوشبین ترین افراد را نیز از توهم خارج ساخته است. با این رسوائی که هر روز برای مجامع بین المللی و منطقه ای پیش می آید، اکنون وقت آن فرا رسیده است که بساط ریاکاری آنها جمع شود تا لااقل هزینه ای که بر دوش ملت ها می گذارند از این پس از کیسه ملت ها نرود. دبیرکل سازمان ملل بعد از حدود دو هفته آدم کشی توسط صهیونیست ها در غزه و کشته شدن بیش از ٣۵۰ انسان و مجروح شدن بیش از دو هزار نفر از غیرنظامیان، تازه به فکر سفر به منطقه خاورمیانه برای حل بحران غزه افتاده است! وجود چنین سازمانی چه سودی به حال ملت ها دارد؟
متأسفانه دولت های مسلمان و عرب نیز تاکنون کاری برای مردم غزه نکرده اند. سران ارتجاع عرب هم که به جای حمایت از مردم غزه، از داعش حمایت می کنند تا به مسلمان کشی در سوریه و عراق ادامه بدهند.
داعش تا امروز حتی یک کلمه علیه جنایات اسرائیل در غزه نگفته و در جواب اعتراضاتی که به همین دلیل به سران داعش شده آنها گفته اند بر ما واجب است اول با دشمنان نزدیک تر بجنگیم و کار آنها را یکسره کنیم، سپس به جنگ دیگران برویم. بدین ترتیب، یکی از آثار جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه اینست که چهره وابسته داعش به ارتجاع عرب و به آمریکا به صورت کاملاً عریان نمایان شد.
خوشبختانه ملت های مسلمان و حتی غیرمسلمان در سراسر جهان، به جنایات صهیونیست ها در غزه اعتراض کرده اند و این روزها بسیاری از این کشورها صحنه تجمعات و راه پیمائی های اعتراضی ملت ها علیه این جنایات هستند.
این اعتراضات، نشان دهنده فاصله ایست که میان ملت ها و دولت ها وجود دارد و این واقعیت را به اثبات می رساند که جهان امروز دچار انحطاط دولت هاست. امروز هر چند حل بحران غزه و قطع کردن دست جنایتکاران صهیونیست در اولویت قرار دارد، ولی اولویت بعدی اینست که ملت ها برای اصلاح دولت های خود و نجات دادن حاکمیت ها از انحطاطی که دچار آن هستند، قیام کنند.
خراسان: «قتل نفس» چرا؟!
«قتل نفس» چرا؟! یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می خوانید:
این خبر بسیار تلخ را بخوانید؛ «۲۲۰هزار سقط جنین در سال ۹۱ داشته ایم که ۱۰۰هزار مورد آن به گفته زوجین بنا به دلایل پزشکی بوده و ۱۲۰هزار مورد آن غیرقانونی بوده است.»
مدیر دفتر سلامت جمعیت خانواده و مدارس وزارت بهداشت دوشنبه هفته جاری از وجود این فاجعه خبر داده و دکترعلی لاریجانی رئیس مجلس نیز در همین روز در همایش روز جهانی جمعیت در دانشگاه علوم پزشکی تهران در ضمن صحبت هایش از آمار ۲۲۰هزار سقط جنین در کشور انتقاد کرده است.
گرچه برای مهار این فاجعه باید جلسات متعدد کارشناسی و مقالات علمی و اقدامات موثر قانونی، آموزشی، فرهنگی و اقناعی فراوان انجام داد، اما در این مقاله قصد دارم لااقل به چند نکته کاملا بدیهی و اساسی درباره این موضوع اشاره کنم.
۱ - این آمار فاجعه بار مربوط به سال ۹۱ است و معلوم نیست وضعیت سقط جنین در کشور امروز چگونه است. اما هر چه هست همین آمار از فاجعه «قتل نفس» و سقط جنین غیرقانونی ۱۲۰هزار موجود انسانی که جانشان به شدت در آموزه های اسلامی و قرآنی دارای حرمت شناخته شده حکایت می کند و احتمالا نه تنها این آمار در یکی، دو سال اخیر افزایش یافته بلکه حتی می توان گفت این آمار آن چیزی است که به دست مطلعین و مراجع قانونی رسیده است. بر این اساس آمار واقعی می تواند بیش از این ها باشد.
۲ - نکته دیگر این که به ادعای زوجین صدهزار از این سقط جنین ها به دلایل پزشکی بوده که معلوم نیست ادعای چند درصد از این زوجین قرین صحت باشد.
۳ - چگونه می شود در حالی که اکثر قریب به اتفاق ما ایرانیان حتی از پا گذاشتن و آزار رساندن به یک مورچه اِبا داریم برخی آدم ها این گونه با قساوت قلب یک موجود انسانی را در رحم مادر می کشند و از به دنیا آمدن یک انسان اینچنین بی رحمانه با «قتل نفس جلوگیری می کنند». مگر نه این است که خدای مهربان در قرآن، کشتن یک انسان را معادل قتل همه انسان ها می داند و در مقابل احیاء و زنده نگاه داشتن و نجات جان یک انسان را به منزله نجات انسان ها برمی شمرد، پس چطور می شود برخی آدم ها چنین سنگدلانه جنینی را به خون می کشند و نابود می کنند آن هم جنینی که با آنان نسبت فرزندی دارد نه دشمنی!
۴ - آیا بخشی از این آمار فاجعه بار سقط جنین های غیرقانونی از بی توکلی و بی اعتمادی برخی آدم ها به خدای آفریدگار جهانیان حکایت نمی کند؟ مگر واقعا بعضی از این کسانی که این گونه دست خود را به خون جنین و فرزند خود آلوده می کنند به خدا اطمینان و اعتماد ندارند که او آفریدگار و پروردگار و هادی و مربی و رازق همه مخلوقات است که اگر این اطمینان و توکل وجود می داشت برخی از این آدم ها به خاطر فقر و تنگدستی یا ترس از آینده یا زیاد شدن تعداد فرزندانشان یا تنقص عیش شان یا ناخواسته بودن و یا ... تن به چنین فاجعه و گناه بزرگ «قتل نفس» نمی دادند.
۵ - در بحث سقط جنین آن هم سقط جنین های غیرقانونی باید این نکته بدیهی نیز مورد اشاره قرار گیرد که در این قتل نفس ها نه تنها به اصطلاح والدینی که تن به این «قتل نفس» می دهند بلکه آن طرف های مشاوره ای که آنان را به این مسیر بیراهه و آدم کُشانه می کشانند و هم آن معدود افراد غیرمتعهد و غیرمسئول از جامعه پزشکی و پیراپزشکی که مقدمات این کار را فراهم می کنند و کار فجیع قتل نفس جنین را با داروها و یا اعمال جراحی انجام می دهند همگی به تناسب تقصیرشان مجرم و در این قتل نفس ها شریک جرمند که باید قانون و قوه قضاییه با همکاری وزارت بهداشت قاطعانه با این مجرمان برخورد کند.
۶ - ماجرای تلخ سقط جنین های غیرقانونی در کشور البته بعضا و هرچند به ندرت می تواند از ماجراهای تلخ دیگری نیز مانند بارداری های نامشروع حکایت کند که این مهم نیز بیش از پیش باید حساسیت خانواده ها، برخی مراکز آموزشی، جامعه و مسئولان کشور را برانگیزاند.
۷ - برای کنترل و کاهش آمار سقط جنین باید آموزش خصوصا برای زوج ها در هر سن و سالی اولویت پیدا کند و راه های پیشگیری از بارداری های ناخواسته به شیوه های کارآمد و موثر آموزش داده شود.
۸ - رسانه ها با شیوه های موثر باید بدون تعارف و ملاحظه و البته رعایت شرایط لازم نهضتی را برای آگاه سازی همگانی آغاز کنند و با استفاده از تعالیم اسلامی، آحاد مردم را حتی همان عده معدودی که به سقط جنین اقدام می کنند قانع کنند که این عمل جنایت و قتل نفس است تا لااقل از این پس شاهد کاهش چشمگیر آمار سقط جنین های غیرقانونی باشیم.
۹ - نکته دیگر این که اگر عده ای واقعا به خاطر عدم اطمینان لازم به آفریدگار عالمیان اقدام به سقط جنین بی گناه خود می کنند چرا اولا پیش از بارداری به ابتدایی ترین وظیفه عقلانی و انسانی خود که پیشگیری از بارداری ناخواسته و مدیریت زاد و ولد است عمل نمی کنند تا بارداری ناخواسته ایجاد نشود؟ ثانیا چرا پس از بارداری و هنگام تصمیم برای سقط جنین لحظه ای به این نکته نمی اندیشند که بر اساس آمار ۳میلیون زوج از هموطنانمان نابارور هستند و همه این عزیزان آرزوی در آغوش کشیدن یک نوزاد را دارند حال چه نوزاد خودشان چه نوزادی که یتیم باشد یا سرپرست نامناسب دارد یا نوزادی که حاصل باروری ناخواسته پدر و مادری است که قصد سقط جنین آن را دارند؟
پس اولا هیچ کسی به هیچ دلیلی نباید به خود اجازه دهد که جنینی را بدون دلیل مورد تأیید مراجع علمی پزشکی ذی صلاح سقط کند و دست به قتل نفس بزند ثانیا با آموزش و مشاوره و مدیریت زاد و ولد می توان جلوی بخشی از این سقط جنین ها را گرفت ثالثا می توان برای جلوگیری از برخی سقط جنین ها برخی از جنین های حاصل از باروری های مشروع اما ناخواسته برخی از زوج ها را با رعایت شرایط لازم به جای کشتن و از هستی ساقط کردن به آغوش گرم و مهربان تعدادی از زوج های نابارور رساند.
نکته آخر این که اگر چاره اساسی برای جلوگیری از سقط جنین های غیرقانونی و این قتل نفس های بی رحمانه اندیشیده نشود، باید بگوییم در قبال این بی رحمی ها و قتل نفس ها اگر سنگ از آسمان ببارد، روا خواهد بود.
ابتکار: «وقتی تملق راه را بر اصلاح می بندد»
«وقتی تملق راه را بر اصلاح می بندد» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می خوانید:
خطیب جمعه شب یکی از رسمی ترین مراسم های لیالی قدر در حرم بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی در کنار انتقاداتی که به بخش هایی از نابسامانی ها و معضلات کشور داشت به یک موضوع مهم نیز اشاره کرد وآن «تملق» است.
رفتاری که برخی از افراد وگروه ها برگزیده اند تا با نزدیک شدن به مسئولان و به دست آوردن دل آنها،چندگامی بر پله هایی که خود عنوان «ترقی» را برآن نهاده اند، بالاتر بروند،که البته اگر نیک نگریسته شود،نه ترقی که گام هایی به سوی سقوط است. هم سقوط فردی که شخصیت خود را در زیر گام هایش برای رسیدن به مقام و منصبی لگدکوب می کند و هم سقوط جامعه ای که راهی غیر مشروع و خانمان برانداز برای پیشرفت افرادش تجویز می کند.
در سخنی از بزرگان دینی آمده است که بردهان متملقان خاک بپاشید و این یک سخن از سر دوراندیشی کسی است که هم مردمان را خوب می شناسد وهم روند سقوط و انحطاط جوامع را می شناسد.
در تاریخ تصاویر بسیاری وجود دارد که یک طرف حاکمان و زمامداران، منتقدان و دلسوزان حضور دارند و در طرف دیگر متملقانی که آن قدر حضورشان قدرتمند بوده که در فرهنگ ایرانی اصطلاحی به خود اختصاص داده اند«بادمجان دور قاب چین».
امیرعباس هویدا نخست وزیر قدرتمند محمدرضا پهلوی جمله ای دارد که به خوبی روش متملقان دربار شاهنشاهی را نشان می دهد. او می گوید که «اخبار بد را به من می دهند و اخبار خوب را به شاه می رسانند» به همین خاطر به نظر می رسد همان اخبار بود که اجازه نمی داد، محمدرضای مغرور و پر شده از اخبار «خوب» انقلاب اسلامی مردم ایران را با همه نشانه های آشکار و پیش بینی کننده اش، تا آخرین روزها نتواند درک کند.
تردیدی نیست که در نظام جمهوری اسلامی نیز برخی همین روش را برگزیده اند و از این منظر نظام و کیان کشور رابا خطرهای جدی روبه رو کرده اند. کیست که انبوه اصطلاحات و تعاریف مبالغه آمیز از محمود احمدی نژاد را فراموش کند. از «معجزه هزاره سوم »تا رئیس جمهوری که «امام زمان برای پیروزی اش دعا کرده است».
از «ناجی انقلاب و نظام» تا شانی «هم تراز با پیامبران».تا اینجای کار اتفاق عجیبی نیست، چرا که در طول تاریخ چاپلوسان و متملقان نسبت به قدرتمندان همین رویه را به کار بسته اند،عجیب اینجاست که این رویه از سوی برخی از مسئولان نیز پذیرفته شده و متملقان، پاداش خوبی نیز دریافت کرده اند. بنگرید به مناصبی که برخی از این متملقان در چندسال گذشته اشغال کرده اند.
در زیر پوست این تحولات اما اتفاق مهم تر در حال رخ دادن است.
در حالی که هم بسیاری از مسئولان نظام تاکید کرده اند و هم عقل سلیم حکم می کند که سخنان دلسوزانی که معایب کار مملکت را بیان کنند، با گوش جان شنیده شده و به کار گرفته شود،تا در کمبودها و معایب، اصلاحاتی صورت گیرد،چاپلوسان همه نقدها را خنثی می کنند و عملا امکان اصلاح یک نظام، جامعه و حتی یک سیستم اداری را از بین می برند.
نگاهی به مواضع امام علی (ع) درباره چاپلوسان عمق دوراندیشی این چهره بزرگ تاریخ را که ( روزگاری خود هم در مقام حاکم بود و هم در مقام منتقد) به خوبی نشان می دهد. در نامه ای به مالک اشتر تذکر میدهد که از تملق گویان و مبالغه گویان دوری کن و از تعریف بیش از اندازه کسی از خودت شاد مشو.
در بخش دیگری میگوید: تملق گویی یک شخصیت واهی و موهومی از والیان در نظر مردم میسازد و مردم به شخصیت حقیقی آنها پی نخواهند برد. یعنی آنها را در نظر مردم شخصیت بزرگی میباورانند و والیان نیز مردم را به دیده تحقیر مینگرند.
امام علی (ع) در این مواضع به خوبی نشان می دهد که چگونه متملقان امکان اصلاح در جامعه و مسئولان آن را از میان می برند. چاپلوسان در حقیقت به کسانی می مانند که خود را به جای تعمیر کاری خبره و ماهر جا زده و به زیر ماشینی می رود و علیرغم پی بردن به معایب وحشتناکی که هر آن امکان دارد ماشین ومسافران را به دره وحشتناکی دراندازد، بیرون می آید و راننده را با اطمینان خاطر راهی سفری می کند که امکان بازگشت از آن بسیار دشوار به نظر می رسد.
حال آن که منتقدان در این تصویر مجازی خبرگانی دلسوز هستند که یکایک اشکالات ماشین و عواقب حاصل از آن ها را برای راننده برمی شمارند و او را از سرنوشتی که در انتظار این ماشین، راننده و مسافرین آن خواهد بود، آگاه خواهند کرد. همین مثال ساده به خوبی فاصله میان متملق و منتقد را نشان می دهد و البته بلایی که متملقان می توانند برسر هر مقام یا موقعیتی بیاورند را نیز به ساده ترین شکل ممکن نشان می دهد.
مردم سالاری: «اگر استیضاح کنندگان بخوانند»
«اگر استیضاح کنندگان بخوانند» سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن می خوانید:
می گویند که در یکی از شهرهای کویری ایران ، حاکمی اعلام کرده بود که هرکس « خمر » بنوشد و عربده بر آورد ، هم باید شلاق بخورد و هم جریمه بپردازد . از قضای روزگار ، کارگر نان در بغلی که از فرط خستگی ، افتان و خیزان و بی تعادل به خانه می رفته ، گرفتار محتسب می شود و بساط چوب و فلک و حد هم آماده ، بیچاره هرچه بر سر خود می کوبد و نام «جلاله» را بر زبان می آورد که « به رب » ، «به رسول» من « خمر » نخورده ام ، حتی به نان شب محتاجم و از وجنات من خود پیداست ، مقبول نمی افتد ! سرانجام حاکم دور اندیش در برابر عجز و لابه کارگر دردمند می گوید : « قانونی است که نهاده ایم ، تو امشب ، شلاق بخور و جریمه هم بپرداز در عوض ، فردا شب خمر بنوش و عربده بر آور ! »
حال با عبرت از تمثیل حکمت آموز بالا آیا بیش از پنج میلیون ایرانی دانشور و مدیر اقتصادی و نخبه ایرانی را که اغلب آنان نه با نظام عنادی دارند و نه با اصول ، انتقادی ، فقط به سلیقه یک بام و دو هوای خود از ایران نرمانده ایم ؟ آیا در شیفتگی این خیل عظیم به ایران عزیز و مدنیت ایرانی تردید داریم ؟ آیا شیفتگی اینان را در هر مسابقه ای که در خارج از کشور و زیرلوای نام و پرچم ایران برگزار می شود از «سیمای» رسانه ملی خود نمی بینیم ؟ آیا می دانیم که سرمایه ایرانیان در کشورهای اروپا و آمریکا و کانادا و شرق دور و... بیش از دو هزار و دویست میلیارد دلار است ؟ آیا خبر نداریم که دانشوران ایرانی در هر کشوری که در آنجا زندگی می کنند ، تحصیلکرده تر از اهالی همان کشورند ؟ آیا در کشورهای پیشرفته ، موسسه تحقیقاتی ای هست که ایرانی ها گل سرسبد آنجا نباشند ؟ آیا می دانیم که فقط در سال ۲۰۰۶ میلادی ، پولی که گردشگران ایرانی در «دوبی» خرج کرده اند بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار تخمین زده شده است ؟ و نمونه های بس جانگزای دیگری که در آمار و ارقام هست ! آنگاه پشت میز مذاکره با ۱+۵ نشسته و از پول های بیش از صد میلیاردی مان ، با انتظاری که گفته اند از مرگ بدتر است ! دیده به در دوخته ایم تا کی به روشن بینی مسوولان امر ونرمش قهرمانانه ، آن سنگ های به چاه افتاده به عقول عاقلان از چاه های بس عمیق ، بیرون آورده شود . و آن « کاغذ پاره ها » از زندگی ما محو می گردد تا فرجی حاصل شود!
آن روز که آن واقعه غیر دور اندیشانه در سفارت انگلیس حادث شد و آن کشور بدهکار به تاریخ کشور ما را بر موضع طلبکار نشاند ، صاحب این قلم رنجنامه ای نوشت ، همانگونه که در بورسیه های اهدایی سه هزارگانه نوشت که « چه کسی برای عزیزترین حکم سواد نوشته است ؟ » و یادداشت های دیگری که از اهالی قلم در این باره در تاریخ خواهد ماند و نیز اعمال آنها که چنین کردند و کردار و کنش کسانی که آن وضع را مطلوب دیدند و دم برنیاوردند اما امروز برمی خروشند و کارت زرد و قرمز در آستین آنهاست و می خواهند باز هم سرمایه ها بگریزد و نخبگان نمانند و فرزانگان خانه نشین باشند.
اینکه تذکر و سوال و استیضاح از وزیران ، حق قانونی نمایندگان است ، هیچ معارضه ای نیست که تمکین در برابر قانون ، شجاعت اخلاقی و اجتماعی ماست اما نگارنده به عنوان یک ایرانی تحت لوای نظام ، این حق را دارد که از استیضاح کنندگان بپرسد که آیا خانه نشین کردن استادانی که فقط بر سلیقه متولیان دولت نهم و دهم نقدی داشتند و نیز بازنشستگی اجباری و خالی کردن کرسی های صاحب علمان و ستاره دارکردن دانشجویان و نخبگان ، مطلوب آنها بوده است تا این سرمایه های علمی هم به آن سرمایه های ایرانی مهاجر به سود استکبار بپیوندند ؟ آیا فرار مغزها از کشور به تدبیر مسوولان آن روز وزارت علوم ، به سود ما بوده است یا به نفع جهان غرب زورگو ؟ آیا هدف آن نبوده است که آن فارغ التحصیلان بورسیه های سه هزار گانه خارج از ضوابط ، برکرسی دانشجویان عرق ریخته عمر به راه علم صرف کرده بنشینند ؟ براستی که اگر ملت و دولت یازدهم ، تسامح کنند ، چه « ثلمه» ای بر علم وارد خواهد شد . سوال دیگر این که آیا استیفای حقوق ملت ایران و مصالح مردم به استناد سوگندی که یاد کرده اید ، بر ذمه شما نیست ؟ و آیا فساد علمی پر ضایعه تر و مخرب تر از فساد اقتصادی نخواهد بود ؟ باتوجه به شواهد و قراین ، آیا وزارت علوم به مسوولیت فرجی دانا ، با این که وقت بسیاری از دوران تصدی اش در پاسخگویی های به مجلسیان گذشته ، قانونی تر و معقول تر و علمی تر از دوران دولت دهم نبوده است ؟آیا روسای دانشگاه های وزارت فرجی دانا که اغلب انتخابی هستند نه انتصابی ، از حیث مدیریت و منزلت علمی در درجه فروتری از اسلاف خود هستند ؟ آیا تایید و حمایت بیش از ۹۰۰ نفر از استادان دانشگاه ها که خود ، دلیل قابلیت و اهلیت وزارت وزیر علوم نیست و آیا می توان گفت که حمایت قاطبه دانشجویان را با خود ندارد ؟ صاحب این نوشتار ، بیگانه از محیط دانشگاهی نیست و عمر خود را در این محیط به سرآورده و قیاس خوب و غیر خوب را می تواند تشخیص دهد .
البته همه می دانند که دانشگاه جای علم و بحث و درس و کتاب است و بایسته بینش سیاسی و معرفت اجتماعی محسوب می شود نه جای هیجانات کاذب و اعمال هیجانی و غوغاگری ، آنچنان که هزینه های سنگین بر جامعه تحمیل کند . دانشجویانی که بینش سیاسی نداشته باشند به مردمی می مانند که در گردونه سیاست بین المللی ، تفکر قبیله ای گریبانگیر آنهاست اما اینکه غوغاگری و هیجان زدگی جای معرفت دینی و علمی را بگیرد ، خواسته هیچ عقل سلیمی نخواهد بود.
و نکته پایانی این که دولت روحانی با عهدی که با دانشگاه بسته و از دانشگاهیان رای اعتماد گرفته ، باید پایدار و وفادار باشد واز اصول خود پای پس نکشد و به مانند آنانی که چه ها بر سر علم آوردند ، عمل نکند.
آفرینش: «توقف مذاکرات بر سر دو راهی "حق و مصلحت"»
«توقف مذاکرات بر سر دو راهی "حق و مصلحت"» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
پس از توافق اولیه ژنو که مجالی شش ماهه را به طرفین مذاکره (ایران و۱+۵) داد، تمام تلاش ها در جهت رسیدن به یک راه حل جامع قرار گرفت. اما میزان اختلافات و شکاف میان خواسته ها مانع از این مهم گردید. اختلافاتی که به قول دکترظریف بعضاً حل شدن آنها نیاز به تصمیم گیری ازسوی مقامات سیاسی دارد.
عمده مشکلاتی که برسر میز مذاکره وجود دارد بحث بر میزان غنی سازی و رآکتور اراک است. اما این موضوعات نیز با نگرش واقع گرایانه غربی ها به حقوق مسلم کشورمان و انعطاف منطقی ایران در پاره ای مسائل، امکان توافق را دور از دسترس نمی سازد.
ایران در مذاکرات خود مدعی است که باید به یک توافق جامع براساس چارچوب ان پی تی دست یافت و حقوق مسلم ایران در این حیطه اعم از حق غنی سازی و داشتن برنامه های اکتشافی پیرامون برنامه صلح آمیز هسته ای لحاظ شود.
ازسوی دیگر غرب نیز با دردست داشتن قطعنامه های گوناگون که ایران را از حق داشتن غنی سازی اورانیوم منع کرده، در پی کاستن توان غنی سازی ایران درحد تامین سوخت راکتور تهران و درنهایت راکتور اراک درصورت تغییر به آب سبک هستند.
این اختلافات باعث شده تا مذاکرات جدی میان ایران و غرب و به ویژه آمریکا صورت گیرد و جان کری به تنهایی به مذاکره با ظریف بپردازد تا راه عبوری از این اختلافات یافت شود. نکته مثبت این مذاکرات اینجاست که برخلاف سال های قبل عزم طرف غربی نیز تا حدودی به حل و فصل پرونده هسته ای است و همچون همیشه به دنبال مقاصد خاصی نیستند، هرچند که هنوز خوی زیاده خواهی خود را چاشنی کارمی کنند.
این حسن نیت مذاکره کنندگان در پذیرش حق غنی سازی و داشتن فناوری صلح آمیز هسته ای برای ایران را می توان درطی این مذاکرات به عینه دید. زمانی بود که غرب حتی با داشتن فناوری هسته ای از سوی ایران مخالف بود و برای آن قطعنامه تنظیم می کرد!.
لذا امروز مذاکرات هسته ای بر سر دوراهی "حق و مصلحت" قرارگرفته است. ازیکسو حق هرکشوری است که براساس حقوق بین الملل از فناوری هسته ای برای رفع نیازهای خود استفاده کند و هیچ قدرتی هم حق ندارد با آن مخالفت کند. اما به سبب سایه ای که مسائل سیاسی و ایران هراسی بر پرونده هسته ای کشورمان انداخته، حق مسلم هسته ای ما مورد تعدی قرار گرفته است. اما باید این حقوق را با شفاف سازی و ایجاد اعتماد برای جامعه جهانی از دست غرب و شورای امنیت خارج کنیم و تنها راه آن مذاکره و مصالحه با آنها می باشد.
به عبارتی وقت آن رسیده تا نگاهی به جاده مصلحت داشته باشیم. متاسفانه گروه های سیاسی در داخل بحث مصلحت را با سازش منفعلانه یکی می سازند و سعی دارند حقوق ملت را بر باد رفته جلوه دهند تا به مقاصد خود از قبل فشارهای خارجی و تحریم ها برسند. اما واقعیت امر چیز دیگری است و ما باید با درایت و کاهش فشارها برملت، حق و حقوق کشور را صیانت کنیم.
رعایت مصلحت بلاد مسلمین در شریعت اسلامی بیش ازجهاد مستقیم تاکید شده است و نمونه های تاریخی آن از صدر اسلام با صلح حدیبیه تا پذیرش قطعنامه ۵۹٨ توسط حضرت امام(ره)، برای عبرت گیری ما قابل استناد است.
امام خمینی(ره) در پذیرش قطعنامه بر مصلحت حفظ اسلام، مردم و نظام و انقلاب تاکید می کنند و می فرمایند:«با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزت ما و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود...»
آیا تعیین تکلیف جنگ براساس مصلحت از سوی امام(ره) را باید شکست یا سازش محقرانه تلقی کرد؟! هرگز چنین نیست این مصلحت اندیشی همواره موجب انعطاف و رسیدن به هدفی والاتر از سوی اسلام تلقی گردیده است.
امروز نیز اگر ما در مذاکرات بیش از وظایف خود به غرب اجازه ورود به حیطه حقوق هسته ای خود را می دهیم، به منزله وادادگی و شکست نیست، بلکه باید کمی افق دیدمان را جلوتر ببریم و با دادن امتیازهایی به دستاوردهای بزرگتری که همانا رشد وتعالی ملت و کشور است دست یابیم.
دو راهی حق و مصلحت یکی از پیچ های تاریخی است که پس از پایان جنگ بار دیگر ملت و کشور برسر آن قرار گرفته است. شک نداریم که با درایت مقامات عالی کشور و تلاش تیم مذاکره کننده هسته ای و با حمایت مردم از این پیچ به سلامت خواهیم گذشت، به شرط آنکه تمام طیف های سیاسی عبور از این پیچ را به صلاح مردم و نظام تشخیص دهند و منافع حزبی و گروهی موجب کارشکنی نگردد.
دنیای اقتصاد: «آثار تمدید توافق ژنو»
«آثار تمدید توافق ژنو» سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن می خوانید:
دیپلمات های ایران و ۱+۵ قریب به سه هفته، سخت روی توافق جامع کار کردند؛ امری که در تاریخ دیپلماسی بسیار نادر است؛ اما در نهایت قرار بر این شد که توافق موقت ژنو ۴ ماه دیگر تمدید شود تا طی این دوره توافق جامع به دست آید. نتایج این تمدید توافق برای اقتصاد ایران چیست؟
۱- می دانیم همه طرف ها و به خصوص ایالات متحده، اگر بر این نظر بودند که تمدید توافق ژنو منجر به توافق نهایی نمی شود، راضی به تمدید آن نمی شدند. بنابراین با وجود همه اختلافات بزرگی که در بیانیه مشترک ظریف و اشتون به آن اشاره شده است، آنها امید بسیار دارند که در مهلت ایجادشده، توافق تاریخی صورت گیرد. از این رو، اگر بازار همان دید و امیدی را به توافق داشته باشد که دیپلمات ها دارند، تمدید توافق ژنو می تواند عناصر مثبتی را به همراه داشته باشد.
همچنین نباید از یاد برد که اختلاف بین دو طرف، بسیار عمیق است و به رغم گفت و گو های بسیار و جلسات متعدد، زمان بیشتری نیاز است تا این اختلاف برچیده شود. امید به حل و فصل مساله باعث تمدید توافق موقت شده است و از همین رو به سختی بتوان از آن برداشت منفی داشت؛ مگر آنکه بازار بر این نظر باشد که توافق حتی در ۴ ماه آتی نیز حاصل نمی شود؛ گمانی که حداقل دستگاه های دیپلماسی کشور های درگیر این مساله آن را بروز نداده اند.
۲- توافق ژنو در همان دوره ۶ ماهه خودش نیز دستاوردهایی به همراه داشت. آمار نشان می دهد که نه تنها بازار های مالی اقتصاد ایران باثبات بودند، بلکه این توافق با کاهش دادن ریسک های اقتصادی – سیاسی موجب کاهش تورم شد و در عین حال تخمین زده می شود در این دوره رشد اقتصادی منفی، مثبت شده است که البته آمار رسمی به زودی این مساله را آشکارتر خواهد کرد.
٣- البته آمریکایی ها با تهدید طرف های تجاری و تداوم مجازات کردن شرکت ها و بانک های خارجی که با روح کلی توافق در تضاد بود، نگذاشتند که توافق ژنو ظرفیت بیشتری را برای طرف ایرانی ایجاد کند تا به این شکل بتوانند برای توافق جامع دست بالاتری داشته باشند و به نظر می رسد که آنها در این ۴ ماه و با نزدیک شدن به مهلت غیرقابل تمدید، باز این روند را با قدرت بیشتری ادامه دهند. از این رو با وجود تمام رفت و آمد های شرکت های بزرگ و تجاری به ایران که در نوع خود در یک دهه گذشته کم سابقه بوده است، آنان تا رسیدن به توافق جامع تنها به ارزیابی فرصت ها و کارهای مطالعاتی خواهند پرداخت که این امر منجر به افزایش چشمگیر سرمایه گذاری نخواهد شد.
۴- بازار های دارایی، احتمالا در این ۴ماه مانند نیم سال گذشته شوک بزرگی را به خود نخواهند دید و وضعیت باثبات کنونی می تواند تداوم یابد و از این رو، سیاست گذاران اقتصادی می توانند با دغدغه کمتری بسته خروج از رکود را دنبال کنند،؛ هرچند شاید برای آنان مطلوب تر این بود که توافق زودتر حاصل شود تا آنان راحت تر به هدف رشد اقتصادی ٣ درصدی دست یابند.
۵- هرگونه توافق نهایی از نظر اقتصادی، باید متضمن این مساله باشد که سرمایه گذاران از یکسو و فعالیت های تجاری و بانکی از سوی دیگر، در حالت کج دار و مریز با ایران نباشند و بی تردید دیپلمات های ایرانی به این مساله واقفند. اگر توافق جامع نیز به گونه ای نوشته شود که به خصوص ایالات متحده هنوز بتواند به خاطر مراودات عادی با ایران طرف های دیگر را دادگاهی و جریمه کند و بتواند برای تجارت با ایران هشدار دهد، این توافق برای اقتصاد ایران سودمند نخواهد بود و طی مذاکراتی که به امضای توافق منجر می شود، این مساله باید به طور شفاف و واضح به طرف مقابل گوشزد شود و آنان متعهد شوند که اگر تعهد اصلی ایران در امضای توافق جامع اعتمادسازی برای صلح آمیز بودن برنامه هسته ای است، آنان هم متعهد به برطرف کردن موانع تجارت آزاد با ایران هستند و هرگونه مانع تراشی به معنای نادیده گرفتن تعهد آنان است.
منبع خبر :جام جم آنلاین
|