زادهی وصلت فاشیسم و امپریالیسم
یاسر عزیزی
•
باری سرمایهداری جهانی برای تخلیهی بحرانهای خود همواره در کنار تلونهای روزآمدش، نیازمند وجود دولتی فاشیستی در کمیت های مختلف است، دولتی که اکنون دهههاست اصلیترین نمودش دولت فاشیستی اسرائیل است و برای هر نیروی چپی در هر شرایطی، مخالفت با فاشیسم بخشی از مبارزه علیه سرمایهداری است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣۰ تير ۱٣۹٣ -
۲۱ ژوئيه ۲۰۱۴
این روزها دستِ راستیترین نیروهای سیاسی ایرانی، بزرگترین وجه همت خود را بر اثبات این مهم گذاشتهاند که دولت «دموکرات» و «سکولار» اسرائیل، حقانیت خود را از مخالفان و دشمنان خود میگیرد. مخالفانی که در راسشان نیروهای «چپ» را قرار میدهند و چه لطفی دارد این تدارک تئوریک مداحان فاشیسم اسرائیل.
بیآنکه بر آن باشیم بر واقعیت دموکرات و سکولار دولت اسرائیل به تفصیل نوری بیفکنیم، که آخر مردمی دستچین شده و از پی دستچین، کوچانده شده به سرزمینی دیگر که ولو در میانشان به قهرِ زاد و ولد، نیروهای ترقیخواهی نیز برآمده باشد، مگر میتوانند زیر بمباران دایم رسانهای که همواره در بهت و بیمِ حمله قرارشان میدهد، گزینهی دیگری بیابند و بخواهند؟ چه در همین سالهای اخیری که در خاطر ما هست، چرخهی انتخاب میان «پرز» و «شارون» و «نتانیاهو» و «باراک» و چند تن دیگر که دایم جایشان عوض میشود و تفاوتشان تنها در میزان خشونتی است که بناست بر مردم فلسطین روا دارند خود گواه حقیقت دموکراتیک این دولت بدشگون بوده است. وانگهی، دولتی که معنای خود را از هویت مذهبی خود گرفته است و این مذهب را توضیحگر تاریخ خود میکند، کجای بود و وجودش سکولار است اگر این نوباوگان اندیشهی سیاسی به خطا نمیپندارند که سکولار یعنی آزادیهای عقدهسُرای اجتماعی؟
بماند بحث بر سر این یاوههای مکرر که خود به خودی و بی آنکه مدعی به سخن آید، صدق و کذبشان به محک تحلیل آزموده می شود. اما آن حقیقتی که در کلام ایشان مندرج است از قضا این واقعیت است که چپها در جایگاه مخالف و حتا دشمن تاریخی رژیم اسرائیل قرار دارند.
در واقع، دفاع نیروهای چپ از فلسطین و موضع منفی اینان نسبت به اسرائیل، جدای از حقانیت اخلاقی که میتوان برایش قائل بود، ناشی از ریشهیابی واقعیت اسرائیل و چنگ زدن به زمینههای پیدایی این واقعیت برساختهی غربِ سرمایهداری است. در همین راستاست مختصری که در ادامه میآید.
بسیاری از خوانندگان این مطلب شنیدهاند که سفیر ایالات متحده در عراق ِ پیش از حمله و اشغال کویت، طی دیداری که با «صدام حسین»، رهبر وقت آن کشور داشت، در واکنش به مواضع صدام در مورد احتمال دخالت نظامی در کویت، به صراحت موضع امریکا را بی تفاوتی نسبت به مسائل داخلی عراق دانسته بود. این بی تفاوتی اما صرفن نسبت به تصمیم حملهی صدام حسین به کویت بود، نسبت به پس از اجرای آن تصمیم نبود. ایالات متحده (نمایندهی تام و تمام سرمایهداری میلیتاریزه) نیاز داشت از صدام حسین متجاوزی ابدی بسازد. متجاوزی که برای دههها، توجیهگر حضور دایمی و همه جانبهی ایالات متحده در خاورمیانه باشد. چنانچه پس از بسیج نیروهای ارتجاعی عرب و افغان علیه دولت دکتر نجیب الله، نیازمند برآوردن دورهی سیاه طالبان بود تا توجیهگر دولتهای امریکاگرای بعد از طالبان در افغانستان باشد. این لحظات تاریخی، لحظاتی نظیر حملهی عراق به کویت و حاکمیت طالبانیسم در افغانستان را میتوان لحظات مخدوشسازی ذهن تاریخی جامعه دانست. انهدام حافظهی تاریخی با یک جنایت بزرگ و یا فاجعهای وحشتزا، و پس از آن جادهی صاف حضوری پررنگ و موجه برای ایالات متحده.
در زمینهی بروز واقعیتی به نام اسرائیل نیز چنین اتفاقی رخ داده است. چنان که اهل تحقیق می دانند، آلمان پیش از برآمدن نازیسم در شرایطی بحرانی از حیث اقتصادی قرار داشت. پس از به صحنه آمدن دولت هیتلری، به سرعت سیل همکاریهای اقتصادی قدرتهای جهانی به سوی آلمان سرازیر شد. این همکاری جهانی به پروردن هرچه بیشتر هیولای فاشیسم در ذهن و زبان مردم آلمان کمک شایانی نمود. این هیولا که به وقتش با برافروختن آتش جنگ جهانسوز دوم، در دفع بحران عظیم اقتصادی جهان سرمایهداری وظیفهی تاریخیاش را برای جهان سرمایه به خوبی ایفا کرد، در پروریدن سودای صهیونیسمِ «تئودور هرتزل» نیز سهم خود را ایفا نمود. سودایی که قطبهای اصلی آن سالهای سرمایهی جهانی چون بریتانیا و ایالات متحده خوش داشتند در پهنهای همچون خاورمیانه محقق شود. وجود دولتی چون اسرائیل امروز در قلب خاورمیانهای که زمانی «هری ترومن» آن را «قلب استراتژیک جهان» خوانده بود نمیتوانست خارج از برنامههای دراز مدت امپریالیسم نوظهور امریکا باشد. خاورمیانهی پرتلاطم مستلزم حضور شری دایمی بود که تنها با وجود وصلهای ناجور چون دولت فاشیستی اسرائیل ممکن می شد. اما نقش فاشیسم هیتلری در تحقق این خواست جهانی چه بود؟
«امروزه آثاری منتشر شده که حاکی از همکاری صهیونیستها با هیتلر در فاصلهی سال ۱۹۳۳ (آغاز دیکتاتوری نازی) تا ۱۹۳۹ (آغاز جنگ جهانی دوم) است. ... هانا آرنت در کتاب آیشمن در اورشلیم از همکاری انجمنهای صهیونیستی آلمان با هیتلر در تحمیل جوی که یهودیان را ناچار از مهاجرت به فلسطین کند پرده برمیدارد. ... طبق گزارش هانا آرنت در کتاب آیشمن در اورشلیم، ... سیاست حزب نازی خود را حامی صهیونیسم نشان میداد و حساب یهودیان صهیونیست را که با عزیمت به فلسطین به تشکیل دولت یهود کمک میکردند، از یهودیانی که به موطن خود یعنی آلمان تعلق خاطر داشتند و بر تساوی حقوق و همگونی با آلمانیهای غیر ِ یهودی پا میفشردند، جدا میکرد.»**
دولت فاشیستی هیتلر، ضمن تسهیل مهاجرت یهودیان آلمان – که آن زمان از مراکز عمدهی یهودیان اروپا بود – به فلسطین، از سویی زمینه های انسانی/ جمعیتی پدیدهی اسرائیل را مهیا می کرد و از دیگر سو و همزمان با همین ترغیب یهودیان و تسهیل حضورشان در فلسطین، با برپای داشتن «شبهای کریستال» و «آشویتس»، اقدام به نسل کشیهای فاجعهباری از یهودیان میکرد که سوگی ابدی را بر گردهی تاریخ مینشاند، چندان که «تئودور آدورنو» در این باره چنین گفت: «پس از آشویتس، شعر گفتن برابر است با بربریت.»
این فاجعهآفرینی از دل آشویتس نیز بخشی از فراهم آوری پروژهی مخدوش سازی ذهن تاریخی مردمان جهان بود. در جهانی که هر روزه و به سرعت به سمت قدسیت زدایی از تمامی مقدسات پیش میرفت، تابویی به نام «هولوکاست» پدیدار شد که میرفت تا ابزاری برای زادن ملتی مظلوم فراهم آورد. ملتی که بر اثر فقدان جغرافیایی مختص به خویش ناگزیر سر از کورههای آدمسوزی در خواهد اورد و تنها راه گریز تمدن بشری از تکرار چنین فاجعهای، همدستی برای متعلق کردن این ملت مظلوم به سرزمینی خاص خویش است ولو این همت جهانی به اوارگی ملتی دیگر بیانجامد. آنک دیگر همه چیز مهیای تولد فاشیسم اسرائیل بود. دولتی تمامن نظامی، سرمایهسالار و تشنج آفرین که همهی ابزارهای هژمونیک کردن حضور امریکا در خاورمیانه را در خود داشت. دولتی که اگر موضوع اجماع سرمایهداری جهانی بوده است در عین حال بازنمود دیگر والد خود یعنی فاشیسم هیتلری نیز بوده است. آخر برای اولین بار نیست که فاشیسم صورتک دموکراسی بر چهره دارد و چه تلخ که آخرین بار نیز نخواهد بود. حتا در اجزای رفتاری اسرائیل، تکرار گونههای رفتاری فاشیسم هیتلری هویداست. اگر بهانهی یکی از قتل عامهای یهودیان آلمان برای هیتلر «تیراندازی دانشجویی لهستانی و یهودی به نام هرشل گرینتسپان به دیپلماتی آلمانی به نام ارنست فون رات در پاریس بود، ... بهانهی دولت اسرائیل در تجاوز به لبنان در سال ۱۹۸۲، ترور یک دیپلمات اسرائیلی در لندن بود که – راست یا دروغ – به سازمان آزادی بخش فلسطین نسبت داده شد.»
باری سرمایهداری جهانی برای تخلیهی بحرانهای خود همواره در کنار تلونهای روزآمدش، نیازمند وجود دولتی فاشیستی در کمیت های مختلف است، دولتی که اکنون دهههاست اصلیترین نمودش دولت فاشیستی اسرائیل است و برای هر نیروی چپی در هر شرایطی، مخالفت با فاشیسم بخشی از مبارزه علیه سرمایهداری است. بگذار فاشیستهای وطنی که خود را بدیل موجهتر و امریکا پسندتری برای فاشیسم حاکم بر ایران می دانند به زعم خویش ما را به این دشمنی متهم کنند، مبارزه علیه اسرائیل رسالت هر نیرویی است که ادعای چپ بودن دارد.
http://azizi61.wordpress.com
** مقدمهی مترجم بر کتاب زبان اصالت در ایدئولوژی آلمانی، نوشتهی تئودور آدورنو، ترجمهی سیاوش جمادی، انتشارات ققنوس، صص ۴۷،۴۸، ۴۹
|