سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تروما و مقابله با فرهنگ سکوت


مینا خانلرزاده


• یکی از سختی‌های مورد خشونت قرار گرفتن تجربه‌ی امر «غیرممکن» برای قربانی ست. امری که اتفاق افتادن آن را قربانی به دلیل اعتقادش به خیرخواه بودن جامعه و افراد آن ممکن نمی‌دانسته است (مثل هولوکاست در صورت دسته‌جمعی آن و یا انواع خشونت خانگی)، یعنی او باور نمی‌کرده که چنین پتانسیلی در جامعه و افراد جامعه وجود داشته باشد. ... ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۵ مرداد ۱٣۹٣ -  ۲۷ ژوئيه ۲۰۱۴


«در سکوت نمی‌توان فردی کامل بود، چون بخشی از وجود هست که نیازمند این است که بیان بشود و بدون بیان شدن دایما عصبانی و عصبانی‌تر و داغ و داغ‌تر می‌شود و در نهایت از درون به دهان‌ات مشت می‌زند.»

آموخته‌های فرهنگی گاهی مثل طبیعت ثانویه حضوری نامحسوس دارند ولی در جزیی‌ترین لحظه‌های رابطه‌‌ی ما با دنیا اثر می‌گذارند. پروسه‌ی فاصله گرفتن از هنجارهای فرهنگی و ناآشنا‌سازی خود با شیوه‌ی زندگی که شیوه‌ی «مرسوم و عادی» تلقی می‌شود و در نظر گرفتن شیوه‌های ممکن دیگر چندان ساده‌ نیست. یکی از این هنجارهای جنسیتی فرهنگی برای ما معادل‌سازی «زن ِ خوب بودن» با «سوختن و ساختن» است. «سوختن و ساختن» اسم رمز انفعال در برابر مورد خشونت‌ قرار گرفتن است. «سوختن و ساختن» تظاهر به عدم شکنندگی روح، «صورت خود با سیلی سرخ کردن»، و هم‌زمان هم زجر کشیدن توام با عدم بیان است. انفعال گاهی تنها گزینه‌ی ممکن برای بقا ست: بنابراین، فردی که برای بقا انفعال را برمی‌گزیند زیرا که در موقعیت ِ مبارزه و مقاومت نیست را نمی‌‌توان محکوم کرد، ولی می‌توان فرهنگی که سکوت را در برابر آزار دیدن ترغیب و حتی آن را به عنوان رفتار هنجارمند ترسیم می‌کند را زیر سوال برد و نقد کرد.

مینا خانی در این مصاحبه* با روایتی که از تجربه‌اش از یک ترومای شخصی ارایه می‌دهد با فرهنگی مقابله می‌کند که سکوت در برابر خشونت را همواره تنها واکنش هنجارمند ترسیم کرده است. او فضایی ایجاد می‌کند که در آن روایت کردن تروما و مواجه کردن خودآگاه جامعه با گوشه‌های پنهان دردناک آن، به‌جای سکوت و پنهان‌کاری، به امری شدنی تبدیل بشود. در روایت کردن تروما ست که رهایی و التیام میسر می‌شود. فردی که مورد خشونت قرار گرفته با شهادت دادن از آن‌چه بر او رفته است گذشته را در زمان حال حاضر دوباره متولد می‌کند و به سکوت ِ ناخواسته‌ی خود در گذشته صدا و بیان می‌دهد. هدف چنین شهادت دادنی ترسیم یک تصویر دقیق و خطی از گذشته نیست [۱]، بیان ِ گذشته در زمان حال و غلبه بر سکوت تاریخی برای دغدغه‌ی دفاع از عدالت هم در گذشته‌‌ای که (که تروما در آن اتفاق افتاده) و هم در زمان حال (که روایت می‌شود) است؛ مثل یک تاریخ‌نگار که وظیفه‌ی خود را صدا دادن به مردگان، مغلوب‌شدگان و ثبت‌نشدگانی می‌داند که تاریخ خاموش‌شان کرده و به حاشیه رانده زیرا که چنین تاریخ‌نگاری می‌داند که حتی مرده‌ها هم در صورت پیروزی ِ دشمن در امان نخواهند بود [۲].

یکی از سختی‌های مورد خشونت قرار گرفتن تجربه‌ی امر «غیرممکن» برای قربانی ست. امری که اتفاق افتادن آن را قربانی به دلیل اعتقادش به خیرخواه بودن جامعه و افراد آن ممکن نمی‌دانسته است (مثل هولوکاست در صورت دسته‌جمعی آن و یا انواع خشونت خانگی)، یعنی او باور نمی‌کرده که چنین پتانسیلی در جامعه و افراد جامعه وجود داشته باشد. قربانی از جنبه‌ای از فرهنگ، جامعه و روابط بین افراد آگاه می‌شود که تا پیش از آن تجربه از آن چیزی نمی‌دانسته و یا دست‌کم اتفاق افتادن آن را چندان ممکن تلقی نمی‌کرده. در نتیجه، پس از تجربه‌ی تروما قربانی به سختی می‌تواند به جامعه بازگردد و دوباره به آن اعتماد کند. وجود قربانی به دو نیمه تقسیم می‌شود: پیش از تجربه‌ی تروما و پس از آن. امکان بازگشت به خود ِ پیش از تجربه‌ی خشونت ممکن نیست، خود ِ پیش از تجربه‌ی تروما می‌میرد و بازگشت به آن امری غیرواقعی می‌شود.

در توصیف تجربه‌ی زندگی مدرن مطرح شده [۳] که آدمی که تا پیش‌تر از اینها در حومه‌های شهر با ترامواهای اسبی آمدوشد می‌کرد، در عصر مدرن تمام ساختار زندگی و محیط اطراف‌اش به‌جز ابرها تغییر کرده بودند و پایین این ابرها آنچه در هجوم نیروی مخرب انفجار و سیل ایستاده بود بدن نحیف و شکننده‌ی بشر بود. این در مورد فردی که تروما را تجربه کرده است هم صدق می‌کند، فردای روز تروما همه‌جیز برای او تغییر می‌کند، از خودی که به دو شقه‌ی پیش و پس از تجربه‌ی تروما تبدیل شده است گرفته تا دریافت قربانی از جامعه و افراد آن. همه‌چیز برای قربانی به جز ابرها‌ی بالای سر او تغییر می‌کنند و پایین این ابرها بدن نحیف و شکننده‌ی قربانی می‌ایستد با نیاز به بیان و شرح ماجرا و همدردی گرفتن از جامعه تا دوباره بتواند به آن بازگردد، آن را بپذیرد، و همچنین خود ِ پس از ترومای‌اش توسط جامعه پذیرفته بشود.

خود ِ پس از تروما نیاز به شناخته شدن و به رسمیت دریافته شدن دارد [۴] که موضوع شهادت ،شرح، و بیان تروما توسط قربانی و شنیده شدن آن توسط مخاطب مطرح می‌شود. قربانی برای برقرار کردن رابطه با اجتماع پس از حادثه‌ی تروما، آن‌چه که تجربه کرده را به انوع مختلفی به کلام ترجمه می‌کند. اما کلام قابلیت ارایه‌ی تصویری برابر با آن‌چه قربانی تجربه کرده است را ندارد. از طرف دیگر، مخاطب تاب‌و‌تحمل شنیدن امر غیرممکن و جنبه‌های ناشایست فرهنگی ِ جامعه را ندارد و در برابر شنیدن ماجرا و پذیرفتن آن مقاومت می‌کند. به این دلیل است که بسیاری از مخاطبین مصاحبه‌ی قبلی از مینا خانی (که در همین مورد بود) ادعا کرده بودند که او از خود داستانی ساخته که به‌واسطه‌ی آن داستان معروف بشود. به بیان دیگر، جامعه ترجیح می‌دهد که وقوع چنین امر‌های «غیرممکن» را وانمود کند که غیرواقعی‌اند و هرگز اتفاق نمی‌افتند زیرا‌که در بسیاری از برداشت‌های فرهنگی، خانواده قرار است که مکانی مقدس باشد و فرهنگ قرار است جنبه‌های خشن و توسعه‌نیافته نداشته و قابل اعتماد باشد. درنتیجه، ترومای فردی (فیزیکی یا روانی) و فرهنگی (دسته‌جمعی) از یکدیگر جدا نیستند زیرا دست‌کم عناصری در فرهنگ می‌تواند باشد که تروما را میسر و یا حتی در مواردی توجیه و یا سکوت قربانی را ترغیب کرده و راه التیام را بر او ببندد.

فرهنگ شکنجه، فرهنگی ست که در آن شکنجه و آزار عادی‌سازی می‌شود و قربانی وادار می‌شود که خود را در یک موضع فرودست در نظر بگیرد و مورد آزار قرار گرفتن خود را گاهی حتی نتیجه‌ی منطقی موضع اجتماعی خود و یا در مواردی «خاصیت ذاتی بشر بودن» تلقی کند. شرح و بیان تجربه‌ی خشونت برای قربانی‌ای که تروما او را به آبژه تبدیل کرده برای بازیافتن سوژگی مخدوش شده‌اش، برای توانایی بازگشت قربانی به جامعه و دوباره به آن اعتماد کردن‌اش ضروری ست. فرهنگی که سکوت در برابر خشونت را رفتار هنجارمند اجتماعی تبلیغ می‌کند بازگشت قربانی به جامعه و یافتن رگه‌هایی از امید در جامعه‌ای که خشونت آن را برای قربانی دمونایز کرده را غیرممکن می‌کند.

منظورم از سکوت این‌جا سکوت خود‌خواسته، سکوتی که زخمی را تسکین می‌دهد، یا سکوت عزاداری، یا سکوتی که برای تجدید شدن و جستن صدایی که در درون به دلیل عدم سکوت سرکوب شده است، نیست. منظورم سکوتی ست که از طریق خودسانسوری، و سانسور توسط ارزش‌های فرهنگی-سیاسی که حس شرم و حقارت در نویسنده تولید می‌کند تحمیل می‌شود. زیرا که بیان و نوشتن، روایت‌گر و یا نویسنده را هم بیش-قابل رویت و هم غیرقابل رویت می‌تواند بکند. بیش-قابل رویت از این نظر که نویسنده/روایتگر با شرح و بیان بخش‌هایی از واقعیت و حقیقت که به کلام ترجمه می‌کند احساسات، عواطف، موضع خودش و گاهی حتی شکنندگی‌اش را آشکار می‌کند و این می‌تواند موجب مورد قضاوت و خشونت واقع شدن‌اش بشود که برای نویسنده‌های زن به‌وفور اتفاق می‌افتد. از طرف دیگر، با غیرقابل‌رویت کردن نویسنده امکان خاموش کردن صدای او مهیا می‌شود و از این طریق صدایی که در شکستن سکوت بلند شده نامریی می‌شود. [۵]

هیچ ترومایی صرفا شخصی نیست و همه‌ی تروماها دسته‌جمعی اند. مینا‌خانی به‌جای تمامی کسانی که تجربه‌های مشابهی داشته‌اند ولی شرایط بیان و روایت نداشته‌اند صحبت می‌کند و سکوت‌شان را با روایت خود می‌شکند. بیان تجربه‌ی درد در این موارد نقد فرهنگی ست که در متن آن خشونت واقع شده است. زیرا که به قول آدره لرد که در مقاله‌ی «تبدیل سکوت به بیان و عمل» از دخترش نقل قول می‌کند: در سکوت نمی‌توان فردی کامل بود، چون بخشی از وجود هست که نیازمند این است که بیان بشود و بدون بیان شدن دایما عصبانی و عصبانی‌تر و داغ و داغ‌تر می‌شود و در نهایت از درون به دهان‌ات مشت می‌زند. [۶] در این مورد خاص، تبدیل تجربه به کلام، به‌جای سکوت، یکی از راه‌هایی ست که از طریق آن هم فردی که تروما تجربه کرده می‌تواند ادامه‌ی زندگی را برای خود هموار کند و هم جامعه‌ای که در بطن آن تروما اتفاق افتاده می‌تواند در شرایط و هنجارهای خود بازنگری کند.

*
youtu.be

[۱]
Walter Benjamin: To articulate the past historically does not mean to recognize it ‘the way i really was’ (Ranke). It means to seize hold of a
memory as it flashes up at a moment of danger

Benjamin, Walter, Hannah Arendt, and Harry Zohn. ۱۹۶٨. Illuminations. New York: Harcourt, Brace & World.

[۲]
Walter Benjamin: Only that historian will have the gift of fanning the spark of hope in the past who is firmly convinced that even the dead will not be safe from the enemy if he wins. And this enemy has not ceased to be victorious.

Benjamin, Walter, Hannah Arendt, and Harry Zohn. ۱۹۶٨. Illuminations. New York: Harcourt, Brace & World.
[۳]

“Walter Benjamin: "A generation that had gone to school on a horse-drawn streetcar now stood under the open sky in a countryside in which nothing remained unchanged but the clouds, and beneath these clouds, in a field of force of destructive torrents and explosions, was the tiny, fragile human body.”

Benjamin, Walter, Hannah Arendt, and Harry Zohn. ۱۹۶٨. Illuminations. New York: Harcourt, Brace & World.

[۴]
Susan Brison: Not to be heard means that the self the survivor has become does not exist for these others. Since the earlier self died, the surviving self needs to be known and acknowledged in order to exist.

Brison, Susan J. ۲۰۰۲. Aftermath: violence and the remaking of a self. Princeton, N.J.: Princeton University Press.

[۵] و
[۶]

مقاله‌ی «تبدیل سکوت به بیان وعمل» نوشته‌ی آدره لرد در این کتاب منتشر شده است
Lorde, Audre. ۱۹٨۴. Sister outsider: essays and speeches. Trumansburg, NY: Crossing Press.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست