سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بس کن غزل...


ویدا فرهودی


• وقتی نگفته ای را بر شعر می سپارم
گویی به جز روایت کاری دگر ندارم

یک جرعه ازصداقت ریزم به کام کلکم
تا مست ِمست شوری بر زندگی بیارم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ مرداد ۱٣۹٣ -  ۲٨ ژوئيه ۲۰۱۴


 
وقتی نگفته ای را بر شعر می سپارم
گویی به جز روایت کاری دگر ندارم

یک جرعه ازصداقت ریزم به کام کلکم
تا مست ِمست شوری بر زندگی بیارم

با واژه های عاشق می گویم از شقایق
تا لحظه های رنگین ازعمر را نگارم

اما چنون فرازد آنسوی نیک یا بد
آن بـِه حکایتش را با اشک بر شمارم

با قطره های سرخش، سوزد دلم چو آتش
تا یادی از سیاوش بربطن آن بکارم

بینم ولی زمانه، خالی است از فسانه
دردی است در رگانش شرحش چسان بیارم؟

فریاد کودکان را، تل های استحوان را
بر واژه های تاخم تا چند واگذارم؟

گیرد گلوی شعرم،تکرار این روایت
بس کن غزل غمم را، بر گریه می سپارم!

اویدا فرهودی
تابستان ۲۰۱۴


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست