یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

به کشتار مردم غزه بی درنگ پایان دهید!
علی رضا جباری (آذرنگ)


• من نمی دانم القای چنین شبهاتی ممکن است با چه نیتی باشد؛ اما آنچه مهم است تاثیر آن در تفرق میان نیروهای بالقوه ناهمگن چپ ایران و برانگیختن آنان در مقابل یکدیگر، دور کردن بیشتر آنها از ضرورت اتحاد، و حتی یک گام هم که شده دورتر کردن آنان از اتحاد نظری بر پایه ی تعالیم سوسیالیسم علمی تواند بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۴ مرداد ۱٣۹٣ -  ۵ اوت ۲۰۱۴


پس از نبرد تحمیلی دولت بنیانگرای دینی اسراییل و پایگاه قدرتهای امپریالیستی غرب در منطقه ی خاورمیانه به مردم بی دفاع غزه که دست کم از بلای آسمانی نداشت و تاکنون نزدیک به ۱۵۰۰ کشته و شمار بیشتری زخمی و آسیبهای بی حساب مالی را برهردو طرف تحمیل کرده است، گروهی از روشنفکران ایران، بیانیه ای را با عنوان "به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید" منتشر کردند که با وجود برخی از کاستیها در آن، در مجموع بیانگر اوضاع کنونی جنگ در منطقه است. از جمله این کاستیها می توان از اشاره نکردن به موضع حماس در رابطه با دولتهای ارتجاعی عدالت و توسعه در ترکیه و اخوان المسلمین در مصر، و اتکا به کمک مالی و اسکان رهبر سیاسی سازمان حماس در امارت ارتجاعی قطر، پس از همراهی آن با نیروهای "جهادی" (بخوان انتحاری) مخالف حکومت بشار اسد در سوریه، و همسویی عملی و عینی حماس با اسراییل در زیر چتر دفاع از مردم فلسطین و نوار غزه که تا به امروز در هر نوبت جنگ، به دلیل تهدید مردم اسراییل به جای دولت و نیروی نظامی آن کشور، به دامن زدن آشوب در منطقه به کوشش دولت ددمنش اسراییل انجامیده است، مردم بی دفاع غزه را آماج حمله های دولت خون آشام اسراییل، به مثابه ی پایگاه منطقه ای امپریالیستها، قرار داده است. من اکنون دادن پاسخی به نامه پراکنی های برخی از عزیزان و حمله های رسانه ای برخی دیگر از آنها، از جمله سیمای اسقلال، آزادی و عدالت اجتماعی، در قالب سخنان دکتر مرتضی محیط، به امضاکنندگان این نامه، با عنوان خیانت "چپ داخل ایران" و گرایش آن به صهیونیسم، را اکنون به عهده می گیرم و، ضمن بیان برخی از دیدگاههای خود در باره ی موضوع، سپاسگزاری خود را از آقای احسان سهرابیان مهر یزدی یا شاید مهریزی که شرحی بایسته در باره ی موضوع را در مقاله اش به نام "دفاع از فلسطین با بیانیه هایی علیه یکدیگر" در بخش مکمل نشریه ی "اخبار روز" منتشر کرده است ابراز می دارم و به این نکته اشاره می کنم که اغلب نظرگاه های ایشان با دیدگاه های من درباره ی این موضوع همخوانی دارد.

    پس گرفتن امضا گرامی، رفیق گرامی، محمدعلی عمویی، و اشاره ی ایشان به اینکه خود ایشان بیانیه را امضا نکرده است؛ اشاره ی رفیق گرامی، فریبرز رئیس دانا، در باره ی حقِ گذاشتن امضای ایشان بر اسناد مورد تاییدش برپایه ی توافق قبلی، و انتقاد از خودِ او و اظهار این نکته که از گذاشتن نیابتی امضای دیگران بر پای سندها منصرف شده است، و نیز سخنان قابل قبول ایشان درباره ی بیانیه که در مجموع بر پذیرش آن گواهی می دهد، تکذیبیه ی امضای رفیق عزیز فروغ تاجبخش (مادر لطفی) در پای بیانیه، سخنان رفیق عزیز، ناصر زرافشان در باره ی اینکه متن بیانیه را نخوانده امضا کرده است و نوشته هایی دیگر از این دست، و حذف این بیانیه از شمول مطالب "اخبار روز" * و پرسش های آقای مهریزدی که با وجود پذیرش بیانیه سئوال هایی را درباره ی آن را در مکمل نشریه ی "اخبار روز" مطرح کرده است، مرا برآن داشت که در پاسخ به این مسائل نکته هایی را به پیش کشم.
    من پیش از هر چیز خواندن مقاله ی آقای مهریزدی ** را به همه ی خوانندگان "اخبار روز" توصیه می کنم و سپس به طرح دیدگاه ها و پاسخ هایم می پردازم.

۱.برابرشمردن برادر کوچکتر و برادر بزرگتر به گمان من کاری معقول و منطقی نیست و به گمان من کاری است که در این بیانیه انجام نشده است. هر فعالیت حماس تاکنون زمینه ای کسترده را برای فعالیت هرچه گسترده تر برادر بزرگتر آن، دولت متجاوز اسراییل، فراهم آورده است. اگر نخواهیم به پیشینه ی تک روی ها و افراطگرایی های محرک حماس اشاره کنیم (خواننده را به کتاب "بازی شیطان"، اثر رابرت دریفوس، ارجاع می دهم)، به یقین اقدام های حماس در برهم زدن موازنه ی نیروها در منطقه و دامن زدن به آشوب به سود نیروهای ارتجاع و به تبع آن دولت اسراییل، سگ زنجیری امپریالیستها در منطقه، را نمی توان نادیده گرفت. اینکه حماس در زیر فشار مردم فلسطین ناگزیر به پذیرش تشکیل دولت وحدت ملی با سازمان آزادیبخش فلسطین (الفتح) شد، سخنی دیگر است که به گمان من نمی توان آن را مستقل از شیوه ی عمل عمومی پیشین حماس در زمینه ی مسائل فلسطین و منطقه شمرد. حمله ی ارتش اسراییل به مردم بی دفاع فلسطین (غزه) و بستن گذرگاه رفح بر روی آنان به کوشش دولت ارتجاعی و نظامی حاکم بر مصر که محاصره ی نوار غزه را کامل کرد، کاری تازه نیست؛ و حماس پیش از این نشان داده است که به موقع خود در شکستن این اتحاد و رو کردن به سیاستهای تک روانه پیشگام بوده است.

    به هر حال، گام نهادن در راه این اتحاد را می توان گامی در راستای پیروزی آرمان مردم فلسطین به حساب آورد؛ اگر این اتحاد تاکتیکی نباشد و بار دیگر سرانجام به تفرق و پراکندگی نیروهای نطامی و دولتی فلسطین نینجامد. شکستن آتش بس سه روزه با تحریکات و تحرکات نظامیان اسراییلی اکنون ممکن است گامی در راه شکستن این اتحاد سازنده باشد و در آینده ی نزدیک تاکتیکی بودن آن را ثابت کند؛ اما دوام آوردن آن که خاری در چشم دولت راستگرای اسراییل است به طور بالقوه توانمندی افزونتر مردم فلسطین در برابر نیروهای متجاوز را در پی خواهد داشت.

    ۲. به گمان من موشک پرانی های حماس به سوی اسراییل که به کشتار مردم غیرنظامی اسراییل کمک می رساند، هم برای مردم اسراییل و هم برای مردم بی دفاع غزه هزینه ساز است و اگر نظامیان فلسطینی توان دفاع از خود در برابر اسراییل را ندارند، نباید با هدف گرفتن غیرنظامیان اسرایی آتش بیار معرکه ی اسراییل در جنگ نابرابر با فلسطینیان شوند. برخورد انسانی تر این است که نیروهای فلسطینی در خاک خود پذیرای ارتش اسراییل شوند؛ آن را در داخل کشورشان محاصره کنند و با نیروهای نظامی خویش، نه با جان زن و کودک فلسطینی به سان گوشت دم توپ، هزینه ی حمله های جنایتکارانه اسراییل را بپردازند. تردیدی نیست که به لحاظ کمی حاصل چنین اقدامی کمتر از شرایط کنونی برای فلسطینیان مرگبار نخواهد بود؛ اما به لجاظ کیفی حاصلی بسیار متفاوت به بار خواهد آورد. دولت حماس یا دولت وحدت ملی فلسطین پس از آن متهم به کشتار مردم غیرنظامی اسراییل نخواهد شد؛ زمینه برای توجیه حمله ی دامن گستر اسراییل به خاک غزه فراهم نخواهد آمد؛ و دفاع جهانیان از مردم غزه، دست کم در قالب گفتار، تظاهرات و اعتراضات، نسبت به شرایط امروزی صد چندان خواهد بود.

    بسیاری از صاحبنظران پیرو گرایش چپ و نیز روشنفکران و نویسندگان بنام داخل ایران این بیانیه را امضا کرده اند و این موضوع بیانگراین نکته است که ایشان توهمی در باره ی نقش حماس در تحولات مرتبط با سرزمین فلسطین و آنچه تا به امروز برآن گذشته است ندارند. به گمان من برخی از رفقا که اینچنین شتابزده به پس گرفتن امضایشان در پای این بیانیه پرداخته اند نیز بعید است چنین توهمی را به خود راه داده باشند؛ به ویژه اینکه در همین چند ماه اخیر نیز حماس به برخی از واکنشها که پیش از این به آنها اشاره کردم، در امتداد گرایشهایی که در طول تاریخچه ی پیدایش خود نشان می داده، پرداخته است. به گمان من موضع گیری این رفقا بیشتر به سبب پرهیزشان از مواضع تهمتی است که ممکن بوده با برخی از واکنشهای اطرافیانشان برانگیخته شده باشد. سخنان موهن آقای مرتضی محیط و اتهامات ایشان نسبت به "چپ داخل ایران "، به عنوان کل واحد که تا اندازه ای نیز در باره ی امضاکنندگان بیانیه صدق می کند، نمونه ای جدید از یورشهایی است که این مجموعه ی کمابیش واحد دراین مقال را هدف گرفته است. من نمی دانم القای چنین شبهاتی ممکن است با چه نیتی باشد؛ اما آنچه مهم است تاثیر آن در تفرق میان نیروهای بالقوه ناهمگن چپ ایران و برانگیختن آنان در مقابل یکدیگر، دور کردن بیشتر آنها از ضرورت اتحاد، نسبت دادن اقدامشان به "حزب کمونیست کارگری ایران"، بدون آوردن دلیل متقن، و حتی یک گام هم که شده دورتر کردن آنان از اتحاد نظری بر پایه ی تعالیم سوسیالیسم علمی تواند بود. از سوی دیگر، مگر نه این است که تبعید شدگان از خاک میهن باید یاری رسان تحولات داخل کشور و زبان گویای آن باشند؟ پس چگونه است که کسانی مانند آقای مرتضی محیط به خود اجازه می دهند که با به قول خود او "چپ داخل" برخوردی اینچنین موهن داشته باشند. شاید هم ایشان پس از سالیان دراز تحقیق و پژوهش به این نتیجه رسیده است که سرنوشت کشور در خارج و مستقل از روشنفکران داخل تعیین می شود که با به بازی گرفتن واژه ی "چپ داخل"، در یک کلام، این نیروها را نفی می کند.

    ٣. نمونه هایی از برخورد حماس با مسئله ی فلسطین را می توان در برخی از زمامداران پیشین حکومت ایران یافت که با شعار "امحای اسراییل از سطح زمین" و "نفی هولوکاست"، کشورمان را در معرض یکی ازدشوارترین فاجعه های اقتصادی و سیاسی تاریخ خود قرار دادند و تا آستانه ی جنگی نابرابر و بنیانکن به پیش بردند. برهمین اساس است که سگهای زنجیری امپریالیسم در دولت اسراییل هنوز هم دست از تحریک هم پیمانانشان در غرب، به ویژه در ایالات متحد، برای حمله به ایران بر نمی دارند. تحریکات و تحرکات "داعش" (دولت اسلامی عراق و شام)، اخوان المسمین مصر، القاعده و طالبان و النصره، بوکوحرام و... همه از یک سرچشمه سیراب می شود و آن نیز نگهبانی خواسته و ناخواسته ی قدرتهای بزرگ غربی در منطقه و جهان، از راه به آشوب کشاندن کشورهای جهان، به ویژه در منطقه ی زرخیز خاور نزدیک و میانه، و ماهی گرفتن آنها از آب گل آلود است.

    ۴. برخی از منتققدان بیانیه می گویند: اکنون که سخن از اتحاد گروههای رهبری مردم فلسطین در میان است به میان کشیدن نام حماس نکته ای انحرافی است و به مثابه ی پیشروی در راه به افتراق کشاندن اتحاد کنونی میان عمده قوای فلسطینی عمل می کند. شاید این سخن معقولترین انتقادی باشد که به بیانیه وارد است؛ اما به گمان من روی دیگر مسئله را نیز باید در نظر گرفت. طرح خطاهای سازمانی مانند حماس، تا حدّ بردی که این بیانیه ممکن است داشته باشد، در داوری مبتنی بر آگاهی درباره ی آن می تواند نقش بازی کند. اگر از کسی یا نیرویی خطا یا خطاهایی سر زده باشد، نخستین شرطِ حساب بازکردن بر روی او دوریش از تکرارآن خطا(ها)، پذیرفتن انتقاد دیگران و انتقاد از خود در باره ی خطا یا خطاهایی است که انجام داده است؛ وگرنه به حال خود رها کردن آن فرد یا سازمان یا نپذیرفتن خطا یا خطاهای گذشته اش گهگاه می تواند ره بازگشت به گذشته را برای او هموارکند.

پیش از پاسخگویی به سوالهای آقای سهرابیان مهریزدی لازم است تذکری کوتاه درباره ی یکی دو نکته از سخنان دوستی در متن نوشته ی او درباره ی بیانیه اشاره کنم که درست در لحظه ی انتشار این متن از آن آگاه شدم؛ اما متاسفانه فرصت کامل آن نوشته را نیافتم. با امید به اینکه شنیده هایم در باره ی این نکته ها دقیق بوده باشد و با اشاره به اینکه بازهم فرصت پرداختن به آن در گفتاری دیگر وجود دارد به طرح دیدگاهم در باره ی این دو نکته می پردازم.

    دو نکته ای در آن متن که مایل به اظهار نظر در باره ی آنم یکی به اشاره ی دوستم به ماهیت بورژوایی سازمان حماس – در سرزمینی بسته و در محاصره ی دولت خونریز اسراییل – مربوط است که مردم آن بنا به قاعده حتی امکان زندگی و نفس کشیدن در شرایط آزاد و بدون محدودیت را هم ندارند، تا چه رسد به اینکه بتوانند در آنجا به سرمایه اندوزی و ایجاد موسسات تولیدی دست یازند. تنها چیزی که می توان در خاک محاصره شده ی فلسطین یافت فقر و تهیدستی، رنج و عذاب، محرومیت از حقوق حقه ی خود برای داشتن سرزمین و دولتی ازآن خویش است؛ و مردم آن هم اکنون جز این سرمایه ای ندارند که آن سرمایه بورژوایی باشد یا نباشد. مسئله ی دوم قرار دادن حماس در برابر اسراییل به مثابه ی تنها دو نیروی حاضر در میدان نبرد است. می دانیم که هم اکنون هجده سازمان فلسطینی، با گرایش های گونه گون در نبرد با اسراییل اند سهیم اند که یکی از آنها سازمان حماس است. درست است که حماس یکی از نیروهای عمده ی فعال در نوار غزه است که به هر تقدیر بیشترین آرای مردم را نیز به خود اختصاص می دهد؛ اما به عبارتی می توان گفت غزه میدان نبردی نابرابر میان متجاوزان اسراییلی و مردم ستمدیده ی فلسطین است.

اکنون که به طرح برخی از دیدگاههای خود در باره ی موضوع پرداخته ام، به برخی از شبهه هایی که آقای احسان سهرابیان مهریزدی به پیش کشیده است تا آنجا که در توان من است پاسخ می گویم:
آقای سهرابیان می پرسد: "در بخشی از بیانیه آمده است که "جنگ حماس با اسراییل هیچ چیز نیست جز جنگ قدرت برای تسلط بر منطقه ای که هم اکنون در اختیار دولت اسراییل است. حماس برای رسیدن به این هدف ارتجاعی حاضر است فوج فوج از مردم فلسطین را به کشتن دهد. گواه این مدعا، صرف نظراز برخورد ارتجاعی و سرکوبگرانه ی حماس با مردم غزه، موشک پرانی بی هدف آن به سوی اسراییل است که بیش از آنکه به دولت و مردم اسراییل لطمه بزند به مردم اسراییل و مردم غزه آسیب می رساند. درعمل این دو نیروی ارتجاعی آب به آسیاب یکدیگر می ریزند." درعمل، در جملاتی که در بالا آمده است چند نکته ی نامشخص وجود دارد که پرسشهایی را در ذهن مخاطب ایجاد می کند... به عنوان مثال می توان... پرسید که آیا... "منطقه ای که هم اکنون در اختیار اسراییل است" باید همچنان در اختیار این دولت خونریز باقی بماند؟ و یا اینکه مردم فلسطین اعم از عرب، یهودی و... حق دارند آن را از هر دولت ضدمردمی باز ستانند و بر آن حاکمیتی دمکراتیک مستقر سازند؟ و نیز آنجا که از "مردم اسراییل و مردم غزه" سخن به میان می آورند آیا بر این عقیده اند که مردم این دو ناحیه به یک شکل آسیب می بینند؟ و آنجا که... خواستار "مقابله با جنگ طلبی و تبهکاری دولت اسراییل" "به همراه مردم اسراییل" می شوند پرسش اساسی... این است که آیا "عموم مردم اسراییل" با آنچه بر "مردم غزه" می رود مخالف اند؟

۱. در پاسخ پرسش نخست ایشان می توان گفت: نه، هرگز چنین نیست. تردیدی نیست که پس از افزون بر ۶۰ سال از زمان تشکیل دولت اسراییل در بخشی از خاک فلسطین، نمی توان خواستار امحای آن شد و صلح خاورمیانه و نزدیک تنها برپایه ی تشکیل دو ملت مستقل فلسطین و اسراییل، یا به ترتیبی دیگر ادغام دمکراتیک دو کشور برای تشکیل دولت- ملت واحد، ممکن است. اما آیا موشک پرانی های حماس یا یورشهای بی رحمانه و جنایتکارانه ی اسراییل به نوار غزه به بهره برداری از یکی از این دو راه کمک می رساند. البته، پیشنهاد بهره گرفتن از مذاکره ی برابرحقوق بر سر تعیین تکلیف دو مردم همتبار می توانست جزئی از این بیانیه باشد که جای آن خالی مانده است؛ اما اشاره نکردن به این موضوع ضمن اینکه از کاستی های بیانیه هست، نافی نکته هایی که درآن مطرح شد نیست. راه پیشنهادی من بحق در نقل قول های بالا از آقای مهریزدی نیز به صورت سوال آمده است که من آن را می پذیرم.

۲. در پاسخ به این سوال که آیا مردم این دوناحیه به یک شکل آسیب می بینند؟ می توان گفت: نه، به هیچ وجه. آسیب بنیانی، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی، متوجه مردم غزه است. اما آیا نفس قتل و کشتار انسانهای بیگناه از هر دو سو و به کوشش هر نیرو که باشد توجیه پذیر است. گفته اند اگر انسانی انسانی دیگر را به ناحق بکشد مانند این است که همه ی انسانها را کشته باشد. این کلام بسیار معقول و منطقی است و به درستی باید مورد توجه بسیاری از آدمکشان حرفه ای در سراسر جهان، به ویژه منادیان اسلام و ایمان به فرامین اسلام، قرار گیرد که متاسفانه هرگز چنین نبوده است. قتل و کشتاری فاجعه بار که برخی از دولتمردان ایران در سالهای دهه ی ۶۰ به راه انداختند، کشتار مردم افغانستان به دست نیروهای طالبان و القاعده، قتل عام مردم اندونزی به دست کسانی که خود را مسلمانانی معرفی می کردند که با کمونیستها رو در روی اند، کشتار مردم عراق به دست نیروهای داعش، قتل شماری بزرگ از مردم بیگناه نیجریه به دست "مسلمانان" بوکوحرام، و نمونه های بسیار دیگر بر پوچ بودنِ ادعای اسلامیت عاملان و آمران این کشتارها گواهی می دهد. و در اینجا نیز متاسفانه حماس با تلاش اندک و کم اثر از راه موشک پرانی آسیبهایی هرچند نه چندان سنگین را بر مردم و داراییهای مردم اسراییل وارد می آورد و نتیجه ی این کار نیز همان تحریک دولتمردان جنایتکار اسراییلی است که از پی کشتن چند شهروند بیگناه اسراییلی، برافروختن آتشی خانمانسوز را بر شماری صدچندان از مردم بی گناه و محروم از حقوق انسانی فلسطین تحمیل می کنند.

٣. در پاسخ پرسش سوم آقای سهرابیان می توان گفت: نه به هیچ رو. بسیاری از مردم اسراییل، نه همه ی آنها، با برافروختن آتش جنگ با مردم فلسطین مخالف بوده اند و چه بسیار پیش آمده است که تظاهرات و اعتراضاتی را برضد جنگ به راه انداخته اند؛ اما به هیچ رو اینان همه ی مردم اسراییل نبوده اند. و از قضا در جنگ کنونی تحمیلی اسراییل بر مردم فلسطین، هشتاد در صد مردم آن کشور با این جنگ موافق اند که چنین نسبتی در تاریخ کوتاه اسراییل کم سابقه بوده است. اما دلیل این موضوع چیست؟ بی تردید تحریک و تحرکات بخش نظامی حماس دراین گرایش وارون آرای مردم اسراییل تاثیر چشمگیر داشته است. و شاید نسبتی قاطع از مردم اسراییل به این باور رسیده باشند که تعیین سرنوشت قطعی کشورشان در میدان جنگ تنها راه حل چالشهای موجود میان دو ملت همتبار و همجوار است و می تواند امنیت کشورشان را تامین کند.؛ اما باور مردم اسراییل ممکن است با واقعیت جاری در پیرامون آنان همخوانی نداشته باشد و این نکته نافی این حقیقت نیست که مردم اسراییل نیز انسان اند؛ حق زیستن دارند و در سرانجام کار صلح در منطقه را بر تداوم جنگ و آشوب و ناایمنی برتر می شمارند.


به هر حال، با امید به اینکه آنچه نوشتم به نزدیک کردن نگرش نمایندگان روشنفکری تا آنجا که ممکن است کمکی برساند این بحث را به پایان می برم و آرزومند آنم که افکار عمومی جهانیان و مردم ستمدیده ی منطقه درست ترین راه را برای پایان دادن به جنگ بی امان ۶۰ ساله میان اسراییل و کشورهای عرب منطقه و در پیشاپیش آنها فلسطین در پیش رو قرار دهد. به امید آن روز.

* توضیح اخبار روز: اخبار روز اعلامیه ی مورد اشاره را از صفحات خود حذف نکرده است، بلکه طبق روال کار آن مطلب به صفحه ی داخلی بخش خبرها منتقل شده و در آن جا در نشانی زیر در دسترس است:
www.akhbar-rooz.com

** این مقاله در آدرس زیر قابل دسترس است:
www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست