بله، اما شما سکسیست هستید!
•
گفتوگو درباره جنسیتزدگی این روزها دیگر یک موضوع متعلق به گروه خاصی از زنان و مردان نیست و روز به روز بیشتر در رسانهها و افکار عمومی مطرح میشود. شاید شما هم دوست داشته باشید با جنسیتزدگی مقابله کنید و ریشهها و نشانههای رفتار جنسیتزده را بشناسید.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۶ مرداد ۱٣۹٣ -
۱۷ اوت ۲۰۱۴
اگر زن باشید حتما بارها با رفتارهای «جنسیتزده» روبهرو شدهاید. رفتارهایی که شما را به عنوان زن در موقعیت «ضعیف» یا «پایینتر» میبیند و طیف وسیعی را از خشونت آشکار فیزیکی تا خشونت در گفتار در بر میگیرد. برخورد شما با این رفتارها چیست؟
«سکسیسم» از لحاظ مفهومی از کلمه «راسیسم» گرفته شده که جنبش زنان آمریکا در دهه شصت آن را به عنوان تعریف فشار و تبعیضی علیه زنان به دلیل جنسیتشان تعریف کرد.
درعلم روانشناسی، سکسیسم به معنای هر گونه تبعیضی است که بر اساس تفکیک جنسیتی صورت می گیرد. در فارسی میتوان سکسیسم را «جنسیتزدگی» تعریف کرد، یعنی هرچیزی که رابطه مرد و زن را کلیشهای کند و نقشهای از پیش تعیین شده مردانه و زنانه را تبلیغ کند و اصل بداند و به تبعیض جنسیتی ختم شود. دایره رفتارهای جنسیتزده گسترده است، از شوخی و کلام روزمره و رفتارهای رایج در خانواده آغاز میشود و در ادبیات و سینما، در محیط کار و اجتماع و در سیاست، برای سرکوب خواستهها و امیال زنانه ادامه پیدا میکند.
گفتوگو درباره جنسیتزدگی این روزها دیگر یک موضوع متعلق به گروه خاصی از زنان و مردان نیست و روز به روز بیشتر در رسانهها و افکار عمومی مطرح میشود. شاید شما هم دوست داشته باشید با جنسیتزدگی مقابله کنید و ریشهها و نشانههای رفتار جنسیتزده را بشناسید. خواندن این مقاله که از وبسات گاردین برگزیده شده به درد شما خواهد خورد، بهخصوص اگر بخواهید کلام، رفتار و سبک زندگیتان جنسیتزده نباشد.
انگشت اتهام به سمت زنها
اگر از آن زنانی باشید که زیاد درباره تبعیضهای جنسی حرف میزنید و به آن واکنش نشان میدهید، بعد از مدتی متوجه میشوید که از هر ده اظهارنظری که میشنوید، یکی از آنها با این دو واژه شروع میشود : «بله، اما ….»
فرقی نمیکند موضوع چیست؛ اوضاع بد اقتصادی یا ساختار ظالمانه سیاسی، تبعیض در محیط کار یا آزار و اذیت در مدرسه … همیشه کسی هست که به شیوه «بله، اما» به شما جواب میدهد.
از نظر این افراد در حقیقت این زنها هستند که خودشان را در معرض آزار و اتهام قرار میدهند. پدیده «بله، اما» هر بار که گفتوگویی را درباره جنسیتزدگی آغاز کنید، تکرار میشود.
شاید شما هم به این نتیجه رسیده باشید که بهتر است در یک موقعیت مناسب به این «بله … اما» جواب بدهید. موقعیت مناسب همین حالاست که باید مسئولیت اجتماعیمان را نسبت به جنسیتزدگی برعهده بگیریم.
«بله، اما وقتی زنی دامن خیلی کوتاه میپوشد یعنی خودش میخواهد.»
اولین ایراد این شیوه بحث این است که با یک پیشفرض، همه مردها را حیواناتی توصیف میکند که هیچ کنترلی روی تمایلاتشان ندارند و نمیتوانند به زنی که یک جور خاصی لباس پوشیده تعرض نکنند.
اما خطای دوم این است که با واقعیتها تطابق ندارد. یعنی با این استدلال، بسیاری از قربانیان خشونتهای جنسی خودشان متجاوز هستند. برای رد کردن این استدلال کافی است بگویید: «مگر رابطه جنسی تصادفی است و به یک تکه لباس بند است؟»
بر اساس تحقیقات یک مؤسسه خیریه که درباره تجاوز کار میکند، همه مردم و به ویژه زنان و دختران در هر سن و ردهای، از هر فرهنگی، با هر نوع توانایی و گرایش جنسی و از هر نژاد و با هر باوری، مورد تعرض جنسی قرار میگیرند. جذابیت جنسی قربانی، علت اصلی تجاوز و آزار جنسی نیست. تجاوز یک عمل خشونتآمیز است نه یک عمل جنسی.
اما خطای سوم این نوع استدلال چیست؟ اینکه زنان حق دارند و میتوانند هر طور که دوست دارند لباس بپوشند؛ بدون ترس از اینکه مورد تعرض جنسی قرار بگیرند. ایجاد مانع و حد واندازه برای لباس پوشیدن آنها تحقیرآمیز است.
«بله، اما زنها که بچهدار میشوند، سر کار نمیآیند. چرا شرکت یا مؤسسه باید هزینه آن را بپردازد؟»
عجیب است که در سال ۲۰۱۴ هنوز هم باید درباره این موضوع حرف بزنیم، اما بعضی از مردم بارداری را یک دوره و تفریح خودخواهانه برای زنان میدانند که هزینههایش را کارفرما پرداخت میکند. استدلال آنها این است که از یک بنگاه اقتصادی کوچک نمیشود انتظار داشت که از تبعات اقتصادی بارداری خودخواهانه یک زن در دوران بحران اقتصادی آسیب نبیند.
مشکل این استدلال این است که ـ خلاف باورهای عمومی- در بخشی از روند بارداری مردها هم دخیل هستند و البته خود زنان هم برای این نه ماه تعطیلات خیلی خوشحال نیستند. در هر حال آنها ادامه دهنده نژاد انسان هستند. پس غیرمنطقی نیست که از جامعه به ویژه از مؤسسههای اقتصادی و محیطهای کاری انتظار داشته باشیم هزینههای مالی آن را بپردازند.
«بله، اما این زنها همانهایی هستند که برای مجلاتی که شما نقدشان میکنید مینویسند یا آنها را میخرند.»
این همان موقعیت مرغ و تخممرغ است. ما دخترانی به دنیا میآوریم که در پنج سالگی نگران شکل بدن خودشان هستند و در هفت سالگی، یکچهارم آنها برای کم کردن وزن تلاش میکنند. دخترانی تربیت میکنیم که جامعه آنها را با زنان لاغر و ظریف، بلوند با پاهایی بلند، پوستی نرم و سینههایی بزرگ بمباران میکند؛ جامعهای که به زنان القا میکند که ارزشهای زنانه بر ظاهرشان استوار است. اما آنها را برای خریدن مجلههایی که به آنها وعده داده راه و روش لاغر کردن را یادشان میدهد، پوستشان را نرم میکند و ظاهرشان را بهتر میکند، مسخره میکنیم.
تنها زمانی که فرهنگ تغییر کند ـ فرهنگ به معنای نوع رفتار ما نسبت به زنها و انتظاراتی که در آن رشد میکنندـ میتوانیم انتظار داشته باشیم که عرضه و تقاضا در رسانهها تغییر کند.
«بله، اما دخترها خودشان هیچ علاقهای به مباحث علمی ندارند.»
یک بچه میآورید، بزرگش میکنید و مدام با تأکید به او میگویید که فقط باید به موضوعات خاصی علاقهمند باشد. بعد در ۱۵ سالگی یا بیشتر از او میپرسید دوست داری چه چیزی یاد بگیری و بخوانی؟ وقتی جوابش را میشنوید، با هیجان فریاد میزنید که بله! عرف اجتماعی درست میگفت ـ دخترها هیچ علاقهای به ریاضیات و علوم طبیعی ندارند.
«بله، اما خود زنها در زندگی انتخاب متفاوتی دارند.»
معمولاً به شواهد عدم تعادل جنسی در موقعیتهای بالای کسب و کار حمله میشود اما مشکل این نوع استدلال این است که در همین مرحله متوقف میشود و به آن نمیپردازد. موضوع این نیست که زنان، خانواده را به جای کار «انتخاب» میکنند بلکه موضوع قرار گرفتن در موقعیت انتخاب نادرست است، آن هم در حالی که مردها میتوانند با وجود بچه از شغلهای بلندپروازانه خود لذت ببرند، بدون اینکه خودشان را وقف بچهها کنند.
بله، زنها ممکن است بچه داشتن را انتخاب کنند اما آنها ساختار این جامعه را که گزینههای کمی برای مرخصی مشترک والدین، ساعتهای کاری قابل تغییر و پرستاری بچه دارد انتخاب نکردهاند. این گزینهها آنقدر کافی و در دسترس نیستند که زنها بتوانند بدون نگرانی از به خطر افتادن موقعیت شغلیشان، آنها را انتخاب کنند.
«بله، اما زنها هم مردها را وسیله یا ابژه جنسی قرار میدهند.»
با چند مثال نمیشود چیزی را ثابت کرد و موضوعی را عمومیت داد. مثالی که خیلیها در این استدلال مطرح میکنند یکی از تبلیغات «کوکاکولای رژیمی» است و این مثال مدام تکرار میشود چون نمونههای کمی از تبعیض جنسیتی نسبت به مردان در دست است. درست است! مردها هم میتوانند مورد تبعیض قرار بگیرند اما نه به اندازه و گستردگی تبعیضی که نسبت به زنها روا داشته میشود. تبعیض جنسی علیه مردها آنقدر گسترده نیست که بشود تاثیر آن را بر زندگیشان با تبعیض علیه زنها یکی دانست و البته نمیتوان گفت همان تاثیر منفی گسترده را بر جامعه دارد.
«بله، اما زنها بدترین دشمنان خودشان هستند.»
اساس این استدلال مبتنی است بر اینکه؛ چون بعضی از زنها نسبت به زنان دیگر بدجنسی و دشمنی میکنند، ما زنها تا اختلاف میان خودمان را حل نکردهایم نباید جسارت کنیم و با تبعیض و ظلم ساختاری گلاویز شویم.اما گفتن اینکه ما باید بدون در نظر گرفتن جنسیت و به شکلی برابر رفتار کنیم با گفتن اینکه ما باید نسبت به هم مهربان باشیم فرق دارد. این یک تقلای همیشگی است که توجه ما را نسبت به نابرابری عمیق و ریشهای منحرف میکند و به شدت بر کلیشههای جنسیتی زنان بهعنوان افرادی حسود و بدذات متکی است.
«بله، اما زنها الگوهای بدی هستند.»
… ریحانا … مایلی سایروس … بله، تصادفی نیست که بسیاری از زنان خواننده مشهور با سکسمایههای همیشگی اجرا میکنند یا در برنامههایشان لباسهای عریان می پوشند. آنها در جهانی کار میکنند که همکاران مردشان میتوانند پوشیده باشند، اما کارهای آنها بهعنوان خوانندههای زن وقتی فروش میرود که عریان باشند. این نوع دیگری از تمرکز بر فرعیات و نادیده گرفتن علتها است.
مدیریت زنان یا مردان میتواند به یک اندازه خوب یا بد باشد
«بله، اما زنها کارفرماهای خوبی نیستند.»
این بله، اما خیلی خندهدار است. گوینده آن معمولا تنها تجربه همکاری با سه یا چهار زن را داشته و آنها را با ۳.۵ میلیار زن و زنان دیگر روی زمین مقایسه میکند و یک نمونه را قیاسی از همه زنها میداند.
همه ما کارفرمای بد داشتهایم. اما ما هرگز در مورد همکاران مردی که مدیران لایقی نیستند اینطور استدلال نمیکنیم. نمیگوییم همه مردهای جهان در مدیریت مثل هم هستند. چرا در مورد زنان اینطور رفتار میکنیم؟
«بله، اما چرا زنها مرد بد را ول نمیکنند یا طلاق نمیگیرند؟»
این استدلال از بقیه خطرناکتر است چون موضوعش قربانیان خشونتهای خانگی است. سوالهای مختلفی مثل این که «چرا این زن همیشه با مردهای بد میپرد؟»، «چرا مرد را تحریک کرده … چراعصبانیاش کرده؟» و اینکه «چرا چشمش را از اول باز نکرده؟» مطرح میشود که نشانه فقدان درک عمیق از مولفههای روانشناسی درباره خشونت خانگی است و اینکه واقعا چقدر میتوان فردی را که خشونت میکند کنترل کرد؟ این استدلال یعنی یک امتناع لجوجانه که بر نقش قربانی بیشتر از مجرم تاکید میکند. بهترین جواب برای این افراد این است که «باشد، همه اینها درست، اما اصلا چرا آن مرد این کار را کرده؟»
منبع :گاردین
نوشته لارا بیتس
منبع فارسی: رادیو زمانه
|