سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هیچ پروایی از جمهوری اسلامی ندارم
گفتگویی با سیمین بهبهانی


سهیل آصفی


• از شامگاهانی در اوین دهه‌ی شصت می‌گوید که تا صبح صدای گلوله‌ها شمرده شد تا به خاک افتادن زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی شماره شود. از دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ می‌گوید و زندانیان سیاسی‌ای که گروه گروه تیرباران شدند، و پیش می‌آید تا سال‌ها بعد، تا سحرگاهی که سعید سلطان پور، شاعر و کارگردان انقلابی را، این بار پس از «انقلاب» از سر سفره‌ی عقد راهی زندان جمهوری اسلامی کردند و دیگر هرگز به خانه بازنگشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۹ مرداد ۱٣۹٣ -  ۲۰ اوت ۲۰۱۴


 سیمین خلیلی معروف به سیمین بـِهْبَهانی،غزلسرای نامدار و عضو قدیمی کانون نویسندگان ایران، در تهران خاموش شد. در سال 1385 در تهران به سراغ خانم بهبهانی رفتم و گپی زدیم. این گفتگو در فضای سیاسی و روانی مشخص دیگری،آن هنگام که تهدیدات نظامی غرب علیه کشور ما فزونی گرفته بود و بخشی از «اپوزیسیون» حاکمیت که در انتظار «دموکراسی» و «بشردوستی» واشینگتن و ناتو پس از بغداد در تهران،بعضا «واقع بینانه»، جلوی تلویزیون های فارسی زبان غرب نشسته بودند و وضعیت زندانیان سیاسی وقت در اعتصاب غذا و ضرورت اتحاد، با وی انجام گرفت. بیاد شور و همت سیمین بهبهانی، مرور این خطوط را پر بی راه ندیدم.
س.آ
آگوست 2014
...............

سیمین بهبهانی، «بانوی غزل ایران»، در هشتمین دهه‌ی عمر خود، چین بر پیشانی اش نشسته و گیسوان سپیدش، یاد ایام دور را زمزمه می‌کند تا امروز؛
سیمین بهبهانی در یک روز داغ تابستانی میزبان ما شده است تا با همان طنز همیشگی‌اش که ریشه در آموزگاری او دارد، از درد بگوید و از داستان بی سرانجام زندانی سیاسی در میهنی که یکصد سال پس از انقلاب ناتمام مشروطیت، هنوز که هنوز است بی قراری را دوره می‌کند. سروده‌هایی از او، ("دوباره می‌سازمت وطن" ،" یک دریچه آزادی، باز کن به زندانم") و تصاویری از دیروز و امروز سیمین، آذین دیوارهای خانه‌ی اوست. شاعر کهنسال، با نمی از اشک در چشمانی که سوی چندانی از آن‌ها باقی نمانده است، یاد ایام را مرور می‌کند و تاکید می‌کند که هیچ پروایی از جمهوری اسلامی ندارد. او از شامگاهانی در اوین دهه‌ی شصت می‌گوید که تا صبح صدای گلوله‌ها شمرده شد تا به خاک افتادن زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی شماره شود. از دوران پس از کودتای 28 مرداد 1332 می‌گوید و زندانیان سیاسی‌ای که گروه گروه تیرباران شدند، و پیش می‌آید تا سال‌ها بعد، تا سحرگاهی که سعید سلطان پور، شاعر و کارگردان انقلابی را، این بار پس از «انقلاب» از سر سفره‌ی عقد راهی زندان جمهوری اسلامی کردند و دیگر هرگز به خانه بازنگشت. و پیش می‌آید و می‌آوردمان تا شبی که در نظام ولایت فقیه، روزنامه نگار و محقق نامدار ایران، رحمان‌هاتفی (حیدر مهرگان) تا صبح با ناخن صورت خود را خراشید و زخمی کرد تا نتوانند از او نیز مانند دیگر یارانش برای اعترافات تلویزیونی فیلم‌برداری کنند. هنوز خون هزاران زندانی سیاسی دیگر بر سلول‌‌های اوین خشک نشده بود که که سینه‌ی فروهرها کارد آجین شد و صدها نام دیگر، تا سرگذشت دگراندیشان ایرانی مکرر شود و بیاید تا امروز، تا اکبر محمدی..

سهیل آصفی: خانم بهبهانی، در طول سالهای اخیر هر جا که حرف و سخنی از «آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی جمهوری اسلامی بوده، شما فعالانه حضور پیدا کردید. سخن گفتید، شعر سرودید و... ، به ما بفرمایید چه ضرورت و نیازی دیده اید برای چنین حرکتی در این دوران خاص در میهن ما؟

سیمین بهبهانی: برای اینکه سخن گفتن،اظهار عقیده کردن و روی عقیده خود ایستادن یکی از ارکان دموکراسی است. اگر ما در پی برقراری دموکراسی در کشورمان هستیم باید هر فردی بتواند عقاید خود را ابراز کند. هر کس حرف دل خود را بزند و پیشنهادات خود را برای اصلاح جامعه ارائه دهد. وقتی امکانی برای چنین حرکتی نیست، آزادی در یک کشور بی معنی است. البته رعایت حقوق دیگران در آزادی اهمیت خود را دارد. باید حقوق بشر کاملا رعایت شود. نه کسی محکوم به خفقان باشد و نه کسی زیر آتشبار برود.

خب ما در سال 57 به هر حال شاهد حرکتی بودیم که اسمش را گذاشتند انقلاب، قیام یا هر چه. خواسته‌ها و در واقع آرمان‌های این حرکت که به نوعی از انقلاب مشروطیت به این سو استمرار داشته، بی آنکه به فرجام مورد نظر برسد از دید کارشناسان سه مولفه‌ی «استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی» بوده است. حال به نظر شما، وضعیت زندانیان سیاسی در زمان نظام پادشاهی با نظام ولایت فقیه چه تفاوتی پیدا کرده؟

در هر دو سیستم زندانی سیاسی داشتیم و داریم. آن زمان هم در کشور ما خفقان حاکم بود. البته آزادی‌های فردی بیشتر بود. چون حکومت، یک حکومت دینی نبود. یک حکومت سکولار بود.

یعنی ماهیت "حکومت دینی" وضعیت را بغرنج تر کرده است؟

بله، چون امروزه دین در تمام مظاهر زندگی مردم ایران دخالت می‌کند. بنابراین، علاوه بر اینکه آزادی بیان در کشور ما وجود ندارد، مقداری هم از آزادی‌هایی که در این حوزه‌ی فردی هست، به دلیل ماهیت دینی حکومت سلب شده است. دخالت حکومت دامنه‌ی وسیعی پیدا کرده. یعنی شما از ظن خودتان هر انتقادی را ممکن است مخالفت با دین تعبیر کنید. دامنه‌ی سلب آزادی‌ها در کشور ما وسیع‌تر شده است.

زمانی که انقلاب بهمن اتفاق افتاد، قرار بود در همه‌ی زندان‌ها باز شود و اصلا شعار محوری مردم «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» بود. گمان می‌کنید در طول این بیست و هفت سال چه گذشت بر ما؟

خب همه ما در انقلاب شرکت کردیم. ما فکر می‌کردیم که آزادی را به دست خواهیم آورد. در حالی که در طول این بیست و هفت سال که از عمر جمهوری اسلامی می‌گذرد زندان‌های ما مملو از زندانیان سیاسی و عقیدتی شده است. زندانیانی که خیلی از آن‌ها تنها به جرم اظهار عقیده به زندان افتاده‌اند. تعداد زیادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی ما در زندانهای جمهوری اسلامی از بین رفته‌اند و تعدادی از آن‌ها هم که باقی ماندند در خارج از زندان معدوم شدند. آن‌ها که در زندان‌ها اعدام شدند زیادند. از شاعر جانباخته‌ی عضو کانون نویسندگان ایران، زنده یاد سعید سلطان پور یا سعیدی سیرجانی ودیگران، و آن‌ها که در خارج از زندان به قتل رسیدند مانند فروهرها، پوینده و مختاری، میر علایی، تفضلی، زال زاده و... تازه ترین این قربانیان اکبر محمدی است. پیش از او نیز یک عکاس، روزنامه نگار ایرانی مقیم کانادا، زهرا کاظمی که در زندان اوین به جرم عکس برداری از دانشجویان و خانواده زندانیان سیاسی با شکنجه به آن شکل جان باخت. خب، این‌ها همه خلاف اصول اولیه‌ی حقوق بشر است.

از دهه‌ی شصت چه به خاطر دارید خانم بهبهانی؟ از سال‌های شصت و شصت و یک تا کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان 67 که چندی پیش هجدهمین سالگرد آن بود؟

من آن زمان مرتب از اعدام دسته جمعی بسیاری از جوانان ایران زمین می‌شنیدم. اوایل انقلاب کشتارها بسیار وسیع بود.
کسانی که در زندان‌های جمهوری اسلامی بوده‌اند تعریف می‌کنند که هر شب تا صبح تنها صدای گلوله‌ها را می‌شنیدند و از روی صدای تیرها تعداد جانباختگان سیاسی را می‌شمردند. گورهای دسته جمعی امروز وجود دارند. گفته‌اند که پیکر تعداد زیادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی را با کامیون تا این گورهای دسته جمعی برده‌اند و گونی گونی بدون هیچ نشانی خاک کرده‌اند. فهرستی که از اسامی جانباختگان در خارج از کشور منتشر شده است بسیار زیاد است. این افراد اغلب یا از مجاهدین خلق بودند یا فدائیان خلق (اکثریت و اقلیت)، حزب توده، راه کارگر، پیکار و... من با هیچ کدام از این سازمانهای سیاسی نزدیکی خاصی نداشتم و کار نکردم.

شنیده‌ام که در ایام جوانی تان سمپات سازمان جوانان حزب توده ایران بودید؟

بله،در جوانی سمپات حزب توده بودم. با سازمان جوانان کار می‌کردم. ولی زمانی که دیدم رفتار آن‌ها متناسب با تفکر من نیست کنار کشیدم. بعد از بیست و هشت مرداد دیگر با هیچ تشکل سیاسی کار نکردم.
پنجاه و سومین سالگرد کودتای بیست و هشتم مرداد 32 را پشت سر گذاشتیم. از فضای سیاسی و اجتماعی کشور بعد از سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق چه به خاطر دارید، بازگشت پادشاه و موج تیرباران و مهاجرت ناگزیر تحول‌خواهان؟

بعد از کودتا مدتی سکوت مطلق حاکم شد و روزنامه و مجله‌ای به آن شکل منتشر نشد. اعدام چند دسته از نظامیان توده‌ای را شاهد بودیم که در دسته‌ی اول اعضای سازمان نظامی حزب توده، مرتضی کیوان، نویسنده و منتقد بزرگ ایران بود. متهمین دیگر نیز تا سال‌ها در زندان بودند و بعد آزاد شدند. بعد از چند سال تازه چند مجله مثل «سپید و سیاه» و «امید ایران» و.. در آمد. روزنامه‌ها کم کم به انتشار خود ادامه دادند و باز همه چیز از نو رویید تا رسیدیم به انقلاب.

خانم بهبهانی، میهن ما فصول مختلفی را از به کام رسیدن‌ها و ناکامی‌ها در طول این صد سال پس از مشروطیت به خود دیده است. یکی از این نقاط عطف هم شاید « دوم خرداد 76» بود. در اوج آن دوران خود شما واقعا چقدر باور داشتید که ممکن است چیزی تغییر کند؟

من معتقد بودم بعد از هشت سال جنگ با عراق و ویرانی‌هایی که بارآمده بود و محرومیت‌هایی که مردم این کشور متحمل شده اند، باید اوضاع بهتر شود. آمدن خاتمی در چنین شرایطی خیلی امید بخش بود و مردم واقعا در انتخابات سال 76 ابراز احساسات زیادی برای این جریان می‌کردند. متاسفانه در همان سال اول پس از انتخاب ایشان، قتل‌های سیاسی معروف به « قتل‌های زنجیره‌ای» به وقوع پیوست و ادامه پیدا کرد. این مسئله فضای ناامیدی را به جامعه بازگرداند. بخصوص که پیگیری این قتل‌ها به جایی نرسید و دکتر ناصر زرافشان، وکیل شجاع این پرونده را نیز به زندان انداختند. دفعه دوم هم که آقای خاتمی انتخاب شد باز ته مانده‌ی امیدی در مردم وجود داشت که آن هم متاسفانه خیلی زود به یأس بدل شد و فضا بدتر از اول شد.

در سال گذشته همزمان با تب و تاب انتخابات نهم ریاست جمهوری، تحول‌خواهان ایران با انجام تجمعات و راهپیمایی‌هایی بار دیگر بر مطالبات مردم تاکید کردند. هفت روز تجمع در برابر زندان اوین برای آزادی دکتر ناصر زرافشان و کلیه‌ی زندانیان سیاسی و عقیدتی، تجمع زنان در برابر دانشگاه تهران، تجمع برای آزادی اکبر گنجی و در برابر بیمارستان میلاد تهران در زمان اعتصاب غذای او و بسیاری فعالیت‌های دیگر. شما در همه‌ی این تجمعات حضور فعال داشتید. برای ما از این همراهی تعریف کنید.

من گنجی را مستحق آن همه عذاب نمی‌دیدم. بعد از آن اعتصاب غذایی که انجام داد و رو به مرگ رفت، در آغاز اعتصاب غذای او من یک شعر برای او سرودم و زمانی که لازم بود اعتصاب خود را بشکند شعر دیگری سرودم. همان زمان که در برابر بیمارستان میلاد تجمع بود ما خواستیم برای دیدن او به اتاقش برویم. تا طبقه‌ی دوازدهم بیمارستان میلاد هم از پله‌ها بالا رفتیم و با پزشکش ملاقات کردیم، اما اجازه دیدار با او را به ما ندادند. من شعری را که برای او سروده بودم و در آن از او خواسته بودم که اعتصاب غذای خود را بشکند با یک شاخه گل توسط دکترش برای او فرستادم. اکبر گنجی در بیمارستان میلاد درست در آستانه‌ی مرگ قرار داشت.

خانم بهبهانی، اخیرا با خروج آقای گنجی از کشور و کارزار سه روز اعتصاب غذا برای آزادی سه زندانی به نمایندگی از سه جریان سیاسی کشور واکنش‌های مختلفی در این زمینه ابراز شد. کانون نویسندگان ایران که شما هم عضو آن هستید با صدور اطلاعیه‌ای همراهی در این کارزار را رد کرد، اما شما بر اعلام حمایت خود تاکید کردید. قضیه چه بود؟

ببینید، کانون نویسندگان ایران، تشکلی مستقل است که از نویسندگانی با عقاید مختلف که ممکن است با یکدیگر مخالفت عقیدتی هم داشته باشند تشکیل شده است. بنابراین ما نمی‌توانیم از همه بخواهیم که یک مشی را دنبال کنند. ما تنها بر سر دو اصل با یکدیگر توافق کرده‌ایم و آن مخالفت با سانسور و موافقت با دموکراسی است. یعنی خواهان دموکراسی هستیم و مخالف سانسور. هر نویسنده‌ای که این دو اصل را با هر عقیده و مرام و مذهب و مسلک بپذیرد می‌تواند عضو کانون نویسندگان ایران باشد. عده ای با حمایت از این اقدام آقای گنجی مخالف بودند ما نمی‌توانیم به آن‌ها تحمیل کنیم که شما موافقت خود را اعلام کنید. بنده با حمایت از گنجی موافق بودم و هنوز هم سر این موضع خود هستم و امیدوارم که اکبر گنجی بتواند که یک مرد آزاده، پاک و قابل احترام باقی بماند.

یکی از نقدهایی که به حرکت اخیر آقای گنجی از سوی نیروهای چپ و دموکرات کشور وارد شده بود، عدم ذکر نام دکتر ناصر زرافشان در فهرست او بود. گفته شد که به این ترتیب این حرکت از آنچه به « لیبرال‌های دینی» مشهور شده نشات می‌گیرد و چرا ما باید دنبال آن‌ها راه بیفتیم. نظرتان در این زمینه چیست؟

به هر حال گنجی در ابراز عقیده و تصمیم گیری‌های خود آزاد است. ما که از عقاید گنجی حمایت نمی‌کردیم. ما برای آزادی گنجی حرف زدیم و برای این مسئله کوشش کردیم. برای اینکه بتواند آنچه را که می‌خواهد به افکار عمومی جامعه بگوید. حالا لازم نیست هر زندانی سیاسی، زمانی که آزاد شد، هر چه بگوید درست است و باید مورد پذیرش همه قرار بگیرد. ممکن است عقاید او درست نباشد. اما من آنچه را که تا به حال گنجی اظهار داشته است پسندیده‌ام و گمان می‌کنم که تا به حال درست رفتار کرده است.

مسئله‌ی اتحاد اینجا مطرح است. چطور می‌توان بر سر حداقل‌هایی برای حرکت و نقش آفرینی در تحولات آتی کشور بین نیروهای سیاسی مختلف "اتحاد" صورت بگیرد؟

من به "اتحاد" اعتقاد دارم. معتقدم که تا آنجا که می‌توانیم باید موجب نزدیکی گروه‌ها، سازمان‌ها و احزاب و افراد سیاسی به یکدیگر شویم. البته کانون نویسندگان ایران، حزب یا گروه سیاسی نیست ولی یک تشکل است. تشکل‌های مختلف ما نباید در کار یکدیگر کارشکنی کنند. باید آنچه را که می‌پسندند بپذیرند و با آنچه که نمی‌پسندد منطقی مخالفت کنند. تحمل عقاید دیگران، ولو مخالف، خاصیت اصلی دموکراسی است.

گمان می‌کنید این "حداقل‌ها" برای نزدیکی نیروهای سیاسی مختلف کشور چگونه می‌تواند تعریف شود؟

مسائل بالقوه در این مسیر بسیار زیاد است. ما می‌توانیم با گذشت و همفکری و همزیستی مسالمت آمیز به توافق‌هایی با یکدیگر برسیم. اما بالفعل، برخی اوقات معادله درست درنمی‌آید. خود خواهی‌ها و ابراز احساسات و پافشاری روی عقاید، تعصب ورزیدن روی عقاید و.. افراد و گروه‌های سیاسی را از یکدیگر جدا می‌کند.

نگرانی دیگری که در مورد کارزار اکبر گنجی برای آزادی زندانیان سیاسی وجود داشت و توسط برخی از فعالان سیاسی مطرح شد، تکرار اتفاقی بود که در بهمن 57 روی داد؛ یعنی پیروی از یک فرد و شعارهایش بدون اینکه بدانند او آن‌ها را به کجا می‌برد.

من گمان نمی‌کنم چنین چیزی در اکبر گنجی وجود داشته باشد. در ملاقات‌های کوتاهی که با او داشتم، گمان نمی‌کنم که او قصد دارد عده ای را دنبال خود راه بیندازد. چنیدن بار هم از طریق شبکه‌های ماهواره ای پای سخن او بوده‌ام، و چنین چیزی را احساس نکردم. این روزگار دیگر روزگاری نیست که یک نفر بیاید لیدر شود و عده‌ای را دنبال خود بکشد.

به نظر برخی تحلیل‌گران، میهن ما هم اکنون در وضعیت بغرنجی قرار گرفته است. یک سو حاکمیت اقتدارگرایی ایستاده که منافع ملی ایران را نقض می‌کند، و دیگر سو، قدرت‌های جهانی که آن‌ها هم به نوبه‌ی خود منافع ملی کشور ما را تهدید می‌کنند. به گمان شما، در چنین اوضاعی وظیفه‌ی مبرم نیروهای دموکرات کشور، جریان‌هایی که هنوز به سه مولفه‌ی اصلی « آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی» پابندند، در برابر دو نیروی فوق که حتی چشم انداز «حمله‌ی نظامی و جنگ» را هم در برنامه‌های خود دارند چیست؟

همیشه با جنگ و زور و قلدری نمی‌توان پیش رفت. برخی اوقات هست که منافع ملی، ایجاب می‌کند که صبوری به خرج داده شود و همه چیز را به ویرانی نکشد. دعوت کردن جنگ با دست خود به کشور کار غلطی است. من البته معتقد به این نیستم که ایرانیانی هستند که منتظر رو کردن جنگ به کشورشان باشند. چون گمان می‌کنم هیچ آدم عاقلی چنین کاری نمی‌کند. ولی اگر هم افراد یا جریان‌هایی هستند که از روی بی فکری و کم اندیشی چنین نقشه‌ای در سر دارند، امیدورارم خیلی زود متوجه شوند و بار دیگر جنگ منافع ملی کشور ما را تهدید نکند. مردم ایران دیگر توان تحمل عواقب جنگ دیگری را ندارند و نتیجه‌ی جنگی که ممکن است به کشور ما تحمیل شود، می‌تواند به تجزیه‌ی ایران بیانجامد.

برخی از این جریان‌ها و حتی برخی از مردم گمان می‌کنند که متعاقب یک حمله‌ی نظامی هدفمند، احتمال تغیر حکومت در ایران وجود دارد. چنین چیزی را محتمل می‌دانید؟

ببینید، در اینجا مسئله‌ی عوض شدن حکومت مطرح نیست. مسئله این است که درست رفتار شود. ممکن است که این حکومت برود و هیچ چیز تغییر نکند و بدتر از الان هم شود. ممکن است عقل‌ها به کار بیفتد و وضعیت تغییر کند. برای من مهم نیست که چه حکومتی بر سر کار باشد. برای من رفتار آن حکومت مهم است.

گفته می‌شود که هم اکنون، پیرو پروژه‌ای که به « اپوزیسیون سازی» توسط برخی جریان‌های «نئوکان (نومحافظه‌کاران) در ایالات متحده مشهور شده، بحث «حمله‌ی نظامی» به ایران کاملا پیگیری می‌شود.
بله، من این جریان‌ها را می‌شناسم. جریان‌هایی هستند که آرزو دارند امریکا بیاید روی کشور بمب بریزد بلکه یکی از این بمب‌ها هم روی فلان جا و فلان آدم بیفتد. ولی هیچ نتیجه‌ای از این جنگ عاید مردم ایران نمی‌شود. هر جنگی در ایران در بگیرد، قطعا منجر به تجزیه ایران می‌شود.

خانم بهبهانی، برگردیم به مسئله‌ی زندانیان سیاسی. وقتی راجع به زندانیان سیاسی حرف می‌زنیم، لازم است از یک بخش فراموش شده، یعنی خانواده و خصوصا همسران زندانیان سیاسی هم بگوییم. کسانی که در طول تمام زمانی که همسرانشان رنج زندان را تحمل می‌کنند وهمه مشقات زندگی در یک جامعه‌ی مردسالار را به دوش می‌کشند.

بله، من بارها گفته‌ام که وقتی یک نفر را زندانی می‌کنند تنها آن یک نفر آسیب نمی‌بیند. خانواده او آسیب می‌بیند و در آینده‌ی آن‌ها تاثیر می‌گذارد. کسانی که قضاوت می‌کنند باید بدانند که حتی همان‌ها که از نظر آن‌ها گناهکار هستند (که اصولا به نظر من "زندانی سیاسی" گناهی ندارد)، باید وقتی او را دستگیر می‌کنند برای خانواده‌ی او هم فکری کنند. یعنی حداقل
امکانات را برای خانواده‌ی او فراهم کنند.

خانم بهبهانی، در طول این سال‌ها حرف و سخن خود را بارها به طور رسایی مطرح کرده‌اید. آیا هیچ وقت به تبعات این مسئله برای خودتان در کشور فکر کرده‌اید؟

این پرسشی است که بارها از من شده است. من نه برانداز هستم، نه چریک، نه قصد تخریب دارم. آدمی هستم که حرفی را که به نظرم حق می‌آید مطرح می‌کنم و هیچ پروایی از جمهوری اسلامی ندارم. حالا اگر می‌خواهند زبان مرا ببرند، بیایند ببرند. اگر می‌خواهند چشمم را کور کنند، بکنند. من امیدوارم که همه زندانیان سیاسی و عقیدتی به زودی آزاد شوند، آسایش و آرامش به این مملکت داده شود، مردم آرام باشند و فشارهای غیر عاقلانه‌ی دیگر به این مردم وارد نشود. این مردم دیگر تاب ندارند..

توضیح: این گفتگو در سال 1385 ،توسط دوستی،اولین بار در این آدرس منتشر شده است:
www.gozaar.org
سکانس یک: خارجی- روز- رو به روی درب اصلی زندان اوین، بهاریه سال 1385: نوروز بی مرغانه و اعجازی که فرزند باور است...
www.asar.name

«خانه آنجاست که مبارزه است» بازانتشار مقاله سهیل آصفی در روزنامه ی آلمانی «تاتس» در وبسایت«روزنامه نگاران در تبعید» پیرامون مفهوم «خانه» که برای اولین بار در یک روزنامه ی بزرگ آلمانی از رحمان هاتفی(حیدر مهرگان) روزنامه نگار فقید ایرانی یاد شده است.
journalistsinexile.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست