یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

کور در غزه
یوری اونری – برگردان: هاتف رحمانی


• هیچ راه حل واقعی برای غزه بدون راه حلی واقعی برای فلسطین نمی تواند وجود داشته باشد. محاصره باید، با در نظر گرفتن شایسته نگرانی امنیتی جدی دو طرف پایان یابد. نوار غزه و کرانه باختری (با اورشلیم شرقی) باید دوباره متحد شود. چهار "گذرگاه امن" بین دو سرزمین، بر اساس توافق اسلو، حداقل باید گشوده شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣۰ مرداد ۱٣۹٣ -  ۲۱ اوت ۲۰۱۴


دردسر جنگ آن است که دو طرف دارد.
همه چیز می توانست خیلی آسان تر باشد اگر جنگ فقط یک طرف داشت. البته طرف ما.
درآن صورت شما می توانستید تا زمانی که همه چیز کامل شود نقشه شگفت انگیزی برای جنگ بعدی بکشید، برای آن تدارک ببینید، برای آن آموزش ببینید.
و زمانی که جنگ آغاز می شود، موجب نهایت شگفتی شما پدیدار می شود که طرف دیگری هم وجود دارد، که نقشه شگفت انگیزی دارد، که برای آن تدارک دیده است، که برای آن آموزش دیده است.
زمانی که دو برنامه رو در رو می شوند، همه چیز غلط از آب در می آید. هر دو برنامه فرو می ریزند. شما نمی دانید چه اتفاقی در حال وقوع است. چگونه ادامه می یابد. کارهایی را انجام می دهید که برنامه ای برای آن ندارید. و زمانی که به اندازه کافی بدون برنامه عمل کردید و می خواهید از آن خارج شوید، نمی دانید چگونه از آن خارج شوید. پایان دادن به یک جنگ بسیار مشکل تر از آغاز جنگ است، به ویژه وقتی که هر دو طرف به اظهار پیروزی نیاز دارند.
این وضعیتی است که اکنون در آن قرار داریم.
اصلا جنگ چگونه آغاز شد؟ بستگی به آن دارد که بخواهید از کجا آغاز کنید.
مثل همه جای دیگر، هر رویدادی در غزه بازتاب رخ داد دیگری است. شما کار هایی را انجام می دهید به این دلیل که طرف دیگر برخی کارها را انجام می دهد. آن چه آن ها انجام می دهند به دلیل آن است که شما برخی کارها را انجام داده بودید. شما می توانید این کار را تا آغاز تاریخ یا حداقل تا زمان سامسون قهرمان پیگیری کنید.
سامسون، یادآوری خواهد شد، توسط فلسطینی ها دستگیر، کور وبه غزه آورده شد. او در آنجا در حالی که فریاد می زد: "بگذار روح من با فلسطینی ها بمیرد!" (داروی ها ۱۶:٣۰) با خراب کردن معبد بر سر خود و تمام رهبرها و مردم خودکشی کرد.
اگر آن (حکایت) خیلی دور است، بیایید با آغاز اشغال کنونی در سال ۱۹۶۷ آغاز کنیم.
(اشغال فراموش شده ای پیش از آن وجود داشت. وقتی که اسرائیل نوار غزه و تمام صحرای سینا را در مسیر جنگ سوئز ۱۹۵۶ به تصرف در آورد، داوید بن گوریون تاسیس"سومین پادشاهی اسرائیل" را اعلام کرد، اما تنها، چند روز بعدتر، با صدای شکسته ای اعلام نمود که به پرزیدنت دوایت ایزنهاور قول داده است از کل شبه جزیره سینا عقب نشینی کند. برخی حزب های اسرائیلی از او خواستند حداقل نوار غزه را حفظ کند، اما او خودداری کرد. چون نمی خواست صدها هزار عرب دیگر را در اسرائیل داشته باشد.)
جنگ روز، که طی آن ما دوباره غزه را اشغال کردیم. من تنها دو کارگر عرب ساختمانی را بیرون دیدم، یکی از اهالی کرانه باختری و دیگری از نوار غزه، که دقیقا کار همانندی را انجام می دادند، اما دستمزدهای مختلفی دریافت می کردند. دستمزد مرد غزه ای بسیار کمتر بود.
بعنوان عضو کنست (مجلس اسرائیل) من پرسش هایی مطرح کردم. مقام بلند پایه ای برای من توضیح داد که این یک مسئله سیاسی است. هدف آن است که سبب شویم عرب ها غزه را ترک کنند و در کرانه باختری (یا هر جای دیگری) اقامت کنند، در راستای متفرق کردن ۴۰۰ هزار نفر عربی که آن موقع در نوار زندگی می کردند، که اکثرا آن ها رانده شده از اسرائیل بودند. این سیاست آشکارا خیلی خوب پیش نرفت – اکنون تقریبا ۱.٨۰میلیون نفر در آنجا زندگی می کنند.   
سپس، در فوریه ۱۹۶۹، من هشدار دادم: "(اگر به این سیاست ادامه دهیم) ما با انتخابی وحشتناک – تحمل موجی از تروریسم که کل کشور را فرا خواهد گرفت، یا درگیری در انتقام و سرکوبی آن چنان وحشیانه که روح ما را فاسد خواهد کرد و سبب محکومیت جهانی ما خواهد شد – روبه رو خواهیم شد."
من این را نه برای دمیدن شیپور خود، بلکه برای نشان دادن آن که هیچ فرد عاقلی نمی تواند آن چه را درحال وقوع است پیش بینی کند ذکر می کنم.
برای غزه برای رسیدن به این نقطه زمان زیادی برد.
من غروبی را در میانه دهه ۱۹۹۰ در غزه به یاد می آورم. من به یک کنفرانس فلسطینی (درباره زندانی ها) دعوت شده بودم، که چند روز طول کشید و میزبان من از من دعوت کرد تا با راشل (همسر آقای اونری - مترجم) در هتلی در ساحل دریا اقامت کنم. غزه آن زمان محل زیبایی بود. در اواخر غروب ما به قدم زدن در طول بلوار مرکزی پرداختیم. ما صحبت های خوش آیندی با افرادی که ما را بعنوان اسرائیلی می شناختند داشتیم. ما خوش حال بودیم.
من روزی را هم به یاد می آورم که ارتش اسرائیل از بخش اعظم نوار عقب نشینی کرد. نزدیک شهر غزه یک برج دیدبانی عظیم اسرائیلی، به بلندی چندین طبقه وجود داشت، "طوری که سربازهای اسرائیلی می توانستند از آن جا به هر پنجره ای در غزه نگاه کنند". زمانی که سربازها رفتند، من، با عبور از صدها پسر شادی که مثل فرشته ها روی نردبان در رویای یعقوب تورات بالا و پایین می رفتند به بالای برج رفتم. ما باز هم خوشحال بودیم. آن (پسر)ها اکنون احتمالا عضوهای حماس هستند.
زمانی بود که یاسر عرفات، پسر یک خانواده نوار غزه ای، به فلسطین بازگشت و ستاد مرکزیش را در غزه بنا کرد. فرودگاه زیبای جدیدی ساخته شد. طرح هایی برای یک بندر دریایی بزرگ جدید به چرخش در آمدند.
(یک شرکت اسکله ساز بزرگ المانی محتاطانه به من نزدیک شد و از من خواست تا با استفاده از رابطه دوستانه ام با عرفات کار بندر را برای آن ها بگیرم. آن ها به پاداش بسیار بزرگی اشاره کردند. من مودبانه پیشنهاد آن را رد کردم. در طی تمام سال هایی که من عرفات را می شناختم، هرگز درخواست مساعدتی از او نکردم. من فکر می کنم که این بنیاد دوستی نسبتا عجیب ما بود.)
اگر بندر ساخته شده بود، غزه می توانست به یک قطب آباد تجاری تبدیل شود. سطح زندگی می توانست با شیب زیادی ارتقا یابد و تمایل مردم به رای دادن به حزب اسلامی رادیکال می توانست کاهش یابد.
چرا این اتفاق عملی نشد؟ اسرائیل از دادن اجازه به ساخته شدن بندر خودداری کرد. برخلاف تعهد ویژه در موافقت نامه ۱۹۹٣ اسلو، اسرائیل گذرگاه های بین نوار و کرانه باختری را مسدود کرد. هدف جلوگیری کردن از هر احتمال بنا کردن یک دولت فلسطینی پایدار بود.
در حقیقت، آریل شارون نخست وزیر بیش از ده ها شهرک در طول ساحل غزه را خالی کرد. امروز یکی از شعارهای راست گراهای ما "ما کل نوار غزه را خالی کردیم و در عوض چه دریافت کردیم؟ راکت های قسام" است. بنا بر این: نمی توانیم کرانه باختری را رها کنیم.
اما شارون نوار را به مقام های فلسطینی بر نگرداند. اسرائیلی ها عقده روحی ایده انجام "یک طرفه" کارها را دارند. ارتش عقب نشینی کرد، نوار غزه، بدون دولت، بدون هیچ توافقی بین طرفین در هرج ومرج رها شد.   
غزه در بدبختی غرق شد. در انتخابات ۲۰۰۶ فلسطین، تحت نظارت جیمی کارتر رئیس جمهور پیشین امریکا، مردم غزه، همانند مردم کرانه باختری- اکثریت نسبی را به حزب حماس دادند. وقتی که قدرت حماس انکار شد، حماس نوار غزه را با زور، همراه با تحسین مردم در دست گرفت.
دولت اسرائیلی با تحمیل محاصره واکنش نشان داد. تنها ورود مقداری کالاهای محدود از سوی مقام های اشغال به غزه تایید شده بود. یک سناتور امریکایی وقتی که دریافت ماکارونی یک ریسک امنیتی در نظر گرفته شده و اجازه ورود نیافته بود سروصدا به راه انداخت. عملا چیزی که از منظر "امنیتی" چشم انداز "قاچاق" اسلحه غیر قابل درک بود، اما از نقطه نظر "اختناق" روشن بود از غزه خارج نمی شد. بیکاری تقریبا به ۶۰ درصد رسید.
نوار تقریبا ۴۰ کیلومتر طول و ۱۰ کیلومتر عرض دارد. در شمال و شرق هم مرز اسرائیل، در غرب هم مرز دریا است، که تخت کنترل نیروی دریایی اسرائیل قرار دارد. در جنوب هم مرز مصر است، که اکنون از سوی دیکتاتوری جانور خوی ضد اسلامی اداره می شود، و متحد اسرائیل است. بعنوان تکیه کلامی ادامه دار، غزه "بزرگترین زندان بی سقف جهان" است.
هر دو طرف ادعا می کنند که هدف آن ها پایان دادن به این وضعیت است. اما آن ها دو چیز بسیار متفاوتی را مد نظر دارند.
طرف اسرائیلی مایل است که محاصره به قوت خود باقی بماند، اگر چه با شکلی لیبرال تر. ماکارونی و خیلی چیزهای دیگر اجازه ورود به نوار را خواهند داشت، اما تحت نظارت شدید. نه فرودگاه و نه بندر دریا. حماس باید از مسلح شدن دوباره باز داشته شود.
طرف فلسطینی خواهان رفع محاصره یک بار و برای همیشه، حتی به طور رسمی است. آن ها بندر و فرودگاه خود را می خواهند. آن ها نظارت، خواه نظارت جهانی یا از سوی دولت متحد فلسطینی تحت ریاست محمود عباس را نمی پذیرند.
چقدر این دایره، به ویژه وقتی "میانجی" دیکتاتور مصر است، که بعنوان نماینده اسرائیل عمل می کند ۴گوش است؟ نشان وضعیتی است که امریکا بعنوان یک میانجی ناپدید شده است. پس از تلاش های میانجی گری صلح بی هوده جان کری امریکا به طور کلی در سراسر خاورمیانه مورد نفرت است.
اسرائیل نمی تواند حماس را، آن چنان که سیاست مدارهای نیمه فاشیست ما (حتی در داخل دولت) با درشتی خواهان آن هستند "نابود" کند. حتی اگر واقعا هم بخواهند نمی توانند. اگر حماس "نابود" شود، غزه باید به مقام های فلسطینی (به طور مختصر فتح) باز پس داده شود. معنی آن می تواند متحد کردن دوباره کرانه باختری و غزه، پس از تمام تلاش های طولانی مدت موفق اسرائیل برای منشعب کردن آن ها باشد. این اصلا خوب نیست.   
اگر حماس باقی بماند، اسرائیل نمی تواند اجازه دهد "سازمان ترور" موفق شود. سست کردن محاصره تنها محدود خواهد شد، اگر بشود. مردم حتی حماس را، با رویای انتقام برای ویرانی وحشتتناک انجام شده از سوی اسرائیل در این جنگ بیشتر در آغوش خواهند گرفت. جنگ بعدی – همان طور که تقریبا تمام اسرائیلی ها بنوعی به آن باور دارند – صرفا در اطراف انحصار موقتی خواهد بود.
در پایان، ما جایی قرار خواهیم گرفت که قبلا در آنجا بودیم.
هیچ راه حل واقعی برای غزه بدون راه حلی واقعی برای فلسطین نمی تواند وجود داشته باشد.
محاصره باید، با در نظر گرفتن شایسته نگرانی امنیتی جدی دو طرف پایان یابد. نوار غزه و کرانه باختری (با اورشلیم شرقی) باید دوباره متحد شود. چهار "گذرگاه امن" بین دو سرزمین، بر اساس توافق اسلو، حداقل باید گشوده شود.
انتخابات فلسطین در سر موعد برای ریاست جمهوری و مجلس، با دولت جدیدی مورد پذیرش تمام بخش های فلسطینی باید برگزار و از سوی جامعه جهانی از جمله اسرائیل و امریکا به رسمیت شناخته شود.
گفتگوهای جدی صلح، مبتنی بر راه حل دو کشور، باید آغاز و در طی زمانی منطقی ادامه یابد.
حماس باید رسما توافق صلح به دست آمده از این گفتگوها را بپذیرد.
نگرانی امنیتی مشروع اسرائیل باید مورد توجه قرار گیرد.
بندر غزه باید گشوده شود و نوار غزه و کل کشور فلسطین قادر به واردات و صادرات کالا شوند.
هیچ صحنه ای در تلاش برای "حل" جداگانه یکی از این مشکل ها وجود ندارد. آن ها باید با هم حل شوند. آن ها می توانند با هم حل شوند.
مگر این که بخواهیم به دور و تسلسل ادامه دهیم، از یک "دور" به دور بعدی، بدون امید و رستگاری.
"ما" – اسرائیلی ها و فلسطینی ها - برای همیشه بر پذیرش یک جنگ قفل بزنیم.
یا آن چه را که سامسون انجام داد انجام دهیم: خودکشی.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست