روشن است
سعید سلطانی طارمی
•
روشن است
چشم های تو اگر نبود
من هزار سال پیش پیر می شدم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱ شهريور ۱٣۹٣ -
۲٣ اوت ۲۰۱۴
روشن است
چشم های تو اگر نبود
من هزار سال پیش پیر می شدم
من هزار سال پیش
توی پیچ های کهنگی اسیر می شدم
چشم های تو
نفس روشنای روزگار تازه بود
روزگار تازه ای که منطقش
روی پایه های "هرچه سخت و محکم است دود می شود"
ایستاده بود
روزگار تازه ای که بر سیاهی دلش
آروزی یک سپیده تکیه داده بود.
یادت است؟
زیر قشر نازک تعقلش
پرسشی نمانده بود
هرچه بود بی چرایی حضور یک بهشت
در چِرای نازک نگاههات میچرید
من ندیدم از کجا شروع شد
مثل قصهای که ناگهان
از میانههای خود شروع میکند
از پس مه غلیظ خاطرات مردهام در آمدی.
من هنوز مست بوی آن دو "رستخیز ناگهانی"ام
و خیال میکنم همیشه توی گوشههای دور ذهن من
روز خویش را در انتظار بودهاند.
"من ندیدم از کجا شروع شد" شروع ناقصیست
تو همیشه بیشروع بودهای
مثل هرکسی که فکر میکند همیشه بودهاست
روی انحنای مبهم زمان
هرچه بازگشت میکنی به ابتدا هنوز
در میانههای قصهای.
روشن است
چشم های تو اگر نبود
درک این که آرزو نهاد زندگی ست
درک این که زندگی سپید نیست
درک اینکه آرزو خودش
راه و راهی است
یعنی آدمی همان روندگی ست
سخت، سخت بود.
اعتراف میکنم که نطفهی ذیمیقراطیس
روی نقطهای در انتهای ذهن تو
انعقاد یافت.
اعتراف میکنم که منطق جدید
زیر نفی نفی عادت تو بود
که وجود خویش را شناخت
اعتراف میکنم به خاطر هزار چیز ناشناس
که در ابتدای زندگی نهفتهاست
قرنها تو را ستودهام
اعتراف میکنم که اعتراف میکنم
که شبی هزار روز
در میان بازوان تو سعید بودهام
روشن است
چشمهای تو.
٣/۹/۹۲ زنجان
|