یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش روشنفکری ایران: چالشها و فرصت ها (۷)


علی سالاری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ مهر ۱٣٨۵ -  ۱۷ اکتبر ۲۰۰۶


همزمان با سرکوب آقای کاظمینی بروجردی و هوادارانشان، اکبر گنجی در خارج از کشور جایزهً حقوق بشر دریافت می کرد ولی اساساً یادی و نامی از این روحانی محترم و مردمی که به جرم دفاع از دین غیر سیاسی، سرکوب و راهی شکنجه گاه وزارت اطلاعات انگیزاسیون دینی می شدند، بر زبان نراند. براستی آیا اینها بشر نبودند؟ و یا اینکه امثال گنجی و عماد باقی و خانم شیرین عبادی تنها حامی حقوق بشر حزب اللهی های اصلاح طلب و توده اکثریتی هستند؟   آیا به این دلیل که آقای بروجردی اسلام ولایتی اعم از مطلقه و غیر مطلقه را به چالش می کشد و خواهان پایان دادن به دخالت روحانیت و دین در سیاست است، اصلاح طلبان حکومتی و امثال اکبرگنجی را به بی تفاوتی واداشته است؟
 
فعالین سیاسی قهر کرده از خط امام که به خارج از کشور می آیند، تا کنون بهترین سوژه و طعمه برای مدعیان دموکراسی و حقوق بشر اهدایی غرب و استعمار به کشورهای خاورمیانه بوده و می باشند. استعمار و امپریالیسم در کشورهای نفت خیز و مسلمان خاورمیانه، بویژه ایران، با سه نیرو دشمنی آشتی ناپذیر داشته است. اولاً با جنبش های استقلال طلبانه و رهبران ملی اش که منابع و سرمایه های مملکت را در خدمت رشد و توسعهً شهروندانشان می خواسته اند (مانند نمونهً مصدق). دوم، با جنبش ها و رهبران چپ که گرایشی به سمت نیروها و بلوک رقیب و غیرسرمایه داری داشته باشند. سوم، با هر نیروی   جدی دموکرات و دموکراسی طلب مستقل بومی که خواهان جدایی دین از دولت باشد.
 
با این اوصاف، کدام طیف و نیرو در خط منافع استعمار و امپریالیسم باقی می مانند؟ روشن است که چنین نیرویی را نمی تواند جز در میان گرایش های قومی و مذهبی یافت. استعمار در این رابطه بسیار زیرکانه عمل کرده است. از یک طرف نیروهای مترقی، ملیف چپ و دموکرات مستقل بومی را پیوسته هدف سرکوب و تضییقات خود قرار داده و متقابلاً نیروهای متحجر و ارتجاعی قومی و مذهبی را تقویت کرده اند. بعلاوه، همزمان با تقویت تحجر و درگیری های قومی و مذهبی، علم دفاع از حقوق بشر اقلیت های قومی و مذهبی را برافراشته و بر آتش اختلافات درونی جوامع نفت خیز و مسلمان منطقه دمیده اند !!! این سیاست ناصادقانه و دوگانهً "توپ زدن در دو طرف زمین" برنامهً مکارانهً انگلیسی ها در منطقه، در طول دو قرن گذشته، بوده است. امروزه دولتها، رادیوهای خارجی و نیز مراکز علمی غرب و آمریکا از آنرو اصلاح طلبان حکومتی را بر نیروهای ملی، مترقی و دموکرات و مستقل بومی ترجیح می دهند که می دانند این جماعت ورشکسته در پروژهً حکومت دینی، اکنون مدینهً فاضلهً خود را درکپیه برداری از الگوی غرب یافته و تفاله های فکری آنها را با ولع تمام نشخوار می کنند. این تجربه و رویکرد در میان روشنفکران ایران مربوط به دوران قاجار و یاد آور خاطرهً بلایی است که برسر امیر کبیر آوردند. این خط امامی های تازه از خواب غفلت بیدار شده باید دریابند که غربی ها به تجربه و دست آخر از ایران، بازارآزاد و نفت، آنهم با دولتی عقب مانده،(قومی و مذهبی) فاسد و سرسپرده می خواهند و برای اینکار چه کسی بهتر ازمذهبیون ورشکسته ای که دیروز آیه های قرآن و امروز رنگ عوض کرده جملات کانت و هگل و پوپر را طوطی وار تقلید می کنند.
 
برای مقابله با طرح ها و برنامه های استعماری و ارتجاعی، روشنفکران و فعالان سیاسی واقعا دموکرات، مستقل، ملی و مردمی باید مواضع خود را رادیکال تر کرده، از جدایی دین از دولت، از حقوق بدون تبعیض انسانی و شهروندی همهً ایرانیان، منجمله از حقّ همهً زندانیان سیاسی، بدون تبعیض، دفاع کنند. بزرگترین جنایت علیه بشریت در طول حیات جمهوری اسلامی قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳٦۷ و بدنبالش قتل های زنجیره ایست، اصلاح طلبان حکومتی و مدافعان حقوق بشر این طیف، در حالی که در مخالفت با قتل های زنجیره ای موضع مشحص دارند ولی در مقابل قتل عام غیر انسانی سال ١٣٦٧سکوت پیشه کرده و موضع نگرفته ند. نمی توان مدعی پرچمداری از حقوق بشر بود و از کنار قتل عام زندانیان، صرفا بخاطر مخالفت با خط مشی سیاسی آنها،   بی تفاوت گذشت.
 
براستی در شرایطی که رژیم در مسیر تحجرّ، سرکوب و خشونت رکوردهای قبلی خود را پیوسته شکسته است، جز این انتظاری نمی توان داشت که سرکوبگران دیروز قهرمانان و رهبران امروز اپوزیسیون باشند. خمینی اول در قصاوت و سنگ دلی روی شاه را سفید کرد، بسیاری از نیروهای انقلابی در مقابل اعدام های باصطلاح انقلابی اول انقلاب یا او همراهی کرده و یا چشم برآن بی عدالتی ها فرو بستند. بعد نوبت نیروهای انقلابی مانند مجاهدین و فدائیان اقلیت رسید؛ سایر نیروهای سیاسی بویژه حزب توده و اکثریت برای خمینی و پاسدارانش هورا کشیدند. بعد نوبت حزب توده و اکثریت رسید، و در قتل عام زندانیان سیاسی سال ۶۷ ترو خشک در کنار هم سوختند. صدای آقای منتظری بلند شد ولی خط امامی های آنروز و اصلاح طلبان بعدی سکوت کردند، بعد نوبت عبور از اصلاح طلبان رسید، رفسنجانی و باند موتلفه بشکن می زدند، حالا نوبت رفسنجانی و لابد باند موتلفه رسیده است، خامنه ای از این موج حمایت می کند. فردا که نوبت خامنه ای برسد، علی خواهد ماند و حوضش.
 
در ادامهً این روند ریزش نیروهای رژیم، پیوسته بر صف طویل اپوزیسیون افزوده شده است! تازه ترین اعتراض کننده،   سردار طلایی، فرماندهً نیروی انتظامی تهران است که در مخالفت با سرکوب و دستگیری آقای کاظمینی بروجردی از سمت خود اخیراً استعفا داد، در کسب مقام رهبری اپوزیسیون لابد ایشان بر اکبر گنجی و دیگران مقدم ترند. چرا که او نیز مثل آیت الله منتظری و رهبران اصلاح طلبان، نهایتاً نخواست، نتوانست و یا صلاح ندانست که فرمانده نیرویی سرکوبگر باقی بماند. خوب مبارک است، ناگفته روشن است که هرکس در هر موقعیت و مقامی به نظام استبداد و سرکوب پشت کرده و جانب مردم و یا دموکراسی را بگیرد غنیمت و استقبال کردنی است ؛ ولی بجاست تا این حضرات مدتی در صف طولانی اپوزیسیون انتظار بکشند، تا شاید مقداری از اشتباهات خود و دیگران درس بگیرند و در آینده شاهد تکرار مکررات نباشیم. بعقیدهً نگارنده، مهمترین و اصلی ترین کمبود عموم جریانهای فکری و سیاسی ایرانی، بویژه پروردگان فکری و فرهنگی خمینی که از رژیم کنده شده و می شوند، فقدان خودآگاهی تاریخی می باشد. این مسئله از آغاز اسلام، با حمله و اشغال ایران توسط اعراب و بدنبالشان آخوندهای شیعه گستر در دوران صفوی و قاجار، و اکنون در نظام ولایی حاکم، جملگی بنای موجودیت و بقایشان را بر دشمنی، انکار و زدودن فرهنگ ایران و هویت تاریخی ایرانیان بنانهاده اند.  
 
منظور از خودآگاهی تاریخی چیست؟
 
مبارزهً سیاسی و اجتماعی تنها در صورتی ارزشمند است که برخواسته از تجارب تاریخی ملت، و در جهت ساختن جامعه ای آگاهانه تر، آزادتر، متمدن تر و قرین سعادت و بهروزی باشد؛ و این ممکن نیست مگر اینکه با کسب خود آگاهی تاریخی، سنن، آداب و رسوم و قوانین حاکم بر جامعه خود را بازشناسیم، با راه و رسم مبتنی برجهل و تحجرو تبعیض مبارزه کنیم و روابط، مناسبات، قوانین و سنت های پیشرو، سازنده و تعالی بخش را جانشین آنها سازیم. قبلاً آمده بود که مطالعهً روند رشد و توسعهً اجتماعی بشر گواه آنست که نظام های اجتماعی در طول تاریخ بترتیب حول پیوندهای قبیلگی و قومی، مذهبی، ایدئولوژیک و نهایتا موازین دموکراتیک شکل گرفته اند. روشن است که کم و کیف این پیوندها در بین جوامع مدرن و سنتی، که در مراحل متفاوتی از رشد و تکامل اجتماعی بسر می برند، یکسان نبوده و نیست. در کشورهای سنتی و در حال توسعهً خاورمیانه، منجمله ایران، هنوز پیوندهای اجتماعی سنتی عشیره ای، قبیلگی، قومی و مذهبی پر رنگ ترند. استعمار کهنه و نو نیز روی همین پیوندهای سنتی سرمایه گذاری کرده و می کنند، تا کشورهای مسلمان و نفت خیز منطقه را از هم پاشانده، ضعیف، رام و هرچه بیشتر استثمار کنند. حال آنکه در کشورهای صنعتی و مدرن، وجه طبقاتی، ایدئولوژیک و دموکراتیک نهادهای اجتماعی بارز ترند. برای ایجاد مصالحه و ارتباط سازنده بین این دو وجه از پیوندهای اجتماعی سنتی و مدرن در جامعهً ایران است ، که محتاج و ناچار از اهمیت دادن به خودآگاهی تاریخی و فرهنگی می باشیم. این خودآگاهی معیار بلوغ فکری هر جامعه و کلید ورود به نظام دموکراسی می باشد. مگر جامعه ای که به بلوغ فکری نرسیده چطور می تواند سرنوشت خود را بدست گرفته و دم از استقلال، اتکا بخود و دموکراسی بزند؟ بنابراین، منظور از بازخوانی گذشته در این سلسله مقالات، نه بازگشت به گذشتهً کهن ایران و یا اسلام؛ بلکه هدف رسیدن به خود آگاهی تاریخی و فرهنگی است که بدون آن امکان پویایی فرهنگی و انطباق جامعهً ایران با دنیای بسرعت متحول شوندهً کنونی،   میسّر نمی شود.
 
رابطهً بین آگاهی و خودآگاهی:
آگاهی همان شناخت ما ازپدیده ها و جهان پیرامون است. برعکس سایر حیوانات که محکوم به غرائز و محدود به قانونمندیهای طبیعت و محیط خویشند، انسان قادر است با خود و دنیای پیرامونش تنظیم رابطهً آگاهانه و خلاقانه داشته باشد. بعبارتی، واکنش های انسان معطوف به آگاهی های دائماً فزایندهً اوست، و تنها منبعث از احساس و غرائز او نمی باشند. (با چنین رویکردی به فلسفهً شعائر، روزه گرفتن نیز آنجا که در خدمت تزکیهً نفس، تقویت اراده و غلبه بر غرائزباشد، وقتی در راستای عزیمت از دنیای حیوانی و سمت گیری بسوی زندگیی ارادی تر و آگاهانه تر باشد، مفهومی تعالی بخش و انسانی بخود می گیرد).
 
انسان موجودی است آگاه و در مقابل آگاهیش مسئول؛ اگر انسان در مقابل آگاهی اش مسئول نبود و مهار سرنوشت خودش را آگاهانه بدست نمی گرفت، هرگز قادر نبود بر قهر طبیعت و حیوانات و هم نوعان خود غلبه کند. تنها با شناخت و بکارگیری قانونمندیهای ساری و جاری در طبیعت و جامعه است که آدمی قادر شده منابع، ذخایر و انرژی های طبیعت را کشف کرده، استخراج کند و به خدمت گیرد، زندگی فردی و اجتماعیش را نظام بخشد و راه بهروزی خود و جامعه اش را هموار سازد. زنجیر های اسارت و   استبداد و استثمار را تنها با اراده، همت و مبارزهً آگاهانه می توان گسست؛ و آزادیهای فردی و رستگاری اجتماعی، تنها در گرو عمل آگاهانه است که امکان تحققّ می یابند. بهمین دلیل انسان اشرف مخلوقات است، چرا که با بکارگیری فکر و عقل و خرد و آگاهیش، می تواند خالق هویت خویش، جامعهً خویش و سرنوشت فردی و اجتماعی خود باشد.
 
آگاهی بدون احساس مسئولیت تداعی همان "عالم بی عمل و چشمهً بی آب" است. کسی که سردر گریبان به انفعال و پاسیویسم گرفتار شود، و یا برخلاف میل خود به خدمت دیگری در آید، و یا به استبداد، استتثمار و استعمار تن دهد، بهمان میزان از عنصر انسانیش تهی شده و به نفی ماهیت و نقض حقوق انسانیش رضا داده است. وقتی که عنصر آگاه، بی توجه به مسئولیت آگاهانه اش، سکوت و تسلیم پیشه کند، بدیهی است که زمان، انسان و جامعه از حرکت باز نخواهند ایستاد، تحولات نیز سیر خودبخودی نخواهند گرفت، بلکه ابتکار عمل و سمت و سوی تحولات بنفع جریانات سنتی و ارتجاعی رقم خورده و استعمارگران، استثمارگران و مستبدین، پیوسته پیروز چنین وضعیتی خواهند بود. حتا در زندگی روزمره نیز هرکجا به انفعال و بی تفاوتی تن داده و دست روی دست بگذاریم، مشکلات زندگی بر دوش ما سنگینی کرده و مصائب از هرسو برما چیره خواهند شد؛ تا جایی که خود،   اسیر افکار واهی و یا سهل انگاریهای خویش، به آلت بی اردادهً دست دیگران بدل شده، خوار و ذلیل و مغلوب، از انسان بودن خویش نیز شرمسار شویم.
 
در یک گسترهً وسیعتر، سنتی بودن جامعهً ایران و پیروزی بنیادگرایی مذهبی نیز نه دلیلی بر قدرت برتر سنت و بنیادگرایان، بلکه بطور قطع و یقین از ضعف مدرنیتهً ایرانی ناشی شده است. مدرنیته ای که توسط رضاخان و فرزندش محمد رضا پهلوی پیاده شد با استبداد سیاسی همراه بود؛ مدرنیته ای که توسط روشنفکران چپ، بعد از شهریور بیست، پیگیری شد از علقهً ملی برخوردار نبود. آنچه در سازمانهای دانشجویی چریکی بشارت داده شد، خام و بی برنامه، اتوپیایی و سر در هوا بود، اگر از قلم و قدم آل احمد و شریعتی و بازرگان صلا داده شد، نسبت به تاریخ و فرهنگ ایران بی اعتنا و یا بطور مبالغه آمیزی به هویت مذهبی و اسلامی فرا می خواند. هم مدرنیتهً شاه، هم اسلام شریعتی و بازرگان و هم کمونیسم حزب توده، وارداتی، مصرفی و کوپیه برداری از اصل بودند؛ هرکدام در همان مدار مصرف کننده باقی ماندند، روشن است که تقصیر از بانیان این جریانات روشنفکری نبود، استبداد تحت االحمایهً استعمار و بدنبالش سرکوب و استبداد مذهبی امکان تبادل افکار، تقابل آراء و رشد انتقادی و عینی و عملی فکری به این سه موج روشنفکری ایران را ندادند. یکی بدنبال کپی سکولاریسم و مدرنیتهً غرب، و دیگری بدنبال کپیهً مدل سوسیالیسم شرقی، و نیروهای موج سوم (نه شرقی نه غربی) در پی بازگشت به خویشتن (به اساطیر مذهبی صدر اسلام در مورد شریعتی، بازگشت به قرآن در مورد آیت الله طالقانی و ملی مذهبی ها، و بازگشت به سنت و حدیث و شریعت امامیه توسط خمینی) فرا می خوانده اند؛ بدینسان، جنبش ضد استعماری و آزادی خواهانهً مردم ایران سقف آگاهی ها و آمال خود را به صدر اسلام و یا ایدئولوژی های دوران مدرن جوامع صنعتی محدود نمود و بی اعتنا به تاریخ و فرهنگ کهن و یا ویژگی های عام و خاص جامعهً ایران، آب به آسیاب نیروهای سنتی مذهبی ریختند. هر سه جریان، بی اعتنا به این حقیقت که ایران وارث تاریخ و فرهنگی متفاوت و بسا غنی تر از اعراب مسلمان بوده و یا شکل بندی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ایران با جوامع مدرن صنعتی غرب و یا سایر کشورهای درحال توسعه فرق می کند، بدنبال ماکت سازی از الگوی دیگران در ایران برآمدند. حال آنکه برخلاف آن رویکردهای شکست خوردهً پیشین، باید اسلام، مدرنیته و ایدئولوژی های مدرن چپ و راست، را بومی ساخت، یعنی که آنها را با مواریث تاریخی و ویژگی های فرهنگی و اجتماعی ایران همگون و هماهنگ نمود، و نه بر عکس.   چه اشکالی دارد اگر منشور کورش در کنار کتب مقدس (اوستا، قرآن، نهج البلاغه، تورات و انجیل) و یا کتابهای کارل مارکس و کارل پوپر و دیگران آموزش داده شود، فهم شده و ارج نهاده شود. کوروش از معدود فرمانروایان تاریخ است که در اوج قدرت، اثبات خود را نه در نفی دیگران، و بقای خود را نه در فنای دیگران می جست. پیروزی او پیروزی بردگان، اسیران و بجان آمدگان از ستم، خونریزی و ویرانی قومی و مذهبی بود. آخوندها از این می ترسند که رفتار او با مردم بابل با رفتار سپاهیان اسلام با مردم ایران مقایسه شود. شاید بتوان این واقعیت های ماندگار تاریخ را برای مدتی کتمان کرد ولی نمی شود با حب و بغض عقیدتی و ایدئولوژیک، مسیر حرکت تاریخ را برای همیشه به انحراف کشاند.
 
اینست که فکر می کنم برای جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته، ناگزیر از بازخوانی گذشتهً تاریخی، فرهنگی   و اجتماعی خویش و کسب خودآگاهی تاریخی هستیم. بازخوانی تاریخی بما کمک می کند تا با شناخت هویت و "کیستی خود " بتوانیم به مسئلهً "چیستی خود " در جهان کنونی پاسخ دهیم. بدون خودآگاهی تاریخی جطور بتوان خس و خاشاک ارتجاعی و اسارتبار را، که از دیرباز در فرهنگ ما جا خوش کرده اند، باز شناخته، از مناسبات خود بزداییم؟ متقابلاً، چطور بتوان مواریث زندگی بخش و روح افزای فرهنگ ایران را شناخت، احیا کرد و ارج نهاد؟   تنها با شناخت ضعف و قوت های تاریخی خود است که می توانیم داروی آلام خود را نیز خود تجویز کرده، خود را برای انطباق با دنیای پیچیده تر، هماوردی با رقبای قدرتمند تر، و زندگی صلح آمیزتر و آبرومندتر در منطقه و جهان آماده سازیم.
 
رابطهً آگاهی و خود آگاهی مثل رابطهً تخصص و ایمان است. ایمان فی نفسه چیز بدی نیست! بیان سمبلیک همان آگاهی های بنیادی و پذیرفته شدهً هرکدام ماست، که ملکهً ذهن و عادت عمل ما شده اند، مرتبهً ایمان مبین حلقهً خود آگاهی ماست. اگر مبانی شناخت، حلقهً خودآگاهی و مرتبت ایمان ما مغایر و نا هماهنگ با تخصص و آگاهی های مدرن و علمی ما باشند؛ اگردر حالیکه با آگاهی و تخصص و زندگی ماشینی و الکترونیک مدرن سرکار داریم، هنوز در حلقهً خود آگاهی و ایمان سنتی اسیر باشیم، در آنصورت تعارض بین تخصص و ایمان، و یا جدال بین آگاهی و خودآگاهی های ما، اجتناب ناپذیر می شود. فرد و جامعه ای که بین تخصص و ایمانش، بین آگاهی و خودآگاهیش، تعارض و تناقض ایجاد شود، به بحران هویت دچار می شود؛ رهبران چنان جامعه ای نه از روی آگاهی و مسئولیت، بلکه از سر فریب و نیرنگ، تنها به فکر جیب و موقعیت و مقام خود می افتند؛ فساد و رشوه خواری و اعتیاد و سرکوب رسم روزگارمی شود. اینها همه شمه ای از آثار وعواقب حاکمیت رژیمی در ایران است که بر ایمان و آگاهی   کذب متکی است، و امواج آگاهی بخش رسانه های اطلاع رسانی را به زیان سلامت بیضهً اسلام می داند. تأکید بر این موضوع از آنرو ضروری می نماید که اعمال و حرکات سرکوبگرانهً دولت احمدی نژاد در مقابله با دانشجویان فعال دانشگاه ها و مدارس عالی، و نیز سرکوب گرایشات مذهبی و تعطیلی نهادهای اطلاع رسانی و مدنی کشور، تداعی احیای بیش از پیش همان راه و رسم دوران انگیزاسیون کلیسای کاتولیک در قرون وسطای اروپا را به ذهن متبادر می کند.
 
منظور از کسب خود آگاهی، نه ملاک قرار دادن موازین و معیارهای گذشته و پیشینیان، بلکه بر اساس فهم و شناخت امروزمان از معیارها و موازین شناخته شده و قابل قبول مدرن، می باشد. بدیهی است که در مسیر کسب خودآگاهی تاریخی، بر هر واقعه و حادثه ای می توان از زوایای گوناگون نور تاباند، و به نتایج مختلف رسید. در این نورتاباندن ها و برداشتهای مختلف نیز، اصالت با خود نور و درجهً اصالت آگاهیست و نه بر حاملان آن؛ هرچند این حاملان نور آگاهی ممکن است پیامبران، فلاسفه، دانشمندان، محققین و یا روشنفکران باشند. کسی که اصالت را به حاملان نورآگاهی دهد، لاجرم آگاهی کاذب تولید می کند، چرا که می خواهد با دخل و تصرف در آگاهیها، حقیقت را مخدوش و واقعیت را بنفع خود مصادره نماید. در جوامع سنتی دعوای اصلی بر سر جدال بین این حاملان آگاهی است و نه برسر خود آگاهی؛ یعنی صورت مسئلهً مخدوش شده، و اختلاف و دعوا بر سر لج و لج بازی و مسائل شخصی و باندی و قبیلگی و مذهبی فرو کاسته شده است. حال آنکه برعکس، در جهان مدرن، دعوا بر سر اصل آگاهیست و اعتبار اشخاص و حاملان آگاهی ها، نسبی و گذرا می باشد.
 
این تحول عمده در جهان مدرن، تا حد زیادی، مرحون حل دعوا برسر منشاء و سرچشمهً اگاهی های انسان بوده است. قبل از تئوری تکامل داروین، کلیسای کاتولیک، مثل آخوندهای متحجر مسلمان امروزی، منشأ آگاهی را متافیزیک می دانست. ولی بعد از آن تئوری، دانشمندان علم فیزیولوژی و روانشناسی می توانستند توضیح دهند که کسب، انتشار، تعمیم، و سلب اگاهی، مکانیسمی اجتماعی، فیزیولوژیک و روانی است و حضرت حق را با جدال فکری مخلوقش کاری نیست. آنگاه بود که دریافتند اصلا این کشیشها و آخوندهایی که خود را واسط   خدا، بساط فروش ثواب و بخشش گناهان موً منین، و صاحب امتیاز تولید دانش و آگاهی از طرف باری تعالی می دانند، نان جهل و خرافه و تعصب عوام النانس را می خورده اند و با هرنوع آگاهی که بنیان سست بنیاد بیت عنکبوتی آنانرا به چالش کشد، و دکان و دستک دغلکاری و جهل گستر آنان را تخته کند، سرستیز داشته و خواهند داشت. از روز نخست هم "دین دولتی" و "دولت دینی" نقشی جز این ایفا نکرده اند؛ هم رومیان و هم ساسانیان، هم اعراب مسلمان و هم ترکهای عثمانی، هم شیوخ صفوی و هم خمینی و اعوان و انصارش، برای حفظ و بسط قدرت خود، دجالگرانه به دین و خدا و امامان و پیامبران متوسل شده اند.
 
رابطهً خودآگاهی تاریخی با وحدت اجتماعی:
 
عالی ترین رسالت و وظیفهً خودآگاهی تاریخی، کسب وحدت اجتماعی Social Harmony در بین اعضای یک واحد اجتماعی می باشدص. گفته شد که این واحد اجتماعی می تواند شامل وحدت فرد باخودش، خانواده و فامیل و همشهری و هم میهنش، تا وحدت و همزیستی صلح آمیز با بقیهً انسانها، و ای بسا با طبیعت و هستی را شامل شود. بعبارتی، خود آگاهی ما می تواند مضمونی "خود محور" (فرد، خانواده، قوم، مذهب، شهر و کشور خود)، "انسان محور" و یا "هستی محور" بخود گیرد. شاید این سئوال بذهن تداعی شود که تکلیف "خدا، ایزد و یا الله" و "خدا محوری" چه می شود؟ پیچ قضیه همینجاست، در رابطهً انسان با خودش، رابطهً انسان با انسان و رابطهً انسان با طبیعت، ادعای "خدا محوری" عین دجالیت است، چون کسانی که در این حوزه ها دم از "خدا محوری" می زنند "خود" را بجای خدا نشانده و مطامع و امیال خود را به خدا نسبت می دهند تا حقوق خود، و یا سایر انسانها را پایمال و یا متقابلاً هست و نیست دیگران را چپاول کنند. آنکه "خود محور" است تکلیفش روشن است، کسی که "انسان محور" است، اگر معتقد به خداست، لابد در کار حضرتش تبعیضی قائل نیست و رحمتش را شامل همهً انسانها می داند؛ و اگر "هستی محور" است، خود را در مقابل قدرت و عظمت و نظم حاکم بر هستی زره ای بی مقدار و "خسی در میقات" خواهد یافت که ادعای "خدا محوری" و یا پرداختن از جیب خدا برای جبران مافاتش (مثل ادعای مضحک و کذب اصحاب ولی فقیه و احمدی نژاد در داشتن ارتباط با خدا، آنهم در تقلب انتخاباتی و پایمال کردن حقوق مردم ایران در امر سیاست!) در خیالش نخواهد گنجید. (ذات نایافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش).
 
وانگهی، آن رسالت و کارکرد آگاهی تاریخی که وحدت اجتماعی باشد، در مراحل مختلف حیات و رشد جامعه، از اتحاد برسرپیوندها ومشترکات متفاوت اجتماعی حاصل می شود. همانطور که وحدت قومی در جوامع سنتی، از اتحاد عمل برسر حفظ و حراست از میراث مشترک قبایل و اقوام Shared Heritage ناشی می شود، باور به ارزشهای مشترک مذاهب Shared Values سبب ساز وحدت مذهبی بوده اند؛ و در جوامع مدرن که ازتبعیض بر اساس پیوندهای قومی، نژادی و مذهبی نسبتاً عبور کرده اند، قراردادهای اجتماعی برای پیشبرد منافع مشترک ایدئولوژیک Shared interests سبب ساز قراردادهای اجتماعی و وضع قوانین مدرن حاکم بر جوامع شده اند. با گسترش دموکراسی در سراسر جهان، اشتراک نظر و عمل، بر سر موازین جهانشمول حقوق بشر و محیط زیست، باعث اتحادهای بین المللی می گردند. یعنی که قراردادهای جهانشمول انسانی برای رسیدن به اهداف عام بشر   Universal interests, values and heritage   به جبهه بندی های منطقه ای و جهانی می انجامند. می بینیم که اگر کسی در شناخت و کسب آگاهیش اشتباه کند، و به تبعیض قومی و نژادی و یا مذهبی معتقد باشد، در برداشتهایش از تمام مفاهیم زندگی، منجمله وحدت و اختلافش با سایر نیروها، دچار مشکل می شود.
 
در نوشته های قبل آمده بود که مشروط کردن علم و آگاهی انسان به گرایشات و تعلقات قومی و مذهبی و یا ایدئولوژیک خاص زیانبار است، متقابلاً کسی نمی تواند و نباید قید نقش و اهمیت پیوندهای قومی و عشیرتی و زبانی، مذهبی و ایدئولوژیک را در جامعه و تاریخ نادیده گرفته، و یا انکار کند. دوران جهانی شدن و گسترش ارتباطات نیز دوران دین ستیزی و ایدئولوژی گریزی نیست. بلکه آن یک بعدی نگری ها و دیدگاه های کوته بین، تبعیض آلود و بستهً پیشین به بن بست رسیده و ناگزیر از بکارگیری راه و روش های عقلانی تر، علمی تر، یعنی جانبه و چند وجهی تر می باشند. بعبارتی در جوامع مدرن و دموکراتیک از آزادی مذهبی، ایدئولوژیک و تنوع فرهنگی استقبال می شود. اینست که ولی فقیه رژیم و احمدی نژاد قادر نبوده و نخواهند بود جامعهً ایران را از این امواج فراگیر جهانی شدن مصون دارند. متقابلاً برخی از روشنفکران زحمت کش ولی "خود محور" ایرانی که کشف کرده اند دین "مانع تفکر" است (آرامش دوستدار) و یا   ایدئولوژی "آگاهی کذب" است (دکتر سروش، اکبر گنجی و علی میر فرطوس) اشتباه می کنند. دین برای انسان و جامعه ای که از نعمت آزادی مذهب برخوردار باشد، مانع تفکر نخواهد بود، رقابت ایدئولوژیک در نظامهای سیاسی آزاد، چند حزبی و دموکراسی اساساً لازمه و اسباب رشد و توسعهً همه جانبه می باشند. بنابراین آنچه زیانبار است تعصب، تعبد بی جا و استبداد مذهبی و ایدئولوژیک است.  
 
همزمانی ایّام ما ه مهر و رمضان، خاطرهً فرمان تاریخی کورش و نزول قرآن در شبهای قدر را در خاطرها زنده می کند. نگارنده، لابد مثل بسیاری از هموطنان، ایرانی بودن خود را به کورش و مسلمان بودن خود را به پیامبر اسلام مدیون است. از مقایسهً بین سلوک کورش (که علامه طباطبایی او را همان ذولقرنین قرآن دانسته ) با پیامبر اسلام در می یابیم که اگر پیامبر اسلام سنت های سیاسی اجتماعی (عشیرتی و قبیلگی) جاهلی عرب را، بهر دلیل، از بین نبرد بلکه محتوای آنها را عوض کرد، و با این کار پس از او، اعراب جاهلی مسلمان هرکجا رفتند با علم کردن تیغ عربیزه و اسلامیزه کردن، تسمه از گردهً سایر ملت ها و فرهنگ ها کشیدند و با احیای تبعیض قومی و عشیرتی، راه و رسمی شدیداً مغایر با سنت کورش را به ایران آوردند، که نتیجه اش بیش از ٩ قرن جنگ های خانمانسوز ایلها و آلهای درایران بعد از دوران اسلامی بود. متقابلاً، کوروش کبیر با سنت های دورانش درافتاد تا هویت فرهنگی سایر ملل تحت سیطره اش مصون بماند. او آزادی مذهبی را ارج نهاد، برده داری را ممنوع کرد، و تنوع قومی و فرهنگی را گرامی داشت...او اولین امپراطوری جهانی است که نظامی چند فرهنگی و فدرال را بنیان نهاد... برخلاف سنت و راه و رسم مسلمانان از صدر اسلام تا امروز، کورش کبیر، علاوه بر لغو بردگی، به اسارت مردم و غارت سرزمین های فتح شده دست نیازید، در همان منشور فتح بابل، مجازات افراد بجرم وابستگی خانوادگی به متهمین را منع کرد، حال آنکه هنوز در جمهوری اسلامی، اعضای خانوادهً مخالفین سیاسی رژیم پیوسته هدف و قربانی تعدی و سرکوب و توطئهً وزارت اطلاعات رژیم، بجرم داشتن نسبت خانوادگی با متهمین سیاسی، بوده اند ...
 
در طول تاریخ ایران، هرکجا میراث و سنت کورش (در آزادی مذهبی، جدایی دین از دولت و مدارای فرهنگی) پاس داشته شد، تجربه ای از شکوه   و شکوفایی برای ایران بیارآورد. متقابلاً، هر کجا راه و رسم او به فراموشی سپرده شد، و دین دولتی تبلیغ (دوران ساسانی، خلفای عرب، صفوی) و یا دولت دینی بر سرکار آمد   (دوران کنونی) ایران و ایرانی گرفتار فقرو فساد و تشت و درگیری داخلی و نهایتاً جنگ و اسارت خارجی گردیدند. اغراق نخواهد بود اگر گفته شود که بعد از کورش، میراث او ضامن بقای ایران بوده است. بی شک در فردای آزادی ایران، منشور حقوق بشر او در کتابهای درسی گنجانده خواهد شد ولی تا آنروز بجاست که در خانهً هرایرانی، نسخه ای از فرمان کورش، در کنار کتاب های مقدس، زینت بخش محافل، مجالس و آداب و سنن ایرانی ما باشد.  
ادامه دارد...
 
‏سه شنبه‏، ۲۰۰۶‏/۱۰‏/۱۷
آدرس وبلاگ: http://gozarbedemocracy.blogspot.com /


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست