جنگ ادیان با تمدنها و پندار واهی گفتگوی تمدن ها
حمید آقایی
•
فرزند خلف نظریه ولایت فقیه خمینی که جمهوری اسلامی بر مبنای آن شکل گرفت، طرح گفتگوی تمدنهای محمد خاتمی نیست، فرزند خلف حکومت اسلامیِ مطلوب روح الله خمینی و آیت الله های قم همین نیروهای داعش و القاعده هستند که به سنت پیامبر خود اهل معامله و گفتگو نمی باشند و اگر پیام دعوت به اسلام را کسی نپذیرفت جزایش مرگ و قطع گردن است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۶ شهريور ۱٣۹٣ -
۷ سپتامبر ۲۰۱۴
سلمان رشدی کتابی دارد بنام لوکا و آتش زندگی (Luka and the fire of life)، که خواننده را، از بزرگ و کوچک، همراه با قهرمان داستان سوار بر قالی پرنده به یک دنیایی فانتزی و پُر از شخصیت های خیالی می برد. در این داستان، لوکای کوچک مبارزه ای را برای نجات پدرش از خواب عمیقی که دچار آن شده است - که سرانجامی جز مرگ برای او ندارد- آغاز می کند؛ و در این راه با شخصیت های بیشماری، از جمله "خرس سگ" و "سگ خرس"، آشنا می شود. وی برای نجات پدرش می بایست زندگی های بیشماری را جمع آوری و از سطوح مختلف حیات عبور نماید.
اگرچه این داستان بیشتر به داستانهای خیالی برای کودکان شبیه است اما سلمان رشدی همانند سایر کتابهایش هدفی عمیقتر از صرفا نوشتن یک داستان فانتزی دارد و در حقیقت می خواهد به مسایل سیاسی و مذهبی بپردازد. از جمله مناطق زیر کنترل و سلطه استعماری موشهای صحرایی را توصیف می کند که مشخصه اصلی ساکنین آن تبعیت و فرمانبرداری مطلق است؛ مناطقی که همه اهالی آن باید به یک شیوه زندگی کنند و همه نظرها به یک سو متوجه باشند.
وی در این داستان، لوکای کوچک را به مبارزه علیه پدیده "زمان" وا می دارد؛ پدیده ای که از یک سو در رودخانه "زمان" جاری است و خاطرات بیشماری در دل دارد، و از سوی دیگر ممکن است به شکل یک ساعتِ دوار ظاهر شود، که شخصیت های داستان را گرفتار حرکت گردشی و بی پایان خود می سازد. وی با تمثیلات خود در حقیقت دنیای فانتزی و خیالی را به دنیای واقعی نزدیک می سازد، زیرا در دنیای واقعی نیز پدیده زمان یکی از مهمترین موضوعاتی است که انسان همواره با آن درگیر و مشغول بوده است، و به طرق مختلف با آن می جنگد؛ یا می خواهد از آن سبقت بگیرد و دنیای آینده را پیش بینی کند و یا علیه آن بجنگد و آنرا به گذشته های دور بازگرداند و یا متوقف نماید.
ابراز نگرانی و تاسف مدیر حوزه "علمیه" قم از اینکه "در برخی مهدکودک ها به جای انتقال فرهنگ اهل بیت با رقص و موسیقی کودکان را تغذیه می کنند." و فاجعه نامیدن آن؛ و یا فتوای مکارم شیرازی مبنی بر اینکه "کلیه خدمات نسل سوم و اینترنت پرسرعت خلاف شرع و موازین اخلاقی و انسانی است"؛ و همچنین فتوای مفتی سرشناس عربستان عبدالرحمن براک که "استفاده از عابر بانک حرام است" انسان را به بیاد مستعمرات موشهای صحرایی در داستان سلمان رشدی می اندازد که علیه زمان مبارزه می کنند و به هر وسیله ای می خواهند جلوی پیشروی رودخانه زمان را بگیرند و آنرا متوقف سازند.
سلمان رشدی در داستان لوکا و آتش زندگی از استعاره "رودخانه زمان" که پر از خاطرات است استفاده می کند، رودخانه ای که لوکا از آن بهره های فراوانی میبرد. در دنیای خارج از فانتزی های نویسنده اما تاریخ بشریت را نیز می توان با رودخانه زمان مقایسه کرد، که مملو از حوادث و خاطرات بیشمار است. در این رودخانه اما ما به دو پدیده دائما تکرار شونده برخورد می کنیم: تمدن های بشری و ادیان، دو پدیده ای که بنحو بسیار بارزی به زمان پیوند خورده اند. جالب اما این واقعیت است که پیوندهای هر یک از این دو پدیده با مقوله "زمان" کاملا متضاد با یکدیگرند. تمدنهای بشری، بدون استثنا، مراحل ظهور و افول را بخود دیده اند، در بستر زمان متحول و یا بطور کلی نابود شده اند. در حالیکه ادیان با وجود جاری بودن در همین بستر زمان، همواره علیه تغییرات ناشی از آن مقاومت کرده اند و در اصول و بنیان ثابت و راکد مانده اند؛ و علی رغم سپری شدن هزاران سال از آغاز حیاتشان خود را همچنان زنده نگاه داشته اند. البته زنده نگاه داشتنی که نه به بهای سپردن خود به روند تکامل بشر و رودخانه زمان، بلکه از مقاومت در برابر آن ناشی می گشته و می گردد.
با این توصیف، نه می توان دین را یک فرهنگ دانست و نه می توان آنرا مترادف با تمدن بحساب آورد. فرهنگ و تمدن پدیده هایی هستند که در بستر زمان متولد می شوند، در بستر زمان رشد می کنند و صیقل داده می شوند، و سرانجام جای خود را به فرهنگ و تمدن نوینی می سپارند. در حالیکه این قانونمندی برای ادیان، بویژه ادیان تک خدایی و موخر از جمله یهودیت، مسیحیت و اسلام صادق نیست. و بنظر من به خاطر همین ویژگی "ایستا و ضد زمان" بودن است که در تاریخ تمدن های بزرگ می بینیم که همواره یکی از این ادیان در برابر آنها حضور داشته و با آنها در حال مبارزه بوده اند. تمدنهای بشری، از شرق دور (تمدن چین)، تا شرق میانه (تمدن پارس و مصر)، تا سرزمین های امریکای لاتین (تمدن مایا) نمادی از خلاقیت، توانایی و تسلط انسانِ هر دوره بر محیط زندگی اش هستند؛ در نقطه مقابل اما ادیان الهی با تسلط بر این تمدنها و یا با نفوذ تدریجیِ خود، قدرت خلاقیت و ابتکار انسانها را کور کردند و پایه های تمدن بشری را سست و سرانجام موجبات تخریب و نابودی آنها را فراهم آوردند.
تمدن روم باستان سرانجام با نفوذ مسیحیت به این امپراتوری از هم پاشید، از درون پوسید و بر خاکستر آن قرون تاریک وسطی آغاز گردیدند. تمدن هزار ساله ایرانیان با حمله عربهای تازه مسلمان که به امید جمع آوری غنیمت تجهیز شده بودند نابود گردید و بر مخروبه های آن خلافت های اسلامی پدید آمدند. اما نه خلافت های هزار ساله خلفای اسلام ونه کلیسای قرون وسطا هیچگاه نتوانستند تمدن جدیدی را خلق نمایند. آنچه از آثار دانشمندان و فلاسفه و ادیبان سرزمین های تحت سلطه باقی مانده است را در حقیقت فقط می توان به حساب تلاش خستگی ناپذیر آنان برای حفظ تمدن و فرهنگ باستانی خویش و صیانت از غرور ملی و فرهنگی اشان گذاشت، نه بعنوان نمادهایی از تمدن اسلامی و یا مسیحی؛ کما اینکه این شخصیتهای تاریخی به گواه اسناد بجا مانده، همواره مورد لعن و نفرین روحانیون و قاضی القضات ها و نمایندگان خلفای اسلام و یا مقامات کلیسا بوده اند.
یکی از خصوصیات مشترک اکثر تمدنهای بشری خلق محصولات علمی-فرهنگی و تکنیکی جدید و صدور آن به سرزمینهای دیگر بوده است؛ از جمله ویژگی دیگر، که مشترک تمدنها است، فعالیت و مبادلات اقتصادی و بازرگانی با همسایگان خود می باشد، که جاده ابریشم از سرزمین پارس تا هند و چین از آثار تاریخی اینگونه فعالیت ها است. اما ما این ویژگی هایی را بیشتر در تمدنهای بشری می بینیم تا در ادیان. در واقع امر ادیان اعتقادی به تولیدات و محصولات جهانی و بدون مرز نمی توانند داشته باشند، زیرا چنین محصولاتی از محدوده کنترلشان خارج می شوند و به همین علت از فعالیت های اقتصادی، تجاری و مصرفی در صحنه بین المللی حمایت جدی بعمل نیاورده و نمی آورند.
از سوی دیگر هر یک از تمدنهای بشری ویژگهای خاص خود را داشته است، و هیچیک رونوشت و کپی دیگری نبوده اند، اگرچه از بسیاری جهات از یکدیگر نیز تاثیر پذیرفته اند. در حالیکه ادیان الهی بویژه یهودیت، مسیحیت و اسلام با یکدیگر تفاوت های بنیادی ندارند و در صورت کسب قدرت، مشابه هم عمل کرده و می کنند؛ همانند مستعمرات موشهای صحرایی در داستان "لوکا و آتش زندگی" که ساکنین آن باید به یک سوی واحد و مشترک بنگرند. و اگر در بسیاری از تمدنهای بزرگ، فرهنگ ها و عقاید دینیِ مختلف می توانستند بصورت مسالمت آمیز در کنار هم زندگی کنند؛ صلح و آرمش در زیر چتر یک حکومت دینی و زندگی مسالمت آمیز ادیان و عقاید مختلف در کنار هم، غیر قابل تصور می باشند.
به همین اعتبار می توان گفت که پروژه "گفتگوی تمدنهای" محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق جمهوری اسلامی را همان اندازه میتوان واقعی پنداشت و جدی گرفت که بپنداریم جنگی که آیت الله خمینی با دنیای غرب و متمدن آغاز کرد و سپس دامنه های آن به سایر نقاط خاورمیانه کشیده شد و اکنون زیر پرچم القاعده و داعش در جریان است، جنگ و تنشی بین تمدن مسیحی و تمدن اسلامی می باشند. هردو پنداری کاذب بیش نیستند، زیرا نه اسلام و نه مسیحیت، هیچکدام بنیان گذار یک تمدن جدید نبوده اند، بلکه بر خاکستر تمدنهایی که نابود کردند آشیانه نمودند و دوران تاریکی را برای بشریت رقم زدند.
شاید بتوان گفت که تنها نقطه مشترک بین تمدن های بشری و ادیانی مانند اسلام، مسیحیت و یهودیت در این واقعیت نهفته است که هر دو می خواهند جهان شمول باشند و دامنه های خود را گسترش دهند اما با دو برداشت کاملا متفاوت از جهان و دو فلسفه و جهان بینی متضاد. تمدنهای بشری، از شرق دور تا غرب دور بر فلسفه و جهان بینی های زمینی و بر اراده معطوف به قدرت انسان استوار بوده اند. ما در فلسفه، جهان بینی و فرهنگ باقی مانده از تمدنهای چین باستان، یونان، روم و ایران کمتر پارامتر و مقوله های دینی و مذهبی، به مفهومی که اکنون در ادیان بزرگ و جهانی می شناسیم، مشاهده می کنیم؛ و آنچه که ملتهای با سابقه طولانی تاریخی و برخودار از تمدنهای درخشان را همچنان بعنوان یک ملت و یا یک فرهنگ حفظ کرده است اتفاقا همان پارامترهای فرهنگی و فلسفی نهفته در تمدنشان می باشند. در واقع، آنچه که اکنون از مردمان ساکن قاره اروپا یک تمدن مدرن و جدید ساخته است در درجه اول مدیون دو تمدن بزرگ روم و یونان باستان می باشد تا مسیحیت؛ و آنچه اکنون از ملت چین یک ملت همچنان واحد و موفق ساخته است به تمدن هزار ساله اشان و فلسفه های اومانیستی و پراگماتیستی کنفسیوس و تاتوئیسم باز می گردد. و علت اینکه مردم ایران زمین با وجود دست اندازی های هزار باره اقوام بیگانه به این سرزمین و با وجود حاکمیت بیش از هزار سال خلفای اسلام همچنان بعنوان یک ملت مستقل و قابل احترام شناخته می شوند، باید در تمدن ایران باستان، فرهنگ، آداب و رسوم و جهان بینی خاصی که ایرانیان از تمدن بزرگ خود به ارث برده اند جستجو کرد.
در حقیقت تاریخ بشر در درجه نخست، تاریخ ظهور و افول تمدنها است، و تاریخ ادیان، نژادها و یا ملت های خاص نیست. در واقع هر فصل از این تاریخ با حضور یک تمدنِ غالب و برخورد تمدنها با یکدیگر رقم خورده است؛ البته تمدنهایی که در درجه اول بر دوش انسان و خلاقیت های او بنا شده اند. برای مثال سکولاریزمی که اکنون در کشورهای غربی بسیاری بدیهی و طبیعی می نماید و یا پراگماتیسمی که جزیی از فرهنگ مردم چین می باشد همه ریشه در فرهنگ و تمدن باستانی این سرزمین ها دارند، که کشاورزان، لشکریان، تجار و زمین داران آن مراتب اجتماعی و سیاسی آنرا تعیین می کردند و در شکل گیری این سلسله مراتب ادیان و مقامات دینی نقش عمده نداشتند.
آیت الله های حوزه علمیه برای توجیه حلال یا حرام بودن اینترنت پر سرعت به آیات و احادیث استناد می کنند، که برای مثال چون فروختن انگور به فردی که حدس می زنید قصد ساختن شراب دارد اشکال شرعی ندارد، پس اینترنت پر سرعت هم مشروع است. مکارم شیرازی نیز از مردم می خواهد از طریق دعا و استغفار با آفت و خشکسالی مبارزه کنند آنجایی که می گوید: "قرآن میگوید یکی ازعوامل خشکسالی افزایش گناه است و امیرمومنان حضرت علی فرمودند بروید استغفار کنید و بارها این جمله را تکرار کردند و یک پاسخ قاطع را به همه پرسشهای، پرسش کنندگان خود دادند. وی میافزاید : اگر استغفار کنیم گناهانمان بخشیده میشود و بسیاری از آفتها، خشکسالیها، جنگها و ناامنیها خنثی میشود و همه در وحشت از مرگ و میرهای صعبالعلاج هستند و وقتی گناه باشد تمام این مشکلات نمود پیدا میکند." محمد خاتمی نیز زمانی از گفتگوی تمدنها صحبت می کرد، اما این طرح بدلیل ناقص الخلقه و معیوب بودن هیچگاه نتوانست عملی شود، زیرا جمهوری اسلامی نمی توانست و نمی تواند یک تمدن خاص را نمایندگی کند تا بر مبنای آن بتواند وارد گفتگو با تمدنهای دیگر شود.
شواهد تاریخی بسیاری وجود دارند که نشان می دهند که تمدنهای بشری، خلاقیت و کشفیات، فرهنگ و معماریی که در آثار این تمدنها بجا مانده، غیر قابل جمع با ادیان الهی بوده اند؛ بلکه برعکس، بجای گفتگو، همواره جنگ و تضاد های آشتی ناپذیر ما بین آنها حاکم بوده است. بطوری که می توان گفت که در میانه هر دوره از فراز و فرود تمدنهای ساخته دست بشر، همواره یک دین حضور داشته که می خواسته یک به اصطلاح "تمدن" الهی بجای تمدن بشری بنیان گذاری کند.
فرزند خلف نظریه ولایت فقیه خمینی که جمهوری اسلامی بر مبنای آن شکل گرفت، طرح گفتگوی تمدنهای محمد خاتمی نیست، فرزند خلف حکومت اسلامیِ مطلوب روح الله خمینی و آیت الله های قم همین نیروهای داعش و القاعده هستند که به سنت پیامبر خود اهل معامله و گفتگو نمی باشند و اگر پیام دعوت به اسلام را کسی نپذیرفت جزایش مرگ و قطع گردن است.
http:haghaei.blogspot.com
|