روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۵ شهريور ۱٣۹٣ -
۱۶ سپتامبر ۲۰۱۴
«اول استعفا، بعد... !» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می خوانید:
نامه سرگشاده مجمع روحانیون مبارز به رهبر معظم انقلاب که با امضای آقای خاتمی منتشر شده و در آن از سلامتی ایشان ابراز خشنودی کرده بودند، همانگونه که انتظار می رفت و برای تهیه کنندگان نامه هم دور از انتظار نبود، در عرصه سیاسی کشور با بی اعتنایی آمیخته به تعجب روبرو شد.
این بی اعتنایی که در مواردی با انتقاد و اعتراض نیز همراه بود واکنش عصبی برخی از مدعیان اصلاحات و روزنامه های زنجیره ای تحت مدیریت آنان را در پی داشت که به روال همیشگی صورت مسئله را تغییر داده و بدون اشاره به خیانت سران و عوامل فتنه آمریکایی - اسرائیلی ٨٨، از بی اعتنایی مردم به نامه یاد شده -بخوانید از هوشیاری و بصیرت مردم- به خشم آمده بودند.
انگار نه انگار که ملت با حضور حماسی و چند ۱۰ میلیونی خود در یوم الله ۹ دی و حماسه های مثال زدنی پس از آن، پرده نفاق از چهره فتنه گران کنار زده و مدیران بیرونی فتنه، از جمله نتانیاهو که با ذوق زدگی آنان را «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» نامیده بود، دق مرگ کرده بودند.
درباره این نامه و علت بی اعتنایی مردم به آن گفتنی هایی هست:
۱- در جریان حرکت پرشتاب انقلاب اسلامی، دکتر علی امینی به منظور مدیریت و نهایتاً انحراف انقلاب از مسیری که حضرت امام(ره) ترسیم کرده بودند، پیشنهاد تشکیل «شورای سلطنت» را به شاه ارائه کرد و از وی خواست با کناره گیری موقت و کوتاه مدت از قدرت، اداره امور کشور را به شورایی از رجال سیاسی و شخصیت های نزدیک به جامعه مذهبی بسپارد. شاه که هنوز به حمایت آمریکا و وفاداری ارتش امیدوار بود با این پیشنهاد مخالفت کرد ولی بعد از تظاهرات عظیم و -تا آن روز بی نظیر- مردم در تاسوعا و عاشورای ۵۷ و مقاومت ایثارگونه ملت، شاه که سقوط خود را قریب الوقوع می دید به ناچار با پیشنهاد تشکیل شورای سلطنت موافقت کرد و تصمیم گرفته شد ریاست شورا به شخصی واگذار شود که از یکسو به روحانیت نزدیک باشد و از سوی دیگر مورد اعتماد دربار باشد. از این روی سید جلال الدین تهرانی که سابقه چند دوره وزارت و سناتوری را در کارنامه خود داشت و از رابطه خوبی با برخی از علما نیز برخوردار بود به ریاست شورای سلطنت برگزیده شد. این شورا موظف بود با امام خمینی(ره) تماس گرفته و با دادن امتیازاتی، موافقت ایشان را برای ادامه سلطنت جلب کند. ولی حضرت امام(ره) طی سخنانی شورای سلطنت را غیرقانونی خواند و دخالت آنان در امور کشور را جرم دانسته و از آنها خواست به سرعت از این شورا خارج شوند. با این حال، عوامل شاه که با ترغیب آمریکا هنوز به جلب موافقت حضرت امام(ره) امیدوار بودند، جلال الدین تهرانی، رئیس شورای سلطنت را برای مذاکره با امام(ره) به پاریس فرستادند، تهرانی روز ۲٨ دیماه ۵۷ وارد پاریس شد و از حضرت امام(ره) درخواست ملاقات کرد. امام(ره) با صراحت اعلام فرمودند که با هیچیک از نمایندگان سلطنت ملاقات نخواهند کرد و شرط ملاقات با جلال الدین تهرانی را استعفای وی از شورای سلطنت دانسته و تاکید فرمودند او باید در استعفانامه خود با صراحت اعلام کند که شورای سلطنت غیرقانونی است و جلال الدین تهرانی به ناچار استعفانامه خود را به محضر حضرت امام(ره) تقدیم کرد.
در متن استعفانامه وی آمده است: «با توجه به فتوای حضرت آیت الله العظمی خمینی دامت برکاته، مبنی بر غیرقانونی بودن شورای سلطنت، آن شورا را غیرقانونی دانسته و کناره گیری کردم.»
سیدجلال الدین تهرانی روز سوم بهمن ماه ۵۷ و در پی تسلیم استعفای خویش به امام خمینی(ره) موفق به ملاقات با ایشان شد. وی در این ملاقات که ۱۰ دقیقه به طول انجامید بار دیگر بر استعفای خود و غیرقانونی بودن شورای سلطنت تاکید کرد و امام راحل(ره) فرمودند: «شما با این استعفاء خدمت بزرگی به ملت خود کردید».
چرا حضرت امام(ره) با آن قاطعیت و صراحت درخواست ملاقات جلال الدین تهرانی را رد کردند؟ پاسخ این سوال پیچیده نیست، تنها به این علت که وی با تابلوی ریاست شورای سلطنت در پی ملاقات با امام(ره) بود و پذیرش او نمی توانست مفهومی جز - نستجیر بالله - کنار آمدن امام راحل(ره) - بخوانید انقلاب اسلامی- با سلطنت داشته باشد و دقیقا به همین علت بود که وی بعد از استعفا از شورای سلطنت و تاکید بر غیرقانونی بودن این شورا، اجازه ملاقات یافت. به بیان دیگر حضرت امام(ره) اجازه ندادند رئیس شورای سلطنت با در دست داشتن پرچم برافراشته سلطنت! در حریم خونبار انقلاب اسلامی پای بگذارد و از این طریق نه فقط به توده های عظیم مردم انقلابی دهن کجی کند، بلکه انقلاب اسلامی را از فراز شکوفایی به فرود آورده و ابتدا بدنام و سپس ناکام و ناتمام بگذارد و...
۲- صبح روز ۱۲ بهمن ماه ۱٣۵۷ بود. حضرت امام(ره) در میان استقبال بی نظیر و پرشور مردم و پس از سال ها تبعید به میهن اسلامی بازگشته بود. ایشان بعد از توقفی کوتاه در فرودگاه مهرآباد در معیت مرحوم حاج سیداحمد خمینی، فرزند وفادار و فداکار خویش سوار بر خودروی بلیزری شدند که از قبل برای عزیمت حضرتش به بهشت زهرا(س) تدارک دیده شده بود. آقای محسن رفیق دوست رانندگی خودرو را برعهده داشت. در این هنگام آقای هاشم صباغیان، عضو مرکزیت نهضت آزادی نیز خود را در اتومبیل حامل حضرت امام(ره) جای داد. امام راحل(ره) خطاب به آقای رفیق دوست فرمودند، توقف کنید! این آقا باید پیاده شود! و پس از پیاده شدن آقای صباغیان در توضیح اقدام خویش گفتند؛ حضور ایشان مسئله ساز می شود... چرا؟! پاسخ این سوال نیز روشن و خالی از ابهام است. فقط به این علت که صباغیان عضو شناخته شده نهضت آزادی بود و حضور او در کنار رهبرانقلاب می توانست این توهم را پدید آورد که حضرت امام(ره) - خدای نخواسته - از اصول اعلام شده انقلاب اسلامی دست کشیده اند و با نهضت آزادی که به صراحت اعلام کرده بود طرفدار بقای سلطنت است، و معتقد بود شاه بماند و «سلطنت کند و نه حکومت»! کنار آمده اند! و... نمونه های فراوان دیگری که بیرون از محدوده این وجیزه است.
٣- اکنون باید از سران و عوامل فتنه آمریکایی اسرائیلی ٨٨ پرسید بعد از آن خیانت بزرگ به اسلام و انقلاب و مردم و نظام که تمامی اسناد و شواهد غیرقابل انکار آن موجود و در میدان دید مردم است، چگونه می توانید انتظار داشته باشید بدون توبه صریح، اعلام برائت از مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس که بی پرده در خدمت آن بوده اید و قبل از تحمل مجازات که بی تردید برای برخی از فتنه گران، بسیار سنگین خواهد بود و... نامه کذایی مورد اعتنای مردم باشد؟! آیا پذیرش سران و عوامل فتنه از سوی مردم به مفهوم و معنای آن نیست که ملت بعد از آنهمه خون دادن ها و خون دل خوردن ها و فداکاری ها و ایثارها در تقابل ٣۵ ساله با آمریکا و متحدانش، امروزه با پادوهای نشان دار آمریکا و اسرائیل و انگلیس کنار آمده است؟! و...
گفتنی است تعدادی از روزنامه های زنجیره ای عصبانیت خود از بی اعتنایی مردم به نامه یاد شده را با «تیتر» ها و «تحلیل »های مضحک بروز داده اند از جمله یکی از آنها به ملامت نوشته است؛ مگر رهبرمعظم انقلاب به جذب حداکثری و دفع حداقلی توصیه نفرموده اند؟ بنابراین چرا باید نظام از جذب آقای خاتمی و سایر اصحاب فتنه خودداری کند؟! این روزنامه زنجیره ای از خود نپرسیده است که مگر اکثریت قریب به اتفاق مردم، بارها در فرصت های مختلف و از جمله با حضور چند ده میلیونی ۹دی و... تنفر و انزجار خود از سران و عوامل فتنه آمریکایی اسرائیلی ٨٨ را به صراحت اعلام نکرده اند، بنابراین کدام عقل سلیم می پذیرد که با جذب گروه اندک و کم شمار اصحاب فتنه، اکثریت انبوه و چند ده میلیونی مردم دفع شوند؟! آیا مفهوم این پیشنهاد، دفع حداکثری و جذب حداقلی نیست؟! آنهم اکثریت مردم وفادار به انقلاب و اقلیتی که از آزمون وفاداری روسفید بیرون نیامده اند.
رسالت: «تکلیف دولت در حوزه اجتماعی»
«تکلیف دولت در حوزه اجتماعی» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن می خوانید:
آنچه که امروزمسئولین و نخبگان در عرصه رسانه ها روی آن متمرکز هستند بیشتر در حوزه اقتصاد و فرهنگ است. این تمرکز، گاهی ما را از پرداختن به مسائل اجتماعی که اهمیت آن اگر بیشتر از حوزه «اقتصاد» و «فرهنگ» نباشد، قطعاً کمتر نیست، غافل می کند. به آمارهای زیر دقت کنید؛ - تعداد زنان خودسرپرست در طی دو سرشماری، دو برابر شده است. در سال ۹۰ این عدد به یک میلیون نفر رسیده است. - اقدام به خودکشی و نرخ ضرب و شتم سالمندان افزایش یافته است.
- بیش از سیزده میلیون پرونده قضایی وجود دارد که دو میلیون آن فقط مربوط به معتادان است.
- در هر ساعت، ۱۰ نفر به زندان می روند. در جهان نسبت تعداد زندانی به صد هزار نفر، ۱۴۰ نفر است، اما در ایران این رقم ۱٨۰ نفر در هر صد هزار نفر می باشد.
- آمار طلاق در کشور رو به افزایش است. در تهران از هر سه ازدواج، یک ازدواج به طلاق منجر می شود و در شهرستان ها از هر پنج ازدواج، یکی به طلاق می انجامد. (۱)
یکی از علل مهم ناهنجاری های اجتماعی، معضل مهم بیکاری است. بیکاری منشأ بسیاری از مفاسد اجتماعی است. هر روز شاهد خبر تعطیلی بنگاه های اقتصادی و بیکاری جمع زیادی از هموطنانمان هستیم. رئیس دولت معتقد است از رکود، عبور کردیم، اما واقعیت های اقتصادی و اجتماعی حکایت از چیز دیگری دارد. منشأ افزایش طلاق و افزایش جرایم در حوزه های گوناگون اجتماعی، همین معضل بیکاری است. اصل بیست و نهم قانون اساسی و نیز بند ۴ اصل چهل و سوم قانون اساسی، دولت را موظف یا متعهد به رسیدگی به امر اشتغال برای هموطنان می داند.
این آمارها باید زنگ خطر را در مراکز علمی و پژوهشی و حوزه مطالعات اجتماعی به صدا درآورد و نخبگان کشور باید راه حلی برای برون رفت از آن پیدا کنند.
یک شنبه گذشته معاون اول محترم رئیس قوه قضائیه فرمود: «فضای مجازی و ماهواره ها هزاران مفسده را در جامعه پمپاژ می کنند و نباید از خطرات این دو پدیده غافل شویم.» بر اساس یک نظرسنجی در مرکز مطالعات اجتماعی وزارت ورزش و جوانان، تنها ده درصد از کاربران اینترنت برای مطالعات علمی و پژوهشی به آن رجوع می کنند. در حال حاضر سیصد ماهواره در جو زمین، دوازده هزار شبکه ماهواره را در جهان تجهیز می کنند. اکنون چهارصد کانال تلویزیونی بدون پارازیت در ایران قابل دریافت است. از این میان ۱۶٨ کانال تلویزیونی با گویش های
مختلف برای اقوام ایرانی برنامه پخش می کنند.
۱۲۰ شبکه فقط اختصاص به رقص و آواز و موسیقی هایی با صحنه های مستهجن، دارد. دوازده شبکه مربوط به مد و لباس و ترویج سبک زندگی غربی است. صد شبکه فیلم های غیر اخلاقی و پورنو پخش می کنند. همین شبکه ها و بیشتر از آن در فضای مجازی و اینترنت قابل دریافت است.
آیا واقعاً دولت و نظام برای پاکیزه نگه داشتن فضای فرهنگی و اجتماعی در ایران اسلامی، وظیفه ای ندارد؟
بر اساس بند الف ماده ۴۶ فصل چهارم قانون برنامه پنجم توسعه، دولت در حوزه فناوری اطلاعات، وظایف سنگینی بر عهده دارد و قرار بود بر همین اساس، شبکه ملی اطلاعات شکل بگیرد و شهروندان ایرانی از اینترنت پاک برای رفع نیازهای خود بهره مند شوند. تکالیف بسیار مهمی در این فصل برای وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات تعریف شده است. آیا دولت التزام عملی به این قوانین و مقررات دارد؟ آیا مجلس شورای اسلامی در نظارت بر عملکرد دولت، انجام این وظایف را رصد می کند؟ آیا دیوان محاسبات، رصد این مهم را در تفریغ بودجه سالیانه دارد؟
آقای رئیس جمهور در سفر به مشهد مقدس در جمع نخبگان استان خراسان رضوی فرمود: «برای نحوه رفتار دختر و پسر در جامعه، راه حل علمی می خواهیم... نباید تصور کنیم که با دیوار و فیلتر، مشکلات حل می شوند... با «ون» و «سرباز»، فرهنگ درست نمی شود...» (۲)
فهم رئیس جمهور محترم از تهاجم فرهنگی دشمن و شبیخون فرهنگی فضای مجازی و ماهواره ها و تعریف صورت مسئله مشکلات اجتماعی و فرهنگی با واقعیات و شرایطی که در آن به سر می بریم، انطباق ندارد. اکنون دشمن در مرحله «عمل» در تخریب های فرهنگی و اجتماعی جامعه ماست. آقای رئیس جمهور می فرماید تازه وارد مرحله «علم» و راهبردهای علمی در این باره شویم. حرفی نیست، بشویم. اما یک سال از کارنامه دولت در حوزه فعالیت های اجتماعی و فرهنگی می گذرد، آیا به همین ادعایی که مطرح شده، عمل می شود؟
مجموعه مواضع مسئولین دولتی، ناظر به این حقیقت است که دغدغه ای برای تقابل با تهاجمات فرهنگی و اجتماعی دیده نمی شود. آنچه دیده می شود گاهی تسهیل و تسریع و همگرایی با این نوع تهاجمات است که صدای مراجع تقلید، دلسوزان جامعه و نخبگان دانشگاهی و حوزوی را درآورده است. امیدواریم دولت به این هشدارها توجه کند و به وظایف قانونی خود نیز عمل نماید. البته وظایف دستگاه قضائیه و قوه مقننه در این باب اگر بیشتر از دولت نباشد، کمتر نیست. دستگاه قضائی از باب پیشگیری از وقوع جرم باید در این عرصه ها وارد شود. حساسیت مقامات قضائی بویژه معاون اول محترم رئیس قوه قضائیه قابل تقدیر است، اما باید فکری عملی در این باب کرد. همچنین مجلس نیز باید پیگیر مصوبات خود در برنامه پنج ساله پنجم توسعه و بودجه سال های ۹۲ و ۹٣ در این مورد باشد.
پی نوشت ها:
۱- سخنرانی دکتر موسوی چلک در همایش یک روزه «مطالعات اجتماعی از دیدگاه پزشکی قانونی»، ۲۶ مرداد ۹٣
۲- روزنامه ایران، ۱۷ شهریور ۹٣
سیاست روز: «افول یک امپراتوری»
«افول یک امپراتوری» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید:
یکی از اقدامات و سیاست هایی که کشورهایی همچون انگلیس و آمریکا در پی آن هستند، فروپاشی و تجزیه کشورهاست. چنین اتفاقاتی در بسیاری از نقاط دنیا به واسطه سیاست های تجزیه گرایانه چنین کشورهایی افتاده است و چندین کشور بزرگ به چند کشور کوچک و بی تأثیر تبدیل شده اند.
این کشورها همواره سعی داشته اند اتحاد و انسجام کشورهای خود را حفظ و از تجزیه خود جلوگیری کنند به همین خاطر برای حفظ یکپارچگی قلمرو خود دست به هر اقدامی حتی خشونت هم می زنند.
البته گاهی مواضع سیاست های کشورهای سلطه گر بر ادغام و الحاق برخی کشورهای مستقل به یکدیگر است. نمونه های آن وجود دارد. آلمان شرقی و آلمان غربی از جمله کشورهایی در قلب اروپا بودند که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به یک کشور تبدیل شدند و آلمان واحد را تشکیل دادند هر چند این کشور پس از جنگ جهانی دوم بین دو بلوک شرق و غرب تقسیم و به شرقی و غربی تبدیل شد.
کشور یوگسلاوی تکه تکه شد چون ناتو و آمریکا می خواستند چنین شود. اکنون از این کشور چه باقی مانده است؟ چند کشور کوچک و ضعیف.
این سیاست های تجزیه طلبانه اکنون درغرب آسیا پیگیری می شود، آرزوی آمریکا و غرب، تجزیه کشورهایی از جمله عراق، سوریه و برخی دیگر از کشورهای منطقه است که سالهاست دسیسه های خود را برای چنین اتفاقی پیاده می کنند.
اما چنین وضعیتی را برای خود نمی توانند تحمل کنند. بریتانیای کبیر که سال ها با استقلال ایرلند جنوبی درگیر بود، با سرکوب های خشونت آمیز و کشتار انقلابیون این کشور از استقلال آن جلوگیری کرد. آمریکا و ایالت های پهناور او هم، چنین وضعیتی دارند. در تازه ترین اتفاقی که در آمریکا افتاد، ایالت میسیوری با قتل یک جوان سیاه پوست از سوی پلیس این ایالت، درگیری ها و تظاهرات گسترده ای در آن به وجود آمد و حتی مردم معترض خواهان استقلال این ایالت شدند اما این اعتراضات با سرکوب شدید پلیس و ارتش فعلاً خفه شده است.
اکنون انگلیس با بحران استقلال اسکاتلند درگیر است. این کشور که پس از انگلیس بزرگترین سرزمین از امپراتوری ملکه است، قرار است رفراندم استقلال خود را در ۲۷ شهریور ماه به رأی مردم این کشور بگذارد.
لندن به خوبی از عواقب و تبعات چنین اتفاقی آگاه است و به همین خاطر دولت حاکم دست به کار شده تا از آن جلوگیری کند.
تبعات استقلال اسکاتلند برای انگلیس بسیار گسترده است. اسکاتلند از نظر اقتصادی برای بریتانیا اهمیت ویژه ای دارد. وجود منابع نفتی در این سرزمین این انگیزه را برای مردم آن به وجود آورده است تا استقلال داشته باشند. انگلیس از محل درآمد فروش نفت اسکاتلند سهم ناچیزی را به آن می دهد.
نکته مهم دیگر استقلال اسکاتلند، ایجاد موج استقلال خواهی در دیگر سرزمین های بریتانیای کبیر است. ایرلند شمالی و ولز از دیگر کشورهای زیرمجموعه بریتانیا هستند که در صورت برگزاری رفراندوم و استقلال اسکاتلند، قطعاً خواهان استقلال خواهند شد. قلمرو ملکه که گفته می شود، «خورشید هیچگاه در امپراتوری بریتانیا غروب نمی کند» اکنون غروب آن فرا رسیده است.
غروبی که باعث خواهد شد جایگاه این کشور در معادلات بین المللی تنزل یابد و دیگر نتواند آن نقش اساسی و تأثیرگذار در صحنه بین المللی را ایفا کند.
این احتمال می رود که حتی انگلیس هم دستخوش تحولات در زمینه تجزیه داخلی شود و آنگاه ملکه، تنها باید بر کاخ خود سلطنت کند.
ابتکار: «خودمان گند زده ایم، خودمان هم می خواهیم درستش کنیم!»
«خودمان گند زده ایم، خودمان هم می خواهیم درستش کنیم!» سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می خوانید:
هرساله اجلاس سازمان ملل زیر سایه یک پدیده و اتفاق جهانی برگزار شده است و علی الحساب امسال قرعه به نام «داعش» افتاده است.این روزها و در آستانه برگزاری جلسات مجمع عمومی امسال سازمان ملل، سران کشورهای غربی و عربی دستپاچه تر ازهمیشه، «کاسه چه کنم، چه کنم؟» به دست گرفته و مشغول رایزنی و یارگیری برای مهار آبرومندانه این گروهک خودساخته اما افسار گسیخته هستند. هفته گذشته جده میزبان وزرای خارجه برخی کشورهای اروپایی، آسیایی، آمریکایی و عربی بود و روز گذشته هم این جمع راهی پاریس شده اند، تا به اصطلاح فکرها و داشته های خود را روی هم بریزند، بلکه ابوبکر بغدادی و دار و دسته خونریزش را مهار کنند. اگر از آرشیو خبرگزاری ها و رسانه های خبری و موتورهای جستجوگر اینترنتی مدد بگیریم و یکی دو سال به عقب برگردیم و واژه « دوستان سوریه» را جستجو کنیم به یافته هایی عجیب و متناقض با آنچه که امروز با محوریت غربی ها و اعراب در خاورمیانه در جریان است، دست پیدا می کنیم.
همین جان کری، همین سعودالفیصل و وزرای خارجه همین کشورهای اروپایی و دیگر کشورهای عربی تا همین یکسال پیش هر چند هفته یک بار در استانبول یا پایتخت های اروپایی دور هم جمع می شدند و موضوع داغ بحثشان چند و چون کمک تسلیحاتی به گروههای مخالف بشار اسد و دولت مرکزی سوریه بود. «دوستان سوریه» تصویب می کردند و آنکارا دست در دست هم پیمانان عربی و غربی مرزهای خود با شمال سوریه را حیات خلوت کرد، تا کرور کرور تجهیزات نظامی سبک و سنگین غربی به مدد دلارهای نفتی عربی به اردوگاههای جنگجویان چند ملیتی شناس و ناشناس روانه شود. ارتش آزاد، جبهه نصرت، داعش، احرار الشام، جبهه اسلامی و... و... فرقی نداشت. هر شیخ عرب و خزانه دار اروپایی و آمریکایی، از هر گروهی که بیشتر خوشش می آمد به همان گروه سلاح و پول و تجهیزات میداد. هرکس که زور و خشونت بیشتری در برخورد با ارتش سوریه و مردم این کشور از خود نشان می داد مستحق کمک بیشتری بود. هرکس که سلفی تر و تکفیری تر می نمود، هم در قلب شیوخ و بزرگان قوم بیشتر جا باز می کرد. جلسه پشت جلسه، دلار پشت دلار و سلاح پشت سلاح به زیرزمین هایی در استانبول و اردوگاههایی در حلب و رقه و حمص و آن حوالی ترانزیت می شد.
و اینگونه بود که سوریه به عرصه طنز تلخ و البته خونین تاریخ معاصر جهان بدل شد. سران اروپا و آمریکا انگار انتظار داشتند که تکفیری ها و سلفی های جنگجو به صورت نیابتی، دموکراسی غربی را سوار بر نفربرهای آمریکایی و لندکروزر های ژاپنی مجهز به توپ ها و خمپاره اندازهای مدل روز اروپا و امریکا تا دروازه های دمشق مشایعت کنند.
اکنون با گذشت کمتر از یک سال از آخرین جلسات هم اندیشی و کمک ها و امیدها هیچکدام از آن تحلیل ها و برنامه ریزی ها حاصلی که نداشت هیچ، از میان گروههای تکفیری جنگنده در سوریه داعش به مصیبتی بزرگتر برای حامیان دیروز بدل شده است. داستان چند ماه اخیر داعش دقیقا شبیه فیلم های سینمایی ژانر وحشت و خشونت هالیود شده است. موجود خشن اما مطیعی که قرار بود مجری اهداف ساوزنده خود باشد اکنون طغیان کرده است و هم ساوزنده و هم همسایگان و ساکنان جهان شهر را به وحشت انداخته است. ساوزندگان و حامیان دستپاچه شده و به آب و اتش می زنند، بلکه این هیولای خود ساخته را باردیگر مهار و در راستا و محدوده اهداف خود به کار گیرند.
آن روزها اخضر ابراهیمی، کوفی عنان و دیگرانی از سازمان ملل که واقعیت های سوریه و خاورمیانه را بهتر می فهمیدند بارها تلاش کردند تا راه و چاه حل بحران سوریه را به گروه موسوم به « دوستان سوریه» گوشزد کنند، اما راه به جایی نبردند و ناگزیر کناره گرفتند. هم این طیف و هم کشورهایی مانند ایران و روسیه و دیگر کشورهای غیر تابع درباره خطرات تجهیز و تسلیح گروهای تروریستی و تکفیری، بارها هشدار دادند، اما آنچه البته به جایی نرسید فریاد بود.
اکنون دوستان سابق سوریه باردیگر دور هم جمع شده اند تا برای مهار داعش به عنوان یکی از دوستان سابق خود راهی پیدا کنند و لابد باید نام خود را «دشمنان برخی ازیاران دوست داشتنی سابق!» بگذارند. از قضا این بار هم اصرار دارند که در همان دور باطل پیشین بچرخند و روی پرده می گویند که همچنان اعتقادی به مشاوره ها و کمک های ایران و دیگرکشورهای غیرتابع ندارند.
در بهترین حالت تحلیل این تصمیم کشورهای غربی و غربی این است که آنها با خود می گویند که خودمان گند زده ایم، خودمان هم می خواهیم درستش کنیم. و بدبینانه ترین و البته نزدیک به واقع ترین تحلیل هم این است که مبارزه با داعش بهانه است همانگونه که ساخت تکفیری ها و رو دادن به آنها برای جولان دادن در سوریه و عراق هم بهانه پشت پرده بود تا این نقطه از جهان روی ارامش نبیند و هدف همچنان تمدید بی ثباتی و نا آرامی در خاورمیانه است. در این بین انگار که وقایع مضحک عالم دیپلماسی و گاف های دیپلمات های جهان حد و حصری ندارد و هیچ گاه هم قرار نیست این دسته از دیپلمات های مدعی و تحلیلگران و رسانه های جاده صاف کن آنها از رو بروند.
مردم سالاری: «داعش، کاتالیزوری برای یک رابطه»
«داعش، کاتالیزوری برای یک رابطه» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سینا خسروی است که در آن می خوانید:
اواخر پاییز ۱٣۱۱ هجری شمسی، بیست و سه سال بعد از فوران اولین چاه نفت کشورمان در مسجدسلیمان، در روزگاری که رضاشاه خشمگین از تنهاخوری های شرکت نفت انگلیس و ایران، پرونده نفت را به بخاری انداخت و قرارداد دارسی را یک طرفه لغو نمود، صدها کیلومتر آنسوتر، در سرزمین حجاز، عبدالعزیز ابن سعود با یاری جنگجویان متعصّب و خونخوار ، رقیبانش را یکی یکی از پا درآورده، به بند کشیده یا فراری می داد و تشکیل عربستان سعودی امروزی را پایه ریزی می نمود.
اوج گیریِ دو دیکتاتور در دو سرزمین نفت خیزِ خاورمیانه که هر دو در حال دور زدن استعمار پیر بودند. عبدالعزیز چندسال بعد به سمت آمریکا رفت و نخستین قرارداد نفتی اش را با شرکت استاندارد اویل این کشور امضا نمود و رضاشاه به سمت و سوی آلمان متمایل گردید و در شهریور ۱٣۲۰ در حالیکه از کشور تبعید می شد، با تلاش های شبانه روزی فروغی قدرت را به پسرش واگذار کرد. در این بین و از همان ابتدا، روابط ایران و عربستان که بر پایه یک تقابل ایدئولوژیک شکل گرفت، همواره با فراز و فرودهای سینوسی مواجه بود.
اوایل حکومت پهلوی دوم، تهوّعی که در اثر گرما به ابوطالب یزدی در حِجراسماعیل دست داد، از یک سو باعث قطعِ سر این زائر ایرانی گردید و از دیگر سو قطع رابطه بین دو کشور را تا ۵ سال موجب شد. رابطه ای که اگرچه در اواخر عمر عبدالعزیز مجددا از سرگرفته و پس از مرگ او و در زمان زمامداری فرزندش ملک سعود نیز ادامه یافت اما حتی در زمان شروع جنگ سرد که این دو کشور بازیگر مشترکِ استراتژی های ایالات متحده برای جلوگیری از گسترش کمونیسم در منطقه بودند نیز نتوانست یک رابطه استوار و نزدیک قلمداد گردد.
اوایل دهه پنجاه با کمرنگ شدن نقش آمریکا و انگلیس در منطقه خلیج فارس، محمدرضا شاه که هزینه های سنگینی صرف تجهیز ارتش نموده بود، عملا به ژاندارم منطقه تبدیل شد. نقشی که البته کشورهای عربی و در راس ایشان عربستان را هرگز به شادی و هیجان وا نداشت. اما علی رغم این موضوع، بایستی طولانی ترین دوره ثبات و آرامش بین دو کشور را در همین سال ها جستجو نمود. ثباتی که تا اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی تداوم یافت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، عربستان که بدواً برپایی حکومت اسلامی در ایران را مقدمه نزدیکی و تفاهم هرچه بیشتر دو کشور می دانست، رفته رفته شعار «صدورانقلاب» توسط انقلابیون ایرانی را خطری برای کشورهای دیکتاتوری عربی تلقی کرده و به تدریج موضع گیری های تندی در مطبوعاتش علیه ایران آغاز نمود و وقتی شیعیان عربستان در سال ۱٣۵٨ به پشتوانه پیروزی انقلابِ ایران برای اولین بار مراسم روز عاشورا را برگزار کردند، این موضع گیری ها به اوج خود رسیده و مقطعی شد برای آغاز حملات نهان و آشکار علیه ایران که ریاض با دست زدن به اقدامات پرهزینه ای همچون تاسیس موسسات تبلیغی علیه انقلاب، تشکیل شورای همکاری خلیج فارس، حمایت از رژیم صدام در جنگ تحمیلی، کشتار زائران ِایرانی و... به جدیت به آن ورود نمود.
هرچند بایستی اذعان داشت که در این بین تهران، حرکات مبتکرانه و مدبّرانه تری رو کرد. موضع هوشمندانه ایران در زمان تجاوز عراق به کویت، تنش زدایی در دولت سازندگی و عقد قرارداد امنیتی در دولت اصلاحات از جمله مواردی بودند که توانستند روابط دیپلماتیک دو کشور را مجددا و تا حد ممکن به هم نزدیک سازند و کیست که نخواهد در راستای این نزدیکی، از حضور متمایز و تاثیرگذار هاشمی رفسنجانی در همایش گفتگوی مذاهب اسلامی در عربستان نامی به میان نیاورد.
هرچند این نزدیکی هم زیاد به طول نیانجامید و به دنبال وقوع بهارعربی در منطقه و تسرّی این نهضت به بحرین و پس از آن بروز بحران های فرسایشی در سوریه، یکی از سردترین دوره های سینوسی روابط تهران و ریاض رقم خورد. امروز هر دو کشور در بحران های سوریه، یمن، لبنان و عراق دیدگاههایی دارند و می توان گفت با حمایتی که از متحدان خود به عمل می آورند، عملا در جنگی سرد به چالشی جدی با یکدیگر مشغولند. چالشی که با رخ دادن تراژدیِ بنیادگرایان داعش، بایستی هرچه زودتر دوران تحول خود را آغاز نماید.
این روزها که جلادان تکفیری به نام اسلام، منطقه را به آتش کشیده اند، اتحاد از جمله الزامات غیرقابل تردید مسلمین است و در این بین ایران و عربستان به عنوان زعمایِ تاثیرگذار بر تفکرات اهالی شیعه و سنّی عناصر جدی در این فعل و انفعال به شمار می روند. فعل و انفعالی که ده ها سال است با یک روند سینوسی، واکنش درخور اعتنایی برای دستیابی به یک صلح پایدار نشان نداده، در محیط فعلی و با کاتالیزور قدرتمندی همچون داعش، می تواند ثبات متفاوتی را در معرض دید جهانیان قرار دهد.
در شرایطی که جان کری در میان اعراب یارکِشی همه جانبه ای برای مواجهه با بحرانِ به وجود آمده توسط دولت مجعول موسوم به «دولت اسلامی» را آغاز نموده، اتحاد ایران و عربستان هم می تواند بر وخامت اوضاع داعش بیفزاید.
در روزگاری که تروریسم بی رحمانه جان انسان ها را می گیرد و میلیون ها نفر را آواره می سازد و نهادهای بین المللی هم از ورود جدی سر باز می زنند، وقت آن رسیده که ابرقدرتهای جهان اسلام با رویکردی نو، از اختلافات دیرین دست برداشته و ندای وحدت سر دهند. ندایی که بایستی بر پایه واقع گرایی سرداده شده و تفاهم پایدار از دل آن خارج شود. مطمئنا تعصب بر اشتباهات، خسارت بار بوده و هست و بایستی با گفتمانی متفاوت در مسیر برقراری صلح و عدالت و دستیابی به توسعه و رفاه امت اسلام جایگزین گردد. گفتمانی که چند سال پیش از زبان هاشمی در همایش گفتگوی مذاهب اسلامی به روشنی ایراد گردید.
روزنامه خراسان: «درس هایی از چند روز بستری شدن رهبر انقلاب»
«درس هایی از چند روز بستری شدن رهبر انقلاب» یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می خوانید:
به لطف خداوند و دعای خیر مردم عزیزمان، رهبر انقلاب پس از انجام عمل جراحی موفق روز گذشته پس از یک هفته بستری در عین سلامت و نشاط از بیمارستان مرخص شدند. اصل اطلاع رسانی از بیماری، بستری شدن ایشان و همچنین عیادت هایی که انجام شد و نکاتی که رهبری عزیز به هنگام مرخص شدن از بیمارستان بیان کردند حاوی نکاتی قابل توجه و تأمل و درس آموز است که به برخی از آن ها اشاره می شود.
۱ - اطلاع رسانی به هنگام، دقیق و شفاف و مصاحبه ایشان قبل از اعزام به بیمارستان نشان از تدبیر و همچنین درک عمیق ضرورت اطلاع رسانی شفاف و به موقع از مسائل مهم کشور در نگاه و اندیشه رهبری دارد. این اقدام به هنگام و سنجیده و محرم دانستن آحاد مردم نه تنها موجب بدرقه شدن دعای خیر مردم برای رهبری شد بلکه جلوی بسیاری از خبرسازی ها و شایعات را به بهترین شکل گرفت و موضوعی را که می توانست دستمایه دروغ پراکنی ها و شایعه پردازی های رسانه های معاند بیگانه شود با اطلاع رسانی خوب از طریق رسانه های داخلی در مسیر عادی و واقعی خود قرار داد.
این تجربه اطلاع رسانی شفاف، به موقع و اثرگذار می تواند به عنوان درس و آزمون موفقی در سایر پدیده ها و رخدادهای کشور مورد استفاده قرار بگیرد تا مردم عزیزمان اطلاعات و وقایع کشور را پیش از شنیدن از رسانه های خارجی، از رسانه های خودمان بشنوند.
۲ - انتخاب یک بیمارستان دولتی برای بستری شدن توسط رهبری نه تنها از اعتماد و اطمینان ایشان به کادر پزشکی و تجهیزات بیمارستان های دولتی حکایت می کند بلکه این انتخاب خود درسی است برای همه خصوصاً مسئولان کشور که آنان نیز باید به این شیوه تأسی کنند نه این که برخی از مسئولان حتی برای بیماری هایی که به راحتی توسط پزشکان حاذق و کادر پزشکی معتمد کشورمان قابل درمان است دلارها و یوروهای زیادی را به کیسه بیمارستان های آمریکایی و اروپایی بریزند.
۳ - افتخار دانستن پزشکان و کادر پزشکی کشورمان توسط رهبری نه تنها از واقعیت آشکار تخصص و تبحر و تعهد اکثریت جامعه پزشکی کشورمان حکایت می کند بلکه این تعبیر رهبری از این ضرورت حکایت می کند که باید مسئولان و همچنین مردم بیش از این ها قدر این قشر موثر و عزیز را بدانند.
(بگذریم از عده معدودی که به جای طبابت، تجارت می کنند و منافع ظاهری مادی خود را به هر چیزی رجحان می دهند). همچنین افتخار دانستن جامعه پزشکی توسط رهبری از این ضرورت حکایت می کند که باید از ظرفیت این قشر تحصیل کرده هم در کشور و هم در خارج از کشور بیش از این ها استفاده شود.
۴ - عیادت هایی که در مدت بستری شدن از رهبر عزیز انجام شد نیز نکات و درس های فراوانی دارد. اوج این نکات و درس ها در عیادت آیت ا... هاشمی رفسنجانی و دکتر حسن روحانی قابل درک بود. از بوسه پرمحبت آقای هاشمی بر پیشانی رهبری و بیان این جمله از دل برخاسته که «ما با عشقمان آمده ایم، شما که خوب باشید ما هم خوبیم و حالا با خیال راحت به خانه برمی گردیم» تا دو بار عیادت رئیس جمهور کشورمان از رهبری پس از سفر به مشهد مقدس و قبل و بعد از سفر مهم قزاقستان و بیان آن جملات از دل برخاسته با آن لحن دوست داشتنی و صمیمانه و پر از محبت و آن جملاتی که رئیس جمهور محترم کشورمان درباره احوال پرسی تمامی سران کشورهای عضو پیمان شانگهای و احوالپرسی مفصل پوتین از رهبری که مجموعه آن حرف های صمیمانه در جریان عیادت این عزیزان و دیگر مسئولان و مردم از رهبری، هم از محبت طرفینی، هم ارادت، هم رفاقت، هم بیعت و هم البته نوعی دلتنگی از بیماری و بستری شدن رهبری حکایت می کرد و کیست که نداند این محبت ها، ارادت ها، رفاقت ها و بیعت ها هم مایه برکت و هم مایه نزول رحمت الهی و هم مایه وحدت و همدلی بیشتر مسئولان و دلگرمی و پشتگرمی مردم عزیزمان است و هم دشمن شکن و خاری در چشم بدخواهان و دشمنان عزت و استقلال ایران زمین است.
۵ - تشکر صمیمانه رهبری هنگام مرخصی از بیمارستان از مردم، مسئولان و کادر پزشکی و حتی اظهار شرمندگی کردن در مقابل این همه محبت اقشار مختلف مردم و مسئولان برای همه ما درسی است که در هر مسئولیت و جایگاهی که هستیم نه تنها حق نداریم از کسی طلبکار باشیم بلکه موظفیم در قبال محبت دیگران و هر کسی که کاری برای ما و کشور انجام می دهد تشکر و سپاسگزاری کنیم تا هم مضمون حدیث شریف «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» را درک کرده باشیم و هم سنت و روش نیکو و پسندیده ارزش گذاری و قدردانی و تشکر را در جامعه ترویج کنیم.
۶ - جملات مهمی که رهبری در همان چند دقیقه مصاحبه هنگام مرخص شدن از بیمارستان درباره آمریکا و ائتلاف علیه داعش گفتند به خوبی نشانگر این نکته است که ایشان هیچگاه و در هیچ حالتی از پیگیری مسائل و اخبار مهم جهان و منطقه غافل نیستند. این نکته نشان می دهد که حتی جراحی و بستری شدن در بیمارستان نباید مانع از پیگیری مسائل مهم کشور خصوصاً توسط مسئولان شود.
۷ - بیانات کوتاه اما روشنگر، قاطع و مهم رهبری درباره ائتلاف علیه داعش هم موضع نظام در مقابل این ائتلاف و آمریکا که دست خودش به حمایت از داعش آلوده است را با قوت هر چه تمام تر تبیین کرد، هم دیگر بار پرده ای از دروغگویی و رسوایی سران آمریکایی را کنار زد چرا که سخنان رهبری به روشنی هر چه بیشتر مشخص کرد که وزیر امور خارجه آمریکا و رئیس جمهور این کشور که این روزها دعوت نکردن از ایران را برای شرکت در این ائتلاف به اتهام حامی تروریسم بودن ایران مطرح می کنند، همین هفته های گذشته از طریق سفیرشان به سفیر کشورمان در عراق درباره همکاری با ائتلاف علیه داعش پیغام داده اند. همچنین رهبری تصریح کردند: وزیر خارجه آمریکا پیشنهاد درخواست همکاری ایران و شرکت در این ائتلاف را به دکتر ظریف داده است اما وزیر امور خارجه کشورمان این پیشنهاد را رد کرده است.
۸ - تأکید رهبر فرزانه انقلاب بر «عمق راهبردی» نفوذ و تأثیر کشور و ملت ایران در دل بسیاری از مردم منطقه و برخی نقاط جهان از جمله نکات دیگری بود که هم نور امید را بیشتر در دل مردم روشن کرد و هم بیان این مهم بر این واقعیت تأکید می کند که مردم با ایمان، مقاوم، عزتمند، غیور و شرافتمند ایران زمین علی رغم تحمل سختی ها، تحریم و فشارهای سیاسی به خاطر پایمردی و مقاومت هایشان در مقابل زورگویان و سلطه گران در دل مردمان آزاد اندیش جهان نفوذ و جایگاهی موثر و قابل توجه پیدا کرده اند.
جمهوری اسلامی: «پاریس، نمایشگاه مبارزه با تروریسم!»
«پاریس، نمایشگاه مبارزه با تروریسم!» سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز سران تعدادی از کشورهای غربی و عربی با محوریت آمریکا و فرانسه در یک گردهمائی شرکت کردند که در ظاهر هدف آن مشخص کردن خطوط محوری ائتلاف برای مبارزه با تروریست های داعش بود.
بعد از آنکه در هفته گذشته دومین آمریکایی توسط تروریست های داعش گردن زده شد، رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد کشورش برای مبارزه با تروریست های داعش مصمم است. از همان روز مشخص بود که استناد به گردن زده شدن دو آمریکایی توسط داعش فقط یک بهانه است کما اینکه ادعای مبارزه با تروریسم و داعش نیز یک ادعای پوچ و نوعی ایجاد امکان برای رسیدن به اهداف دیگر است. علاوه بر اینکه داعش را خود دولت آمریکا تأسیس کرده، باز کردن پای داعش به عراق و اشغال استان های شمال غرب این کشور توسط این گروه تروریست در آغاز تابستان امسال نیز با چراغ سبز آمریکا و بعد از آن صورت گرفت که احزاب مورد حمایت آمریکا در انتخابات مجلس عراق شکست خوردند و نتیجه این انتخابات برخلاف میل و اراده دولتمردان آمریکایی رقم خورد. رئیس جمهور آمریکا با کشاندن داعش به خاک عراق و وارد آوردن فشار بر عراق با مشروط ساختن مبارزه با داعش به تغییر دولت این کشور براساس آنچه مورد نظر واشنگتن است، بعد از آنکه شرط مورد نظر خود را تحقق یافته دید اعلام کرد برای مبارزه با تروریست های داعش اقدام به تشکیل یک ائتلاف بین المللی می نماید. آنچه دیروز در پاریس تحت عنوان کنفرانس ائتلاف مبارزه با تروریسم برگزار شد، پرده ای از همین نمایش است که دولتمردان آمریکایی به کارگردانی باراک اوباما درحال اجرای آن هستند.
اکنون برای تمام کسانی که رویدادهای منطقه خاورمیانه را دنبال می کنند کاملاً روشن است که دولت آمریکا با بهانه قرار دادن مبارزه با تروریسم، درصدد حضور نظامی در این منطقه است. ترمیم طرح شکست خورده و رسوای آمریکا برای براندازی دولت سوریه، یکی از اهداف اصلی ائتلاف برای مبارزه با تروریسم است. در آن طرح نیز آمریکا و چند کشور غربی و عربی ائتلافی را برای براندازی دولت سوریه تشکیل دادند و هرچه توانستند از تروریست های درحال جنگ با دولت سوریه از جمله داعش حمایت کردند ولی نتوانستند به هدف خود برسند. اکنون آمریکا با کشاندن داعش به عراق و فراهم ساختن مقدمات حضور نظامی در منطقه، قصد دارد بار دیگر تحت عنوان ائتلاف، برای براندازی دولت سوریه تلاش کند ضمن اینکه میخواهد اهرم های از دست رفته در عراق را نیز به چنگ آورد.
برای این طرح آمریکا نیز موفقیتی پیش بینی نمی شود و اینبار نیز رئیس جمهور آمریکا در توطئه گسترش نفوذ خود در عراق و سوریه با شکست مواجه خواهد شد. هر چند دلایل نمایشی بودن این ائتلاف زیادند ولی در اینجا فقط به تعدادی از آنها اشاره می کنیم.
اول آنکه ملت های منطقه به ویژه مردم عراق می دانند که داعش در عراق شکست خورده و درحال هزیمت است. این واقعیت را نیز همه می دانند که این شکست نتیجه ورود مرجعیت به صحنه و صدور حکم وجوب دفاع از عراق در برابر جنایات داعش است. این حکم موجب شد مردم عراق، اعم از شیعه و سنی و پیروان سایر ادیان، به نیروهای مسلح بپیوندند و مناطق اشغال شده را یکی پس از دیگری از وجود داعش پاک نمایند. اکنون که کمر داعش در عراق شکسته، نیازی به لشکرکشی آمریکا و دیگر کشورها وجود ندارد و به همین دلیل ادعای مبارزه با تروریسم داعش، پوچ و غیرواقعی است.
دوم آنکه حیدرالعبادی نخست وزیر عراق دیروز با صراحت اعلام کرد برای مبارزه با داعش نیازی به حضور نظامی کشورهای دیگر نیست و عراق با اتکا به نیروهای مسلح و مردم خود می تواند با تروریست های داعش مقابله کند. این سخن صریح نخست وزیر عراق نیز به روشنی نشان می دهد لشکرکشی آمریکا و همدستانش به عراق برای مبارزه با تروریست های داعش نیست و اهداف دیگری را دنبال می کند.
سوم آنکه فواد معصوم رئیس جمهور عراق دیروز اعلام کرد بدون حضور ایران امکان مبارزه با تروریسم در منطقه و عراق وجود ندارد. زیرا ایران ۱۰۰۰ کیلومتر مرز مشترک با عراق دارد و از ابتدای تهاجم داعش به عراق، کمک های زیادی برای مبارزه با آن در اختیار عراق قرار داده است. این سخن رئیس جمهور عراق، در واقع پاسخی روشن به دولتمردان آمریکایی بود که گفته اند ایران در ائتلاف برای مبارزه با تروریسم جائی ندارد. البته ایران از آنجا که آمریکا را بانی تروریسم می داند و اطلاع دارد که حضور داعش در عراق نیز از طراحی های آمریکاست، همواره به دعوت آمریکا برای همکاری در زمینه مبارزه با داعش پاسخ منفی داده و سخن امروز دولتمردان آمریکایی که می گویند ایران هیچ جائی در ائتلاف مبارزه با داعش ندارد، ترفندی برای سرپوش گذاشتن برهمین رسوائی است هر چند ادامه همین مسیر نشان خواهد داد که آنها بیش از این نیز رسوا خواهند شد و این طرح نیز با شکست مواجه خواهد گردید.
چهارم آنکه اصل لشکرکشی آمریکا و اعضاء ائتلاف به عراق و سوریه به بهانه مبارزه با داعش، به دلیل اینکه مجوزی از سازمان ملل ندارند و دولت های این دو کشور نیز آنها را به چنین دخالتی دعوت نکرده اند، غیرقانونی است. حضور نظامی هر کشوری در کشور دیگر یا باید با دعوت دولت آن کشور باشد و یا با مجوز سازمان ملل. آمریکا و اعضاء ائتلاف مجوزی از سازمان ملل ندارند و دولتمردان سوریه و عراق نیز با صراحت اعلام کرده اند با حضور نظامی دیگر کشورها در کشورشان مخالفند. بطور طبیعی چنین اقدامی با واکنش مردم این دو کشور نیز مواجه خواهد شد.
و پنجم آنکه روشن ترین نشانه برای نمایشی بودن گردهمائی اعضاء ائتلاف در پاریس اینست که درست همزمان با تشکیل این گردهمائی، هواپیماهای نظامی فرانسه دیروز اقدام به پرواز شناسائی در آسمان عراق کردند. به عبارت روشن تر، قبل از آنکه گردهمائی پاریس به تصمیمی برسد و دولتمردان عراقی نظری درباره اقدام ائتلاف بدهند، فرانسه عملیات مورد نظر ائتلاف را آغاز کرده است! این واقعه نشان می دهد آنچه دیروز در پاریس برگزار شد، فقط یک نمایشگاه مبارزه با تروریسم بودنه چیز دیگر.
اینها همه نشان می دهند ائتلاف ادعائی ضد تروریسم و ضد داعش صرفاً یک مانور تبلیغاتی برای فراهم ساختن زمینه حضور نظامی آمریکا در عراق و سوریه و دنبال کردن اهداف سلطه طلبانه خود در منطقه است. نکته جالب اینکه غیر از دولتمردان عراقی، سایر اعضاء حاضر در گردهمائی دیروز پاریس درست همان کسانی بودند که قبلاً در ائتلاف های ضد سوریه حضور می یافتند. ضمناً اینها همه از حامیان پیدا و پنهان رژیم صهیونیستی هستند که در جنگ ۵۱ روزه غزه هرچه می توانستند به صهیونیست ها که در رأس تروریست های دولتی قرار دارند کمک کردند. روشن است که ادعای این افراد برای مبارزه با تروریسم را ملت ها باور نخواهند کرد و آنها در این توطئه نیز شکست خواهند خورد.
دنیای اقتصاد: «تقابل سیاست های انبساطی و رفتارهای ریاضتی»
«تقابل سیاست های انبساطی و رفتارهای ریاضتی» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم حسین راهداری است که در آن می خوانید:
مثلی هست که می گوید «وقتی آمریکا عطسه می کند، اروپا ذات الریه می گیرد.» این مثل، داستان واقعی اتفاقات بعد از بحران مالی سال ۲۰۰٨ آمریکا است که این روزها سالگرد شروع آن همزمان با سقوط بانک لمن برادرز است با این تفاوت که این بحران در آمریکا نه یک عطسه، که خود یک ذات الریه شدید برای اقتصاد آمریکا بود. تقریبا تا دو سال، مساله اصلی اقتصاد دنیا، نابودی تقاضا در آمریکا یعنی اقتصادی بود که مصرف در آن حرکت دهنده قطار مصرف در دنیا به حساب می آمد و به همین دلیل، سیاست های انبساطی در آمریکا به خصوص برنامه تسهیل کمی (Quantitative Easing) برای کاهش ارزش دلار و نیز مبارزه با تورم منفی برای تحریک تقاضا در دستور کار فدرال رزرو قرار گرفت.
در مقابل، اما وقتی موج های سونامی بحران از آمریکا به اروپا رسید و وقتی بحران بدهی های خارجی کشورهایی مانند یونان واحد پولی یورو را حتی به مرز نابودی کشاند، بانک مرکزی اروپا سیاست کاملا متفاوتی با آمریکا مبتنی بر سیاست های ریاضتی در پیش گرفت. البته بخشی از این تفاوت در سیاست ها قابل درک بود.
دلار پول یک کشور واحد با سیاست های مالی متمرکز بود درحالی که یورو واحد پولی کشورهایی با سیاست های مالی غیرمتمرکز، اما با بانک مرکزی متمرکز بود و همین باعث می شد که مثلا آنچه درمان اقتصاد یونان است خود دلیل بیماری اقتصاد آلمان باشد و با توجه به قدرت آلمان در بانک مرکزی اروپا، مشخص است که سیاست های این بانک در جهت منافع آلمان و سیاست های ریاضتی قرار گیرد اما نتیجه این سیاست های متفاوت چه شد؟ اگرچه به لحاظ تئوری می توان نقاط مثبتی در هر دو سیاست با توجه به اقتضائات در حالت کلی دید، اما گذر زمان و اتخاذ این دو سیاست متفاوت در آمریکا و اروپا نشان داد آمریکا عملکرد بهتری هم در خروج از رکود و هم کاهش آمار بیکاری داشته است.
به خصوص کاهش آمار بیکاری از آن جهت مهم است که اشتغال و درآمد خانوارها موتور محرک تقاضا در اقتصادهای هر دو ناحیه است که به شدت از کاهش مصرف رنج می برند. در این مدت آمار بیکاری آمریکا از حداکثر حدود ۹ درصد در اوج بحران به طور پیوسته کاهش یافت تا به رقم ۱/۶ درصد رسید؛ درحالی که آمار بیکاری اروپا در این مدت افزایش یافت و برای مدت طولانی در محدوده ۱۱ تا ۱۲ درصد باقی مانده است.
در ضمن از همه مهم تر همگرایی اقتصادهای واحد یورو بود؛ به طوری که حالا آلمان نیز در شرایط اقتصادی خاصی قرار گرفته که نیاز به درمان از جنس سیاست های تسهیل کمی آمریکا در اروپا به طرز محسوسی احساس می شود. به نظر می رسد این روزها، روزهای خوبی برای موافقان سیاست های ریاضت اقتصادی نیست.
منبع خبر :جام جم آنلاین
|