سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

توضیحی برای یک قاضی ِدلسوز ولی "کم اطلاع"!
(در حاشیه مقاله اخیر سرکوهی)


الف. ع. خ


• کدام موضوع مطرح شده در بحث سرکوهی بهانه طرح موضوع دیگر بوده است؟ آیا دفاع از مظلومان کشته شده در زندانهای سال ۶۷ بهانه ای برای بی اعتبار نشان دادن "فراروایت های بزرگ درجهان" و طرح ادعای "شکست حیثیتی همه سازمانهای اپوزیسیون در سال ۶۰" بوده است؟ یا بی اعتبار نشان دادن "فراروایت های بزرگ در جهان" و ادعای "شکست حیثیتی همه سازمانهای اپوزیسیون در سال ۶۰" بهانه ای برای " دفاع از مظلومان کشته شده درزندانهای سال ۶۷" می باشد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٨ مهر ۱٣٨۵ -  ۲۰ اکتبر ۲۰۰۶


آقای محترمی، البته با انگیزه ای گرامی و مطلوب، اما در نقش "قاضی القضات" های مرسوم روزگار ما، در مطلبی تحت عنوان "روشنفکر علیه روشنفکر"*، در نقد مطلب "باز هم مطلق انگاری و تکیه بر قله دانایی!" این قلم را به "فلسفه بافی" متهم کرده و می نویسد:
«نویسنده ی محترم هر چند واقع بینانه و به انصاف از اصل مقصود آقای سرکوهی به نیکی یاد می کند، اما «با نهایت احترامی که برای آقای سرکوهی قایل» است فلسفه می بافد و می نویسد: «خط بطلان کشیدن به همه آن اندیشه هایی که در شیوه های عملی حاملان آن به شکست انجامیده و یا پذیرش همه آن اندیشه هایی که اکنون بر گرده عالمیان مسلط است! فقط می تواند از یک"عقل کلی" که ابعاد عالم را در چنگ خود می بیند، ناشی شده باشد، و یا "عقل جزئی" که به روزمرگی دچارشده و خود را به چنگ اتفاقات سپرده باشد!» و نمی بیند که سرکوهی اگر هم بر این عقیده است در هیچ کجای یادداشت خط بطلان بر همه چیز و همه کس نکشیده است و به نظر می رسد قصد سرکوهی چیز دیگر بوده و آن ابراز شرمساری از بخشی از کارنامه ی سیاسی و فرهنگی خویش.همین و بس!...»
برای روشن شدن این "قاضی"! جوان و همچنین جهت اطلاع بقیه خوانندگان گرامی توضیحی مختصر را ضروری می دانم.   
برای پیدا کردن دلایل آن "فلسفه بافی" حوصله نکردم مطلب آقای سرکوهی را دوباره بخوانم، چرا که به نظر اینجانب او با بهانه قرار دادن دفاع از "حقوق انسانی" زندانیان، در "کشتار۶۷" ، مطالب جانسوزی را در ادامه مطلب خود مطرح می نماید که مرور آن مطلب را سخت و آزاردهنده می کند، با گردش سریع چشم، دو نکته را که موجب "فلسفه بافی" من شده بود در آن مطلب یافتم که به عنوان نمونه در زیر می آورم!:  
**"شکست همه نهادهای اپوزیسیون در سال ۶۰ و بی اعتباری فراروایت های بزرگ در جهان...."
**"شکست سازمانی، سیاسی، ایدئولوژیک و حیثیتی همه سازمان های اپوزیسیون در سال ۶۰ ...."
چنین مطالبی آدم "شکاکی" چون مرا به این فکر وامی دارد، که به انگیزه نگارش چنین مطالبی شک کنم، و از خود بپرسم، کدام موضوع مطرح شده در بحث سرکوهی   بهانه طرح موضوع دیگر بوده است؟ آیا   دفاع از مظلومان کشته شده درزندانهای سال ۶۷ بهانه ای برای بی اعتبار نشان دادن "فراروایت های بزرگ درجهان" و طرح ادعای "شکست حیثیتی همه سازمانهای اپوزیسیون در سال ۶۰" بوده است؟ یا بی اعتبار نشان دادن "فراروایت های بزرگ در جهان" و ادعای "شکست حیثیتی همه سازمانهای اپوزیسیون در سال ۶۰" بهانه ای برای " دفاع از مظلومان کشته شده درزندانهای سال ۶۷" می باشد؟
آیا این جوان می داند که منظور از "فراروایت های بزرگ" چیست؟ و آیا می داند که بی اعتبار خواندن آن "فرا روایت ها" از توشه و توان تجمعی قابل توجه از فیلسوفان جهان تاکنون ممکن نبوده است؟ اگر می داند پس می تواند حدس بزند که   چنین ادعایی از فرج سرکوهی به عنوان یک "فعال سیاسی" (نه بیشتر و نه کمتر) تکیه بر چه جایگاهی است!
آیا این جوان می داند که "شکست حیثیتی" یعنی چه؟ و ادعای چنین شکستی آنهم برای "همه سازمانهای اپوزیسیون در سال۶۰" چه مفهومی را در بر می گیرد؟
اگر کلمات را بدون تعمق در مفاهیم آنها بخوانیم   و برای صدور"حکم قضاوت" تعجیل کنیم، سرانجام کار همان می شود که همه شاهدش هستیم!
بازهم با نهایت احترامی که برای سرکوهی قائلم ضمن تکرار تمام آنچه که در این رابطه نوشته ام، متاسفانه باید اضافه کنم:
۱- ادعای "بی اعتباری فراروایت های بزرگ" تنها می تواند یک کادو "ناقابل" از جانب یک "شهروند" جهان سومی به تفکر قالب "راست" در جهان باشد.
۲- ادعای "شکست حیثیتی همه سازمانهای اپوزیسیون در سال ۶۰" نیز کادوی "لوکس" دیگری است که به دنباله منطقی همان روایت "راست جهانی"، یعنی رژیم جمهوری اسلامی تقدیم می شود، که بنا به تعبیر نانوشته فرج سرکوهی، توانست با "شکست حیثیتی همه سازمانهای اپوزیسیون در سال۶۰" و با "عبور از بحران"، "پیروزی آبرومندانه ای"! را برای خود رقم زند.
همین دو ادعا کافیست که فرج سرکوهی را "عقل کل" بنمایاند و به "مطلق انگاری و تکیه بر قله دانایی" بنشاند.
متاسفانه به جای آنکه "کم اطلاعی" خصلت تحقیق و دانشجویی را در ما تقویت کند، خصلت "قضاوت گری" عجولانه را قوت می بخشد، گویی که "حس قضاوت" نیز یکی از آن احساس شش گانه وجود ما آدم هاست.
 
* منشر شده در سایت وزین"اخبارروز"
** هردو نکته،عینا از متن مقاله آقای فرج سرکوهی نقل شده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست