نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم- اردشیر قلندری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۴ مهر ۱٣۹٣ -
۲۶ سپتامبر ۲۰۱۴
نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.
در باب خشونت: چرا باید این شعار را لااقل در جامعه ایرانی خودمان هر چه بیشتر پروراند، برای توضیح این موضوع صد البته باید به گذشته تاریخ کشور برگشت، به همان گذشته پر از درد و رنج برای باشندگانی که متحمل همه پدیده های زشت زمان خود شدند. اصولا چرا تاریخ کشور ما در مقیاس آزار باشندگان خود در وضعیتی بدتر نسبت به سایر نقاط جهان بوده است، اگر در بسیاری از نقاط جهان برده داری را رایج کردند، به آزار مردمان پرداختند و اگرچه امروز بصورت همان معیارها و با همان گستردگی برده داری رمیایی رایج نیست و آزار غیر انسانی برده گان محکوم شده است، که خود بهترین وثیقه در راستای برگشت جهان به آن معیارها گردیده، در غیر این صورت، اگر تمدن انسانی چنین برخوردی با این پدیده اجتماعی نمی کرد، سرمایه داری همین فردا جهان را به دوران رم باستان برمی گرداند. با اینهمه، چرا این روال دردناک و آزار در ایران هنوز حاکم است؟. تا همین چندی پیش سلسله پهلوی خود را ارباب جان و مال مردم ایران می دانست، توسط مردم به ذباله دانی تاریخ رفت، و بنظر می رسید که دیگر چنین ستمی بر ما روا نمی شود، همه چیز بقول تنسر موبد موبدان اردشیر ساسانی "سروسامان گرفته است"، و باز بقول خود همین موبد "بلیه نازل شد"، همه چیز بهم ریخت، بجای پستچی گشت ثارلله ، بسیج، سپاه همه با هم پشت درِ خانه مردم بصف ایستاندند. طناب دار را این بار آشکارا به خیابانها آوردند، بی آنکه ترسی بدل راه دهند، انگار مردم ، هیچند، تازه بدتر ازهمه، اینکه، مردم به تماشا می روند!!!. آیا این تماشا خانه قرون وسطایی بخش تفکیک ناپزیر فرهنگ ماست؟ آیا ما نیز همانند حکومت نسبت به هم تا این سطح خشمگین گشته ایم؟. این همه تنفر از کجا سرچشمه میگیرد؟.
آلمانیها می گویند، پیامبران در خانه خود غریبند. اگر زندگی پیام آور ایرانی را مورد ملاک قرار دهیم حق با آلمانی هاست. اگر بگویم که زرتشت نخستین ایرانی است که توسط اربابان زور و زر بابت بیان عقاید انسان دوستانه خود مجبور به جلای وطن گردید، پس، از سوی پیکار علیه زور و ستم با ما پیوند خورده، و از سویی نیز، تحمل آزار و اذیت، بخشی از ژنهای زندگی ساز ما گشته است، ولی چرا؟. یافتن این واژه بی آزار، چرا، باید حل همه مشکلات ما گردد.
در تاریخ آورده اند که یزیدبن مهلب از مردمان دیلمان آنقدر گشت که تا خون کشته شده گان آسیاب را بچرخاند، و گندم آرد گردد، تا نانی پخته شود و ایشان میل کنند. عبید زاکانی در همین مورد می گوید:
دل بدین گنبد گردنده منه، کین دولاب آسیابیست که از خون عزیزان چرخد.
از طرفی شاه ساسانی، پوست مانی پیام آور ایرانی را پر از کاه کرد، سالها بر دار آوریخت تا دیگران شهامت اعتراض را ازدست بدهند، قباد و انوشیراون "عادل" مزدکیان را که دکتر کریشمن آنرا "کمونیسم ابتدایی ایرانی می نامد" واژگونه در باغ شاهی دفن نمودند.
ربیع ابن زیاد که مردی بلند قامت و سیاه چهره و خشک و چروکیده بود بعد از فتح سیستان قبل از آنکه مرزبان آن شهر را به حضور بپذیرد دیواری قطور از اجساد ایرانی بنا نهاد که صف عظیمی را تشکیل داده بود . وی در بالای این دیوار بر روی اجساد ایرانیان نشست و بعد از آن مرز بان و موبدان زرتشتی را برای عقد قرارداد فرا خواند، وقتی که موبدان این وحشت را دیدند، گفتند، که این همان اهریمن است.
چنگیزخان مغول به روایتی چهار میلیون دختر ایرانی را باخود برد، مردان را نیز بقول ناصر خسرو از دم تیغ گذراند. تمدنی را ویران کرد، چنگیز را در واقع، باید به دسته بزرگی از ملخ ها تشبیح نمود که به بوستانی هجوم آورده، پس از مدتی دشتی بی آب و علف برجایی گذاشت.
تیمور لنگ کوهی از جمجمه ها بنا کرد. این روند، کشتار بی مسئولانه، عدم ترس از پاسخ گفتن، تا به امروز همچنان ادامه دارد.
در باب سود پرستی: سود پرستی شق اصلی از انگیزه ها جهت اعمال ستم بر جامعه می باشد. از پادشاهان هخامنشی تا اعراب تازی و تا "آخوندیسم" حاکم بر جان و مال بر مردم کشور همه در راستای سود پرستی و کسب ثروتهای افسانه ای بوده است. دزدیهای چندین میلیاردی که به موضوع ای روتین در ایران تبدیل شده است، از همین جا ناشی میگردد. امامان تقلبی جامعه امروز ایران ما، از آسمان، زمین و آیات آسمانی تنها بمثابه ابزاری در جهت چنگ زدن به ثروت بیشتر بهره برداری می نمایند.
در باب حماقت: می گویند هنگامی که خشایار شاه هخامنشی به قصد تصرف یونان راهی این دیار شد، در تنگه دریای اژه دچار توفان گردید، مدت زیادی در انتظار فرو نشستن توفان ماند، تا بلاآخره جهت مهار توفان غل و زنجیر به دریا انداخت تا به خیال خامش توفان را به زنجیر بکشد و آرام کند.
از اشکانیان تا ساسانیان و تا عربهای تازی، تا قاجار و تا سلسله پهلوی و "آخوندیسم" امروزین در شکل افسانه ای تولد علی خامنه ای، این کشور در آتش مصیبتی بنام حماقت، خرافات، رمالی... سوخته است. با مثال داستان قتل المستعصم (آخرین خلیفهٌ عباسی) تنها گوشه ای از حماقت انسانی را در اینجا بیان می کنیم، که در نوع خود واقعا بی سابقه است. ... "خواجه نصیر که میدانست تا خلیفه کشته نشود، آن غائله ختم نخواهد شد، راهی پیش پای هولاکو نهاد، و آن این بود که خلیفه را لای نمد بپیچند و آرام آرام مشت و مال دهند، (خلفات عرب جهت حفظ سلطه غارتگرانه خود چنین وانمود کرده بودند که اگر شخصی قصد جان آنان کند، جهان کن فیکون خواهد شد) و در آن حال، اگر دیدند بلائی نازل شد، او را رها کنند. این تدبیری عاقلانه بود و هولاکو دستور داد همان را انجام دهند... ساعتی آرام آرام خلیفه را لای نمد مشت و مال دادند، ولی دیدند بلائی نازل نشد؛ گفتند اکنون نمد را باز کنید تا ببینیم خلیفه در چه حال است! وقتی نمد را گشودند، دیدند که خلیفه در همان ابتدا مرده است... در هر صورت، هولاکو در همان روز، مستعصم و پسر بزرگش (ابوبکر) را کشت و دودمان ۵۲۴ سالهٌ عباسیان را بکلی منقرض کرد و ایرانیان را به آرزوی دیرینهشان رسانید". روند جعل و خرافات با مرگ المستعصم (آخرین خلیفهٌ عباسی) پایان نیافت، این روند خانه خراب کن، هنوز هم نمی خواهد مهار گردد.
برمی گردیم به آن چرای، بی آزار خودمان. اصولا در جوامعه ای که مسئولان حکومتی پاسخگوی اعمال و رفتار خود باشند، قبل از شلیک هر گلوله یا قبل از اجرای هر اندیشه پلید و اعمال هرنوع دیکتاتوری، ترس از خشم مردم بمثابه دیواری خارائین در برابر شان عمل خواهد کرد. فقدان چنین ترسی همان اعدام در خیابان خواهد بود، نابودی چندین هزار انسان دگراندیش در چند هفته، دفن آنان در گورهای دسته جمعی می باشد. بنظر می رسد، ما باشندگان امروزین جامعه ایران یک دادگاه منصفانه در دعوی با همه جنایتکاران حکومتی از آغاز تا به امروز به تاریخ این سرزمین بدهکار هستیم. تازمانی که جنایتکار محاکمه نگردد، اعمالش جنایت کارانه اش در کتاب تاریخ مدارس، دانشگاهها، تدریس نشود، عقایدش، فلسفه زندگی اش، شیوه های مملکت داری اش، انگیزه جنایاتش... مورد مواخذه قرار نگیرد، در برهمین پاشنه خواهد چرخید.
بنظر می رسد، ما ایرانیان در تمام مدت تاریخ تمدن خود نسبت به آنچه که بر کشور گذشته، یا بنوعی سازگار گشته، یا ناآگاه و یا ترسیده ایم. (البته نگارنده هرگز نقش پیشروها و پیشآهنگان تاریخ ساز که تاثیر بسیار بالایی در پیکار با ستم گران داشته اند، از بابک خرمدین و قبل از او، تا حیدر مهرگان ها را نادیده نگرفته و جایگاه بلند قهرمانی های آنان را ارج گذاشته است، منظور در اینجا واکنش سریع و همگانی توده ها می باشد) آیا حقیقتا وقتش نرسیده که سازگاری و ناآگاهی، ترس را بدور بریزیم، همانطور که در بسیاری از بازه های زمانی یک صدا به میدان آمده ایم، جنایت ها و جنایتکاران را نبخشیم، شدیدا برخورد کنیم، در حافظه تاریخ ملی پایگانی کنیم، تا در صورت تکرار، یاد و زمان وقوع، سطح فاجعه آنرا در جامعه بنمایش بگذاریم، آیا اگر چنین می کردیم، دستگاه ولایی امروز می توانست وجود ما را در جامعه نادیده بگیرد، و از خشم بنیان برافکن سازه های ستم توسط توده مردم، نهراسد.
|