سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مجموعه داستانهای «نسرین مدنی»، نویسنده کُرد ایرانی در سوئد منتشر شد


سوسن محمدخانی غیاثوند


• مجموعه داستانهای کوتاه نسرین مدنی، نویسنده کرد ایرانی تحت عنوان «از فصلهای خشک گذر کردم» پس از ترجمه به زبان سوئدی روز ۲۶ سپتامبر در نمایشگاه بین المللی کتاب گوتنبرگ در کشور سوئد منتشر شد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۹ مهر ۱٣۹٣ -  ۱ اکتبر ۲۰۱۴


 مجموعه داستانهای کوتاه نسرین مدنی، نویسنده کرد ایرانی تحت عنوان «از فصلهای خشک گذر کردم» پس از ترجمه به زبان سوئدی روز ۲۶ سپتامبر در نمایشگاه بین المللی کتاب گوتنبرگ در کشور سوئد منتشر شد.
کتاب «از فصل های خشک گذر کردم» شامل ۱٨ داستان کوتاه به قلم نسرین مدنی است که توسط یک ناشر سوئدی منتشر شده است.

آنطور که این نویسنده ایرانی می گوید کتابش از سه بخش تشکیل شده است. داستانهای قدیمی وی در بخش اول کتاب جای گرفته‌اند. مدنی برای نوشتن داستانهای تازه اش به مدت یکسال وقت گذاشته است. بخش دوم کتاب به داستانهای جدید اختصاص پیدا کرده است. داستانهای بخش دوم مثل سگ کُشی، همجنسگرا و بهایی در ایران اتفاق می افتند.
به گفته نسرین مدنی، وی در مجموعه داستانهای بخش دوم به امور اجتماعی و نقض حقوق شهروندی تمرکز داشته است. از روزنامه‌نگار و کُرد گرفته تا همجنسگرا و بهایی و همین‌طور در امان نبودن حتی حیوانات زیر سایه‌ی حکومت اسلامی ایران.
در بخش سوم نیز داستانهایی منتشر شده که محل وقوع آنها کشور سوئد است.

مدنی با اشاره به بخش سوم کتاب تازه‌اش می گوید: «در بخش سوم، برخی از این داستانها در کشور سوئد رخ میدهد. به آن منظور که خواستم فاصله ی قانون، احترام و کرامت انسانی در رژیم دیکتاتوری و رژیم دموکراتی برجسته شود و تفاوتها به چشم بیاید.
این را مایلم با شما در میان بگذارم؛ به اینجا که آمدم هفته های اول به دلیل احترامی که به عنوان یک انسان میگرفتم متحیر بودم؛ یک مثال ساده، در تهران حتی روی خط عابر پیاده باید مراقب میبودی که مبادا ماشینی بیاید زیرت بگیرد، حق تقدّم معنا نداشت. اینجا تا چند وقت گیج بودم، وقتی پا روی خط عابر میگذاشتم همان ترس همراهم بود. زمان بر بود تا امنیت جای ترس را گرفت وقتی هر بار میدیدم راننده ها با چند متر فاصله از خط عابر نگه میداشتند.
اینکه وقتی مدرسه میرفتم تا چند وقت ناخودآگاه، به پشت ام نگاه میکردم به خیال همان گشت ارشادها چرا که روسری بر سر نداشتم. اینها همگی تأثیر عمیقی بر من گذاشت و باعث خلق بخش سوم داستانها شد.»

وی در توضیح مسائل مورد توجه قرار گرفته در داستانهایش می گوید: هر داستان فضا و دنیای خودش را طلب کرده است، رئال اما همیشه برایم جذاب بوده است؛ کاراکترهای واقعی که هر کدام به نحوی با مسائل پیرامون دست به گریبان اند، برای نمونه در «زنی که مثل تو نیست» یا «روسپی دانشکده ی من» شخصیت ها روسپی اند؛ در« ظلمت دهلیز» کاراکتری واقعی، زنی بیمار که زیر سایه ی سی و اندی سال حکومت جمهوری اسلامی خُرد شده است.

مدنی درباره میزان استقبال از کتابش در نمایشگاه بین‌المللی کتاب گوتنبرگ می گوید: راستش نمایشگاه بین المللی کتاب گوتنبرگ با نمایشگاه بین المللی تهران تفاوت بنیادی دارد. در تهران کتاب فروخته میشد با چند درصد تخفیف، در اینجا در مقایسه با نمایشگاه تهران میشود گفت تقریبا کتابی فروخته نمیشود به این معنا، چراکه بیشتر مکانی برای معرفی کتاب، تبادل نظر و قراردادهاست. در اینجا شبکه های خبری مختلف از تلویزیون و رادیو گرفته تا روزنامه های محلی و کتابخانه ها همگی در حال مصاحبه و معرفی نویسنده ها، ناشرها و کتابها هستند. شخصاٌ از اجرای برنامه ها راضی بودم.

این نویسنده ایرانی پیشتر دو مجموعه داستانش را به دلیل عدم رضایت از چاپ آنها در فضای سانسور و رسمیت نبخشیدن به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در فضای مجازی در اختیار خوانندگانش قرار داده‌ است. وی در این باره توضیح می دهد: «به واقع مُثله کردن داستانها برایم تحمل ناپذیر بود. گاهی به جزئیات داستانها فکر میکردم، به اتمسفری که خلق شده بود، مثلا به دیالوگ مابین صادق و راحیل در مرده شور وقتی گفت: "راحیل پستانهایت را دوست دارم"؛ یا پایان داستان وقتی نوک پستان راحیل در اثر سنگ پا کنده شد، یا همین عنوان داستانها، روسپی دانشکده ی من، یا محتوای داستانی مثل ظلمت دهلیز که از شروع تا پایان اش زندگی آن زن بیمار به نحوی فرایند تاریخِ بیمارِ رژیم جمهوری اسلامی بود که در نهایت با خودکشی زن بیمار خاتمه پیدا میکند؛ حذف چنین دیالوگها، فضا سازیها، عنوانها، محتواها، نهایتاٌ حذف من بود به عنوان نویسنده ی دارای فکر مستقل و منتقد به وضع موجود. ضمن آنکه بارها با خودم به این نتیجه رسیده بودم که تحویل دادن کتاب برای گرفتن مجوز در واقع هویت دادن به این سازمانِ بی صلاحیت است. داستانها را در اینترنت منتشر کردم منتها تا روزی که در آنجا بودم، دانلود آنها در داخل ایران ممکن نبود و سیستم بلاک و فیلتر پلیس سایبری وارد به کار خود!»

نسرین مدنی، نویسنده ایرانی درباره آغاز کار نوشتن و علاقه‌اش به ادبیات می گوید: راستش از زمان نوجوانی، یازده دوازده سالگی، خاطرات ام را مینوشتم، بعدها به طور جدی یادداشت روزانه نویسی را شروع کردم اما نوشتن در معنای خاص اش، شعر بود در همان دوره و سپس داستان. درس انشاء و ادبیات، و ورزش بهترین ساعتها برایم بودند و همیشه از اینکه ساعت بیشتری به انشاء اختصاص داده نشده بود گله داشتم. بعد از اخذ دیپلم علوم انسانی، تحصیل را تا گرفتن مدرک ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه علوم تحقیقات تهران ادامه دادم.
وی در هفده سالگی اولین رمانش را می نویسد که پس از دوسال دوندگی برای اخذ مجوز بالاخره با عنوان «یادگار عشق» منتشر می شود. دومین کتاب مدنی، پایان نامه وی در مقطع کارشناسی ارشد بوده‌ است. آنطور که خودش می گوید این کتاب با عنوان «در کوچه‌های خاکی معصومیت»، نقد تطبیقی اشعار فروغ فرخزاد و غاده السّمان، شاعر سوری است. هر دوی آنها (فروغ فرخزاد و غاده السّمان) تابوشکن در عصر شعر و شاعری بودند.
گفتنی است، سال ٨۵ یکی از داستانهای کوتاه نسرین مدنی، به نام «مُرده شور» مقام اول جایزه‌ی داستان نویسی صادق هدایت را کسب کرد. سال بعد داستان کوتاه دیگری از وی با نام «گورزا» جزو ده داستان برتر جایزه داستان نویسی صادق هدایت شد. سپس داستان «آن کبوتر غمگین» در مسابقه داستان نویسی اینترنتی کولی‌ها اول شد. و در نهایت داستان کوتاه «گور مجهول» از این نویسنده در تیرگان ۲۰۱٣ ششم شد.

نسرین مدنی ضمن اشاره به کارهای جدیدی که در دست نوشتن دارد، می گوید: چند داستان کوتاه، و یک داستان کوتاه به زبان سوئدی. تلاش می‌کنم به سوئدی بنویسم‌ اش. ضمن آنکه علاقه به ترجمه‌ چند کتاب را از زبان سوئدی به فارسی دارم.

این نویسنده با بیان اینکه «فاصله‌ام از جامعه ایران قطعا روی کارها و سوژه های داستانی‌ام تاثیر خواهد گذاشت لیکن نه به آن معنا که چیزی در من بخشکد»، اضافه می‌کند: زمان و مکان متفاوت از جامعه ی ایران قاعدتاٌ بر سوژه ها تأثیر خواهد گذاشت. راستش با وجود شبکه های اینترنتی و فیسبوک، فیسبوک خیلی کمک کرده که به روز باشم، گمان نمیکنم چندان چیزی را از دست داده باشم. گاهی پیش میآید اخبار من به روز تر از نزدیکانم در داخل ایران باشد. به آن معنا که با وجود بُعد مکانی از آنچه در داخل میگذرد بیخبر نیستم و خیلی فاصله نگرفته ام. اما پرواضح است مهاجرت در داستان نویسی من تأثیر عمیق دارد.

وی درخصوص مشکلات کار کردن در فضای سانسور می گوید: این جمله میتواند بیان کننده ی همه ی آن باشد: «نفس کشیدن در هوایِ شیمیایی زده است.»
نسرین مدنی در یکی از داستانهای کوتاهش با عنوان «معبر» همچون احمد دهقان در مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم»، در تلاش است تا از جنگ و آدمهایش تقدس زدایی بکند. او درباره واکنشهایی که به این داستان نشان داده شد می گوید: «معبر یکی از داستانهای قدیمی است، یادم است ایمیل میگرفتم و اصرار داشتند نظر مرا به عنوان خالق داستان تغییر دهند که نه آنها مقدس بودند. جواب من این بود بسیار خب، برای شما مقدس باشند؛ من به هر مسئله ای رویکردی انتقادی دارم برای من نیستند.
بیمایه ترین کار ممکن به باور من این است که به یک نویسنده، یک هنرمند فرمان دهند چطور بنویسد چطور فکر کند.»

نسرین مدنی درباره میزان توجهش به مسائل جامعه کرد در داستانهایش می گوید: صادقانه بگویم در ایران، به این اندازه ای که اکنون به جزئیات ستم هایی که به آنها تحمیل شده آشنا نبودم. داستانی نوشته بودم به نام بچه زُول همان سالها. اما در این مجموعه تازه، داستانی با عنوان کُرد نوشته ام، در واقع مونولوگ است که به طور پنهان دیالوگی در خود دارد، چند نقطه چین (...) خواننده با وجود پاسخ تنها کاراکتر این داستان درمییابد دیگری کیست و چه میپرسد. به نظر سوژه های رئال عالی وجود دارد، از کوبانی و مقابله ی شجاعانه ی این همه زن و دختر میتوان داستان های ماندگاری نوشت. نمونه اش عزیز بود آن پسر چهارساله ی رهاشده در کوه ها، رنج آوارگی این ملت.

مدنی کمتر از دو سال است که به کشور سوئد مهاجرت کرده‌ است. او در جامعه جدید خیلی زود توانست بر مشکلات فائق بیاید و خودش را پیدا کند. وی در این باره می گوید: البته هنوز ادامه دارد. به هر حال فرایند مهاجرت دست کم برای من مثل تولد دوباره بوده است، منتها تولد و رشدی که به جزء جزء دردش آگاهی. گاهی کم میآورم اما حس بادوامی نیست، دوباره دست میگذارم روی زانو و بلند میشوم. دوری از عزیزان آزمون سختی است لیکن این هم در فرایند رشد پل هایی است که باید پشت سر گذاشت.
خودم را مشغول درس خواندن کرده ام، کنفرانسهای مختلف که چون به زبان فارسی نیست، باید آمادگی لازم را برای آنها داشته باشم و نوشتن. اینها همگی کمک میکند پیش بروم. راستش وقتی برای میدان دادن به کمبودهایم ندارم چرا که آدمی را غرق خود میکند. گاهی همین دلتنگی ها را در فیسبوک مینویسم، آرامم میکند و به نظرم کافی است.
این نویسنده کُرد درخصوص علل تلاشش برای نوشتن به زبان سوئدی می گوید: نوشتن به زبان سوئدی به معنای ننوشتن به زبان فارسی نیست. میخواهم این دنیا را تجربه کنم و با خواننده‌ی جدید مواجه شوم. میخواهم با این زبان ارتباط برقرار کنم و اندیشه و ایده هایم را عرضه کنم.
او در پایان با اشاره به اولین تجربه کاری‌اش با یک ناشر خارجی می گوید: راستش راضی هستم، هم از ناشر هم مترجم. کار کردن، امید دادن آنها و تشویق آنها دلگرم کننده بود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست