یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

می توان فقط با تکیه بر حقایق معمای داعش را بررسی نمود؟
ا. مانا


• همهٔ بازیگران فوق در آنچه که بنام معضل داعش شناخته می شود مقصرند. حقیقتاً نیازی نیست که به هیچ حدس و گمانی متوسل شد. حقایق برای محکوم نمودن آنان به اندازهٔ کافی گویا هستند، گرچه بی انصافی خواهد بود که سهم اشتباهاتِ دانه درشت ها را مثلاً با نقش محدود کردها مقایسه نماییم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۲ مهر ۱٣۹٣ -  ۴ اکتبر ۲۰۱۴


متن زیر را در دو هفتهٔ اخیر بارها نوشته و هر بار بعلتِ سرعت حوادث و تغییر عمدهٔ شرایط نیاز به بازبینی و اصلاح آن بوده است.
در مورد داعش و آنچه در منطقهٔ ما می گذرد بسیار نوشته اند. از میان آنچه تا کنون خوانده ام می توان موارد زیر را استخراج نمود؛

• غربیها و در رأس آنان آمریکا در تأسیس داعش دست داشته اند. عکسهایی از جلساتی با حضورِ سناتور مک کین و البغدای پخش گردیده اند. ویدئویی از خانم کلینتون دایر بر نحوهٔ مشارکت آمریکا در شکلگیری مجاهدان افغان برای جنگ با شوروی به این نتیجه گیری ختم می گردد که همان رویه در مورد داعش دنبال گردیده است. داعش قرار است بهانه ای گردد برای حضور مجدد آمریکا تا بتواند طرحِ خاورمیانهٔ نوینی را به مرحلهٔ اجرا درآورد. کسانی که به این معتقدند از خود نمی پرسند که آنگاه که آمریکا و سایر اعضای ناتو بیش از سیصد هزار سرباز در عراق و افغانستان داشتند چرا این طرح را به مرحلهٔ اجرا در نیاوردند. اگر با آنهمه نیرو این طرح قابلِ پیاده نمودن نبود، چطور این کار قرار است از عهدهٔ داعش و حوادث جاری برآید؟
• عربستان و کشورهای حاشیهٔ خلیج فارس این سازمان های جهادی را تشکیل داده و حمایت می نمایند. گرچه به یقین ارتباطاتی بین این دو وجود دارد، چند و چون آن مشخص نیست
• مورد فوق را در بارهٔ ترکیه نیز می توان گفت. آزادی گروگانهای ترک در روزهای اخیر بر شدت این حدس و گمانها افزود هر چند پس از آزادی گروگانها ترکیه به ائتلافِ ضد داعش پیوست
• به زعم برخی ها، داعش بهانه ای بوده است برای مسلح نمودن کردهای عراق که قرار است یاری گر آمریکا در پیاده نمودنِ طرح خاورمیانهٔ بزرگ باشند. مجددا، مشخص نیست که چرا آمریکاییها سربازان خود را از منطقه خارج نمودند، اگر قرار بود به این بهانه ها آنان را باز گردانند.
• داعش قرار است بهانهٔ دخالت در سوریه گردد. در این ادعا می تواند عناصری از حقیقت باشد که آنرا باورپذیرتر از بقیه می گرداند. این سوال بی جواب می ماند که آیا داعش تنها راه ممکن برای ساقط نمودن اسد است؟

آیا می توان بحث داعش را بدون توسل به این حدس و گمانها هم به سرانجامی قابل قبول رساند؟ بدون اتهاماتی که اثبات آنان در این مقطع زمانی گاهاً غیرممکن می نماید، نیز می توان گناهکاران و خاطیانی را یافت که عمداً یا سهواً در پیدایش وضعیت حاضر در منطقه سهیم بوده اند. شاید اصلاً نیازی به اتهامات این چنینی نباشد چون حقایق غیر قابلِ انکاری وجود دارد که در تحلیلِ آنچه می گذرد می تواند مورد استناد قرار گیرد. اجازه دهید اینان را یک به یک بررسی نماییم.

امپریالیسم به سرکردگی امریکا

از واقعهٔ ۱۱ سپتامبر تا کنون ایالات متحده و هم پیمانانش در ناتو مرتکب اشتباهات عمده ای گردیده اند از جمله؛
- دخالت در افغانستان به بهانهٔ ساقط نمودن طالبان و ضربه زدن به القاعده. گرچه آمریکاییها به صراحت اعتراف به اشتباه ننموده اند ولی همهٔ تلاش ناموفقِ چند سالهٔ اخیرشان برای آنکه طالبان را به پای میز مذاکره و مصالحهٔ با دولت افغانستان بکشانند از هر اعتراف رسمی پرطنین تر بوده است.
- دخالت در عراق به بهانهٔ یافتن سلاحهای امحا جمعی عراق به جنگی انجامید که به گفتهٔ مخالفان آمریکا حدود ششصد هزار و به تصدیق خود آمریکاییها حداقل دویست هزار نفر (تا چند سال قبل) تلفات داشت. گمان نمی کنم کسی نداند که جنگهای افغانستان و عراق علیرغم لطماتی که به القاعده در افغانستان وارد نمود موجبات رشد غیر قابلِ تصور بنیادگرایی اسلامی را فراهم نمودند. محال ممکن بود که بدون این جنگها چنین رشد قارچ گونه ای اتفاق افتد.
- دخالت در لیبی را همه دیدیم به چه آشفته بازاری انجامید. عواقب این دخالت تا بدان حد وخیم بود که حتی سفیر آمریکا در لیبی جان بر سر آن نهاد.
سوأل اینجاست که اگر آمریکاییها توانسته اند در سیزده سال گذشته مرتکب همهٔ این اشتباهات گردند، چه تضمینی وجود دارد که در مورد داعش چنین خبطی را مرتکب نشده باشند؟ قرار بود از حدس و گمان بدور بمانم و فقط به واقعیات تکیه نمایم. همهٔ موارد فوق در بارهٔ آمریکا و عملکردش در منطقه واقعیت محض است. به یاد بیاوریم که مالکی که در تسهیل کار داعش در تصرف یک سومِ خاک عراق سنگ تمام گذاشت گفته است که حدود یکسال بود که به آمریکاییها خطر داعش را خاطر نشان نموده بدون آنکه بتواند توجه آنانرا جلب نماید. اعتراف خود آقای اوباما در مورد ارزیابی غلط آمریکا از خطر داعش خیال همه را راحت نمود و هر شک و تردیدی را زدود. این اشتباه با ارزیابی غلطتر آنان از توان و عزم ارتش عراق تکمیل گردید. اگر با حسن نیت کامل بپذیریم که ارزیابی آنان از داعش به علل گوناگون می توانست غلط از آب درآید، تشخیص نادرست آنها از ارتش عراق که خود آنرا سرهم نموده، مسلح کرده و تعلیم داده بودند را چکونه باید توجیه نمود؟

واقعاً می توان همهٔ موارد فوق را به حساب ارزیابی های غلط آمریکا و همپیمانان آن گذاشت؟ باید پرسید که در پانزده سال گذشته چه کار درستی از آنان سرزده است که موجب خیر و برکتی برای خاورمیانه گردیده باشد؟ در بهترین حالت و با محافظه کارانه ترین برآوردها در جنگهای پانزده سال گذشته در این منطقه حداقل نیم میلیون نفر جان باخته اند و کشورهایی چون عراق و سوریه تقریباً نابود گردیده اند. هیچ انسان شرافتمندِ عاقلی را می توان یافت که باز هم بپذیرد که ماندن آنان در منطقه و درگیر معضلاتِ آن شدن خطای مهلکی نخواهد بود؟

چه تضمینی وجود دارد که سال آینده آمریکاییها در ژستی دمکرات مأبانه آنچه را که امروز می کنند اشتباه به حساب نیاورند؟ هر چه حضور آنان در منطقه طولانی تر گردد مصایب ببار آمده فزونتر و بحرانهای ایجاد شده غیر قابل مهارتر می گردند. متن زیر از یکی از محققان و پژوهشگران هاروارد نقل گردیده است؛

در سال ۱۹۹۷، یک گزارش وزارت دفاع اعلام کرد: «دادهها نشان میدهند که یک رابطهٔ قوی بین حضور ایالات متحده در خارج از کشور و افزایش حملات تروریستی علیه آن وجود دارد.» حقیقت این است که تنها راهی که دولت آمریکا می تواند در «جنگ علیه ترور» پیروز شود این است که از فراهم کردن انگیزه و منابع برای تروریستها در جهت حمله به آمریکا خودداری کند. تروریسم نشانهٔ بیماری است؛ امپریالیسم آمریکایی در خاورمیانه [خودِ] سرطان است. به بیانی ساده، جنگ علیه ترور، خودِ تروریسم است، که تنها در مقیاس بسیار بزرگتری توسط افرادی با هواپیماهای جنگی و موشکها انجام میشود.
عربستان و سایر کشورهای خلیج فارس
آنچه را که در مورد آمریکا و هم پیمانانش گفته شد می توان بدون شک به این کشورها نیز تسری داد. در مورد ارتباط آنان با امثال داعش زیاد گفته و نوشته شده است. آجازه دهید همهٔ آنچه را که قابل اثبات نیست به کناری نهاده و بر پایهٔ عمل و مواضع واقعی آنها قضاوت نماییم.
این گروه از کشورها همیشه از هم پیمانان امپریالیسم در منطقه بوده و علیه همهٔ انانی بوده اند که تلاش نموده اند تا از رهگذر تغییراتی مثبت قدمی در راه بهبود شرایط حکمرانی و وضعیت اقتصادی مردم برداردند. گرچه پول نفت فراوان و جمعیت قلیل این کشورها این اجازه را به آنها داده است که استاندارد زندگی مردم خود را بالا بردند، اکثرا دارای نظامهایی هستند که انتخابات و مطبوعات آزاد در آنها بیشتر به افسانه می ماند. اگر بناهای گران قیمت، اتومبیلهای لوکس و وسایل ارتباطی مدرن را از جریان زندگی در این کشورها حذف نمایید، آنچه باقی می ماند هیچ سنخیتی با قرن بیست و یکم نخواهد داشت. با تضعیف هژمونی آمریکا این کشورها بصورت روز افزونی احساس ناامنی بیشتری نموده و احتمال اینکه بخشی از ثروت بادآوردهٔ حاصل از نفت را در راه یارگیرهای منطقه ای روی امثال داعش سرمایه گذاری نموده باشند دور از ذهن نیست. دخالتهای آشکار و پنهان آنان در ماجرای افغانستان و سپس به قدرت رساندن طالبان دیگر بر کسی پوشیده نیست. از یاری رسانان به حرکت های افراطی در چچن نیز بوده اند. از نظر اعتقادات مذهبی هم نزدیکی های غیر قابلِ انکاری با جریانهای سلفیست دارند که شک و گمانها را به دست داشتن آنان در پیدایش و حمایت از امثال داعش تقویت می نماید.
مجددا، اگر همهٔ حدس و گمانها را به کناری نهیم، این کشورها همیشه در جبههٔ مخالف ترقی و پیشرفت مردم منطقه بوده اند. حداقل آنکه در همهٔ اشتباهاتی که کشورهای توسعه یافته در ده سال گذشته در این خطه مرتکب شده اند، بطور قطع و یقین شریکند واز این بابت قابل شرزنش. در جایی که (در قرن بسیت ویکم) رانندگی نمودن بانوان مسئلهٔ غامض غیر قابل حلی می نماید، بذرِ بنیادگرایی مذهبی افشاندن کار براستی سهلی نخواهد بود؟ همهٔ شایعات به کنار، از شرایط قرون وسطایی حاکم بر این کشورها چه فضیلتی می تواند به بار آید؟
پیوستن آنها به جبههٔ ضد داعش را دو گونه می توان توجیه نمود. یا طبق معمولِ جریانهای جهادی، همهٔ جنایاتی که داعش در سه ماه گذشته مرتکب گردیده بیش از آنی بوده است که بتواند هضم گردد بدون آنکه عواقبی را متوجه آنان نماید، یا آنکه فشار بر آنان چنان بوده است که ترجیح دهند با پیوستن به این جبهه فشارهای موقتی را کاهش داده تا فرجی برای اندیشیدن و اتخاذ راهبردی جدید بیابند.

ترکیه

رفتارهای ضد ونقیضی را در سه ماه گذشته از ترکیه شاهد بوده ایم. گزارشات متعددی به همکاری ترکها با داعش و دیگر سازمانهای جهادی در سوریه اشاره نموده اند. مخالفت های صریحی از ترکیه در مورد خودگردانی کردهای سوریه را شاهد بوده ایم. گرچه گروگان گرفتن دیپلماتهای ترکیه در موصل مایهٔ شگفتی همگان شد، ختم به خیر گردیدن این ماجرا دوباره موجب تقویت حدس و گمانهایی گردید. بلافاصله پس از آزادی گروگانها، این کشور با اظهار تمایل به پیوستن به ائتلاف ضد داعش و گذراندن مصوبه ای از مجلس برای دخالت نظامی احتمالی در عراق و سوریه تغییر رویه داد.
بهر دلیلی که باشد، ترکیه حتی قبل از گروگانگیری مذکور، هیچ اقدامی بر علیه داعش انجام نداده است. گرچه به بیش از صد و سی هزار نفر از کردهای سوریه اجازهٔ ورود به خاکِ ترکیه داده شد، از هرگونه کمک کردهای ترکیه به رزمندگان کوبانی ممانعت بعمل آمد. این در شرایطی است که ترکها می دانند که کمک به کوبانی برای تسلیم نشدن در شرایط حاضر عمدتاً باید از مرزِ ترکیه انجام پذیرد.
گرچه حزب عدالت و توسعه برخوردی کاملاً متفاوت از دولتهای پیشین ترکیه با مسئلهٔ کردها داشته است، نمی توان نادیده گرفت که برای پیروزی بر رقبا در چند سال گذشته شدیداً نیازمند آرای کردهای ترکیه در انتخابات بوده اند. از طرف دیگری، روابط اقتصادی وسیع با اقلیم کردستان عراق نیز نمی تواند در تغییر رویهٔ آنان در قبال کردهای ترکیه بی تأثیر بوده باشد.
نمی توان تردید داشت که حکومت فعلی ترکیه به هیچ وجه موافق خودگردانی کردهای سوریه نبوده و هر آنچه در توان داشته باشد علیه آن انجام خواهد داد. مخالفت ترک ها با بشار اسد در سه سال گذشته، و نگرانی آنها از مسئلهٔ کردهای سوریه، می تواند انگیزه هایی قوی برای اتخاذ روشی خنثی در قبالِ داعش بوده باشد، حتی اگر بپذیریم که کمکی به آنان نکرده باشند.
با همهٔ آنچه که از جنایات داعش گفته شده و شرمساری همگانی ناشی از بی تفاوتی عمومی به رشد این سازمان و جنایاتش، ترکیه نیز چون کشورهای غربی و شورای همکاری خلیج نمی توانست بیش از این بی تفاوت مانده و اقدامی ننماید. آینده روشن خواهد ساخت که ائتلافِ ضد داعش تا چه حد تلاشی برای تبرئهٔ خود در پیشگاه وجدانهای بیدار، و یا تلاشی صادقانه برای تخفیف درد و رنجهای مردمِ منطقهٔ تحت تسلط داعش است.

مسئولین اقلیم کردستان عراق

اگر چون دیگر بازیگرانِ فوق آنان را نیز با شایعات جاری قضاوت ننماییم، عملکرد و ارزیابی آنان در این مورد در بردارندهٔ اشتباهاتِ عمده ای بوده است که جا دارد به آن پرداخته شود.
برخورد حکومت اقلیم در روزهای اولیه حملهٔ داعش به عراق چنان بود که پنداری کردها در جزیرهٔ امنی که داعش را به آن دسترسی نیست زندگی می کنند و می توانند از فجایعی که داعش می آفریند مصون بمانند. توهم در ارزیابی قدرت نظامی خود، در به بیراهه بردن مسئولین حکومت اقلیم بی تأثیر نبود. آنان در این ارزیابی چنان اغراق نموده بودند، که حتی تصور نمی نمودند که شهرهای تحت مراقبت آنان نیز به همان راحتی موصل تسلیم داعش شوند. بدون این توهم و ارزیابی غلط تدارکِ بهتری ممکن می گردید که سرعت پیشروی داعش را تا حدی کاهش دهد. همه می دانند که با سلاحهایی که در موصل به غنیمت گرفته شد، کردها نمی توانستند پیشروی داعش را متوقف نمایند.
گرچه آنچه آقای مالکی با عراق کرده بود علت اصلی نارضایتی اخیر سنی ها و توفیق سریع داعش در مناطق سنی نشین بود، نباید از یاد برد که کردهای عراق در مجموع در انتخاب متحدین خود (پس از تهاجم آمریکا) بارها مرتکب اشتباهاتی گردیده بودند. گرچه موازنهٔ قدرت در عراق با انتخاب کردها تغییر نمی یافت، کردها هیچ کوششی در زمینهٔ تقویت نیروهای سکولار، چپ و ملی عراق بعمل نیاوردند. نمی توان با اطمینان گفت که از اتحاد کردها با آنان نتایج بهتری نمی توانست حاصل گردد.
تفسیر مسئولین اقلیم کردستان از شرایط حاکم بر منطقه و جهان، باید تا حد زیادی غلط بوده باشد که متوجه نگردند که اعلام رفراندم در آن شرایط به زیان کردها خواهد بود. این امر حتی می تواند ناشی از ساده انگاریهایی باشد در قضاوت نیات واقعی کشورهای توسعه یافته در منطقه، که احتمالاً مسئولین اقلیم کردستان و حتی رهبران جبههٔ میهنی کردستان به آن گرفتارند. امید واهی به دریافت کمک های نظامی از غرب در مقیاسی که راهگشای معضل مقابله با داعش گردد از نشانه های همین خوش باوری و ساده انگاری آنان بود. اگر اشتباه نکرده باشم از تمامی وعده های کمک به کردها، آنچه که ارسال گردیده اقلامی تدارکاتی است که هیچ گونه سلاحی را در بر نداشته است. آلمانیها اعلام نموده بودند که محموله ای را در اواخر سپتامبر ارسال می دارند که عمده ترین قلم آن مین یاب بود. در کنار مین یابها، همهٔ اقلام دیگر، همان سلاحهای سبکی است که کردها از قبل داشته اند و موازنهٔ قدرتی را تغییر نخواهد داد.
در این نوشته سعی گردید نشان داده شود که همهٔ بازیگران فوق در آنچه که بنام معضل داعش شناخته می شود مقصرند. حقیقتاً نیازی نیست که به هیچ حدس و گمانی متوسل شد. حقایق برای محکوم نمودن آنان به اندازهٔ کافی گویا هستند، گرچه بی انصافی خواهد بود که سهم اشتباهاتِ دانه درشت ها را مثلاً با نقش محدود کردها مقایسه نماییم.
در خاتمه یاد آور می گردم که به نقش سوریه از آن نظر پرداخته نشد که اجماعی همگانی وجود دارد که چنانچه اعتراضات مدنی مردم سوریه توسط رژیم آنکشور سرکوب نگردیده بود، به احتمال بسیار قوی، وقایع سوریه سیری چنین خشن و غیر انسانی پیدا نمی کردند. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست