یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

دیدار و گفتگویی با ایوانا بزدوای در جمهوری چک
از کوندرا متنفرم


عرفان قانعی فرد


• من عادلانه و منصفانه نمی بینم که کوندرا جهانی است، اما جسارتاً باید بگویم که در چک صدها نویسنده بزرگتر از او داریم که باید ترجمه بشوند و این عادلانه نیست در ایران مردم کارل چابک را نشناسند که سمبل زبان معیار چک است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ مهر ۱٣٨۵ -  ۲۱ اکتبر ۲۰۰۶


 
۱۱ صبح روز چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۴ - پراگ، کشور چک.تازه از گرد راه رسیده ام، پرسان پرسان دور خیابان موازی با رود وسط شهر پراگ، به دنبال دانشگاه می گردم، سرانجام سر ساعت در اتاق ، ۱۰۵ مترجم مشهور چک را دیدم، کسی که استاد دانشگاه است و به تازگی دستیار او شده ام. صحبتمان گل کرد، آنقدر ساده و بی آلایش حرف زد، که در حرف هایش گاه می توان شور و شوق او را گما نه زد...
•••
 
• کافکا در کشور من هم - ایران - بسیار شناخته شده است، و اکثر آثار او هم به فارسی ترجمه شده اند - مانند مسخ، محاکمه، قصر، پزشک دهکده و... - اما هر شخصی که وارد پراگ می شود، انواع و اقسام پوسترهای کافکا در کوی و برزن توجه هر بیننده ای را به خودش جلب می کند...

اولاً کافکا، آلمانی زبان است! هر چند زاده شده پراگ است، اما زبان چکی را به خوبی می دانست و به خوبی هم ترجمه می کرد (اما من بوشنا یلمنتسوا را بیشتر از کافکا قبول دارم، البته خود کافکا هم او را می شناخت) شخصی که خودش به چکی نمی نوشت و سپس ترجمه می کرد، و این متن های کافکا، ترجمه است... بسیار معروف است خصوصاً از ۱۹۸۹ به بعد معروف تر شد... نسل جوان هم او را دوست دارند، و به عنوان یک آلمانی یهودی در کمونیسم مطرح می شود، هر چند که او بخشی از ادبیات کمونیسم نیست... اما پس از انقلاب همه آثارش منتشر شدند.حتی در محافل ادبی و عمومی درباره او نکات و موارد بسیاری را می دانند، هر چند که او چک می دانست و مدتی در پراگ زندگی می کرد، اما او یک آلمانی یهودی بود، در دانشگاه آلمان، به زبان آلمانی درس خواند و به زبان آلمانی نوشت.

•به گمانم در رشته حقوق بود... اما از لحاظ زبان شناسی، او نویسنده ای چک نیست، بلکه آلمانی است و جزء ادبیات سده بیستم ادبیات آلمان، اما از نظر جغرافیایی، او نویسنده ای چک است.

موافقم! او تحت نفوذ مکتب ادبی پراگ قرار گرفته بود، کتابخوان ها و نسل جوان چک هم اسطوره ها و داستان کوتاه های او را دوست دارند، هر چند مثلاً اثر قصر او بسیار مشکل است، اما مردم باز هم آن را می خوانند.

•اما عده ای او را «پیامبر» می شناسند، حتی پیشگو می نامند، و لانگه معتقد است که آن اثر، تجربه تنهایی انسان و احساس همدردی با محرومیت را به مفهوم جدی مذهبی، بیان می دارد.

در اثر «محاکمه» هم همین طور است... اما در پراگ، در بسیاری از جاها علاقه مردم به او مشهود است... در چک و بیشتر از همه در پراگ معروف است، و پس از دهه ، ۱۹۹۰ به غلط و متاسفانه، سمبل شد... هر چند او به این تبلیغات روی تابلو، لباس، پوستر و... نیازی نداشت.
اما از لحاظ ایدئولوژیکی و سیاسی مطرح شده است... درست است که مردم او را می شناسند اما هنوز هم نویسنده ای راحت فهم برای درک مطالبش نیست، در چک شاید گاهی در مورد کافکا، بیش از حد و اغراق آمیز صحبت شده است.

•در آثار کافکا، دنیایی از پوچی، تناقض ها، منفی بافی، بی هدفی و... موج می زند، و آن را می شود با صادق هدایت - نویسنده ایرانی معاصر - مشابه دانست، هر چند انسانی آگاه است.

به طعنه می توان گفت انسانی کارکشته است و ظریف طبع، شخصیت خاص و منحصر و مرتبط با مردم داشت، اما در تنهایی و عوالم خاص خود غرق بود، اگر آثار او را بخوانید، درمی یابید که بسیار تاریک بین و منفی است، سبک نوشتاری او هم بسیار پیچیده است و از طرفی پیشرفته، و آن هم به خاطر تحصیلات او بوده است... اما فراموش نکنیم که مردم بسیاری را تحت تاثیر قرار داده است، حتی بورخس را. هر چند که من بورخس را خوب نمی شناسم و نمی توانم در این باره اظهارنظر کنم.

•یعنی بنابر این دیدگاه نمی توان کافکا را مظهر ادبیات چک دانست.

او نقطه عطف ادبیات چک نیست، او جزء فرهنگ یهود است، در پراگ ۳ فرهنگ غالب بوده، چک، آلمانی، یهودی...

•از هم نسل های او چه کسانی مطرح هستند؟

یاروسلاو هاشک و رمان «سرباز خوب شوایک» (که یک رمان ضدجنگ است)، او هم عصر کافکا بوده است و تضادهای آنها در عصر تاریخی یکسان، کاملاً مشخص است. نگاه کافکا، انتزاعی و سیاه، اما نگاه هاشک، طعنه آمیز و طناز است.

•طبعاً زبان نظم و نثر چک، بنا به اختلاف واژگانی عجیب و غریب آن - از دوره رنسانس به بعد - تفاوت هایی دارد.
هزار سال سابقه شعر به زبان چکی داریم. موسیقی و نغمه خاص دارند. شعر چک به مراتب از نثر آن قدیمی تر است.یاروسلاو ساویت (سیفرت) شاعر چک است و برنده نوبل. او امروز مرده است، اما یکی از شاعران مهم چک بود. او اکثر عمرش را در پراگ گذرانید شعرهای بسیاری درباره پراگ دارد و مردم هم بسیار او را دوست دارند. شعرهایش بسیار روشن، طبیعی، زیبا، خوش سبک هستند و آهنگی مشابه موسیقی ملی دارد، ترانه هایی بسیار دل انگیز و آهنگین دارد.

• در سال ۱۹۸۶ فوت کرد، گویا شاعری بسیار عاطفی و هواخواه حقوق زنان، فقرا، کارگران و کودکان بوده است، با استقرار رژیم کمونیسم هم به شدت مورد اذیت و آزار حکومت قرار گرفت، اما در روحیه اش تاثیری نداشت.
اشعارش انعکاس سنت هزارساله مردم و شعر چک است... حس فولکلور عجیبی دارد، عاشق سرزمین و زادگاه و مردمانش است... در ایام کمونیسم، اداره سانسور، انتشار هر اثر او را ممنوع کرده بود، چون ضدرژیم بود، بعدها آثارش منتشر شد... شعرهای سیاسی عجیبی دارد.

•میلان کوندرا هم در کشور من بسیار معروف است.

در دوران رژیم استبداد، نخبگان فراری یا تبعید می شوند: کوندرا رفت، یوزف شکورسکی هم به کانادا رفت، البته زبان چکی زبان پراستعاره و ایهام است و به زبان مخفی مشهور است... لابه لای کلمات می توان هر حرفی را زد. اما من کوندرا را دوست ندارم ... و شاید هم بتوانم بگویم از او متنفرم! هر چند مردم دوستش داشته باشند ... فیلسوف بزرگی است. برایش احترام قائلیم، اما به طور رسمی قبل از ۱۹۸۹ چندان کاری نداشت، به زبان چکی چیزی ننوشت، آثارش همیشه در خارج از چک منتشر و چاپ شده اند ... در فرانسه زندگی می کند، دیگر به زبان و ادبیات چک کاری ندارد، بلکه به فرانسه می نویسد و حتی زبان شناس خاصی هم هست ... او دیگر نمی خواهد _ حتی بعد از انقلاب _ به اینجا بازگردد، پس اینجا را نمی شناسد، پس برای ما چیزی ندارد بنویسد ...یاختیم توپول شاعر و نویسنده جوانی است که مردم امروزه او را بیشتر دوست دارند و «ویوگ» هم نویسنده بسیار جوانی است، هر دو میان مردمند و به زبان چکی می نویسند.

•با وجود این نویسندگان بزرگ و معروف، زبان چک امروزه به سرنوشت زبان های اقلیت در اروپا دچار شده است، هر چند نظم و نثری بسیار زیبا و قدیمی را دارا است، اما توسعه زبانی چندانی نخواهد داشت.

اما هنوز زبانی ارتباطی است ... بسیاری لغات انگلیسی وارد آن شده  است، اما در دیگر زبان ها هم این پدیده یکسان است. حتی ایتالیایی و روسی هم ... و این تغییری جهانی است، اما همه لغاتی که وارد زبان چک شده اند به نوعی ویزا گرفته اند و چکی شده اند.

•برای من نکته ای بسیار جالب توجه است. در باب مقایسه در ایران اکثر آثار معروف جهان عمدتاً از انگلیسی و فرانسه به فارسی ترجمه می شوند. اما متاسفانه کمتر از فارسی به زبانی دیگر چیزی ترجمه شده  است، ولی در چک برعکس است.

شاید این تقصیر به گردن مترجمان ایرانی است که حس مسئولیت و یا دلسوزی نسبت به ترجمه آثار خودشان ندارند. اما در اکثر رشته ها ما در چک ترجمه داریم - حتی آثار شکسپیر در چک بارها و بارها _ مجدداً _ ترجمه شده اند و می شوند - چون بسیار مهم است که متن ترجمه شده استاندارد بسیار بالایی داشته باشد. من آرزو دارم که بیشتر و بیشتر آثار چک به زبان های دیگر ترجمه شوند، در این بیست سال هم بسیاری از آثار ما به انگلیسی ترجمه شده اند و این بسیار مهم است، علاوه بر این ترجمه ادبیات چک به پنجاه زبان دیگر موفقیت کمی نیست...

•حتی کوندرا هم فارسی شده. [خنده]

من عادلانه و منصفانه نمی بینم که کوندرا جهانی است، اما جسارتاً باید بگویم که در چک صدها نویسنده بزرگتر از او داریم که باید ترجمه بشوند و این عادلانه نیست در ایران مردم کارل چابک را نشناسند که سمبل زبان معیار چک است.

•سرگرمی شما بیشتر ترجمه ادبی است و مترجم آثار شاعر معروف ایرلندی شیموس هینی _ برنده نوبل ۱۹۹۵ _ هستید. درباره ترجمه شعرها بیشتر توضیح بدهید.

شعر آن چیزی است که در ترجمه گم می شود. من معتقدم که باید بازسرایی کرد، حس کرد، تصور کرد، شنید ... باید فرهنگ و زمینه آن را فهمید و سپس ترجمه کرد ... اما ترجمه چالش بزرگی است، مترجم نزاع می کند، باید هر دو زبان را بدانی، فهمی کامل با جزئیات آن و سایه های معنی و حس کردن مفهوم. من ترجمه خام را بازسرایی می کنم، ترجمه شعر مانند ترجمه ادبی رمان نیست. باید از مواد خام برای بازسرایی استفاده کرد. از متن اصلی هم نباید چندان دور شد، بلکه باید به اصل شعر وفادار بود، البته گاه هم به این وفاداری نیازی نیست ... من فرم  نهایی را با جرات می سازم، چون باید شعر باشد، مزه و طعم شعر بدهد نه بوی ترجمه.
•اما حافظ و مولانا را نمی شود ترجمه کرد ...

باید گاه به خواننده دقت داشت، گاه فراموشش کرد... من مولانا را به زبان خودم سرایش می کنم، اگر نتوانستم بازسرایی کنم، پس ترجمه من درست نیست.

من اگر ترجمه شعر را دوست دارم، چون موسیقی کلام و رقص واژه است، شعر رقص آهنگین واژه، جوهره و عصاره کلام انسانی است. به عبارتی ساده ترین و خالص ترین بیان بشر است که باید حس کرد، کشف کرد و این موسیقی کلام را تنها با عشق و حس می توان درک کرد...
 
وبلاگ قانعی فرد
http://erphaneqaneeifard.blogfa.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست