مروری بر ادبیات برنامه ریزی برای توانمندسازی جمعی و فردی زنان
زهره دودانگه
•
جنبش فمینیستی بر دو وجه قدرت با و قدروت درون تأکید دارد. یعنی اعتماد بنفس و خودباوری فردی زنان، به همراه سازماندهی جمعی آنها برای اهداف و فهمی مشترک. این امر دو بعد از توانمندسازی را پیش روی میدهد: توانمندسازی فردی و توانمندسازی جمعی. مطالعات نشان می دهند که گفتمان غالب توسعه بیشتر بر توانمندی فردی تکیه دارد تا توانمندی جمعی.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۴ مهر ۱٣۹٣ -
۶ اکتبر ۲۰۱۴
توانمند ساختن یا empower در واژه نامه آکسفورد به معنای "دادن اختیار و قدرت به کسی برای انجام کاری" است. سازمان ملل متحد نیز توانمندسازی را اینگونه تعریف میکند: «توانمندسازی عبارت است از فرایند قادر ساختن مردم به افزایش تسلطشان به زندگی، به دست گرفتن کنترل مولفهها و تصمیماتی که زندگی آنها را شکل میدهد، افزایش منابع و قابلیتهای آنها و ساختن ظرفیت برای به دست آوردن دسترسی، شرکا، شبکهها و صدا به منظور دستیابی به قدرت» (United Nations, ۲۰۱٣). همچنین طبق تعریف بانک جهانی توانمندسازی فرایند ارتقای ظرفیت افراد یا گروههاست و تا دست به انتخاب بزنند و انتخابهای خود را به کنش و نتایج دلخواه تبدیل کنند. محوریت این فرایند فعالیتهایی است که هم فرد و هم سرمایههای جمعی را بسازد، و کارایی و عدالت زمینههای سازمانی و نهادیای را که استفاده از این سرمایهها را مدیریت میکنند، بهبود بخشد[۱]. در تعریف بانک جهانی از توانمندسازی نکات ذیل قابل توجه است:
توانمندسازی عاملان در دو وجه فردی و جمعی به صورت همزمان مورد تأکید است.
بهبود ساختار سازمانی در راستای عدالت و کارایی با تکیه بر توانهای جمعی عاملان محوریت دارد.
توانمندسازی از رویکردهای مورد حمایت فمینیستهاست.
در واقع این تعریف "توجه به توان جمعی و فردی عاملان" و همچنین "توانمندی زنان به عنوان یک گروه به حاشیه رانده شده در امر برنامه ریزی" مورد تاکید است. لذا در این یادداشت تلاش شده تا بحث توانمندی جمعی و فردی گروه اجتماعی زنان باز و به اصولی اشاره شود که برای تحقق این توانمندی مورد نیاز است. برای این منظور نگارنده مبحث را با دیدگاه نظریه پردازان فمینیست درباره توانمندی زنان آغاز کرده و سپس به سایر مباحث ذیل مفهوم توانمندسازی زنان می پردازد:
«نوشتههای فعالان فمینیست اغلب از توانمند شدن افراد و سازمانهای زنان استقبال میکنند» (مالوتره و دیگران، ۱٣٨۹: ۱۵۴)[۲]. در این راستا سازمان ملل متحد برای توانمندی زنان پنج مولفه ذکر میکند: «احساس عزت نفس، حق داشتن و تعیین انتخاب، حق دسترسی به فرصتها و منابع، حق داشتن قدرت برای کنترل بر زندگی خویش هم بیرون و هم داخل خانه، توانایی تاثیرگزاری بر تغییرات اجتماعی به منظور ایجاد نظم اجتماعی و اقتصادی عادلانهتر، در سطح ملی و بینالمللی»[٣]اوکسال و بیدن نیز در مقالهی خود با عنوان «جنسیت و توانمندی، مضامین، رویکردها و تأثیرات سیاستی آن» مفهوم توانمندی را در ارتباط با مفهوم قدرت مورد توجه قرار داده و اشکال مفهومیای در این باره ارائه میدهند:
قدرت بر: متضمن استیلا و انقیاد است و متکی بر تهدید و ارعاب.
قدرت برای: اقتدار در تصمیمگیری، برخورداری از قدرت حل مشکلات و خلاقیت.
قدرت با: سازماندهی مردم با هدفی مشترک و فهمی مشترک از دستیابی به اهداف جمعی
قدرت درون: اعتماد بنفس، خودآگاهی و خودباوری در فرد (اوکسال و بیدن، ۱٣٨۹: ۱۱۲)
به زعم این دو محقق جنبش فمینیستی بر دو وجه قدرت با و قدروت درون تأکید دارد. یعنی اعتماد بنفس و خودباوری فردی زنان، به همراه سازماندهی جمعی آنها برای اهداف و فهمی مشترک. این امر دو بعد از توانمندسازی را پیش روی میدهد: توانمندسازی فردی و توانمندسازی جمعی.
مطالعات نشان می دهند که گفتمان غالب توسعه بیشتر بر توانمندی فردی تکیه دارد تا توانمندی جمعی. «مفهوم توسعه در جریان اشاعه در مباحث توسعه دچار دگرگونی شده است. در این عرصه توانمندی بیشتر نمود فردی دارد تا جمعی و بر اتکا به خود، بیش از مشارکت در به چالش کشیدن ساختارهای قدرت حاکم بر زنان تأکید میشود» (اوکسال و بیدن، ۱٣٨۹: ۱۱۷). از این منظر برنامههای توسعه سازمان ملل نیز نقد شده است؛ مبنی بر اینکه: «چارچوب سیاستگذاری در برنامهی توسعهی سازمان ملل بالقوه به توانمندسازی فردی و جمعی زنان در سطوح مختلف توجه دارد اما در عمل تأکید اصلی برا ارتقای مشارکت فردی در تصمیمگیری، افزایش مهارتهای فردی و خوداتکایی اقتصادی است» (همان: ۱۲۰).در مباحث نظری مرتبط با رویکرد توانمندسازی تأکید میشود که توانمندی فردی و جمعی هردو در کنار یکدیگر لازم است، و نیز هریک میتواند به دیگری تبدیل شوند. مالوتره، بوندر و شولر در مقالهی خود با عنوان «سنجش توانمندی زنان به عنوان یک متغیر در توسعهی بینالمللی» دربارهی این دو بُعد از توانمندسازی مینویسند:«کنش جمعی سازمانیافته میتواند منجر به دگرگونی سیاستها و عملکردها گردد، و به این ترتیب توانایی دست زدن به انتخابهای سرنوشتساز در زندگی، که نه تنها برای آن دسته از زنانی که خود به طور مستقیم در ایجاد تغییرات دخیل بودهاند بلکه برای تمای زنان، بهبود مییابد. اما ساختارهای هنجاری که انتخابهای سرنوشتساز زنان در زندگی را محدود میکنند، ممکن است از طریق فرایندهای ناشی از کنشهای فردی در واکنش به موقعیتها و فرصتهای جدید نیز تغییر یابند. برای مثال ممکن است در نتیجهی برنامههای وامها و اعتبارهای خرد و فرصتهای شغلی، محدودیتهای موجود در آزادی رفتوآمد زنان و تعامل و همکاری متقابل با مردان غیرخویشاوند کمتر شود و دسترسی زنان به شبکههای اجتماعی خارج از خانواده با حضور آنان در فضای عمومی افزایش یابد» (مالوتره و دیگران، ۱٣٨۹: ۱۷۷-۱۷۶)
به طور کلی پس از تببین تعریف و ضرورت توانمندی جمعی و فردی زنان، می توان به اصول پنج گانهای اشاره کرد که به نظر میرسد آگاهی به آنها برای طراحی یک فرایند برنامهریزی با رویکرد توانمندسازی زنان لازم است:
الف) توانمندی همه جانبه
توجه همزمان به عرصه های موضوعی توانمندسازی مورد تأکید پژوهشگران این حوزه اس: عرصههایی که متکی بر ابعاد اقتصادی، اجتماعی- فرهنگی، روانشناختی، خانوادگی، سیاسی و قانونی[۴] است و طیفی از استقلال مالی تا بهداشت و باروری تا فعالیتهای اجتماعی را دربرمیگیرد. این باور وجود دارد که این ابعاد در ملازمت با همدیگر به توانمندی زنان میانجامند. «توانمندسازی در یک عرصه بدون توجه به سایر جنبهها تداوم نمییابد. برای مثال برخورداری از حقوق باروری و جنسی در شرایط فقدان استقلال اقتصادی زنان، که به محدود کردن آزادی انتخاب و دستیابی قدرت میانجامد، کاملاً محقق نمیشود» (اوکسال و بیدن، ۱٣٨۹: ۱۲٣). در اینباره اقدامات توانمندسازی که تنها به بحث خوداتکایی اقتصادی بپردازد نقد میشود: «شواهد زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه فعالیتهای درآمدزا و برنامههای آموزشی معطوف به زنان غالباً حجم کار آنها را افزایش میدهد و به قدرت تصمیمگیری بیشتر و هدایت منابع نمیانجامد» (همان: ۱۲۱).
ب) مشارکتی بودن
توانمندسازی متکی بر مشارکت فعال مردمی است و بدون آن عملاً امکانپذیر نیست. نظریهپردازان این حوزه و نیز تجارب مرتبط با توانمندسازی نیز همگی بر لزوم وجود این اصل تأکید دارند. گزارش توسعهی انسانی سازمان ملل در سال ۱۹۹۵ در این باره اعلام میکند: «توسعه با اقدام مردم تحقق مییابد نه فقط اقدام برای مردم. مردم باید در تصمیمات و فرایندهایی که زندگی آنها را شکل میدهد مشارکت کامل داشته باشند». اوکسال و بیدن نیز در این باره مینویسند: «توانمندسازی اساساً فرایندی است که از پایین به بالا تحقق مییابد و نمیتوان آن را در قالب برنامهریزی بالا به پایین شکل داد... مراکز توسعه میتوانند تحت شرایطی حای یا تسهیلگر این فرایند باشند. آنها باید مطمئن شوند که برنامههایشان در حمایت از روند توانمندسازی زنان و به دست خود با تشویق آنها به مشارکت، فراگیری مهارت، قابلیت تصمیمگیری و کنترل بر منابع موثر است» (اوکسال و بیدن، ۱٣٨۹: ۱۱۹-۱۱٨).
اما باید توجه داشت که هر رویکردی متضمن مشارکت نیست. اوکسال و بیدن در اینباره مینویسند: «مشارکت اگر به معنای مشاوره دربارهی اقداماتی باشد که در جای دیگری تصمیمگیری شده است به توانمندی منجر نمیشود. شیوههای توانمندی باید به مشارکت زنان در تمامی مراحل از جمله ارزیابی آن منجر شود» (همان: ۱۲۴). در واقع تصمیمگیری برای اقدامات طی فرایند و از سوی خود زنان باید صورت پذیرد. در این باره مالوتره، بوندر و شولر به مفهوم "عاملیت زنانه" اشاره میکنند: «توانمندسازی متکی بر عنصر عاملیت زنان است و آنها عنصری فعال و نه منفعل و دریافت کننده در پیشبرد روشهای توسعه میانگارد» (مالوتره و دیگران، ۱٣٨۹: ۱۴۴).
ج) زمینهمند بودن
اصل دیگر زمینهمند بودن مفهوم توانمندی است. به این معنا که توانمندی در اجتماعات مختلف معانی متفاوتی دارد و معیارهای مختلفی را دربرمیگیرد. لذا برنامهی توانمندی یک اجتماع لزوما به توانمندی اجتماع دیگر نمیانجامد. «مشخصههایی که دلالت بر توانمندی در یک زمینه یا بافت دارند، اغلب در جاهای دیگر دارای مفهومی متفاوت هستند. ممکن است تغییر در توانایی زنان در رفتن به مرکز بهداشت بدون کسب اجازه از اعضای مرد خانواده نشانهای از توانمند شدن در مناطق روستایی بنگلادش باشد، اما مثلا در مناطق شهری پرو اینگونه نباشد» (همان: ۱۷٨). همچنین مالوتره و همکارانش اشاره میکنند که هر بافت خاصی میتواند دارای مرزهای هنجاری خاصی باشد که لازمهی توانمند شدن در بعدی خاص در این بافت نیازمند عبور از آن مرزها باشد؛ این مرزها به تعریف توانمند شدن و شاخصهای مرتبط با آن بافت کمک میکند.
د) فرایندی بودن
تعریف مالوتره و همکارانش از توانمندسازی زنان فرایندی است که به موجب آن زنان توانا میشوند تا خود را جهت افزیش اتکا به نفس سازماندهی نمایند، بر حق مستقل خود در انتخاب تأکید کنند، و کنترل منابع را به دست گیرند که به آنها در مقابله با و از میان برداشتن وابستگیشان کمک کند (همان: ۱۵۷). در این تعریف با چهار مولفهی عامل (زنان)، فرایند توانمندسازی، منابع و نهایتا دستاوردهای توانمندسازی روبرو هستیم که مالوتره آنها را اجزای توانمندی معرفی میکند. این پژوهشگران بر فرایندی بودن توانمندسازی و محوریت نقش عاملان در این فرایند تأکید میکنند. بنابر تعریف آنها عاملیت فرایند از میان برداشتن انواع مختلف عدم آزادی است که مانع انتخاب میگردد، همچنین عاملیت توانایی ضابطهگذاری برای انتخابهای سرنوشتساز و کنترل منابع و تصمیماتی است که بر نتایج مهم زندگی تأثیر میگذارند (همان: ۱۶٣ و ۱۶۵). تعریف آنها از منابع عوامل فراهمآورنده و تواناییبخشنده و کمکهای بالقوه برای تقویت فرایند توانمندی، و تعریفشان از دستاورد پیامدهای توانمندشدن است که میتواند در یک فرایند چرخهای به کنترل و تسلط بیشتر بر منابع محرک توانمندی تبدیل شود.
ه) توجه به بُعد خصوصی زندگی زنانه
مفهوم پلورالیسم در برنامه ریزی مشارکتی به دلیل در نظر نگرفتن زندگی خصوصی افراد از سوی فمینیستها مورد نقد قرار گرفته است. اشنایدر[۵]نیز در مقالهی خود با عنوان «نظریه فمینیستی و نظریهی برنامهریزی: درسهایی از معرفتشناسی فمینیستی»[۶] بحث مشارکت شهروندی طرح شده در این رویکردها را نیز به چالش میکشد. از دیدگاه وی مفهوم تکثرگرایی[۷] را در مباحث مشارکت شهروندی مورد نقد قرار میدهد: «تمرین واقعی مشارکت شهروندی به شدت به مفهوم تکثرگرایی وابسته است، به این معنا که مردمی بر حسب ضرورت مشابه در یک فضای عمومی باز و حتی سیاسی تفاوتهای گرایش را حلوفصل میکنند» (همان: ۱۰۲). فمینیستها به این پیشفرض را از دو منظر به چالش میکشند؛ مبنی بر اینکه زمین بازی باز نیست و دسترسی به منابع نیز به طور برابر وجود ندارد و همچنین شهروندان به یکدیگر شبیه نیستند: «نه تنها منابع قدرت و دسترسی متفاوتند، بلکه مردم به شیوههای واقعی و مهمی با یکدیگر فرق دارند... نقش عمومی ما به عنوان شهروند ممکن است شبیه باشد، اما وجود و زندگی خصوصی ما نه تنها دیدگاه ما را شکل میدهد، بلکه به طرز قابل توجهی صدای عمومی را شکل داده و گاهی محدود میکند» (همان). از دیدگاه اشنایدر برنامهریزی تنها چهرهی عمومی زندگی شهروندان را ملاک مداخلات خود قرار میدهد؛ در حالیکه بسیاری از شهروندان به دلیل شرایط خاص زندگی شخصی حضور و صدای کمرنگتری در فضای عمومی دارند یا نیازهای متفاوتی دارند که معمولا تحت لوای نیازهای عمومی شهروندی پنهان میشود. راه حلی که از سوی نظریه پردازان در اینباره پیشنهاد میشود عدم تلاش برای توافق بر سر راهکارهای واحد و تدوین چشماندازهای چندگانه در فرایند برنامهریزی است. در واقع رویکرد بهینه تلاش برای توانمندسازی فردی زنان، متناسب با محدودیتها و توانهای فردیشان است که لزوما راهکار واحد و یکپارچهای برای آنها وجود ندارد.
پی نوشت:
[۱] http://web.worldbank.org
[۲]به نقل از سن و گراون ۱۹٨۷، جهان ۱۹۹۵ و کومار ۱۹۹٣
[٣] www.un.org
[۴]رجوع شود به اوکسال و بیدن، ۱٣٨۹: ۱۷۱ (جدول شماره ۱: متداولترین ابعاد و گسترههای توانمند شدن و کاربردی ساختن بالقوهی آنها در خانواده، اجتماع و عرصههای وسیعتر)
[۵] Snyder
[۶]Feminist Theory and Planning Theory: Lessons from Feminist Epistemology
[۷]pluralism
منابع:
· Snyder, Mary Gail (۱۹۹۵), Feminist Theory and Planning Theory: Lessons from Feminist Epistemology , Berkeley Planning Journal, ۱۰: ۹۱-۱۰۶
· United Nations (Social Development Network) (۲۰۱٣), Empowerment: What does it mean to you?, Department of Economic and Social Affaires Devision for Social Policy and Development
www.un.org
· United Nations, GUIDELINES ON WOMEN'S EMPOWERMENT, UNITED NATIONS POPULATION INFORMATION NETWORK (POPIN), UN Population Division, Department of Economic and Social Affairs,
with support from the UN Population Fund (UNFPA)
www.un.org
اوکسال، زو و سالی بیدن (۱٣٨۹)، جنسیت و توانمندی: مضامین، رویکردها و تأثیرات سیاسی آن، ترجمه اکرم خاتم، در «توانمندی زنان، نقدی بر رویکرهای رایج توسعه»، نشر آگه
مالوتره، آنجو، کارل بوندر و سیندی روث شولر (۱٣٨۹)، سنجش توانمندی زنان به عنوان یک متغیر در توسعهی بینالمللی، ترجمهی هما مداح و فاطمه محمدی، در «توانمندی زنان، نقدی بر رویکرهای رایج توسعه»، نشر آگه
سایت رسمی بانک جهانی ( http://web.worldbank.org)
منبع:انسان شناسی و فرهنگ
|