کاسـتی های برآیشـی (بخش نخست)
ابراهیم هرندی
•
اگرچه آموزش و پرورشِ دین- بنیادِ ما ایرانیان، به ما آموخته است که انسان را تافته جدا بافته ای در جهان بدانیم و نژاد او را از دسته ها و رسته های جانوران دیگر جدا بپنداریم، اما حقیقت این است که انسان نیز جانوری از بی شمار جانوران جهان است که در پرتو روندها و رویدادهای برآیشی در گستره گیتی پدید آمده است و هیچ گونه کهتری و یا مهتری بر جانوران دیگر ندارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱٨ مهر ۱٣۹٣ -
۱۰ اکتبر ۲۰۱۴
پیرِ ما گفت خطا برقلم صنع نرفت
آفرین بر نظرِ پاک خطا پوشش باد
(حافظ)
اگرچه آموزش و پرورشِ دین- بنیادِ ما ایرانیان، به ما آموخته است که انسان را تافته جدا بافته ای در جهان بدانیم و نژاد او را از دسته ها و رسته های جانوران دیگر جدا بپنداریم، اما حقیقت این است که انسان نیز جانوری از بی شمار جانوران جهان است که در پرتو روندها و رویدادهای برآیشی در گستره گیتی پدید آمده است و هیچ گونه کهتری و یا مهتری بر جانوران دیگر ندارد 1. اگر دل از افسانه های دینی و فولکوریک برداریم و هستی را در پرتو داده های دانش های مدرن بنگریم، آنگاه درمی یابیم که همه گیاهان و جانوران در گذار از هزاره های برآیشی خود، در پاسخ به دگرگونی های زیستی و زیستبومی، هماره دستخوش دگرگون شدن بوده اند. این چگونگی را در شیوه شکل گیری کالبد آنان نیز می توان دید. برای نمونه، هنگامی که آبزیان از دریاهای آغازین بسوی خشکی روان شدند، نیاز آنان به دستگاهی برای گرفتن اکسیژن از هوا، اندک، اندک سبب برآیش شش در کنار آبشش شد. از اینرو، جانوران آغازین روی زمین، هم شش داشتند و هم آبشش. چنان بود که آنان را دوریستان می نامند، زیرا که هم توانایی زیستن در آب را داشتند و هم می توانستند که در خشکی بزیند. سپس با ماندگار شدنِ بسیاری از دوزیستان برروی زمین، آبشش خاکزیان کم کم جای خود را به شش های بزرگتر داد.
البته هنگامی که اُرگان طبیعی تازه ای در پاسخ به نیاز زینده ای پدید می آید، آن ارگان با کاربُرد ِ بخش های اُرگانی که نقش خود را از دست داده است، ساخته می شود. شش نیز بجای آبشش و با بهره وری از آن شکل گرفت. این کار به آن می ماند که شما ساختمانی را که برای هدف ویژه ای ساخته شده است، برای کار دیگری بکار گیرید. برای نمونه، اتاق خانه ای را به دکان تبدیل کنید. اگرچه اتاق و دکان، هردو می توانند بجای یکدیگر بکار گرفته شوند، اما هنگامی که اتاق خانه ای به دکان تبدیل می شود، همگان با ورود بدان در می یابند که آن دکان، پیش تر، اتاق بوده است و هم از آنرو ویژگی های اتاق را دارد. چندی از بخش های بدن جانوران نیز، برآیشی این چنینی داشته اند و چون از آغاز، برای کاری که اکنون می کنند، پدید نیامده اند، کارکردشان با کاستی روبروست. یکی از این کاستیها که انسان را نیز در بر می گیرد، گذرِ مری از نای در گلوی بسیاری از جانورانِ هم نیاست. انسان یکی از این جانوران است. هر بار که او چیزی را از دهان بسوی مری می فرستد، خود را با خطرِ ریختن آن در نای و پی آیندِ آن یعنی خفگی رویارو می کند. ساختارِ نای و مریِ انسان چنان است که انسان پیش از فرو بردنِ خوراک و نوشاکِ خویش، ناگزیر از بستنِ نای خود است تا که از ریختنِ خوراک و نوشاک به داخل آن جلوگیری کند. با این همه، ریختنِ غذا در نای، هر سال یک صد هزارم از جمعیت جهان را خفه می کند و شمارِ بیشتری را با یکی از بدترین تجربه های زیستی رویارو می سازد. آنان که خفه شدن کسی را که به این بلای آنی گرفتار شده است، دیده اند، می دانند که انسانِ بدبختی که لقمه اش به خطا به نای راه یافته است، با چه وحشت و پیچ و تابی اندک، اندک آبی و سیاه می شود و می میرد.
این کاستی، ریشه در پیشینه برآیشیِ انسان دارد که از هنگام پیدایشِ آبزیان تا کنون شکل گرفته است. یادگاری هزاران هزار ساله که در دستگاه گوارش بسیاری از جانوران یافت می شود. تاریخِ برآیش آبزیانِ کنونی با پیدایش نیام داران آغاز گردیده است 2.
2. چار راه مری و نای؛ یادگاری برآیشی از نیام داران
نیام داران، آبزیانِ ریزِ سادهای هستند که نای و آبشش ندارند. این جانوران با فرو بردن آب و بیرون دادن آن از روزنه های زیر فلس های خود، نه تنها موادِ خوراکیِ آن را جدا می کنند، بلکه اکسیژن لازم را نیز از آن می گیرند. بدن هر نیام دار، همانگونه که در شکل ریز دیده می شود، به تورِ آبکشیِ می ماند که هر چه با آب به درون آن ریخته می شود، با خود می دارد و آب را از روزنه های خود گذر می دهد.
3. بُرش طولی تن یک نیام دار
برآیشِ آبزیانِ درشتتر و نیازِ آنان به اکسیژنِ بیشتر، اندک اندک، پیدایشِ دستگاه تنفس را سبب گردید و بینی و نای و آبشش را پدید آورد. از آنجایی که هر برآیه تازه در طبیعت، با چشمداشت به داشته های ساختاریِ تن ِ زیندگان پدید می آید، برآیشِ نای در ماهیان نیز ناگزیر از گذر از مری شده است. البته درست تر می بود که راه خوراک و نوشاک، جدا از راه ِ هوا باشد. در برخی از حلزون ها و حشره ها این چنین است، اما جانورانِ دیگر، از ماهیان گرفته تا پستانداران، همگی اسیرِ این کاستیِ برآیشی هستند.
این کمبود، برای انسان بسیار زیانبارتر از جانوران دیگر است زیرا که حنجرهِ انسان پس از زبان گشودنِ وی، دهانه نای را که در جانوران دیگر رویاروی روزنه بینی ست، به پایین فشرده است. از اینرو، نفس کشیدن و آشامیدنِ همزمان، برای انسان پس از زبان گشودن ناممکن است. نوزادِ انسان می تواند همزمان با مکیدن شیر، نفس بکشد. برخی از چارپایان نیز این توانایی را دارند. اسب، دهان خود را بر روی آب می گذارد و بی آن که نیازی به تازه کردنِ نفس خود داشته باشد، آب می نوشد.
یکی دیگر از کاستی های بزرگ برآیشیِ کالبدِ انسان، ساختار پردهِ شبکیهِ چشمان اوست. بخش بزرگی از این پرده را مویرگ ها و رشته های عصب های هر چشم پوشانده است. این چگونگی، چند نقطه کوری را در چشمان انسان سبب شده است که پَرِشِ پیوستهِ نگاه از آشکار شدن ِ آن ها پیشگیری می کند. چشم های انسان، هماره آنچه را در گستره دید خود دارد، نمی بیند، بلکه با پرش های پیاپی از گوشه ای به گوشهِ دیگر، از همه بخش های آن گستره، روبرداری می کند. مغز نیز با پیوستن این عکس ها به یکدیگر، تصویرِ یکدستی از چشم اندازی که در گستره دیدِ فرد است، پدید می آورد و در دسترسِ آگاهی وی قرار می دهد. این گونه، مغزِ انسان، کاستیِ ناشی از نقطه های کوری را جبران می کند.
برای آگاهی از یکی از نقطه های کوری می توانید نقطه سیاهی را در میان برگه کاغذِ سفیدی بگذارید وآن برگه را در30 سانتیمتری چشم خود قرار دهید. سپس چشم چپ خود را ببندید و برگه کاغذ را بی آن که با چشم دنبال کنید، 20 درجه به سمتِ راست ببرید. هنگامی که آن نقطهِ سیاه بر روی نقطه کوری چشم قرار گیرد، دیگر دیده نمی شود3.
نقطه های کوری چشم از آنروست که برآیش ِاین عضو، میلیون ها سالِ پیش، با تک یاخته ای بسیار ساده و حساس به نور آغاز شده است. یاخته های نورسنج که در زیرِ پوست آبزیانِ شفاف برآمده بودند، اندک، اندک، پس از هزاران هزار سال، به ابزارِ بینایی امروزینِ ما ـ یعنی چشم ـ کشیده شده است. هر یاخته نورسنج را از آغاز، مویرگی به دستگاه گردش خون پیوند داده بود. هر چشمِ کنونی، توده ای از این یاخته هاست که هر یاخته مویرگِ ویژه خویش را نیز دارد. چون این مویرگ ها از آغاز بر روی هر یاخته بر آمده است، امروزه بخشِ بزرگی از آنچه که پرده شبکیه نامیده می شود را پوشانده است. این چگونگی از آنروست که برآیش هر عضو تازه در پاسخ به نیازهای زیستبومی، در پرتو داشته های زیستی شکل می گیرد تا هر برآیه، با کمترین هزینه پدید آید. چنین است که گفتمان "کمال"، در برآیندهای زیستی، گفتمانی بی معناست. برآیه های کالبد گیاهان و جانوران، همه در پاسخ به نیازهای زیستی در زمان ویژه ای شکل می گیرند و چون نیازهای زیستی هماره دگرگون شونده است، کالبد هیچ زینده ای نه تنها هرگز "کامل" نخواهد شد، کاربرد گفتمانِ "کامل" در این راستا بی معناست. اگر ساختار تن جانوران با پیش- برنامه ای مهندسی پدید می آمد، بی گمان بسیاری از بخش های کالبد آنان به گونه دیگری می بود، برای نمونه، رگ های تن آنان می توانست ساختاری چربی زدا داشته باشد و یا آن که در هر تن دو قلب کارگذاشته شود، تا با ایستادن یکی، دیگری بکار افتد و هر روزه هزاران زینده را بکام مرگ نیاندازد. هم نیز می شد چشمی در پشت سر جانوران گذاشت تا با افزایش ِ گستره دید، امنیت آنان را بیشتر کرد.
در حقیقت، اگر ساختارِ چشم، اسیرِ پیش سازه های برآیشی خویش نمی بود، ای بسا که ساختاری مانند. شکل 2 می توانست داشته باشد 4.
شکل 1. ساختار رگ بندیِ چشم به گونه ای که هست
شکل 2. ساختار رگ بندیِ چشم به گونه ای که باید باشد.
در شکل 2، همه مویرگ ها و اعصاب چشم، در پشت پرده جا داده شده است تا آینه این پرده، روشن و آشکار و بی سایه باشد. چشمِ برخی از جانوران ساختاری این گونه دارد. سرپاوران5، نمونه ای از این جانوران هستند. چشم هایی که ساختاری این چنین دارند، استوارتر، بیناتر و سالم ترند زیرا که خونریزی مویرگ ها، آن ها را از کار باز نمی دارد.
دنبـــاله دارد.
http://goob.blogspot.co.uk
یادداشت ها:
1. آنان که انسان را ، "اشرفت مخلوقات" و گل ِ سر ِ سبد هستی می دانند، بنیاد ساختاری طبیعت او را گواهی برجدایی انسان از جانوران دیگر می پندارند و با اشاره به سرشت ویژه ی او، وی را تافته جدا بافته ای می انگارند. اما در فیزیولوژی کالبد انسان هیچ ویژگی ای نمی توان یافت که او را از دیگر جانوران جدا کند و یا روند برآیشی ناجانوری را دنبال کرده باشد. انگاره ها و پنداره های انسان درباره برتری او بردیگر جانوران، نمادی از خودکامگی و خود شیفتگی جانوری اوست. این چگونگی را همه نژادهای جانوران دارند و اگر امکان همه پرسی از همه آن ها می بود، بی هیچ تردیدی، هرجانوری نژاد خود را "اشرف مخلوقات" می خواند و به برتری نژادی خود رای می داد.
این پنداره افسانه ای که آفریدگارِ انسان، پس از آفرینش وی به خود ش تبریک گفته است، ریشه در ناآگاهی سازنده این افسانه از کاستی های بزرگ برآیشی تن انسان دارد که بسی بیش از کارستی و کمبودهادی کالبد جانورانِ دیگر است. این چگونگی از آنروست که انسان از زمانی که از نیایی که برروی چهار دست و پای خود راه می رفته است، جدا شده است و تن افراشته است و برروی دوپای خود راه می رود، تا کنون نتوانسته است تن خود را با این رویداد سازگار کند. کمر درد بهایی ست که انسان برای ناسازگاری می پردازد.
2. Larval Tunicates
3. نگاه کنید به، Frisby, J.P. (1979) Seeing. Oxford University Press.
4. Hubble, W. L. (1979) Functional Architecture of Maque Monkey’s Visual Cortex. Proceeding of the Royal Society of London.
5. Squids
|