•
شبی که پدر چمدانش را می بست
تا به آمریکا سفر کند
من به سرِ کوچه دویدم
و بسته ای آب نباتِ زرشکی خریدم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۱ مهر ۱٣۹٣ -
۱٣ اکتبر ۲۰۱۴
شبی که پدر چمدانش را می بست
تا به آمریکا سفر کند
من به سرِ کوچه دویدم
و بسته ای آب نباتِ زرشکی خریدم
تا بهنگامِ دردِ معده
آب نباتی به دهان بگذارد.
او هر بار که از آمریکا بما نامه می نوشت
همیشه بر پیشانی آن
شماره ی آب نباتهای مصرف شده را
به روز می کرد:
"امروز
دهمین آب نباتِ مجید را خوردم."
پدر در بازگشت به ایران
برایم گوشپوشی سرخ آورد.
ما صبحهای جمعه به کوه می رفتیم
و اگر برف روی زمین را پوشانده بود
من گوشپوشهایم را می بستم
و او که برای تسکینِ دردِ معده
همیشه مشتی پسته در جیب داشت
گاهی دانه ای هم به من می داد.
۲ ژوئن ۲۰۱۴
|