از ترجمهی شعرهایی که خواب دیدهام
سعید سلطانی طارمی
•
گاهی فکر میکنم
چرا باید سر من از سنگ شکنندهتر باشد؟
چرا باید درخت بایستد کناری تا میوهاش را بچینند؟
چرا باید بعضی ها بتوانند بگویند: مال من است.؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۴ مهر ۱٣۹٣ -
۱۶ اکتبر ۲۰۱۴
٨
گاهی فکر میکنم
چرا باید سر من از سنگ شکنندهتر باشد؟
چرا باید درخت بایستد کناری تا میوهاش را بچینند؟
چرا باید بعضی ها بتوانند بگویند: مال من است.؟
چرا باید دستی باشد که به همهی جیبها برسد؟
چرا باید دنیا از تماشای حماقت آدم لذت ببرد؟
چرا باید چشمهای تو قهوهای باشد؟
قهوه که سیب نیست
قهوه که گندم نیست.
گاهی فکر میکنم شاید آدم گناهی ندارد
شاید آن که دستهای مرا به گلوی دیگری هدایت میکند همان سیب است.
چقدر خوب است که تو بیش از آن که سیب باشی قهوهای.
چقدر خوب است که دل من برای قهوهی تو تنگ میشود
گاهی فکر میکنم
کاش دستم به جایی میرسید
کاش میتوانستم از یکی بپرسم چرا اینجوری؟
چرا وقتی میتوانم عاشق باشم
میکشم ؟
چرا وقتی می توانم زندگی کنم
می میرم؟
شاید گناه همه به گردن...
۵/۷/۹٣
|