سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سرگذشت سه نسل


شاهرخ رئیسی


• در فیلم فهرست شیندلر از اسپیلبرگ فرمانده ای هست در اردوگاه کار اجباری که به سادیستی ترین شکل ممکن زندانیان را آزار و شکنجه می دهد و با دست می کشد. در کمال آرامش و خونسردی قطعه ای از بتهوون که از گرامافون اتاقش پخش می شود، می شنود و همزمان در بالکن اتاق با تفنگ شکاری زندانیان را در حیاط اردوگاه موقع کار شکار می کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۹ مهر ۱٣۹٣ -  ۲۱ اکتبر ۲۰۱۴


 در فیلم فهرست شیندلر از اسپیلبرگ فرمانده ای هست در اردوگاه کار اجباری که به سادیستی ترین شکل ممکن زندانیان را آزار و شکنجه می دهد و با دست می کشد. در کمال آرامش و خونسردی قطعه ای از بتهوون که از گرامافون اتاقش پخش می شود، می شنود و همزمان در بالکن اتاق با تفنگ شکاری زندانیان را در حیاط اردوگاه موقع کار شکار می کند. رالف فاینس این نقش را ایفا می کند. نقش کلیشه ای فرمانده ای از اس اس. آدمی بلند قامت، خوش تیپ و شیک پوش و «بافرهنگ». پدر فرزندی است و همسری دارد و خانواده ای مدنی. در کنار اینها اما یک جنایتکار است که به خشن ترین شکل ممکن آدم قصابی می کند.

این تیپ اما یک کلیشه نیست. براستی چنین افسری وجود داشته که فرمانده اردوگاهی واقعی به اسم اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف در لهستان اشغال شده بوده است. نام واقعی این آدم آمون گوت است. تخمین می زنند که آمون گوت لااقل ۵۰۰۰ زندانی را با دست خودش کشته است. شاهدان عینی می گویند آمون گوت صدای ضجه و فریاد زنان و مردان را حتی ضبط می کرده. پدران و مادرانی که جلوی چشمشان فرزندشان را جدا می کنند و می کشند. صدای آنان را با لذت در اتاق کارش گوش می کرده است.
پس از شکست آلمان از نیروهای متفقین آمون گوت در ظاهر سربازی معمولی فرار می کند ولی به فاصله ای کوتاه در آلمان دستگیر می شود. بعد مدتی هویت واقعی اش را شناسایی می کنند. آمون گوت را تحویل دادگاهی در لهستان می دهند و محکوم و اعدام می کنند. این فیلم چند ثانیه ای صحنه ی اعدام آمون گوت است در ۱۳ سپتامبر ۱۹۴۶ با طناب دار. این فیلم مدتی پس از آن منتشر می شود. شاید غریب ترین اعدام در تاریخ است. گوت سه بار به دار آویخته می شود و هر بار اتفاقی می افتد. بار اول طناب از جا درمی رود، بار دوم چوبه دار می شکند و سرانجام برای بار سوم همه چیز درست کار می کند. گوت جان می کند و خفه می شود.
آمون گوت سادیستی جنایتکار بود که خود به سادیستی ترین وجه ممکن کشته شد.

یکسال بعد از این اعدام، مجازات مرگ برای همیشه از قوانین قضایی آلمان برداشته می شود.
یکسال پیش از این اعدام، آرون گوت صاحب دختری می شود به نام مونیکا.
در سال ۲۰۰۲ کتاب بحث برانگیزی به نام «من باید پدرم را دوست بدارم. مگر نه؟» توسط ماتیاس کسلر مورخ در آلمان منتشر می شود. این کتاب سرگذشت مونیکا است و بر اساس مصاحبه ای دوروزه با او تنظیم شده است.

در سال ۱۹۷۰ مونیکا دختری «نامشروع»از مردی نیجریایی به دنیا می آورد که بعد چهار هفته از هراس بدنامی او را تحویل یتیم خانه ای می دهد. در یتیم خانه اسمش را جنیفر می گذارند. این دختر پس از هفت سال توسط خانواده ای به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مونیکا از همسر قانونی اش صاحب پسری نیز می شود که به یاد پدربزرگ نامش را آمون می گذارد.
از سرنوشت آن دخترک یتیم خانه دیگر کسی مطلع نمی شود. خانواده ای که او را به فرزندخواندگی قبول می کنند پس از چندی به اسرائیل هجرت می کنند. جنیفر در اسرائیل بزرگ می شود و به دانشگاه می رود. به او می گویند که نام مادر اصلی اش مونیکا بوده و مرده است.
سرنوشت و هویت نامعلوم مادر مرده، همچون داغی سال ها در دل دختر باقی می ماند. پرسش های بی پایان و بی پاسخ! پوست که قهوه ای رنگ است! مادری آلمانی! جنیفرکه اکنون جوانی ۳۸ ساله شده یکروز در هامبورگ در کتابخانه مرکزی تیتر کتابی توجهش را جلب می کند: «من باید پدرم را دوست داشته باشم. مگر نه؟». او خود نیز درگیر با نقش پدری گمشده است. همچون هر جوان دیگر آلمانی با موضوع هولوکاست درگیری درونی داشته و حتی فیلم اسپیلبرگ را چند سال پیش از آن دیده است.

جنیفر در ۳۸ سالگی از سرنوشت حقیقی مادرش مطلع می شود و می فهمد پدربزرگش که بوده است. حاصل این ماجرا کتابی است به نام «آمون، پدربزرگی که مرا با تیر می کشت» که در سال ۲۰۱۳ توسط انتشارات روالد در آلمان منتشر شد.
سرگذشت این خانواده در ۳ نسل همچون کلیدی است برای ورود به تاریخ نیم سده ی گذشته ی آلمان با همه ی بحران هاش.
جنیفر بنا بر گفته ی خودش پیش از اطلاع برین حقیقت تلخ سال ها درگیر با دپرسیون بوده و بارها به روانشناس مراجعه کرده است.
عمری درگیر با بحران هویت بوده است. وقوف بر دانستن سرگذشت خانواده اش بیش از هرچیز به او احساس آرامش می دهد. آرامشی تلخ. می فهمد مادر بزرگ سال ها پیش خودکشی کرده است. مادر مونیکا و همسر آمون..
این مصاحبه ی با جنیفر سال قبل در روزنامه فرانکورت منتشر شده است و بسیار خواندنی است. جنیفر اکنون زنیست میانسال که ازدواج کرده و پسری دارد. به او که بزرگ شد چه خواهد گفت؟


روت ایرنه گوت اندکی پیش از خودکشی
تصور کنید این فیلم را دختر و نوه ی این مرد دیده اند. اعدام خشونت کریهی است که حتی خبرش خانواده ای اعدامی را تا چند نسل دچار بحران می کند. بحرانی که خود در پدید آمدنش کوچکترین نقشی نداشته اند.
https://www.youtube.com/watch?v=o7E1UIld6Wk

مصاحبه با جنیفر
www.faz.net

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست