یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

هومر در لس آنجلس


مجید نفیسی


• تنِ اُدیسه پاره شده و استخوانهایش خُرد
اما ایزدبانو آتنای چشم خاکستری به او روحیه داد.
کوبیده شده به تخته سنگی، با دو دست به آن چنگ زد
و ناله کنان خود را نگاه داشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲ آبان ۱٣۹٣ -  ۲۴ اکتبر ۲۰۱۴


 در بزرگداشت هومر، شنبه ۲۵ اکتبر ۲۰۱۴ یک "اُدیسه خوانیِ" هقفت ساعته از ده صبح تا پنج عصر در کتابخانه ی عمومی مرکزی لس آنجلس برگزار می شود که در آن ۱٨۵ نفر پشت سر هم "اُدیسه" را برای مردم خواهند خواند. من نفر سیُم هستم و حدود ساعت ۱۱: ٣۰ بخشی از "اُدیسه" را به ترجمه ی خود به زبان فارسی خواهم خواند. پسرعموی پدربزرگ من زنده یاد سعید نفیسی بیش از نیم سده ی پیش "اُدیسه" را از فرانسه به فارسی ترجمه کرده اما چون به آن متن دسترسی نداشتم لاجرم بخش ۵: ۴۲۹-۶۹ آنرا از ترجمه ی انگلیسی استانلی لُمباردو به فارسی برگرداندم:

تنِ اُدیسه پاره شده و استخوانهایش خُرد
اما ایزدبانو آتنای چشم خاکستری به او روحیه داد.
کوبیده شده به تخته سنگی، با دو دست به آن چنگ زد
و ناله کنان خود را نگاه داشت
تا اینکه موجی کوبان بسوی او غلتید.
تازه سرش را در برابر موج دزدیده بود
که پساموجی از پشت بر او کوبید
و او را دوباره با خود بدوردست دریا کشانید.
مانند آن بود که هشت پایی از سوراخ خود بیرون کشیده شده
با ریگها چسبیده به موهایش
دست توانای اُدیسه به تخته سنگی چنگ زد
تا اینکه پوستش از هم دریده شد
موج او را به زیرِ خود گرفت
و او داشت می مرد همانجا و همان وقت.
اما آتنا با او بود
اُدیسه دوباره به سطحِ آب آمد
موج او را به سمت ساحل تُف کرد
و او شناکنان موازی با ساحل
آنرا از گوشه ی چشم زیر نظر گرفت
تا این که شاید خوری بیابد
و هنگامیکه بسوی دلتای رودی شنا کرد
دانست که دیگر به نقطه ی امن رسیده
پوشیده از سنگهای نرم
و در پناه از باد.
اُدیسه گذرِ رودخدا را حس کرد
و چنین زبان به نیایش گشود:
"رودخدا! مرا بشنو
هر که می خواهی باشی
و بهر شکل که میخواهی آدمیان ترا نیایش کنند
من گریزانم از دستِ دریا
و از تعقیب و آزارِ دریاایزد پوسیدون.
میرایی سرگردانم
و سزاوارِ دلسوزی.
خدا من بسوی تو می آیم
بسوی آبهایت و بسوی زانوانت.
من بسی رنج کشیده ام
پروردگار من، پروردگارا!
نیایش مرا بشنو."
با شنیدن این سخنان
رودخدا جریانِ آب را سُست
و آب رود را آرام کرد
و گذاشت تا مرد، پناه بگیرد
در پایابهای رود.
اُدیسه سینه خیز از آب بیرون آمد
دریا روحیه اش را شکسته
تمام تنش ورم کرده
و آب نمک از بینی و دهانش فرو می چکید
نفس بریده، صدا گسسته
بسختی زنده، نیرو از دست داده
روی زمین دراز کشید
تا انکه توانست دوباره نفس تازه کند
و روحیه اش را بازیابد.
پس پرده ی ایزدبانو را
از گِرد اندامش باز کرد
و آنرا بسوی رودِ آمیخته با دریا فراافکند
در آنجا پرده سوار بر موجی
بدرون جریان آب فرورفت
و بدست پری دریایی اینو بازگشت.
اُدیسه به رود پشت کرد
بدرون جَگنزار آمد
و بر زمین بوسه زد.


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست