یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گرامی باد یاد دکتر مهدی سلیمانی
این زیبنده‌ی نام والای انسان

آزاده کیوان


• با مرگ دکتر مهدی سلیمانی گرکانی، توده های محروم و زحمتکش میهن مان، یکی از یاران و دوستداران خود را از دست دادند. دکتر سلیمانی، پزشک پاکدامن توده ای، انسان والا و فداکار و مبارز پرشور راه آزادی و عدالت و آینده ی بهتر برای ایران، در خرداد ماه امسال برای همیشه چشم از جهان فرو بست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲ آبان ۱٣۹٣ -  ۲۴ اکتبر ۲۰۱۴


(تولد: شانزده خرداد ۱٣۱۹ـ مرگ: سوم شهریور ۱٣۹٣)

با مرگ دکتر مهدی سلیمانی گرکانی، توده های محروم و زحمتکش میهن مان، یکی از یاران و دوستداران خود را از دست دادند. دکتر سلیمانی، پزشک پاکدامن توده ای، انسان والا و فداکار و مبارز پرشور راه آزادی و عدالت و آینده ی بهتر برای ایران، در خرداد ماه امسال برای همیشه چشم از جهان فرو بست.

کشش به پیکار اجتماعی و همبستگی با محرومان جامعه، مرده‌ریگ معنوی پدر برای او بود. پدرش، کارگر نساجی مازندران، از اعضای قدیمی حزب توده ی ایران و از کنشکران پرشور و خستگی‌ناپذیر جنبش سندیکایی ایران در خطه‌ی مازندران بود. خانه‌ی پدری، این کانون همایش همیشگی و بروبیای پایان‌ناپذیر رفقا و زحمتکشان، به پرورشگاه انقلابی برای او تبدیل شد. در این خانه بود که او با زندگی رنجبار کارگران میهن‌مان و آرمان پیکار برای ساختن دنیایی انسانی‌تر آشنا شد و در پی‌اش، با خودسازی و وجدانی بیدار، گام به گام در پهنه ی پیکار سیاسی و سازمانی پیش رفت.   

پس از کودتای سیاه بیست و هشت مرداد و ضربات درهم‌کوبنده‌ی سازمانی به حزب، دکتر سلیمانی بی‌تابانه در جستجوی راهی برای ادامه ی مبارزه بود. خود را به آب و آتش می زد و می‌خواست به سهم خود، مرهمی بر پیکر زخمین حزب و جنبش بگذارد. برخاسته از همین شور و باور پاک، در پایان دهه ی سی به "تشکیلات تهران" پیوست. او بی خبر از ساواک‌ساختگی این سازمان، همدوش با گروهی از رفقای صادق خود، از همه ی توان مایه می گذاشت.
در این دوران، یک بار به همراه تنی چند از دیگر اعضای گراننده ی سازمان، برای دیدار و هم‌اندیشی با اعضای رهبری حزب، به اروپا رفت. در دیدار با رهبری حزب در آلمان دمکراتیک، از مشکوک بودن شهریاری آگاه گردید. بنا شد که شهریاری برای روشن شدن قضایا به اروپا فرستاده و در پی آن، سازمان، ساواک ساخته و منحل اعلام شود. ولی این آگاهی و برنامه ریزی، به کار او و رفقایش نیامد، چرا که یکی از همراهان، مهره‌ی دست نشانده‌ی شهریاری بود و نقشه ی رهبری حزب را لو داد. شهریاری حاضر به خروج از کشور نشد و هم‌زمان با افشاگری حزب پیرامون نقش پلیسی "تشکیلات تهران"، دکتر سلیمانی و جمعی از رفقایش دستگیر شدند. او پس از مدتی از زندان آزاد شد.

آزادی اما برایش باری بود سنگین و پرمسئولیت. نخستین سال‌های پس از آزادی با کار پیگیر پزشکی در محله های محروم همراه شد. گویی می خواست بی‌دستاورد بودن مبارزه سیاسی و سازمانی در "تشکیلات تهران" را با کار پزشکی جبران کند. با‌این‌همه، احساس خلاء می‌کرد. فکر می‌کرد که کار فداکارانه‌ی حرفه‌ای‌اش نمی تواند جای کار حزبی را بگیرد. این بود که دست به کار شد. جمعی را گرد آورد و سعی کرد با درس گیری از گذشته، در تماس با رهبری حزب در خارج از کشور به فعالیت سازمانی بپردازد.
دیری نپایید که گروه حزبی اش لو رفت. در سال ۱٣۵۴همه ی اعضای گروه دستگیر و راهی زندان شدند. زمانی که دکتر سلیمانی، پس از گذشتن از مراحل بازجویی، به زندان قصر آمد، از همراهان خویش سرخورده بود و این، زندان را برایش زندان در زندان کرد. با‌این‌همه، او بردبارانه و شرافتمندانه زندان می کشید و رنج می برد.

در این زمان، به آه پرحسرت تبدیل شده بود. در نگاه به همراهان دیروز خود، گفتی هر روز هزار بار و به هزار زبان می‌گفت:
"نازک آرای تن ساقه گلی که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند."

در زندان روحیه خوبی داشت. از هر فرصتی استفاده می کرد تا بذر اندیشه هایش را در میان رفقای جوان و هم‌اندیش خود بیفشاند. تا آن جا که با تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی ایران و جهان آشنا بود، به کار آموزش جوانان هوادار حزب در این زمینه پرداخت. از این رهگذر، آماج تیر خشم و آزار رییس زندان، سرهنگ زمانی شد. دکتر سلیمانی تا آستان انقلاب بهمن در زندان بود و آن گاه، به همراه دیگر زندانیان آزاد شد.

گفتی زندگی و آزادی برای دکتر سلیمانی تنها یک معنا داشت: خدمت به محرومان و پامال‌شدگان جامعه و نیز مبارزه ی حزبی.
این بود که پس از پیروزی انقلاب و آغاز دگرباره‌ی فعالیت حزب در ایران، دکتر سلیمانی بار دیگر خواهان عضویت در حزب شد. رهبری حزب پس از تشکیل کمیسیونی برای بررسی وضعیت اعضای "تشکیلات تهران" از نظر امنیتی، تنها چند تن از آن میان را به عضویت دوباره‌‌ی حزب پذیرفت که دکتر مهدی سلیمانی، یکی از آنان بود.   
دکتر سلیمانی تا آستانه ی یورش به حزب، در مسئولیت های گوناگون حزبی سرگرم فعالیت بود. در پیوند با کار حرفه ای خود با کمیسیون پزشکی حزب ارتباط داشت و به درمانگری نیازمندان می‌پرداخت و هم‌زمان، از مسئولان و سازمانگران حزبی در ناحیه جنوب تهران بود. او با شکل‌گیری "کمیسیون کارهای توده ای"، در جمع گردانندگان آن قرار گرفت. آنانی که در این سالها با او هم‌پا و هم‌دوش بودند، در سیمای انسانی و رفتار حزبی او جز رزمنده‌ای پاکباز و فداکار و فروتن نمی دیدند.

در پی یورش به حزب، او برای سومین بار راهی زندان و شکنجه گاه شد. در این سال‌های سیاه، از دالان های دراز رنج و درد و شکنجه، با خوردن هزار زخم بر تن و جان گذر کرد. در زندان، او که رخ‌اش "به سیلی زمانه خو گرفته" بود، بردبارانه کوشید شعله‌ی وفاداری به آرمان و امید به انسانیت و آزادی را روشن نگه دارد. او در سال ۶۹ از زندان آزاد شد و به دامن مردم باز گشت.
... بازگشت و با گشودن مطب در محله های محروم نشین، به گونه ای پرشور و پرتکاپو به کار درمانگری نیازمندان و دردمندان پرداخت و تا آن جا که در توان داشت، چشم‌فروبسته بر زخم های تن و جان خویش، بر زخم مردم ندار و نیازمند مرهم گذاشت.

دکتر مهدی سلیمانی از زمره‌ی انسان‌هایی بود که در زندگی پررنج خود، به زبان ناظم حکمت، "زیر آوارِ بت های فروریخته له نشد" و " مانند یک انسان زیست".
یادش گرامی باد! 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست