داعشی در ایران!
اسماعیل خویی
•
ای داعشی به رفتار،
ای دژخیم!
ای دیوِ هموطن!
آن دخترِ روانه به راه اش ناآگاه،
که ناگاه
بر چهره اش اسید می پاشی،
می شد که دلبرت باشد،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣ آبان ۱٣۹٣ -
۲۵ اکتبر ۲۰۱۴
واکنشی به اسید پاشی های موتورسوارانِ حزب اللهی
به چهره ی دختران و بانوان در اصفهان و مشهد و...
های!
ای کی!تو از گُمای کجای کدام زمان باز می آیی،
که پُر ز کین ات می کند
انگیزه های ساده ی هر گونه عشق و شیدایی؟!
و خشمگین ات می کند
دیدارِ هر نماد و نمودی
از گوهرِ خجسته ی زیبایی؟!
آیا،
خود،
پیغمبرت نبود
که آفریدگارِ زیبایی را می ستود؟
و از خودت می پُرسم:
زیبایی ار نبود،
بیشینه سود
ما را چه می بود
از کارکردِ بینایی؟
ای داعشی به رفتار،
ای دژخیم!
ای دیوِ هموطن!
آن دخترِ روانه به راه اش ناآگاه،
که ناگاه
بر چهره اش اسید می پاشی،
می شد که دلبرت باشد،
می شد که عاشق اش باشی.
می شد که...نع! نه، نمی شد...
رها کنم.
با تو، زبانِ به ماری می مانَد زهرآگین،
که در دهان اش، امّا
دندانِ نیش نیست.
با تو،
هر واژه ژاژی بیش نیست.
ای شوربخت داعشی ی ایرانی،
کز بس که ناسپاسی
در برابرِ زیبایی،
انگار،
میمون وَشی قدیم تر از نسناسی!
پادافره ات همین بس
که عشق را،
این معنی ی جوانی ی انسانی،
این
انگیزه ی خُجسته ی بودن را
نمی شناسی:
ای وای تو!
جُز دیگر آزاری،
آری،
جُز لذّتی که می بری از رنجِ دیگران،
بودن چه معنی ی هیجان آوری
دارد برای تو؟!
وای تو،وای!
ای جانی! ای حرامی!
بوکوحرامی!
ای گورزادِ دین!
ای کورزادِ کین!
یکم آبانماه ۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن
|