یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گروتسک ارشاد!
اصغر نصرتی


• سر چهار راه جلوم رو گرفت و همینطور که سرش پایین بود، گفت: ما شهید ندادیم که شما لخت بیایید تو خیابون! با عجله روسریم رو کشیدم جلو و با صدایی شبیه ناله گفتم: برادر ببخشید من فقط یه کم روسریم عقب رفته! باور کنید که من الان مدتهاست حتی تو حموم هم دیگه لخت نمیشم! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۰ آبان ۱٣۹٣ -  ۱ نوامبر ۲۰۱۴


 
 سر چهار راه جلوم رو گرفت و همینطور که سرش پایین بود، گفت: ما شهید ندادیم که شما لخت بیایید تو خیابون!
با عجله روسریم رو کشیدم جلو و با صدایی شبیه ناله گفتم: برادر ببخشید من فقط یه کم روسریم عقب رفته! باور کنید که من الان مدتهاست حتی تو حموم هم دیگه لخت نمیشم!
برادر براق شد و مثل شیر زخمی غرید: به امام توهین میکنی؟! ضد انقلاب بازی در میاری!؟
برگشتم نگاه کردم ببینم منظورش کیه؟ دیدم غیر از من اونجا کسی نیست؛ وجودم بوی اوین گرفته بود. روسریم رو باز یه کم دیگه جلوتر کشیدم و قدری حق به جانم گفتم: برادر من نه اومدن امام رو دیدم و نه رفتنش رو! با امام چکار دارم؟!
دیدم داد زد اونور خیابون و گفت:
مجتبی من نهی از منکرش کردم، تو هم معروفش کن!
همونطور که سرش پایین بود گفت: خواهر شما میتونی بری.
وسط خیابون نرسیده بودم که احساس کردم چشمام داره از حدقه در میاد، صبح بود که اونور چهارراه بودم، اما حالا شب شده بود! اینجا چه زود روزمون شب میشه! نه؟

اصغر نصرتی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست