یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چگورای کوبا یا حسین کربلا!؟


اصغر نصرتی (چهره)


• به راستی کدام یک از انها قابل احترام هستند؟ حسین یا چگورا؟! با توجه به اینکه چگورا به ایران حمله نکرد، ایران را مسلمان نکرد، زبان فارسی را دچار بحران و عرب زده گی نکرد و حکومت فعلی ایران را هم بر ایران تحمیل نکرد! پرسش این است چرا ما باید به دنبال جماعتی باشیم که نه به لحاظ تاریخی و نه به لحاظ سیاسی نفعی برای ما نداشتند؟! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ آبان ۱٣۹٣ -  ۴ نوامبر ۲۰۱۴


چندین و چند سال کودکی و نوجوانی را با محیط تکیه و مسجد و آخوند بالای منبر و آخوند پایین منبر بسر بردم. مقوله ی حسین و واقعه کربلا هم همیشه در این محیط با این افراد نه تنها در ایام دهه محرم با من بودند که چه بسا در ایام دیگر هم آخوندها در بالای منبر و هم مداح های پایین منبر، هر وقت که حرف کم میآورند یا شور مجلس را نیاز داشتند، به صحرای کربلا میزدند. شاید از همنیجا این اصطلاح "به صحرای کربلا زدن" هم راه به زبان فارسی باز کرده است! تا حرف و منطق کم میاری، میری سراغ وای حسین کشته شد! اینجوری اصل موضوع گم و داستان حسین ورد زبانها میشه! در اصل من بچه تکیه هستم. از ریز و بم مداحی و روضه خوانی های دوران شاه بسیار یادم مانده. دهه محرم تا چهلم «امام» دوران خوش همنشینی و پرخوری و جوک گفتن از خاطرات خوب ما بود. همچنین از افتخارات ما. که در کنار علم راه بیفتیم و به بزرگی علم با حیرت بنگریم و اینکه به چرخاندن علم توسط علمدار جلوی امامزاده حسن به به بگیم و پیش بچه های دیگر محله از قدرت علمدار پز بدیم. از اینکه مسجد محل ما سخنرانش حجازی است یا شجونی، هشترودی ست یا فلانی کلی به دیگران فخر بفروشیم. حتی این سخنرانها را با مرسدس هاشون بدرقه کنیم و اگر دستی بالا بردند ما به حساب خویش بگذاریم و تا صبح با ذوق بیدار بمونیم. از شام غریبان و خواب ماندن و شاشیدن در شلوار روی فرش مسجد تا شمع دیگران را برای اذیت و آزار خاموش کردن، همگی زندگی ما بود! بعدها هم بزرگتر شدم ، از آنجا که اندک صدایی هم داشتم، مدتها نوحه خوانی و مداح بازی هم کردم! همه اینها روزگاری مشغله ها و افتخارات من و امثال من بود!
اما حرفم در اینجا مطلب دیگری ست! اینکه در جامعه ما چندین و چند سال است که به قول کسروی واقعه کربلا شده دکان روحانیت! و با تزریق مدام و تکرار آن در ذهن تک تک افراد جامعه داستان را به گونه ای جلوه داده اند که حسین مردی آزاده، مظلوم و دلاور بوده است! جالبتر اینکه از ما خواسته می شود که بسان حسین زندگی کنیم. دردناکتر اینکه نه تنها پدر ان و مادران بی سواد ما بدین داستان باور داشتند، بلکه ما نیز از این باور بی تاثیر نمانده ایم. از همه مهمتر و رنج آورتر اینکه شماری با نان تبعید و پناهندگی به وقت محرم نان و نذری خور مراسم خانه ایرانیان کلن می شوند و با افتخار هم از آن حرف میزنند! بی آن که بدانند صاحبان همین خانه و مجریان حکومتی آن بسیاری را در ایران بسان یزید توصیف شده توسط آخوندها، میکشند و شکنج میدهند! به قول ابتهاج "بنشینیم و بیندیشیم!“ ببنیم در ایران حسین پرور با امثال ریحانه جباری چه میکنند، چه برسه به انسانهایی که بخواهند همچو حسین داستانی در مقابل این رژیم مقاومت کنند!
من نمیخواهم اصل واقعه کربلا را از زاویه تاریخی بررسی کنم، چون در آن صورت اصلن اثبات چنین چیزی با دشواری های بسیاری روبرو میشود و مدارک آنقدر اندک است که تنها میماند همین روضه های آخوندی که آن هم به درد همان دکان آنها میخورد و نه برای تحقیق تاریخی! اما اگر همه روایت های واقعه کربلا و به قول روشنفکران دینی «فلسفه ی قیام حسین» را مرور کنیم ، مجبوریم بدین نتیجه و خلاصه برسیم که حسین در پی قتل پدرش و صلح برادرش و با قولهای مردم کوفه به قصد گرفتن قدرت سیاسی برعلیه صاحب منصبان شام (معاویه و …) قیام میکند! چرا که حکومت اسلامی و راهبری آن را حق خود میداند چرا که نوه ی پیامبر و فرزند فاطمه و علی ست! قصد ایشان به قول آخوندها اصلاح انحرافی دین و دولت در دوره خاندان ابوسفیان است! اگر به زبان سیاسی امروز سخن بگوییم یعنی گرفتن قدرت برای اصلاح راه و روش زندگی سیاسی و فکری! گرچه در این امر تناقض های بسیار بر سر راه باور این منطق وجود دارد، اما فرض را بر آن میگذاریم که چنین بوده و حسین آزادمردی بوده که برای اسلام جنگیده است! البته در این تبلغ تنها آخوندها نبودند که این چنین داد سخن دادند، متاسفانه روشنفکران و مبارزین از جبهه چپ نیز برای همگرایی تاریخی و مبارزاتی و مقبولیت اجتماعی از این واقعه بهره بردند و مهر تایید بر آن نهادند که جای بحثش اینجا نیست!
حالا این مرد یعنی حسین کربلا را با ارنستو چگورا، مبارز کوبایی مقایسه کنید: با فیدل کاسترو مبارزه را برای رهایی کوبا آغاز میکند و دارای مقام و شوکت حکومتی میشود و بعد از کاسترو دومین فرد مهم کشور گشته، ایدئولوژی کمونیستی را هم بر جامعه استوار ساخته، اما همه اینها را رها کرده و راه میافتد تا باز در آمریکای لاتین دیگر کشورهای عقب مانده و وابسته را نجات دهد! مردی ست خوش تیپ، با تخصص پزشکی، هزاران زن زیبا روی و خوش اندام در اطراف و کشته و مرده برایش و جنگجویی مقاوم! به شکل ناجوانمدانه ای به قتل میرسد و تا سالها حتی جسدش را هم به کوبا پس نمیدهند!
به راستی کدام یک از انها قابل احترام هستند؟ حسین یا چگورا؟! با توجه به اینکه چگورا به ایران حمله نکرد، ایران را مسلمان نکرد، زبان فارسی را دچار بحران و عرب زده گی نکرد و حکومت فعلی ایران را هم بر ایران تحمیل نکرد! پرسش این است چرا ما باید به دنبال جماعتی باشیم و آن را در جهان امروز سرمشق خود قرار دهیم که نه به لحاظ تاریخی و نه به لحاظ سیاسی نفعی برای ما نداشتند؟! بنشینیم و بیندیشیم! 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست