یادی از کامران فانی – مترجم و محقق
لحظهای غفلت از کتاب برایش حکم مرگ دارد
عرفان قانعی فرد
•
از دیدگاه فانی، سیاستمدارها احمقند و وجودشان مانند مگسی مزاحم؛ چون با سیاهکاری و فریب آرامش را به هم میریزند، از دید فانی ریشه حل همه مشکلات در مسایل فرهنگی است، انگار میخواهد بگوید جامه ما ایرانیان نیازمند ساختار فرهنگی، انقلاب فرهنگی، بنیاد نهادن فرهنگ اساسی، و تمرین به ساختن فرهنگ است، نه سیاست و اقتصاد، یعنی مشکل اول ما بیفرهنگی ماست.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣ آبان ۱٣٨۵ -
۲۵ اکتبر ۲۰۰۶
به گمانم در اوایل ۱٣۷۵ بود که کامران فانی را در اتاق کتابدار مهربانسپیدموی پوریسلطانی در کتابخانه ملی ایران دیدم؛ که البته قبلاً سببآشنایی ما را بهاالدین خرمشاهی فراهم کرده بود.
از فانی فقط ترجمه موش و گربه گونتر گراس را خوانده بودم، هرچند کهآن ترجمه مربوط به دوران جوانی فانی بود و آن زمان هم گونتر گراس درایران چنان اسم و رسمی نداشت.اما هر جا در بین اهل کتاب از یک کتابشناس حرفهای نام ببرند؛ بدونشک نخستین کسی که همه در برجستگی اندیشه و پژوهش او یکصدا وهمنظر هستند، کامران فانی است.
انگار کتاب را میجود یا به قول خرمشاهی حکم نفس کشیدن و غذاخوردن را برایش دارد. حدومرز خاصی را نمیشناسد، در جایی دربارهفرهنگ موضوعی قران تحقیق میکند، در جایی دیگر کتاب مبانی ریاضیاسترک را میخواند؛ گاهی ژان کریستف رومن رولان برایش جذابیت دارد وگاهی هرمان هسه و گاهی هم تاریخ بیهقی... رک و پوستکنده هم حرفش رامیزند؛ حافظ و خیام را میخواند، اما زیاد با مولانا میانه چندانی ندارد،علاوه بر حرفهای بودنش در کتاب خواندن، کارشناس موضوع کتاب است؛مثلاً از او بپرس درباره این سیمین میخواهم تحقیق کنم یا روسو، چندینمنبع را معرفی میکند، و گاهی سررشته کلام از دستش بیرون میرود ومترجم یا پدیدآورنده آن اثر را هم نقد میکند.
با آن جثه لاغر پشت میز کارش در کتابخانه ملی مینشیند و دورتادورشرا کتاب و فرهنگ لغت فرا گرفته است. در حکم شیخ صنعان است و همگیبرای رفع مشکل گذارشان به او میافتد، اما تواضع و فروتنی او مثال زدنیاست. دیدارهای من با فانی، انگار دو سال بار تنظیم شده است: ۷۵، ۷۷،۷۹، ٨۱ و... به قول خودش «من دایم در حال سفرم و مرتب جوانتر میشوماما او روحیهاش بهتر میشود»، با آن همه دانش و فراستش بدون هیچ ادعاییدر گوشهای مینشیند قرنها به تأیید میپردازد و در عین لطف آرام و کوتاهنظرش را هم میگوید. انگار عادت او به کتابخوانی را از روز ازل در وجودشسرشتهاند، در مورد هر کتابی یا هر مولفی نوعی کنجکاوی و کنکاش خاصیدارد، گویی که هزاران پرسش در ذهنش در آن باره خلق میشود و او مسئولیافتن پاسخ بدهد آنان است و فقط مسکن او کتاب است، به قول خودشزندگی بدون کتب غیرممکن است. هرچند حوزه تخصصی او ادبیات و فلسفهاست، آیا از جغرافیا تا موسیقی بتهون را میتوان در کتابخانهاش یافت،معلومات عمومی و آشنایی با معارف بشری را جزو ضروریات میداند.
هر موقع میبینمش، حرفهایش برایم تازگی دارد... تشویقهایش،رهنمودهایش و...
اما عیب بزرگ فانی، وسواس بیش از حد، تأمل و درنگ وافر کارهایحاشیهای و کمی اداری و روحیه محافظه و ملاحظه کاری است که مانع از آنشده است، پژوهشگری فعال و تولیدکننده باشد؛ و حتی بسیاری ازتحقیقهایش ناتمام مانده است بیشتر گوشهگیر است و شنونده؛ اما هر وقتهم صحبت میکند، سخنانش رنگوبو و معنیهای خاصی دارد؛ و ماهواره وتلویزیون و رادیو و رسانهها درد او را دوا نمیکنند در ادبیات ایران و جهان،انگار دنبال گمشدهای است و آن را فقط در کتاب میی ابد و برای یافتندغدغههای ذهنیاش آنچنان در اعماق فرو میرود، که گویی ناپدید میشود،یک موضوع خاص او را به لایههای زیر پوسته اصلی میکشاند و به کلیگذشت زمان در زندگی روزمره و حکومت و سیاست و جامعه را فراموشمیکنند... معنیها در ذهن او جنبههای خاصی دارند، معنی هر چیزی بایدروشن و هدفدار و مشخص باشد، و جزئیات و کلیات آن قابل بحث؛ اززندگی تا جهان نگرانی فانی از سطحی نگریستن و سطحی شدن بسیاری ازاهالی فرهنگ است، که توجه و علاقه خاص به مسایل فرهنگی در آنانروزبروز به خاطر مسایل اجتماعی و سیاسی کمرنگتر میشود.
از دیدگاه فانی، سیاستمدارها احمقند و وجودشان مانند مگسی مزاحم؛ چون با سیاهکاری و فریب آرامش را به هم میریزند، از دید فانی ریشه حل همه مشکلات در مسایل فرهنگی است، انگار میخواهد بگوید جامه ماایرانیان نیازمند ساختار فرهنگی، انقلاب فرهنگی، بنیاد نهادن فرهنگاساسی، و تمرین به ساختن فرهنگ است، نه سیاست و اقتصاد، یعنی مشکلاول ما بیفرهنگی ماست.
برخلاف بسیاری از روشنفکران، فانی مثبت از شیر و خوشبین استامیدوار و خوشفکر، آرزویش توسعه در زمینه در جامعه است و همیشهمیگوید «جوانها بیشتر مدرنیته را میفهمند، از سنت و کهنگی راحتتربریده میشوند هرچند نقطه ضعفهایی دارند».
حرف زدنش به گونهای است که انگار نسل جوان ایران، فرزندان اویند،صدای آرام با چهرهاش همخوانی دارد، موقع حرف زدن هیچگاه به جزئیاتدقیق نمیشود، با خنده و کنایه از مچگیری و یا افاضه کلام میپرهیزد، دستشرا، صورتش را میمالد و عینکش را جابهجا میکند و بعد محتاطانه بهسوالها پاسخ میدهد اهل هیجان و جنجال هم نیست.
هرچند به ندرت لحن گفتارش خودمانی و عامیانه میشود، اما درگفتارش به رعایت آواها و ادای کلمات بسیار متکی است و همین عامل سببروانی و استدلالی جلوه کردن سخنان اوست. گوشهگیریاش مانند خورخهبورخس، سبب شده است که مایل نیست شخصیتش یا ذات واقعیاش رابروز دهد. و ضمیر من در سخنانش وجود ندارد، غیرمستقیم از کنار مسایلشخصیاش میگذرد، بیشتر دوست دارد کار و نظر این و آن را بازگو کند.هفت سال به انتظار مصاحبه با او نشستم، هر بار که ایران میآمدم، میگفت«حالا برو برگرد، بعداً با هم صحبت میکنیم!» الفت خاصی به نوشتههایش وگفتارش دارم، هرچند که اندک است. و آنچه به لفظ اندک و معنی بسیارمیریزد به پیمانه، باید نوشید. درباره نویسندگان و شاعران معاصر وقتیمیپرسیدم، با لبخند یک دو نمونه از کارهایشان را میگفت. و عبارت روائی«خیلی خوب بود» را زیاد به کار میآورد. انگار زمان و فضای نویسندگانایرانی برایش مهم نیست، کار و تکاپو در کنج خلوت برایش مهمتر است.
وقتی درباره جمالزاده صحبت میکند، گویی در اتاق کناری با جمالزاده۱۰ دقیقه پیش چای خورده است، یا وقتی از رولان میگوید، آدم باور میکند،رولان حداکثر دیشب تلفنی با کامران فانی مشورت کرده است، در حرفهایشعلاقهای به ابهام و استعاره ندارد، به همین دلیل از حرفهایش خسته و دلزدهنمیشوم، در روایتها هم بسیار صادق است، «میگویند، گفتهاند، مشهوراست، مثل اینکه، شاید و...» در حرفهای او نیست، همیشه میگوید «درفلان کتاب...» در همان کتاب فلان... لحظهای غفلت از کتاب برایش حکممرگ دارد.اصلاً سرگرمی و لذت او ربط دادن کتابها به همدیگر است.
آخرین باری که دیدمش ، زمستان پارسال بود و در دفتر دایره المعارف که به دیدار صدرحاج سید جوادی رفته بودم... یادش همیشه پایدار
وبلاگ قانعی فرد :
www.erphaneqaneeifard.blogfa.com
|