یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

کانون فرهنگی - سیاسی خلق ترکمن - بمناسبت ۲۵مین سالگرد فروریزی دیوار برلین



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۹ آبان ۱٣۹٣ -  ۱۰ نوامبر ۲۰۱۴


نیروهای استعمارگر روس، بریتانیا، فرانسوی و هلندی و بلژیکی نقش اصلی را در تعیین مرزها و جدایی و تقسیم ملت ها ایفا نموده اند که نمونه ی دردناک و امروزی آن جدایی سرزمین و ملت تورکمن می باشد.

برچیده شدن دیوار جدایی برلین در نهم نوامبر سال ١٩٨٩، بعنوان یکی از نتایج تلخ ایدئولوژی شوونیستی نازیسم هیتلری در کشانیدن یکی از بافرهنگ ترین ملت ها به کشتار و ویرانی و مظهر دوران جنگ سرد طنینی فراتر از فروریختن دیوار جدایی بین یک ملت در جهان داشته است. فروریزی این دیوار در اصل اعلان «پایان» دوران جنگ سرد و فروپاشی سیستم «سوسیالیسم واقعا موجود» از اروپای شرقی تا آسیای میانه و پایان دوران «صلح وحشت» و آغازگر نظم نوین جهانی بود که امروزه در آن بسر می بریم.

اما، دیوار برلین تنها دیوار باقیمانده در جهان و پایان جدایی ها بین ملت ها در اقصی نقاط جهان نبوده و نیست. در آفریقا ٨۷% از مرزهایی که در سال ١٩٨٥ وجود داشته اند، توسط استعمارگران تعیین شده اند و در آسیا این رقم به ۴۵% بالغ میگردد. نیروهای استعمارگر روس، بریتانیا، فرانسوی و هلندی و بلژیکی نقش اصلی را در تعیین مرزها و جدایی و تقسیم ملت ها ایفا نموده اند که نمونه ی دردناک و امروزی آن جدایی سرزمین و ملت تورکمن می باشد. اگر به روند شکلگیری دولتهای مدرن در طول دو سده ی گذشته نظری افکنده بشود، بیش از همه این نکته آشکار میگردد «ملت ها» و دولتهای کنونی داده های مطلق نیستند و نه از ازل وجود داشته اند و نه تا ابد پایدار خواهند ماند. مطابق داده های آماری در بیش از ۱۷۰ کشور جهان تنها حدود ۱۲ دولت را می توان یافت که از نظر ملی و زبانی مجموعه ی همگونی را تشکیل می دهند. اما در عین حال نیز هیچ کشوری را نمی توان یافت که از این نظر بطور کامل «ملتی» را در بر بگیرد که عنوان آنرا یدک بکشد. بویژه در خاورمیانه مشکل می توان کشوری را یافت که وجود «ملت» آن با حد و مرزهای «دولت»اش منطبق باشد. در این منطقه مردمی که امروزه حداقل بصورت حقوقی عنوان یک «ملی» را یدک می کشند، بهیچ وجه بطور واقعی «ملت» را تشکیل نمی دهند و در آنها نمی توان از «دولت ملی» حتی سخنی نیز بمیان آورد!

بیش از همه این امر در خاورمیانه در مورد واحد جغرافیایی بنام ایران صدق می کند که یک ملت در آن به نیابت از دیگر ملتها و اقوام «ملت ایران» را تشکیل می دهد. بدون اینکه هیچ نماد ظاهری از وجود این ملتها را در داخل و خارج خود بازتاب بدهد. واحد جغرافیایی که بر روی نقشه ی سیاسی جهان با دربرگرفتن نیمی از جمعیت و سرزمین ملتهای دیگر از طرف بریتانیا، روسیه وعثمانی سرهم بندی شده و یک روز قبل از آغاز جنگ جهانی اول بر روی جغرافیای سیاسی جهان بصورت امروزی خود وارد گردید!

از فروریزی دیوار برلین که از طرف دو قدرت نظامی برتر جهان- پیمان ورشو و ناتو- حراست میگردید برای الیت ملت حاکم امروزه حاوی درسهای گرانبهایی است که با داشتن اندکی مآل اندیشی و رها شدن از دیدگاه مخرب مهین پرستی شوونیستی که خاک را بالاتر از انسانیت و برتر از اصول حق و عدالت می نشاند و از میل به سلطه بر دیگران که تنها خشونت را در روابط ملتها به بار آورده است، می توانند از این واقعه ی بزرگ تاریخی کسب بکنند:

اولا. ایدئولوژی شوونیستی و برتری نژادی آلمان نازی که آبشخور فکری دیدگاه شوونیستی آریاپرستی در ایران نیز هست، نتیجه ای بجز ویرانی یکی از متمدن ترین کشورهای جهان و تقسیم و اشغال طولانی مدت سرزمین آن ببار نیاورده است؛

ثانیا. فروپاشی دیوار برلین در سرآغاز دهه ی پایانی قرن بیستم بار دیگر ثابت کرد که هیچ مانعی بین یک ملت از بتنی و سیم خاردار از ایدئولوژیک و سیاسی تا ابد پایدار نیست.

ثالثا. قلمرو دولتی در مقابل قلمرو ملی و فرهنگی شکننده بوده و جاودانه نیستند. تحولات بعداز فروپاشی دیوار برلین از جدایی متمدنانه ی چک و اسلواک، وحدت یمن جنوبی و شمالی، استقلال کشورهای آسیای میانه، کشورهای حوضه ی بالتیک و قفقاز نشان دادند که دیگر این ملت ها هستند که می خواهند دولتها را تعریف بکنند و نه دولتها آنها را!

رابعا. فروپاشی دیوار برلین بار دیگر اثبات کرد که بدون تردید خودآگاهی ملی یا ناسیونالیسم از نیرومندترین جریانات فکری و سیاسی معاصر است. هیچیک از جریانات فکری مهمی که «هویت ملی» مردم را در برابر انگیزه ها و علائق و وابستگی های دیگر کم رنگ می کنند، نتوانسته اند در بلند مدت بر گرایشات ملی بطور قطعی فائق آیند و آنرا از میدان بدر بکنند. در آلمان شرقی کمونیستها برای مبارزه ی طبقاتی در برابر وابستگی های ملی آلمانی ها و مرزهای جغرافیایی ساخته شده بدنبال جنگ جهانی دوم اصالت قائل بودند. اما نتوانستند بر آرزو و خواست پیوستن ملت خود به کشور مادر فائق بیایند. مردم آلمان بعداز چهل سال جدایی و در پایان ماه اکتبر سال ۱۹٨۹ با شعار «ما یک ملت هستیم» به خیابان های شهر لایپزیک آمدند و این شعار در آغاز ماه نوامبر به پایتخت آلمان شرقی رسید.

جنبش پان اسلامیستی نیز و حتی پردامنه ترین آنها از نوع بنیادگرایی خمینی که برخوردی نفی گرایانه با پدیده ی ملت و وابستگی ملی ملتها و آنها را تحت مفهوم «امت واحده» فارغ از هرگونه تعلق قومی و ملی، فرهنگی و زبانی می داند، تاکنون نتوانسته است با وجود وسیعترین کشتارها در میان ملتهای پیرامونی، گریبان خود را از مسئله ی ملی ملت های تحت ستم خود در ایران رها بسازد. شوونیسم و باستانگرایی آریایی نیز در آینده نمی تواند حتی با تداوم بریدن زبان مادری فرزندان ملتهای تحت ستم و گنوسیسم فرهنگی آنها بر جریان فکری نیرومند معاصر- یعنی خودآگاهی ملی، فائق بیاید و بر آن غلبه بکند!

بنابراین الیت ملت حاکم در ایران باید پی ببرد که دمکراسی در آغاز قرن حاضر با عرضه ی جدیدی از الزامات و نیازهای همبودهای انسانی متفاوت با همبود انسانی خود روبرو است. هر نظام سیاسی که خواهان وحدت جغرافیایی و ملی در ایران فردا است باید بتواند در وهله ی نخست پاسخ های لازم و شایسته ای برای مسئله ی ملتهایی که سرزمین و ملت آنها در خاک ایران تجزیه شده است بیابد. دیگر برای جهان معاصر اندیشه ی اساسی در این زبان نو و انسانی نهفته استکه هیچ امری مقدس تر از انسان و آزادی او، وحدت ملی و ارضی آن وجود ندارد و این خود او و نه هیچ کس دیگر استکه سرنوشت همبود انسانی خود را از طریق مشارکت مستقیم رقم می زند و نه یک نیروی اشغالگر و سلطه گرا و برتری طلب نژادی! انسانها در دنیای معاصر نیازمند پل ها هستند و نه دیوارها و سیم های خاردار جهت جدا شدن از یک دیگر!

کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
نهم نوامبر ٢٠١٤


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست