اگر حمل به چپ روی نشود!
سپاسگزاری از لوکوموتیورانها
یاکوب آوگ استاین - اشپیگل آنلاین - برگردان: ظفردخت خواجه پور
•
"مارگارت تاچر" مجبور بود با کمک پلیس با سندیکاها بجنگد. این وظیفه را در جامعه ی ما مطبوعات و منابع خبری سمعی و بصری به عهده گرفته اند. حمله های سراسر نفرت به "وِزِلسکی" همان شخصی سازی مسائل اجتماعی است. افکار عمومی فقط می تواند اعتصاب را از طریق مسئله دار کردن شخصیَت رئیس سندیکا توضیح دهد؛ نه از راه سیاست طرح طبقه بندی ِ "دویچه بان"
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۹ آبان ۱٣۹٣ -
۲۰ نوامبر ۲۰۱۴
وقتی که مدیران از تعداد کارگران و کارمندان می کاهند، ما آنرا می پذیریم. اما زمانی که کارگران و کارمندان به خاطر دستیابی به حقوق و مزایای خود مبارزه می کنند، خشم بر جامعه حاکم می شود.
اعتصاب کارگران و کارمندان دویچه بان (راه آهن آلمان) یک رسوائی نیست، بلکه هدیه ایست به ما. چرا که این اعتصاب قدرت کارگران را به ما یاد آوری میکند.
"کِلَوس وِزِلسکی" (رئیس اتحّادیه لوکوموتیورانها) در حال حاضر نامحبوب ترین فرد آلمانی است.
اعتیاد به کسب اعتبار از طریق شماتت دیگران هنور چیز بی ضرری است که رئیس سندیکای لوکوموتیورانها آن را تحمل می کند. روزنامه "بیلد" با تمسخر او را "بزرگ – ملاحظه کارِ راه آهن ! (کسی که با ندانم کاریش به راه اهن ضرر می رساند.) می نامد؛ ودر"توئیتر" سوال می شود که آیا او امنیت شخصی دارد؟ (چرا که خیلی ها بر او خشمگینند.)
"وِزِلسکی" این ها را به روی خود نیاورده ومی گوید که او از یک حق اساسی استفاده می کند: حق اعتراض واعتصاب. چیزی که خشمگینان فراموش کرده اند، وی آن را به آنها یادآوری می کند.
تا وقتی که کارگران و کارمندان از او حمایت کنند و دادگاهِ کار اشکال تراشی نکند، او می تواند کارگران را برای یک مقاومت جانانه بسیج کند. هر کس کار او را نمی پسندد باید به اسباب کشی به چین فکر کند و تصمیم بگیرد.
لوکوموتیورانها یِ آلمان جمع قماربازان نیستند وسندیکایِ آنها قدیمترین سندیکا در کشوراست. این تصَور که اعضای این سندیکا از سرِ تفریح وخوشی اینجا وانجا مبارزه کرده و اعتصاب راه می اندازند، قابل قبول نیست.
حتَا مخالفان "وِزِلسکی" معتقدند که رئیس سندیکا فردی رشوه گیر و خریدنی نیست. دویچه بان بیهوده کوشید با وعده ی سمت و مزایای بیشتر وی را بخرد.
به چه خاطر این مرد مورد شماتت و سرزنش قرار می گیرد؟ در اعتصاب جدید همه هم وغم ها تنها برای حقوق ماهانه نیست؛ بلکه بخاطر تاثیرات آن است.
سندیکای لوکوموتیوهارانها خواهان طرح طبقه بندی مشاغل برای همه
پرسنل اعم از برنامه ریزان و کارگران بخش خدمات است، ولی "دویچه بان" این را نمی خواهد.
"دویچه بان" بیشتر ترجیح میدهد که با سندیکایِ دست آموز لوکوموتیورانها، یعنی سندیکای حمل و نقل کار کند که بنا به گفته ی طنزآمیز "وِزِلسکی" سندیکائی خانگی و تابع "دویچه بان" است.
تضاد واقعیَت دارد واعتصاب حقانیّت. این جا طرح خواسته های مستخدمین مطرح است. چه چیزی غیر از این وظیفـهی سندیکاست؟
انتقاد از "وِزِلسکی" و افراد او، حقانیَت این وظیفه را زیرِ سوال می برد. خواسته هایِ کارگران و کارمندان با خواسته های کارفرمایان در تضادند. مستخدمین نیروی کار خود را در اختیار می گذارند و کارفرمایان از نیروی کار آنها بهره ور می شوند؛ میبایست کفه های بده – بستان را هماهنگ و هموزن کرد و این واقعیَتی است که ما آنرا فراموش کرده ایم.
بادِ خشمِ مخالفان به این خاطر بر چهره "وِزِلسکی"وزیدن می گیرد که در این میان عدَه یِ کمی نیستند که معتقدند که مستخدمین باید به همانی که کارفرما به انها می دهد، راضی باشند و در غیر این صورت باید خفقان گرفته و دهان خود را ببندند.
امروزه هر کس که افراد را به اعتصاب دعوت کند، خود را مظنون و مشکوک می سازد. همبستگی؟ فراموش کن. همبستگی را باید تمرین کرد وگرنه از یاد میرود. امروزه حتَا در یک بخش اقتصادی و تجاری واحد هم، همکاران با هم همبستگی نشان نمیدهند. این را ما از آخرین شکست اعتصاب "ای گِ مِتال" (فلزکاران) در سال دو هزار و سه میدانیم.
بااعتصاب (فلزکاران) "ای گِ مِتال" و صنعت برق (الکترو ایندوستری) در شرق آلمان، جلو تولید در این بخش گرفته شد. به همین خاطر خونِ همکاران آنها در غرب بجوش آمد.
فراموش نشدنی است که به خاطر پشتیبانی که "یورگِن پِتِرز" رئیس
نمایندگان کارگران "ای گِ مِتال"و نایب رئیس "دایملر کارایسلر" از رفقای شرقی اعتصاب کننده خود کرد، او را دیوانه عوضی نامیدند.
آری در آنجا که همبستگی و پشتیبانی همکاران از همدیگر فراموش می شود، هر تضاد سیاسی جامعه تبدیل به یک مسئله شخصی می شود.
فیلسوف "بی یوانگ - چول هان" نوشته است: "سیستم نئولیبرالی در اندرون کارگران تحت ستم و فشار، کارفرمایان آزادی می پرورد که خود را استثمارمی کنند. امروزه هر کس ارباب و نوکر در پیکرِ واحد است. امروزه جنگ طبقاتی به صورت جنگ با درون خود درآمده است. هر کسی امروز ناموفق باشد خود را مقصَر دانسته و به همین خاطر شرمگین است. انسان به جای جامعه خود را مسئله ساز میداند.
جنگ طبقاتی دیگر به جای خیابان در درون افراد اتفاق می افتد.
" مارگارت تاچر" مجبور بود با کمک پلیس با سندیکاها بجنگد. این وظیفه را در جامعه ی ما مطبوعات و منابع خبری سمعی و بصری به عهده گرفته اند.
حمله های سراسر نفرت به "وِزِلسکی" همان شخصی سازی مسائل اجتماعی است. افکار عمومی فقط می تواند اعتصاب را از طریق مسئله دار کردن شخصیَت رئیس سندیکا توضیح دهد؛ نه از راه سیاست طرح طبقه بندی ِ "دویچه بان".
" دویچه بان" یک کار فرمایِ دولتی است که با قواعد راهبرد ی شرکت خصوصی اداره می شود. این یک انحراف کاملِ سرمایه داریِ مدرن است.
روشن تر بگویم: کسی که نمی خواهد لوکوموتیورانها اعتصاب کنند،
باید دو باره آنها را به استخدام رسمی دولت درآورد و به خصوصی سازی خاتمه دهد.
|