یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شگفتا سه شنبه های این خانه با تو هنوز می آیند


محمود معتقدی


• تو و
جاده های آتشناک
من و
آشوب های این همه پاییز
این رنگین کمان
هنوز
نقش های ترا
می طلبد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ آبان ۱٣٨۵ -  ۲٨ اکتبر ۲۰۰۶


 
۱
تا پستوها ی بوسه و
لبخند
همین تویی
عاشق
با سری برهنه و
شانه ای پر از پاییز
تو اینک
نامی برای پرند ه با ش
آبی
۲
در عصر هایی که
باران نمی بارد
این
توفان چشم ها ی توست
که سرخی ها ی زمین را
دوباره
به هم می ریزد
آسوده با ش و
دستی به سرزمین موهایت
ببر
مگر
پار ه ها ی این جنگل
چقدر
با رویا ها ی ما فاصله دارد
٣
تو و
جاده های آتشنا ک
من و
آشوب ها ی این همه پاییز
این رنگین کما ن
هنوز
نقش ها ی ترا
می طلبد
از همه باران
چیزی بگو
 
۴
نه به سود و
زیان تو
که تنها
به افق ها ی باز تو
فکر می کنم
کافی ست
به روز ها ی جهان
دوباره بر گردی
 
۵
بعد از صدا ی باد و
همهمه با ران
کوچه ها ی پاییز
به جمله ها ی تو
بر می گردند
نگا ه کن
چه آرامش شبگیری
به چشم های تو
باز می آیند
 
۶
قاب ها ی ابری و
پاییزها ی نشسته در آتش
دارم
به صدای خرد ه ریز ها ی تو
گوش می سپارم
تا ساعتی دیگر
سطرها ی این باران
با حس گیسوان تو
برپا می شود
در کوچه ها ی با د
دوباره می بینمت
 
۷
این روسری آبی
چقدر
به روزها ی تو
می آید
از من چیزی مپرس
برای خاطرم
تنها
سیگاری روشن کن
تا سرزمین دریا
باور کن
کسی نمانده است
 
٨
اینجا
هنوز
عصری به آواز چهارشنبه ها
پیش می راند
وتو
با فنجان ها ی شبانه ات
گویی با هزار پله دریا
دوباره
فاصله داری
شاید
این تما م لحظه های ویرانی ست
 
۹
پرواز چه کسی ست
اینجا
که دست ها ی خاطرش
به یا د ها ی سرخ حادثه
می ماند
تو قلبت
از نام کدام دغدغه
پرو
خالی می شود
چه پرچمی
به خواب های تو می تازد
ازدقیقه ها ی وطن خاکستر و
خاک
باری
تو چه می دانی
 
۱۰
سطر ها ی آری و
نه
کدام رشته ها ی این خیال
سهم رنگین کمان ترا
باز می سازند
ما
درجمهوری مرگ
مردان بزرگی
نبوده ایم هرگز
 
۱۱
همچنا ن و
همیشه می گویم
بازهم
به خاطر باران
پرنده باش
پیش از آنکه
از یاد رفته باشیم
 
۱۲
جها ن
هنوز
با نام رویا ها ی تو
پیش راند
از این هزاره
تراچه سود
تو
پاییز این سال را
چگونه به گور خواهی برد
 
۱٣
ساده باش
رفیق شعله های پاییزی
مثل درختانی از کوچه های دریا و
نامی سبز
از دریچه ها ی کوچک با د
بگذار
ساده باشیم
مثل
مرگ ها ی آن طرف دیوار
 
۱۴
پژمرد ن سطر ی ا زآینه و
سقوطی از پنجره ها ی باد
اینجا
پرچم ها از رویا ها ی تو
چگونه
لبریز می شوند
آه
چیزی بگو
دارم
سرد رهوای تو می خوانم
روزی که قصه ها ی این پاییز
مرا
چشم ها ی تو
باز می رساند
 
۱۵
روزی که دست ها ی تو
پرواز می شوند
هیچ کس
نامی برای شانه ها ی تو نمی جوید
همین که تو باز می آیی
رشته ها ی توفان
به گیسوان سرخ تو
بر می گرد د
شگفتا
سه شنبه ها ی این خانه
با تو
هنوز می آنید
ما
میا ن لبخند ها ی تو
می میریم
محمود معتقدی
پاییز٨۵


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست